searchicon

کپی شد

قرآن

اسامی قرآن و وجه این نام گذاری‌ها

قرآن مجید که کتاب آسمانی مسلمانان است، دارای اسامی و صفات زیادی است که بعضی از آنها توسط دانشمندان علوم قرآنی تحقیق و بیان شده است. ذکر نام های فراوان و اوصاف زیاد باعث شده است که بعضی؛ اوصاف این کتاب را با نام های آن اشتباه گیرند، اما از آن جا که هر صفتی می تواند به صورت اسم استفاده شود، می توان اوصاف قرآن را جزء اسامی آن دانست.

از این رو است که در بین علمای تفسیر، اختلافات فراوانی وجود دارد. و هر یک برای قرآن اسمائی آورده اند،[1] چنان که مرحوم طبرسی به ذکر 4 نام برای قرآن اکتفا کرده اند که عبارت اند از: قرآن ،فرقان، کتاب، ذکر.[2]

ابوالفتح رازی 43 نام برای قرآن آورده است،[3] که البته بعضی جنبۀ وصفی دارد.

فخر رازى در تفسیر كبیر، 40 اسم براى قرآن ذكر نموده است.[4]

کاشفی سبزواری هم می گوید: برای قرآن 66 نام، از خود قرآن و 12 نام  از احادیث وجود دارد.[5]

اما بدر الدین زرکشی نقل می کند که «حرالیّ» کتابی در این زمینه نوشته است و بیش از 90 اسم یا وصف برای قرآن ذکر می کند.[6]

صاحب التمهید از قاضی عُزَیزی، 55 نام برای قرآن ذکر می کند که 43 نام آن با نام هایی که مرحوم ابوالفتوح رازی بیان کرده، مشترک است.[7]

این 55 نام (یا وصف) از خود قرآن گرفته شده است.

ما در این جا به این اسامی و به آیاتی که این اسما در آن آمده است، اشاره می کنیم:

  1. قرآن (طه، 2 ـ نساء، 82،…)
  2. فرقان (انفال 29 ـ آل عمران، 3 و 4 ـ فرقان، 1 و …)
  3. کتاب (فاطر، 29 ـ نساء، 105)
  4. ذکر (آل عمران، 58 ـ حجر، 9)
  5. تنزیل (شعراء 192ـ انسان، 23)
  6. حدیث ( زمر، 23، کهف، 6)
  7. موعظة (یونس، 57)
  8. تذکرة ( حاقه، 48)
  9. ذکری ( هود، 120)
  10. بیان (آل عمران، 138)
  11. هدی (بقره، 2)
  12. شفاء (فصلت، 44)
  13. حکم (رعد، 37)
  14. حکمت ( احزاب، 34)
  15. حکیم (آل عمران، 58)
  16. مهیمن ( مائده، 48)
  17. هادی ( جن، 1 و 2)[8]
  18. نور (اعراف، 157)
  19. رحمة (نمل، 77)
  20. عصمت ( آل عمران، 103)[9]
  21. نعمة ( ضحی، 11)
  22. حق ( حاقة، 51)
  23. تبیان ( نحل، 89)
  24. بصائر ( قصص، 43)
  25. مبارک ( انبیاء، 50)
  26. مجید ( ق، 1)
  27. عزیز ( فصلت، 87)
  28. عظیم (حجر 87)
  29. کریم (واقعه، 77)
  30. سراج ( احزاب، 46)[10]
  31. منیر ( احزاب، 46)
  32. بشیر ( فصلت، 3 و 4)
  33. نذیر ( فصلت، 4)
  34. صراط ( حمد، 6)
  35. حبل ( آل عمران، 106)
  36. روح ( شوری، 52)
  37. قصص ( یوسف، 3)
  38. فصل ( طارق، 13)
  39. نجوم ( واقعه، 75 )[11]
  40. عجب ( جن، 1)
  41. قیّم ( کهف، 1 و 2)
  42. مبین ( یوسف، 1)
  43. علیّ (زخرف، 4)
  44. کلام ( توبه، 6)
  45. قول (قصص، 51)
  46. بلاغ (ابراهیم، 52)
  47. متشابه ( زمر، 23)
  48. عربی ( زمر، 28)
  49. بشری ( نمل، 2)
  50. عدل ( انعام، 115)
  51. امر ( طلاق، 5)
  52. ایمان ( آل عمران، 193)
  53. نباء (نباء، 1 و 2 )
  54. وحی ( انبیاء، 45)
  55. علم ( رعد، 37)[12]

ولی از آن جا که ذکر چهار نام تقریباً بین کلمات همۀ مفسّران دیده می شود، در مورد علّت نام گذاری قرآن به همین اسامی چهار گانه اکتفا کرده و در مورد این اسامی بحث می کنیم:

1. قرآن: این واژه یا از “قَرْن‌” و یا از “قرأ” به معنای‌، جمع‌، پیوند و ضمیمه نمودن حروف و كلمات به یك دیگر در هنگام ترتیل است.‌[13]

کتاب آسمانی حضرت محمد (ص) را قرآن می نامند؛ چرا كه جمع كردن و خواندن آن بر عهدۀ ما است.[14] همچنین به اعتبار آن كه جامع تمام علوم و حاوى جمیع احكام است، آن را قرآن می نامند.

2. كتاب‏: به معنای ضمیمه كردن و جمع کردن بعضی حروف بر بعضی دیگر به واسطۀ نوشتن است‌. البته گاهی به ضمیمه كردن حروف به یك دیگر به صورت لفظی نیز كتاب می‌گویند؛ و به همین دلیل به آیات و كلام خدا كتاب گفته می ‌شود، و لو نوشته نشود.[15] به جهت این ضمیمه كردن و جمع کردن است که به قرآن کتاب می گویند.

3. فرقان‏: از آن جا که قرآن با دلیل‏هاى محكمش حق را از باطل جدا می كند، به اسم «فرقان» نامیده شده است. یزید بن سلام از پیامبر اكرم (ص) سؤال كرد؛ چرا قرآن را فرقان نامیده‏اند، فرمود: “زیرا آیات و سوره‏هاى آن متفرّق است و به صورت الواح نازل نشده، ولى سایر كتب از قبیل صحف و تورات و انجیل و زبور تمام آنها در الواح و اوراق نازل شده است.[16]

همچنین چون قرآن پیروانش را به نجات و خلاص از بدبختی ها می كشاند، به او فرقان گفته‏اند همچنان كه در آیۀ كریمه به آن اشاره شده است: “اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، اگر از خدا بترسيد شما را بصيرت شناخت حق از باطل دهد “.[17]

4. ذکر: تعبیر از قرآن به «ذكر» ممكن است به چند جهت باشد:

1. این عنوان‌، به معنای یادآوری قلبی و زبانی است.‌[18] این كتاب یادآورى خدا است، به بندگان نسبت به فرائض و احكام، تا مال، منال، جاه و جلال دنیوى آنها را مغرور نسازد و از سعادت ابدى و نعمت اخروى محروم نشوند.

2. در کتب لغت ذکر به معنای شرف هم آمده است،[19] و قرآن شرف و افتخاری است براى كسى كه بدان ایمان آورد و تصدیق می كند مفاد این آیه را: «وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ».[20]

3. آیاتى كه راجع به حفظ قرآن از زوال و تحریف بحث مى‏كند، نام ذكر  را برای قرآن آورده كه مى‏فرماید: “قرآن كریم از این جهت كه ذكر است باطل بر آن غلبه نمى‏كند، نه روز نزولش و نه در زمان آینده، نه باطل در آن رخنه مى‏كند و نه نسخ و تغییر و تحریفى كه خاصیت ذكر بودنش را از بین ببرد[21]. [22]

نکته پایانی این که سه عنوان کتاب‌، ذکر و فرقان‌، برای کتاب های آسمانی دیگر نیز ذکر گردیده و تنها عنوان قرآن‌، به صورت اسم خاص برای این کتاب آسمانی مطرح است.

نامیده شدن قرآن به مصحف

قرآن كریم از همان ابتدا به این نام؛ یعنی “قرآن” معروف بوده است؛ زیرا با همین نام در بعضی از آیات ، اسم برده شده است.[23]

و اما مصحف در لغت از صُحُف جمع صحیفه به معنای آنچه كه در آن نوشته می شود، گرفته شده است[24] و به معنای مجموعۀ میان دو جلد.[25] بنابراین مصحف به كتاب جلد شده گفته می شود، حال چه قرآن باشد چه غیر قرآن. در قرآن کریم از کتاب های آسمانی با عنوان “صحف” تعبیر شده،[26] ولی مصحف ذکر نشده است.

مصحف در لسان صحابه

از وقایع صدر اسلام، بحث جمع آوری قرآن است كه مباحث مربوط به خود را دارد[27]. بعضی قائل هستند كه قرآن در زمان خود پیامبر جمع آوری شده است و برخی قائل به جمع آوری قرآن در زمان بعد از رحلت ایشان هستند. اما مسلم است كه قرآن در زمان پیامبر (ص) نوشته شده بود و در زمان صحابه بحث جمع آوری آن در مصحف جامع و واحد بود.

در نقل های تاریخی است كه عمر خلیفۀ دوم، شخصی را نزد اُبی بن كعب فرستاد و گفت: قصد دارم قرآن را در مصحفی بنویسم، آنچه از قرآن نزد تو است برایم بفرست.[28] بخاری از “زید بن ثابت” نقل می كند كه زید می گوید: خلیفه ابوبكر به او دستور داد تا قرآن را جمع آوری كند. وی می گوید: همۀ قرآن را جمع كردم، صفحات گرد آوری شده (صُحف) نزد ابوبكر بود تا از دنیا رفت. سپس در حیات عمر، نزد وی باقی بود و بعد از او در دست حفصه دختر عمر قرار گرفت.[29]

در زمان عثمان با توجه به رفتن قرآن به سرزمين هاي اسلامي فتح شده اختلا ف در قرائت كلمات قرآن پيدا شد و براي جلوگيري از اختلاف عثمان دستور داد تمام نوشته هاي زمان رسول خدا(ص) را گرد آوري كردند و نسخة كتابت زيد در زمان ابوبكر را كه نزد حفصه بود به امانت گرفتند و بر اساس قرائت واحد قرآن را تدوين نمودند و از روي آن پنج يا شش نسخه استنساخ شد . يك نسخه در مدينه و يك نسخه در مكه و چهار نسخة ديگري را همراه با يك حافظ قرآن كه نقش معلم و راهنماي درست خواني را داشت به مراكز مهم جهان اسلام ، يعني بصره ، كوفه، شام و بحرين ارسال كردند و بقية قرآن ها كه با اين قرائت مخالف بود از بين بردند و عثمان به تمام بلاد نوشت قرآن هاي ديگري را از بين ببرند[30].

پس معلوم شد كه “مصحف” در زمان صحابه به همان معنای لغوی آن استعمال شده است؛[31] یعنی به معنای اعم از قرآن استعمال شده است. البته از برخی صحابه در تاریخ نام برده می شود كه برای خود، قرآن را در صحیفه هایی جمع كرده بوده اند كه به نام خودشان مشهور بود؛ مانند مصحف عایشه، مصحف حفصه، مصحف ابی بن كعب و .. همۀ این مصاحف بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام (ص) به این نام مشهور شد.

مصحف در لسان اهل بیت (ع)

در لسان اهل بیت نیز مصحف در همان معنای لغوی آن استعمال شده است. در روایتی امام صادق (ع) می فرمایند: “خواندن قرآن از روی مصحف، موجب بهره مندی از چشم خويش و تخفیف در عذاب والدین می شود، اگر چه كافر باشند”.[32]

معلوم است كه این جا نیز “مصحف” به معنای لغوی آمده است؛ زیرا معنا ندارد امام (ع) بفرماید: خواندن قرآن از روی قرآن.

مصحف حضرت فاطمه (س) نیز كه در نزد امامیه مشهور و معروف است، غیر از قرآن است. امام صادق (ع) در این باره می فرمایند: “به خدا قسم! این مصحف، قرآن نیست”.[33]

بنابر این می توان گفت که واژۀ مصحف بعد از استنساخ نسخۀ واحد از قرآن های موجود، (در زمان خلیفۀ سوم) برای قرآن علَم شد.

آشنایی با قرآن

قرآن کتاب آسمانی و معجزه جاوید پیامبر اسلام (ص) است. این کتاب در طول 23 سال از طریق وحی تدریجاً بر رسول خدا (ص) نازل شد. پیغمبر اکرم (ص) آیات قرآن را بر مردم می‏خواند و جاذبه این آیات، افراد را به سوی اسلام می‏کشید.

قرآن در پیوند انسان با خدا زیباترین بیان ها را آورده است. قرآن، تورات و انجیل را تصدیق کرده، ولی گفت در این کتاب ها تحریف صورت گرفته و دست ‏خیانت کار بشر در آن وارد شده است. قرآن اغلاط این دو کتاب را در الهیات، در قصص پیامبران و در پاره ای مقررات تصحیح کرد. قرآن، خدا را از چیزهایی نظیر کشتی گرفتن، و پیامبران را از نسبت های ناروایی که در کتب پیشین آمده بود تنزیه کرد و این خود دلیل دیگری است بر حقانیت این کتاب.

مسلمانان از صدر اسلام تا عصر حاضر اهتمام بی نظیری در امر قرآن نشان داده اند که نشانه شیفتگی آنها نسبت به قرآن است. قرآن در زمان رسول اکرم به وسیله گروهی که خود آن حضرت معین کرده بودند – «کاتبان وحی‏» – نوشته می‏شد. به علاوه غالب مسلمانان اعم از مرد و زن، کوچک و بزرگ، عشق عجیبی به حفظ همه و یا اکثر آیات قرآن داشتند، قرآن را در نمازها می‏خواندند و در غیر نمازها تلاوت آن را ثواب می دانستند، و از تلاوت آن لذت می‏بردند و مایه آرامش روح آنها بود. عشق و علاقه مسلمین به قرآن منشاء و مبداء یک سلسله علوم ادبی و عقلی شد که اگر قرآن نمی‏بود این علوم به وجود نمی‏آمد. قرآن در سبک هم بی نظیر است، سبک قرآن نه شعر است و نه نثر. اما شعر نیست برای این که وزن و قافیه ندارد. سبک و اسلوب قرآن نه سابقه دارد و نه لاحقه؛ یعنی نه قبلا کسی با این سبک سخن گفته است و نه بعداً کسی با همه دعوت ها و مبارزه طلبی های قرآن توانسته است با آن رقابت کند و یا از آن تقلید نماید. خلاصه این که مسلمانان در هر عصری متناسب با امکانات فکری و عملی خود تحت تاثیر شوق و عشقی که به کتاب آسمانی خود داشتند درباره قرآن کار کرده‏اند، از قبیل یاد گرفتن و به خاطر سپردن، قرائت نزد استادان قرائت و تجوید،  تفسیر معانی،  توضیح و شرح لغات قرآن در کتب لغت مخصوص این کار، بر شمردن آیات و کلمات و حتی حروفی که در مجموع قرآن به کار رفته است، تدقیق در معانی آن و استفاده از آن در مسائل حقوقی، اخلاقی، اجتماعی، فلسفی، عرفانی، علمی و زینت دادن گفته ها و نوشته های خود به آیات قرآن، کتیبه های بسیار عالی یا گچ بری ها و کاشی کاری ها، نوشتن آن با خطوط بسیار زیبا، تذهیب آن، آموختن آن به فرزندان خود قبل از هر آموزش دیگر، تدوین نحو و صرف زبان عربی به خاطر قرآن، ابداع و ابتکار علم معانی و بیان و بدیع، جمع آوری لغات زبان عربی و امثال اینها.[34]

رسول اکرم (ص) رسماً به قرآن «تحدی‏» کرد؛ یعنی مدعی شد که قرآن کار من نیست، کار خدا است و از من و هیچ بشر دیگر ساخته نیست که مانند آن را بیاورد و اگر باور ندارید آزمایش کنید و از هر کسی می‏خواهید کمک بگیرید، ولی بدانید که اگر جن و انس پشت به پشت هم دهند که مانند آن را بیاورند، قادر نخواهند بود: (قُلْ لَئِنِ  اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً).[35] این آیه با صراحت تمام، همه جهانیان را اعم از کوچک و بزرگ، عرب و غیر عرب، انسان ها و حتى موجودات عاقل غیر انسانى، دانشمندان فلاسفه، ادبا، مورخان، نوابغ و غیر نوابغ، خلاصه همه را بدون استثنا دعوت به مقابله با قرآن کرده است و مى‏گوید اگر فکر مى‏کنید قرآن سخن خدا نیست و ساخته مغز بشر است، شما هم انسان هستید، همانند آن را بیاورید. این دعوت به مقابله که در اصطلاح علمای عقائد،” تحدى” نامیده مى‏شود، یکى از ارکان هر معجزه است، و هر جا چنین تعبیرى به میان آمد به روشنى مى‏فهمیم که آن موضوع، از معجزات است.[36] قرآن مطالب و معانی گسترده ای آورد و به طوری طرح کرد که بعدها منبع الهام شد، هم برای فلاسفه و هم برای علمای حقوق و فقه و اخلاق و تاریخ و… .

قرآن مجموعه 114 سوره است و مجموع این سوره ها بر حدود 6205 آیه مشتمل است و همه این آیات مجموعاً در حدود 78000 کلمه است.

تعداد کلمات قرآن

مسلمانان از صدر اسلام توجه فراوانی به قرآن؛ این کتاب آسمانی داشته اند؛ از جمله تمام کلمات قرآن را به دقت و حتی با تفکیک بین کلمات آیات مکی و مدنی شمرده اند که بیان می شود:

1. کلمات مکی: 45653

2. کلمات مدنی: 32154

3. بنابراین مجموع کلمات قرآن کریم 77807کلمه می باشد.[37]

طریقه نوشتن حرف الف در کلمه قرآن

باید توجه داشت که الف، واو و یاء وسط کلمه در مواردی چون عِباد، يَحْزَنُون، مُنْذِرين در واقع حرف نبوده، بلکه نوعی حرکت کشیده است که به حرف قبلی متصل می شود و به همین دلیل حرکات چهارگانه (ضم، فتح، کسر و سکون) در آنها مشاهده نمی شود.

از طرفی می دانیم که همزه و الف متفاوت بوده و همزه بر خلاف الف، حرفی مانند دیگر حروف بوده و حرکات چهارگانه نیز بر آن اعمال می شود.

در این راستا، گرچه به نظر می رسد نباید تفاوتی میان همزه و سایر حروف وجود داشته و همان گونه که حروف دیگر متصل به الف حرکتی، به صورت مستقل نگاشته شده و عباراتی؛ مانند “برهان”، “انسان”، میزان” و … را به وجود می آورند، همزه نیز باید از چنین وضعیتی برخوردار بوده و اگر متصل به الف حرکتی باشد، عباراتی؛ چون “قرءان”، “الظمئان” را به وجود آورد. (به همین دلیل، قرآن های با رسم الخط عثمان طه، عبارات حاوی “آ (با کلاه)” را به صورت همزه متصل به الف “ءا” می نگارند که در این فرض، همزه تفاوتی با دیگر حروف نخواهد داشت. اما بر اساس رسم الخط عربی، خصوص همزه متصل به الف، نگارش دیگری به صورت ” آ ” دارد که می توان از چنین رسم الخطی استفاده نمود. البته باید دانست که این رسم الخط (استفاده از الف با کلاه) اختصاصی به کلمۀ “قرآن” نداشته، بلکه در هر عبارتی که شامل همزۀ متصل به الف حرکتی باشد، می توان از این نگارش استفاده نمود. مواردی؛ نظیر “ظمآن”[38] و “مآب”[39] در قرآن کریم و “مرآت” به معنای آینه در روایات و متون عربی از همین قبیل می باشند.

اثبات وحیانی بودن قرآن

در اثبات نزول قرآن از سوى خداوند چند روش قابل تصور است كه در ذيل به فهرست اجمالى آن شيوه ها اشاره مى شود.

شيوۀ اول: در اين روش، از سخنان معصومان (ع) استفاده مى‏شود؛ يعنى رواياتى قطعى از شخص رسول اكرم (ص)، يا يكى از امامان معصوم (ع) وجود دارد كه فرموده اند: قرآن از طرف خداوند است. اين سخن اگر چه با توجه به معجزات آن بزرگواران و با عنايت به معجزات ديگر رسول گرامى اسلام (ص) كه مقام الاهی آنها را ثابت مى كند و با در نظر گرفتن معصوم بودن آنان از هرگونه خطاى عمدى يا سهوى (چه در كردار و چه در گفتار)- كه خود ادله اى متقن دارد سخنى مقبول و قابل اثبات است، ولى اين شيوه روش اصولى و اساسى و راهى آسان و به دور از پيچ و خم تأملات فراوان نيست؛ زيرا اولاً: خود پيامبر (ص) براى اثبات نبوت خويش، قرآن را به عنوان معجزه معرفى كرده است. ثانياً: هيچ‏ كدام از معجزات ديگر ايشان و نيز معجزات امامان معصوم (ع) جز قرآن باقى نمانده است، گر چه به تواتر قطعى و ادلّه متقن و غير قابل ترديد، به اثبات رسيده باشد. افزون بر اين، چنين استدلالى نقلى است و با آنچه در اين جا مورد نظر است و معيار اصلى كلامى بودن اين گونه مسائل به حساب مى‏آيد، سازگارى ندارد. معيار مسائل كلامى عقلى بودن آنها است.

بنابراين، در استفاده از اين شيوه براى اثبات وحيانى بودن قرآن، بايد دقت نظر بيشترى مبذول داشت و در حل اشكالاتى كه به اين روش مى‏شود، دقت نمود.

شيوۀ دوم: در اين شيوه براى اثبات وحيانى بودن قرآن، از خود قرآن استفاده مى‏شود. خداوند بارها قرآن را از جانب خود معرفى كرده و فرموده است: “انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون”[40]، و “و انزل الفرقان”[41]،و “نزل الكتاب”[42] و “لو انزلنا هذا القرآن…”[43]. با توجه به اين آيات قرآن تصريح دارد كه از ناحيۀ خدا نازل گشته است.

در نگاه ابتدايى اين دليل با همين تقريرى كه ارائه شد، يك دليل دورى است؛ زيرا هنوز وحيانى بودن قرآن و حجيت آن ثابت نگشته، تا بتوانيم به آن تمسك جوييم و آن را مقدمۀ استدلال قرار دهيم. اما در يك نگاه دقيق تر مى توان به خود آيات قرآن براى اثبات وحيانى بودن آن تمسك جست.

شايان ذكر است كه آيات تحدى[44]؛ مانند: “و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله”[45]، يا آيات ديگرى نظير: “لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاً كثيرا”ً[46]، ناظر به نزول قرآن از ناحيه خدا و سند قطعى بر اين مطلب است، لكن چون اين گونه آيات در واقع به اعجاز قرآن نظر دارد، دليلى نقلى و قرآنى محسوب نمى شود، بلكه دليلى عقلى و بيرونى است كه در خود قرآن نيز از آن استفاده شده است. در حقيقت همان روش سوم را پيش پاى انديشمندان گذارده و استدلالى كاملا عقلى را براى هدايت عقول فرا روى حقيقت جويان قرار داده است.

شيوۀ سوم: اين روش اثبات مطلب از طريق اثبات اعجاز قرآن است. در اين شيوه كه معمول ترين روش ها است ويژگى هايى كه در خود قرآن است و كاشف از الاهی بودن آن است، بررسى مى شود.[47] [48]

منابع جهت مطالعۀ بيشتر:

هادوى تهرانى، مهدى، مبانى كلامى اجتهاد، مؤسسه فرهنگى خانۀ خرد، قم، چاپ اول، 1377.

فائده وجود حروف مقطعه در ابتدای سوره های قرآن

پیش از پرداختن به بحث فائده حروف مقطعه در قرآن، نخست دو نظریه ای را که در رابطه با حروف مقطعۀ قرآن مطرح شده بیان می کنیم.

پیرامون حروف مقطعۀ قرآن سخنان زیادی گفته شده است[49]، از میان سخنان مفسرانی که در این راستا سخن گفته اند، بیاناتی از علامه طباطبایی سپس دیدگاه مفسر دیگری را بیان می نماییم سپس نتیجه می گیریم.

علامه (ره) می گوید: در بيست و نه سوره از قرآن حروف مقطعه آمده كه بعضى با يك حرف شروع شده؛ مانند سورۀ” ص” و” ق” و” ن”. بعضى ديگر با دو حرف؛ نظیر” طه” و” طس”، و” يس” و” حم” و بعضى ديگر با سه حرف؛ مانند” الم” و” الر” و” طسم” و بعضى ديگر با چهار حرف؛ مثل” المص” و” المر” و بعضى هم با پنج حرف چون سورۀ” كهيعص” و” حمعسق”.

از سوى ديگر اين حروف هم (از نظر تعداد کاربرد) با يك ديگر تفاوت دارند، بعضى از آنها تنها در يك جا آمده؛ مانند” ن” و بعضى ديگر در آغاز چند سوره آمده؛ مانند” الم”، و” الر” و” طس” و” حم”.

با در نظر گرفتن اين دو نكته اگر كمى در سوره هايى كه حروف مقطعه سرآغاز آنها يكى است- مانند” الم”،” المر”، دقت كنیم، خواهیم ديد كه آن سوره ها از نظر مضمون نيز به هم شباهت دارند و سياقشان يكى است، به طورى كه شباهت بين آنها در ساير سوره ها ديده نمى‏شود.

شباهتى كه در آيات اول بيشتر اين سوره ها مشاهده مى‏شود بر این معنا تأكید می کند؛ مثلاً در سوره هاى” حم” آيۀ اول آن با عبارت” تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ” است، يا عبارتى ديگر كه اين معنا را مى‏رساند، و نظير آن آيه هاى اول سوره هايى است كه با” الر” افتتاح شده كه فرموده: ” تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ” و يا عبارتى در همين معنا و نيز نظير اين در سوره هايى كه با” طس” شروع مى‏شود و يا سوره هايى كه با” الم” آغاز گشته، كه در بيشتر آنها نبودن ريب و شك در كتاب به ميان آمده، و يا عبارتى كه همين معنا را مى‏رساند.

با در نظر گرفتن اين شباهت ها ممكن است آدمى حدس بزند كه بين اين حروف و مضامين سوره اى كه با اين حروف آغاز شده ارتباط خاصى باشد، مؤيد اين حدس آن است كه مى‏بينيم سوره اعراف كه با” المص” آغاز شده، مطالبى را كه در سوره هاى” الم” و سوره” صاد” هست در خود جمع كرده. و نيز مى بينيم سورۀ رعد كه با حروف” المر” افتتاح شده، مطالب هر دو قسم سوره هاى” الم” و” المر” را دارد.

از اين جا استفاده مى‏شود كه اين حروف رموزى هستند بين خداى تعالى و پيامبرش كه معناى آنها از ما پنهان است و فهم عادى ما راهى به درك آنها ندارد، مگر به همين مقدار كه حدس بزنيم بين اين حروف و مضامينى كه در سوره هاى هر يك آمده ارتباط خاصى هست.[50]

در ادامه بیان نکته ای که یکی از مفسران معاصر عرضه داشته خالی از لطف نیست.

چند سال قبل يكى از محقّقين مصرى (دكتر رشاد) كه ساكن امريكا است، در بارۀ حروف مقطعه اوائل بعضى سوره ها به نکاتی دست یافته كه آن را به وسيلۀ دستگاه الكترونيكى به ثبوت رسانده است، او به این نتیجه رسیده است كه حروف اوائل هر يك از اين سوره ها با حروفى كه در آيات همان سوره آمده رابطه دارد، سپس همين دريافت و نظر را با كوشش چند ساله و به وسيلۀ دستگاه الكترونيكى به صورتى اثبات كرد و به اين نتيجه رسيد كه مقدار حروفى كه در هر يك از اين 29 سوره كه با حروف مفرد يا مركب آغاز شده بيش از ديگر حروفى است كه در همان سوره آمده است، بنابر اين كشف، معلوم مى‏شود كه بيش از اعجازى كه در لغات خاص و تركيب جمله ها و آيات در قرآن آمده، حروف آن هم با حساب و تناسب و نظمى خاص آورده شده كه خود علاوه بر معانى و حقايق و محتواى آنها، جهتى از اعجاز است.

اين كشفيات، بيان و اثبات بعضى از نظرهايى است كه درباره حروف مقطعه در اوائل سوره بقره ذكر شده كه يكى از آنها همين نظر است كه اين حروف اشاره به اعجاز و تناسب حروف و كلمات آيات سوره ای است كه در آغاز آن حروف مفرد و مركّب آمده است، و شايد كه اين نظرها و كشف ها روزنه هايى باشد براى رسيدن و كشف حقايق برتر.[51]

با توجه به مطالبی که بیان شده به چند نکتۀ مهم دست می یابیم.

الف. این حروف که در اصطلاح علوم قرآنی به آن حروف مقطعه گفته می شود حروف بیهوده نیست؛ زیرا فواید بسیاری برای آن بیان کردند.

ب. با بیانی که ما از مفسران عرضه داشتیم معلوم می شود که این رمزی است بین خدا و رسولش (ص) که البته ممکن است بشر به برخی از رموز آن بتواند پی ببرد و در هر رمزی اسراری نهفته است که دیگران از آن بی خبرند که عدم اطلاع دیگران ار آن اسرار، دلیل بر بیهوده بودن آن نیست.

ج. اگر در یک کتابی هدایت گر که برای عموم نوشته شده چند نکتۀ کلیدی هم برای خواصّ قرار داده شود، منافاتی با هدایت گری آن کتاب ندارد.

این رموز گرچه شاید به طور مستقیم گره ای از مشکلات انسان های امروزی را باز نکند، اما همان طور که گفتیم با توجه به این که این حروف رمزی بین خدا و رسولش است چه بسا پیامبر با بهره گیری از این رموز بهتر از عهدۀ راهنمایی بشر بر آید و گره ای از مشکلات گمراهی بشر را حلّ نماید.

علاوه بر همۀ این مواردی که بیان شد، بحث از حروف مقطعه و نظیر این، از مباحث درون دینی است؛ یعنی زمانی به این مباحث پرداخته می شود که از بحث خدا و نبوت و … فارغ شده باشیم؛ از این رو، وقتی ما خدا را با اوصاف نیک و حکمت شناختیم و معلوم شد که خداوند کار عبث و بیهوده انجام نمی دهد[52] اگر موردی نظیر استعمال حروف مقطعه پیدا شد که ما (بر فرض) دلیل و سرّ آن را پیدا نکردیم باز با همان پاسخ اجمالی (حکیم بودن خداوند) به این نتیجه می رسیم که آن کار بیهوده نیست.

عدم تحریف قرآن

در مورد تحریف قرآن باید گفت که از دیرباز، گفتگوهای فراوانی میان مفسران، در این زمینه وجود داشته و اکثریت دانشمندان شیعه و اهل سنت، معتقد به عدم تحریف قرآن بوده و هستند. البته تعداد اندکی از پیروان این دو گروه مهم اسلامی، مواردی را بیان نمودند که نشانگر نوعی تحریف است، اما با این وجود، این نکته، مورد اجماع و اتفاق همگان است که تمام آنچه اکنون از قرآن در اختیار ما است، از طرف خداوند نازل شده و قابلیت استفاده و استناد دارد. در این زمینه به پاسخ های 3888 (سایت اسلام کوئست: 4447) و 453 (سایت اسلام کوئست: 486) مراجعه کنید.

روایاتی در کتب اهل سنت و کتاب های شیعه در ارتباط با نوعی تحریف وجود دارد با این وجود همچنان که ذکر شد، در میان هر دو مکتب مسلم است که عمل به همین قرآنی که در میان مسلمانان متداول بوده و در خانۀ هر مسلمان؛ چه شیعه و چه سنی به صورت کاملاً مشابه وجود دارد، بهترین راهنما برای رسیدن به هدایت و سعادت بوده و باید آن را عاملی برای وحدت مسلمانان بدانیم نه موضوعی برای تفرقه و جدایی بین آنان! و بحث های مرتبط را تنها به صورت علمی مطرح نماییم و نه سیاسی و مذهبی.

سوره های قرآن و نام حیوانات

پنج سوره در قرآن هست که هر کدام به نام حیوانی نام گذاری شده است.

1. سورۀ بقره (گاو ماده)؛ 2. سورۀ نحل ( زنبور عسل)؛ 3. سورۀ نمل ( مورچه)؛ 4. سورۀ عنکبوت؛ 5. سورۀ فیل؛[53]

در بارۀ فضیلت این سوره ها گفته شده است:

1. سورۀ بقره: از رسول خدا (ص) سؤال شد کدام یک از سوره ها و آیات قرآن فضیلت بیشتری دارد؟ فرمودند: سورۀ بقره و آیۀ آیة الکرسی.[54]

2. سورۀ نحل: پیامبر (ص) فرمودند: هر کس سورۀ نحل را تلاوت کند خداوند از نعمت های دنیایی که به او داده در قیامت حساب نمی کشد.[55]

3. سورۀ عنکبوت: پیامبر (ص) فرمودند: هر کس سورۀ عنکبوت را تلاوت کند خداوند به عدد هر یک از مؤمنین و منافقین ده حسنه در نامۀ عملش ثبت می فرماید.[56]

4. سورۀ نمل: امام صادق (ع) فرمودند: هر کس سوره های شوری و نمل و قصص را در شب جمعه بخواند از اولیاء الله خواهد بود.[57]

5. سورۀ فیل: امام صادق (ع) فرمودند: هر کس سوره فیل را در نمازهای واجب خود بخواند روز قیامت کوه و دشت و ریگ بیابان ها گواهی دهند که او از نمازگزاران بوده است.[58]

سورۀ فیل و ایلاف یک سوره محسوب می شوند، بنابراین اگر بخواهیم سورۀ فیل را بعد از سورۀ حمد در نماز بخوانیم باید بعد از سورۀ فیل، ایلاف را نیز بخوانیم.[59]

کلی یا جزئی نگری در آیات قرآن

قرآن كريم حبل الهى است و مايه سعادت و رستگارى نوع انسانى مى باشد؛[60] از اين رو بايد تمامى مضامين و قوانين لازم براى هدايت بشرى را در خود جاى دهد.

حال اگر قرار باشد همه مصاديق و جزئيات، چه آنها كه راجع به عصر نزول بودند و چه آنها كه در آينده خواهند آمد، در متن اين كتاب نوشته شود، لازم است تا به اندازه لحظات زندگى هر يك از مسلمانان، كتابى جامع نازل گردد.

مشخص است كه چنين امرى ممكن و عاقلانه نيست. پس چه بايد كرد و چه راهى را باید برگزيد؟!

خداوند تبارك و تعالى قرآن را به عنوان نسخه جامع رهايى بخش، در بهترين شكل براى هدايت بشر فرو فرستاد. او قوانين كلى را به صراحت و يا در قالب امثال و حكم، داستان ها و سرگذشت پيشينيان ذكر نمود تا مردم با تعيين مصداق و ربط آنها به كليات مذكور در آيات شريف، راه درست را برگزيده و از تحير و سرگردانى نجات يابند.

اين همان مطلبى است كه امام صادق (ع) به صحابى خود مى فرمايند: “بر ما است كه اصولى عام و فراگير را بيان كنيم و بر شما است كه فروع را از آنها بيابيد”.[61]

اما در اين رهگذر، گاهى ارجاع فروعات به اصول دشوار به نظر مى‏رسد و يا مورد غفلت قرار مى گيرد. در چنين مواردى، بر قانون گذار لازم است تا با بيان برخى از جزييات، تعيين مصاديق را به مخاطبان بياموزد. به عنوان مثال بارى تعالى در آيه اى مى فرمايد: “از پليدى ها بپرهيزيد”[62] و چون مواردى مثل شراب يا قمار در عرف آن روز، يكى از مسايل عادى[63] به شمار مى رفت و زشت بودنشان چندان معلوم نبود، خداوند در آيه اى ديگر كه مدّت ها پس از آيه پيشين نازل مى‏شود، به تعيين برخى از مصاديق پليدى پرداخته و مى فرمايند: “قمار، شراب و… از پليدى ها هستند…”[64].

پس بيان برخى از جزييات نه تنها ضررى به كليت كتاب نمى زند؛ بلكه بستر مناسبى را براى درك موقعيت ها و دستيابى به روشِ صحيحِ تطبيق مسايل جديد بر قوانين كلى قرآن كريم، فراهم مى نمايد و از ايجاد انحرافات و تأويلات ناصحيح جلوگيرى مى كند؛ از اين روى، گاهى قرآن كريم بر خلاف كتب علمى متعارف كه در مقام تبيين يك حقيقت (و يا قانون) مصاديق را ذكر نمى نمايند، به جزئيات مى پردازد و به بيان قواعد كلى اكتفا نمى كند.

استفاده قرآن از زبان قهر، تهدید، اجبار

پذیرش حقیقت با دلیل و برهان یکی از صفات پسندیدۀ انسانی است. فهم آیات قرآنی و روایات اسلامی اگرچه تا حد زیادی امکان پذیر است، ولی فهمیدن معنای دقیق و تحلیل صحیح از آنها مستلزم کسب معارف و علوم زیادی است. واژه های مختلفی در قرآن کریم به معنای ترس یا نزدیک به آن است. کلمۀ «خوف»، «خشیت»، «وجل» و «رهب» از این کلمات است. اگر چه از این واژه ها در قرآن استفاده فراوانی شده است، ولی هر کدام جایگاه مخصوص خود را دارند و در مقابل واژه های رحمت و محبت و مهربانی نیز بسیار زیاد استعمال شده است. در ذیل به برخی از مصادیق هر دو نوع از کلمات اشاره شده و حکمت های آن اشاره می شود.

به کارگیری ادبیات رئوفانه (دربارۀ اصل پذیرش اسلام و در مقابل مؤمنان)

خداوند، انسان ها را در مورد پذیرش اصل دین اسلام نه تنها تهدید نکرده است، بلکه از اجبار کردن مردم به دینداری نیز خودداری کرده است. قرآن می فرماید: «در قبول دين، اكراهى نيست؛ (زيرا) راه درست از راه انحرافى، روشن شده است‏.»[65] از طرفی به پیامبرش می فرماید: «و هنگامى كه بندگان من، از تو در باره من سؤال كنند، (بگو:) من نزديكم! دعاى دعا كننده را، به هنگامى كه مرا مى‏خواند، پاسخ مى‏گويم!».[66] و آن گاه که دوستان خداوند به گناه آلوده می شوند با ندای «لا تقنطوا» آنان را آرامش داده و می فرماید: « {ای پیامبر به بندگان گناه کار از طرف من} بگو: اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ايد! از رحمت خداوند نا امید نشويد كه خدا همه گناهان را مى‏آمرزد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.»[67]

خداوند در قرآن کریم اولیاء و دوستانش را کسانی معرفی می کند که خوف و ترسی ندارند و دل هایشان با یاد او آرام گرفته است. قرآن می فرماید: «آگاه باشيد (دوستان و) اولياى خدا، نه ترسى دارند و نه غمگين مى‏شوند!»[68] و «آنها كسانى هستند كه ايمان آورده‏اند، و دل هايشان به ياد خدا مطمئن (و آرام) است آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دل ها آرامش مى‏يابد».[69]

بله! خداوند از دوستانش خواسته است که فقط از او بترسند[70] و یا در بیان صفات عالمان می فرماید: «(و) جز اين نيست كه از ميان بندگان خدا تنها دانشمندان از او مى‏ترسند، همانا خداوند مقتدر غالب و آمرزنده است».

ترسى كه در اين آيه آمده ترسى نيست كه با اطمينان منافات داشته باشد، بلكه حالتى است قلبى كه طبعاً قبل از آمدن اطمينان عارض قلب مى‏شود.[71] این ترس، یک ترس عقلی و به معنای «ترس از نافرمانی خداوند»[72] و ترس از دست دادن رحمت الهی به واسطۀ انجام گناهان است. چنین ترسی باعث تلاش در جهت به دست آوردن رضایت خداوند می شود، رضایتی که در آن، تمام خیر و خوبی ها نهفته است.[73]

رابطۀ بین مؤمنان و خداوند یک رابطۀ قلبی و از روی حبّ و دوست داشتن است نه از روی تهدید و ترس، خداوند در وصف مؤمنان می فرماید: «بعضى از مردم، معبودهايى غير از خداوند براى خود انتخاب مى‏كنند و آنها را هم چون خدا دوست مى‏دارند. امّا آنها كه ايمان دارند، عشق شان به خدا، (از مشركان نسبت به معبودهاشان،) شديدتر است‏».[74]

1. استفادۀ قرآن از ادبیات تهدید آمیز؟

بله از آن جایی که دو ابزار مهم تربیتی برای همۀ نسل ها و عصرها (زمان ها)، تهدید و تشویق است،[75] قرآن کریم که کتاب هدایت است از هر دوی این ابزار، هم برای مؤمنان و هم برای غیر مؤمنان استفاده کرده است. در مقام تهدید به مؤمنان می فرماید: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! يهود و نصارى را ولىّ (و دوست و تكيه‏گاه خود،) انتخاب نكنيد! آنها اولياى يك ديگر هستند و كسانى كه از شما با آنان دوستى كنند، از آنها هستند (و ستمکار، پس) خداوند، جمعيّت ستمكار را هدايت نمى‏كند».[76] و در مقام تشویق و ترغیبشان می فرماید:« (آرى،) آنها كه ايمان آوردند، و ايمان خود را با شرك و ستم نيالودند، ايمنى تنها از آن آنها است و آنها هدايت‏ يافتگانند!»[77]

از طرفی قرآن کریم نسبت به کسانی که بعد از دیدن همۀ معجزات الاهی و اتمام حجت، ایمان نیاورده و در صدد آزار و اذیت پیامبر (ص) و مؤمنان برآمدند و دین آنها را مسخره کرده و در راه رشد اسلام به شدت مانع تراشی می کردند، و هرگز توبه نکردند، هشدار داده و آنان را به شدت تهدید به عذاب الاهی کرده است. قرآن کریم می فرماید: «و كسانى كه كافر شدند، و آيات ما را دروغ پنداشتند اهل دوزخند و هميشه در آن خواهند بود».[78] یا در آیۀ دیگر می فرماید: «آنها كه كافر شدند، اموالشان را براى بازداشتن (مردم) از راه خدا خرج مى‏كنند آنان اين اموال را (كه براى به دست آوردنش زحمت كشيده اند، در اين راه) مصرف مى‏كنند، امّا مايه حسرت و اندوهشان خواهد شد و سپس شكست خواهند خورد و (در جهان ديگر) كافران همگى به سوى دوزخ گردآورى خواهند شد».[79]

بنابراین، در مقابل کسانی که مال و ناموس مسلمانان را برای خود حلال می دانند و هر روز برای طرح ریزی جنگ های نظامی، اقتصادی و فرهنگی برای مسلمانان فعالیت می کنند، نمی شود با زبان نرم صحبت کرد. خداوند در مقابل چنین افرادی، از چنین ادبیات در خور شأن آنان استفاده می کند.

2. وجود ادبیات جبری در آیات مربوط به هدایت انسان؟

آیاتی از جمله آیۀ 39 سورۀ انعام[80] که در آن صحبت از هدایت و یا عدم هدایت خداوند برای هر شخصی که اراده کند، است، تفسیر بسیار حکیمانه ای دارد.

از آن جایی که خداوند حکیم و عادل است، تمام کارهایش نیز در محدودۀ حکمت و عدالتی است که دارد. اگر صحبت از هدایت عده ای و عدم هدایت عدۀ دیگر است به آن معنا نیست که خداوند بدون هیچ حکمت و عدالتی چنین کاری انجام می دهد، بلکه بدان معنا است که چون همۀ امور به دست خداوند است، اگر کسانی با دیدن همۀ دلائل ایمان نیاورند، وارد راه و طریق گمراهی شده اند و با این که خداوند وسایل ابتدایی هدایت؛ مانند فطرت و روحیۀ حقیقت جویی و حقیقت خواهی را به آنان داده بود، ولی آن را زیر پا گذاشته و به کفر گرائیدند، خداوند دربارۀ چنین افرادی که به اختیار خود گمراهی ابتدایی را کسب کرده اند، می فرماید: «هر كس را خدا بخواهد گمراه مى‏كند»؛[81] یعنی بعد از گمراهی اختیاری، خداوند دیگر با آنان همانند پرهیزکاران برخورد نکرده و راهنمایی های بیشتری را در اختیارشان قرار نمی دهد و بدین وسیله در گمراهی اختیاری خود باقی می مانند.[82] البته این گمراهی ثانوی برای کسانی است که هیچ پلی برای برگشت خود باقی نگذاشته باشند.

3. قهر و خشم خداوند در قرآن

دین اسلام، دین صلح و برادری است. خداوند پیامبرش را با وصف «رحمة للعالمین»[83] در قرآن یاد کرده است. و در برابر کسانی که دین اسلام را نمی پذیرند می فرماید: «آيين شما براى خودتان، و آيين من براى خودم‏.»[84]

اما در مقابل کسانی که از هر وسیله برای ضربه زدن به مسلمانان استفاده می کردند و جان و اموال آنان را محترم نمی دانند چه باید کرد؟ وقتی شخصی دستش را برای برادری دراز می کند و طرف مقابل می خواهد دست او را قطع کند چه باید کرد؟ در مقابل فرعون ها و نمرودها که جز به محو ادیان الهی، به چیز دیگری راضی نبودند چه باید کرد؟ در مقابل کسانی که شعله های جنگ را در برابر مسلمانان می افروزند چه باید کرد؟

در اسلام هدف نهایی از جنگ و قتال، از بین رفتن فتنه ها است، هر گاه که دیگران برای مسلمانان فتنه نسازند و جنگ نکنند (حال چه مسلمان شوند یا نه)، دیگر جنگ و قتالی نیست.

قرآن کریم در این باره می فرماید:« وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمينَ؛ و با آنها پيكار كنيد! تا فتنه ای باقى نماند و دين، مخصوص خدا گردد. پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم آنها نشويد! زيرا) تعدّى جز بر ستمكاران روا نيست».[85]

تفصیل و تفسیر قرآن

فهم عادى ما از کتاب خدا مستلزم آن است كه آیاتش را جدا جدا تدبر كنیم، و خود قرآن هم جدا جدا و به تدریج نازل شود، گرچه قرآن حقیقت دیگرى دارد كه به لحاظ آن حقیقت امرى واحد و غیر تدریجى است، و نزولش به انزال- یك دفعه- است، نه تنزیل (نزول بتدریج).

معنای آیۀ شریفۀ “وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى‏ عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یؤْمِنُون”[86] چنین است: در حقيقت ما بر آنان كتابى آورديم كه آن را از روى دانشى (وسيع) تفصيل داديم (الفاظش را به آيات و سور و محكمات و متشابهات و نصوص و ظواهر، و محتوايش را به اصول و فروع و علوم و معارف گوناگون)، در حالى كه سراپا هدايت و رحمت است براى گروهى كه ايمان مى‏آورند.”

“فصلنا” از مصدر تفصیل باب تفعیل به معنای فصل فصل و ترتیب نمودن چیزى است.[87]

این که قرآن دارای دو جنبۀ مقام وحدت و جمعی و مقام تفصیل و بخش بخش بودن،است، از آیات كریمه قرآن استفاده مى‏شود مانند آیه:” كِتابٌ أُحْكِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِیمٍ خَبِیرٍ”[88] اين كتابى است كه آياتش استحكام يافته سپس تشريح شده و از نزد خداوند حكيم و آگاه (نازل گرديده) است!

در این كه فرق میان” احكمت” و” فصلت” چیست؟ مفسران بحث هاى فراوان كرده‏اند و احتمالات زیادى داده‏اند، اما آن چه نزدیك تر از همه، به مفهوم آیۀ فوق به نظر مى‏رسد این است كه در جملۀ اول ” احكمت” این واقعیت بیان شده است كه قرآن مجموعۀ واحد به هم پیوسته‏اى است، كه هم چون یك بناى محكم و استوار پا بر جا است و نشان مى‏دهد كه از سوى خداوند واحد یكتا نازل شده، و به همین دلیل هیچ گونه تضاد و اختلاف در میان آیاتش دیده نمى‏شود. اما جملۀ دوم ” فصلت” اشاره به این حقیقت است كه این كتاب در عین وحدت، آن چنان شاخه ها و شعب فراوان دارد كه تمام نیازهاى روحى و جسمى انسان ها را در زیر پوشش خود قرار مى‏دهد، بنا بر این در عین وحدت، كثیر است و در عین كثرت، واحد.[89]

بنابراین تفصیل عبارت است از این كه كتاب را فصل فصل و قطعه قطعه كنند، در نتیجه احكام به معناى آن است كه به نحوى باشد كه جزء جزء نداشته و اجزایش از یک دیگر متمایز نباشد، چون همه اش به یک معنا بر مى‏گردد، كه آن معنا جزء و فصل ندارد.

روایاتى كه از طرق شیعه از حضرت صادق (ع) رسیده و نیز مفسّرین از ابن عباس نقل كرده‏اند منطبق با مضامین این آیات و در تأیید تفسیر اخیر است.

خلاصه مضمون این روایات با اختلاف در تعبیر چنین است: “قرآن به صورت جمعى در شب قدر یا ماه رمضان از بیت المعمور یا لوح محفوظ یا آسمان بالا، به آسمان اول یا آسمان دنیا نازل شده سپس از آن به تدریج و تفریق فرود آمده است.[90]

معنای تفسیر

تفسیر كه به معناى بیان معانى آیات قرآنى، و كشف مقاصد و مدالیل آن است، از قدیمى ترین اشتغالات علمى است، كه دانشمندان اسلامى را به خود جلب و مشغول كرده است. و تاریخ این نوع بحث كه نامش تفسیر است، از عصر نزول قرآن شروع شده، و این معنا از آیه “كَما أَرْسَلْنا فِیكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ، یتْلُوا عَلَیكُمْ آیاتِنا، وَ یزَكِّیكُمْ وَ یعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ”[91] به خوبى استفاده می شود، چون مى‏فرماید: همان رسولى كه كتاب قرآن به او نازل شد، آن كتاب را به شما تعلیم مى‏دهد.

ابتداء بحث از قرآن از چارچوبه جهات ادبى آیات، و شان نزول آنها، و مختصرى استدلال به آیات براى توضیح آیاتى دیگر، و اندكى تفسیر به روایات وارده از رسول خدا (ص)، در باب قصص و معارف مبدأ و معاد، و امثال آن تجاوز نمی كرد. در زمان تابعین جریان به همین منوال بود، تنها چیزى كه به آن اضافه كردند، این بود كه بیشتر از گذشتگان در تفسیر خود، روایت آوردند، (كه متأسفانه در بین آن روایات، احادیثى بود كه یهودیان جعل كرده، و در بین قصص و معارف مربوط به آغاز خلقت، و چگونگى ابتداء خلقت آسمان ها، و تكوین زمین، و دریاها، و بهشت شداد، و خطاهاى انبیاء و تحریف قرآن، و چیزهایى دیگر از این قبیل دسیسه و داخل احادیث صحیح نمودند، و هم اكنون در پاره اى روایات تفسیرى و غیر تفسیرى، از آن قبیل روایات دیده مى‏شود).

در عصر خلفاء، فتوحات اسلامى شروع مى‏شود، و مسلمانان در بلاد فتح شده با فرقه هایى مختلف، و امّت هایى گوناگون، و با علماى ادیان و مذاهب مختلف آشنا می شوند، و این خلط و آمیزش سبب مى‏شود بحث هاى كلامى در مسلمانان شایع شود.

از سوى دیگر در اواخر سلطنت امویان و اوائل عباسیان؛ یعنى در اواخر قرن اول هجرت، فلسفه یونان به زبان عربى ترجمه شده، در بین علماى اسلام انتشار یافت، و همه جا مباحث عقلى ورد زبان ها و نقل مجالس علماء شد.

و از سوى سوم مقارن با انتشار بحث هاى فلسفى، مطالب عرفانى و صوفى گرى نیز در اسلام راه یافته، جمعى از مردم به آن تمایل نمودند، تا به جاى برهان و استدلال فقهى، حقایق و معارف دینى را از طریق مجاهده و ریاضت هاى نفسانى دریابند.

و از سوى چهارم، جمعى از مردم سطحى به همان تعبد صرف كه در صدر اسلام نسبت به دستورات رسول خدا (ص) داشتند، باقى ماندند، و بدون این كه كارى به عقل و فكر خود داشته باشند، در فهم آیات قرآن به احادیث اكتفاء نموده، و در فهم معناى حدیث هم هیچ گونه مداخله اى ننموده، به ظاهر آنها تعبد مى كردند، و اگر هم احیاناً بحثى از قرآن مى كردند، تنها از جهات ادبى آن بود، و بس. این چهار عامل باعث شد كه روش اهل علم در تفسیر قرآن كریم مختلف شود.[92]

ظنی الدلالة بودن قرآن

بر اساس تصریح خود قرآن، دست کم بخشی از آیات قرآن، متشابه و یا ظنی الدلاله می باشند. در این کتاب مقدس می خوانیم:

“هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم‏”؛[93] او كسى است كه اين كتاب (آسمانى) را بر تو نازل كرد، كه قسمتى از آن، آيات «محكم» [صريح و روشن‏] است كه اساس اين كتاب مى‏باشد (و هر گونه پيچيدگى در آيات ديگر، با مراجعه به اينها، برطرف مى‏گردد.) و قسمتى از آن، «متشابه» است [آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات ديگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مى‏رود ولى با توجه به آيات محكم، تفسير آنها آشكار مى‏گردد.] اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه انگيزى كنند (و مردم را گمراه سازند) و تفسير (نادرستى) براى آن مى طلبند در حالى كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى‏دانند.[94]

بر این اساس، تردیدی نیست که بخشی از قرآن که “ام الکتاب” نامیده می شود، محکم و قطعی الدلاله بوده و دلالت بخش دیگری از آن را تنها زمانی می توان قطعی الدلاله دانست که با آیات دیگر قرآن و نیز با رکن دیگر دین، یعنی سنت سنجیده شود و گرنه در ابتدای کار، برداشت های گوناگون از این دسته از آیات را نمی توان قطعی شمرد.

افراد بیماردل از همین خصوصیت قرآن، سوء استفاده کرده و در صدد توجیه رفتار و عقاید خود با استناد به آیاتی از قرآن کریم هستند.

موارد ذیل را می توان از آیات مشابه برشمرد:

1. “يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم”؛[95] دست خداوند بر فراز دستهای آنان است.‏

2. “الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏”؛[96] خداوند رحمان، بر تخت جای گرفت.

3. “إِلى‏ رَبِّها ناظِرَة”؛[97] نیکوکاران (در قیامت) به پروردگارشان می نگرند.

می دانیم که نمی توان این آیات را در معنای متبادر اولیۀ خود استفاده کرد. مشابه چنین وضعیتی در روایات نیز وجود دارد. امام رضا (ع) در این زمینه می فرمایند:

“هر که متشابه قرآن را با محکم آن مقایسه کرده و سپس به تفسیر آن بپردازد، به راه راست رهنمون شده است و در روایات ما نیز محکماتی چون محکمات قرآن و متشابهاتی چون متشابهات قرآن وجود دارد، پس روایت متشابه را با در نظر گرفتن روایات محکم تفسیر کرده و از تفسیر یک جانبۀ آن بپرهیزید تا از گمراهی در امان باشید”.[98]

از طرفی، نگاه اصولیان و فقیهان به قرآن در کتاب های فقهی، بیشتر ناظر به آیاتی است که حکمی از احکام فقهی را می توان از آن استنباط کرد و می دانیم که چنین آیاتی، تنها بخش اندکی از قرآن را تشکیل می دهند و آن بخش اندک نیز در غالب موارد به بیان کلیات بسنده کرده و از ورود به جزئیات خودداری نموده و تبیین آنها را بر عهدۀ متصدیان و راهبران دین می گذارد.

از این دیدگاه، اگر اندیشمندی اصولی و یا فقیه، قرآن را ظنی الدلاله اعلام کند، این نه بدان معنا است که نمی توان هیچ بهره ای از آیات آن برد، بلکه مفهومش آن است که از یک طرف نمی توان تمام جزئیات و فروع و شاخه های یک مبحث فقهی (و یا هر مبحث دیگری) را با استفاده از آیات قرآن استنباط کرد و به عبارتی، قرآن نسبت به این شاخه های جزئی، ظنی الدلاله و یا فاقد دلالت است و از طرف دیگر، یک آیه را نباید به تنهایی و بدون دقت نظر در آیات دیگر و نیز سنت قطعی، ملاک استنباط  قرار داد.

این جا است که برخی فقها و اصولیان اظهار می دارند که “قرآن کریم با آنکه قطعی المتن است، اما در بسیاری از موارد، ظنی الدلاله بوده و علاوه بر آن، جز اموری کلی، نمی توان جزئیات را از آن برداشت کرد”.[99]

طبیعی است که این سخن تنها بدین دلیل مطرح شده که نباید در استنباط احکام فقهی به متن قرآن بسنده کرد و این متن با تمام تقدس و احترام لازم، برای چنین استنباطی کافی نیست.

چنین برداشتی، منحصر به اصولیان نبوده و تاریخ نگاران، مفسران و … نیز برای تبیین بخشی از آیات که دلالتی قطعی بر یک موضوع خاص ندارند، از قرائن خارج از قرآن استفاده می کنند و این امر، اختصاصی به شیعه نداشته، بلکه در اهل سنت نیز چنین روشی اجرا می شود.

بنابر این تفاوت چندانی میان نحله های مختلف دینی و نیز اندیشمندان دانش های مختلف اسلامی از جمله اصولیان در کیفیت برداشت احکام فقهی از آیات قرآن وجود ندارد و تنها اختلافاتی در تعابیر، موجب برداشت های نادرستی از برخی کلمات شده که با دقت کافی در آنها، ابهامات ایجاد شده برطرف خواهد شد.

البته در ارتباط با چگونگی استفاده احکام فقهی از قرآن، ممکن است نظریات دیگری وجود داشته باشد که در برخی از آنها، افراط و یا تفریط هایی مشاهده شود، اما وجود چنین نظریاتی در یک کتاب فقهی یا اصولی، لزوما به معنای تأیید آنها از طرف جامعۀ شیعیان نیست.

مقام ثبوت و اثبات قرآن

با مروری در تفسیر تسنیم، به خلاصۀ دیدگاه ها در این بخش می پردازیم و سپس نتیجه گیری می کنیم:

1. سنت معصومان(ع)، يكى از منابع علم تفسير و اصول بررسى و تحقيق براى دست يابى به معارف قرآنى است.

2. آنچه اولاً حجت است كلام خدا است و آنچه را كه ثانياً خداوند در قرآن حجت قرار داد؛ يعنى سنت معصومان (ع)، مديون حجيت قرآن است.

3. نمى توان اثبات كرد كه قرآن، يعنى كلام خدا، بر حقيقت خليفه تام الاهى كه او هم كلمه علياى خدا است برترى دارد.

4. سنت هيچ پيامبرى، مباين، معارض و مخالف با متن كتاب آسمانى او نيست.

5. صيانت ابدى قرآن از گزند تحريف؛ زيرا كتاب محرف كه خود از حجيت ساقط است نمى تواند معيار اعتبار چيز ديگر قرار گيرد.

6. امكان تحريف سنت از جهت سند يا دلالت؛ زيرا اگر سنت معصومان (ع) قابل جعل، دس و وضع نبود و مورد تحريف واقع نمى شد، نيازى به عرض بر قرآن مجيد نبود.

7. حجيت ظاهر قرآن؛ زيرا اگر قرآن غير محرف قابل فهم عمومى و صالح براى تطبيق سنت با آن نبود، هرگز مدار اعتبار و حجيت سنت قرار نمى گرفت.

8. چون لزوم عرض سنت بر قرآن در مقام اثبات حجيت سنت است؛ از اين رو همه اوصاف ياد شده قرآن از قبيل صيانت از تحريف، حجيت ظاهر و…، ناظر به مقام اثبات قرآن كريم است و اختصاصى به مقام ثبوت آن ندارد.

9. بنابراين، همه قرآن بدون مراجعه به سنت بايد به عنوان ميزان سنجش، روشن باشد و حجيت استقلالى نه انحصارى داشته باشد تا معروض عليه سنت قرار گيرد.

آنچه از عبارات فوق بر می آید آن است که قرآن و سنت گرچه هر دو بیانگر آموزه های دینی بوده و با این که نمی توان ارزش قرآن را بالاتر از معصومان (ع) دانست، اما در هر حال، حجیت سنت مدیون حجیت قرآن بوده و سنت به دلیل آن که احتمال دست برد و تحریف در آن وجود دارد، باید برای ارزیابی به قرآن عرضه شود. در این راستا قرآن باید از گزند تحریف مصون باشد تا بتواند معیار مناسبی برای ارزشیابی قرار گیرد و نیز باید معنای ظاهری آن حجت باشد تا بتوان این مقایسه و ارزیابی را انجام داد.

برخی اشخاص معتقد بودند که به دلیل احتمال برداشت های نادرست از قرآن، گرچه این کتاب مقدس به خودی خود حجت بوده (مقام ثبوت) و می تواند مورد استفاده قرار گیرد، اما نمی توان از آن در مقام اثبات، موضوع دیگری را ثابت کرده و به عنوان نمونه، روایات و سنت را با استفاده از آن مورد ارزیابی قرار داده و صحت آن را ثابت کرد.

این مفسر بزرگوار در رد این موضوع بیان می دارند که دلایلی که عرضۀ روایات بر قرآن را توصیه می کنند، نشانگر آن هستند که قرآن، علاوه بر حجیت ثبوتی، قابلیت اثبات دیگر متون را داشته و می توان اندیشه های مختلف را حتی با استفاده از معنای ظاهری قرآن، اثبات و یا رد کرد.

در این راستا باید دانست که عبارت “مقام ثبوت” در معانی متفاوتی به کار می رود، اما در ارتباط با آن معنایی که در این بخش از تفسیر تسنیم مد نظر است، باید گفت که اگر ما به “مقام ثبوت” یعنی درک خود قرآن دست رسی نداشته باشیم، نمی توانیم چیزی را در “مقام اثبات” با آن اثبات کنیم.

در نهایت به دو نکته توجه فرمایید:

1. حجیت ظاهر قرآن بدان معنا نیست که در هر عبارتی، بدون در نظر داشتن اصول کلی معنای اولیه آن را ملاک عمل قرار دهیم، بلکه معنای ظاهری، گاهی با استفاده از قرائن و نشانه های پیرامونی مشخص می شود و به عنوان نمونه نمی توان معنای “ید الله” را اثبات کنندۀ وجود دستی مادی برای خدا دانست.

2. با وجود آنکه ظاهر قرآن برای ما حجت است، اما این کتاب مقدس، آکنده از رمز و رازهایی است که هرچه طهارت نفسانی انسان بیشتر باشد، درک بهتر و عمیقتری از آنها خواهد داشت.

قرآن و هدایت بشر

عقیدۀ ما مسلمانان آن است که قرآن از جامعیت برخوردار است، امّا در بارۀ جامعیت قرآن تحلیل های متعدّدی از سوی دانشمندان ارائه شده است که عمدتاً جامعيت را در راستاى اهداف دين[100] تلقى كرده اند و جامعيت قرآن را امرى اضافى و نسبى دانسته اند.

قرآن كريم، كتاب هدايت و راهنمایی براى عموم مردم است؛ از این رو همۀ چيزهايى كه برگشتش به هدايت است؛ مانند، معارف حقيقيه مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الاهيه و قصص و مواعظى كه مردم در اهتدا و راه يافتنشان به آن محتاجند، در قرآن وجود دارد.[101] دين آمده تا چيزهايى را در اختيار مردم قرار دهد كه مردم بدون آن و تنها با پاى خويش نمى توانند به آن برسند. اساساً قرآن كريم و همچنين دين، شأنش اين نيست كه در امورى كه مربوط به يافته هاى خود بشر است دخالت كند؛ زيرا خداوند به انسان عقل و خرد و انديشه ارزانى داشته است.[102] مسلماً دين در صدد از كار انداختن استعدادهاى بشرى نيست؛ چرا كه لازمه اش عبث بودن خلقت حواس و عقل و تجربه بشر است.[103] قرآن مجيد اساس برنامۀ خود را بر خداشناسى قرار داده و اعتقاد به يگانگى خدا را اولين اساس دين شناخته است و پس از شناساندن خدا، معادشناسى (اعتقاد به روز رستاخيز كه در آن پاداش و كيفر كردار نيك و بد انسان داده خواهد شد) را از آن نتيجه گرفته و اصل ديگر قرار داده است و پس از آن پيامبر شناسى را از معادشناسى نتيجه گرفته است؛ زيرا پاداش اعمال نيك و بد، بدون ابلاغ قبلى – طاعت و معصيت و نيك و بد – از راه وحى و نبوت، صورت نمى‏گيرد. و آن را نيز اصل ديگر قرار داده، و در نتيجه اعتقاد به يگانگى خدا و اعتقاد به نبوت و معاد را اصول دين اسلام شمرده است.

پس از آن، اصول اخلاق پسنديده و صفات حسنه مناسب اصول سه‏گانه را كه يك انسان واقع ‏بين با ايمان بايد واجد آنها و متصف به آنها باشد، بيان كرده و سپس قوانين عملى كه در حقيقت حافظ سعادت حقيقى و زاينده و پرورش دهندۀ اخلاق پسنديده و بالاتر از آن عامل رشد و ترقى اعتقادات حقه و اصول اوليه است، تأسيس و بيان كرده است. اخلاق پسنديده هميشه با يك رشته اعمال و افعال مناسب زنده مى‏ماند. چنان كه اخلاق پسنديده نسبت به اعتقادات اصلى همين وضعيت را دارند؛ مثلاً كسى كه جز كبر و غرور و خودبينى و خودپسندى نمى شناسد اعتقاد به خدا و خضوع در برابر مقام ربوبى را نبايد از وى توقّع داشت و كسى كه يك عمر معناى انصاف و مروّت و رحم و عطوفت را نفهميده است، نمى تواند ايمانى به روز رستاخيز و بازخواست داشته باشد.[104]

قرآن مجيد مشتمل است بر هدف كامل انسانيت و آن را به كامل ترين وجهى بيان مى‏كند؛ زيرا هدف انسانيت كه با واقع بينى سرشته شده ‏است همان جهان بينى كامل است كه لازمۀ آن به كار بستن اصول اخلاقى و قوانين عملى مناسب با آن است كه قرآن مجيد تشريح كامل اين مقصد را به عهده دارد. خداى متعال در وصف آن مى‏فرمايد: “يهدى الى الحق و الى طريق مستقيم”[105]؛ قرآن مجيد به سوى حق (در اعتقاد) و راهى راست (در عمل) هدايت مى‏كند.

2. قرآن از این جهت که کتاب هدایت است، با سایر کتب آسمانی فرقی ندارد و همانند آنان است منتها قرآن بر آنان برتری دارد.

توضیح این که؛ قرآن حقيقت مقاصد همۀ كتب آسمانى را در بر دارد و هر چيزى كه بشر در پيمودن راه سعادت و خوشبختى در زمينۀ اعتقاد و عمل به آن نيازمند است؛ به طور تمام و كامل بيان كرده است.[106] از نظر قرآن دين خدا از آدم تا خاتم يكى است؛ همۀ پيامبران اعم از پيامبران صاحب شريعت و پيامبران غير صاحب شريعت به يك مكتب دعوت مى‏كرده‏اند. قرآن بر این حقيقت تأکید کرده و مى فرمايد: “شرع لكم من الدين ما وصى به نوحاً و الذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى”.[107]

براى شما از [احكام‏] دين همان را تشريع كرد كه به نوح سفارش كرد و آن چه را كه به تو وحى كرديم و آنچه را كه بر ابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم.

تفاوت شرايع آسمانى را مى توان در نكات ذيل بيان داشت:

الف. در يك سلسله مسائل فرعى و شاخه اى كه بر حسب مقتضيات زمان و خصوصيات محيط و ويژگي هاى مردم مورد دعوت، تفاوت داشته است. در حالى كه همه، شكل هاى متفاوت و اندام هاى مختلف يك حقيقت و به سوى يك هدف و مقصود بوده است.

ب. پيامبران بعدى به موازات تكامل بشر از لحاظ عقلى، تعليمات خويش را كه همه در يك زمينه بوده، در سطح بالاترى القا كرده‏اند.

اين تكامل دين است، نه اختلاف اديان، لذا پيامبران پيشين مبشر پيامبران پسين بوده‏اند و پسينيان مؤيد و مصدق پيشينيان.

قرآن مى‏فرمايد: “و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقاً لما بين يديه من الكتاب و مهيمناً عليه”؛[108] و فرو فرستاديم اين كتاب را به سوى تو به حق در حالى كه كتاب آسمانى را كه در برابر خود دارد تصديق مى‏نمايد و نسبت به آن مسلط و نگهبان است.

“مهيمن” به معناى مراقب و حافظ و حاضر است و اگر قرآن مهمين بر كتب ديگر آسمانى قرار داده شده است؛ یعنی اولا: حافظ آنها است و وجود آنها (كتب آسمانى) را تثبيت و تصديق مى‏كند و ثانیا: مراقب و مسلط بر آنها است و آن چه از اغلاط و تحريف و نسيان را که بر آنها راه يافته بيان مى‏كند.[109] و این یقینا، علاوه بر شريعت و احکام، شامل مسائل كلى اعتقادى نیز می شود.

قرآن نسخه شفابخش

خداوند در آیات مختلفی، قرآن کریم را به عنوان وسیلۀ شفای افراد با ایمان معرفی نموده است.[110] از ظاهر آیات و نیز برخی روایات و تفاسیر استفاده می شود که مراد از شفا، از بین رفتن رذایل اخلاقی و حرکت در مسیر معنویت و نزدیکی به خداوند است،[111] اما روایاتی نیز وجود دارد که بیانگر آن است که بیماری های جسمانی را نیز می توان با کمک قرآن درمان نمود که صد البته، این موضوع، بستگی به میزان اخلاص و اعتقاد افراد دارد.[112]

در همین راستا، امام صادق (ع) می فرمایند: “هر مؤمنی که دچار بیماری شده و با اخلاص نیت، آیۀ “وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً” را بخواند، از بیماری خود رهایی خواهد یافت.[113]

اما آیا روایاتی وجود دارند که برای هر یک از آیات قرآن، خاصیتی دارویی در نظر گرفته و آن را درمان کنندۀ نوعی از بیماری ها بداند؟ در جواب، باید گفت: در مجامع روایی ما چنین روایتی وجود نداشته و طبیعتاً با استناد به روایات، نمی توان کتابی را در این زمینه نگاشت. بیان این نکته نیز ضروری است که حتی در مواردی که توصیه به خواندن آیاتی از قرآن و یا دعاهایی جهت رفع بیماری ها شده، مراد پیشوایان ما این نبوده که درمان بیماری ها را از راه متعارف و مرسوم خود متوقف نموده و تنها با خواندن آیاتی از قرآن به درمان آنها بپردازیم، بلکه باید تلاش طبیعی خود را انجام دهیم و همزمان با اخلاص نیت، و با ارتباط معنوی با پروردگار، از او که شفا دهندۀ اصلی است،[114] درمان نهایی را بخواهیم و این منافاتی با مراجعۀ به پزشک ندارد، بلکه روایاتی وجود دارد که حتی مراجعه به پزشگان غیر مسلمان را نیز روا می داند.[115]

در نهایت، هر آیه ای از قرآن می تواند شفای معنوی انسان ها باشد، اما مستندی از آیات و روایات وجود ندارد که هر قسمت از قرآن را داروی دردی جسمانی بدانیم.

اهداف داستان های قرآن

با توجه به اين كه قسمت بسيار مهمى از قرآن به صورت سرگذشت اقوام پيشين و داستان هاى گذشتگان بيان شده است، اين سؤال براى بعضى پيش مى‏آيد كه چرا يك كتاب تربيتى و انسان ساز اين همه تاريخ و داستان دارد؟

اما با توجه به چند نكته، علت حقيقى اين موضوع روشن مى‏شود:

1- با توجه به این که تاريخ آزمايشگاه مسائل گوناگون زندگى بشر است، و آن چه را كه انسان در ذهن خود با دلائل عقلى ترسيم مى‏كند در صفحات تاريخ به صورت عينى باز مى‏يابد، نقش تاريخ را در نشان دادن واقعيات زندگى به خوبى مى توان درك كرد.

انسان با چشم خود در صفحات تاريخ، شكست مرگبارى را كه دامن يك قوم و ملت را بر اثر نا فرمانی خدا و اختلاف و پراكندگى مى گيرد مى بيند، و همين گونه پيروزى درخشان قوم ديگر را که در سايه بندگی خدا و اتحاد و همبستگى به دست می آید. تاريخ با زبان بى زباني اش نتائج قطعى و غير قابل انكار مكتب ها: روش ها، و برنامه هاى هر قوم و گروهى را بازگو مى كند. داستان هاى پيشينيان مجموعه اى است از پرارزش ترين تجربيات آنها، و مى دانيم كه محصول زندگى چيزى جز تجربه نيست. تاريخ آئينه اى است كه تمام قامت جوامع انسانى را در خود منعكس مى‏سازد، زشتي ها، زيبائي ها، كاميابي ها، ناكامي ها، پيروزي ها و شكست ها و عوامل هر يك از اين امور را بیان می کند. به همين دليل مطالعه تاريخ گذشتگان، عمر انسان را – درست به اندازه عمر آنها- طولانى مى‏كند! چرا كه مجموعه تجربيات دوران عمر آنها را در اختيار انسان مى‏گذارد.

امیر المؤمنین على (ع) به فرزند برومندش چنين مى‏فرمايد: ” فرزندم! من هر چند عمر پيشينيان را يك جا نداشته‏ام، ولى در اعمال آنها نظر افكندم، در اخبارشان انديشه نمودم، و در آثارشان به سير و سياحت پرداختم، آن چنان كه گويى همچون يكى از آنها شدم بلكه گويى من به خاطر آنچه از تجربيات تاريخ آنان دريافته‏ام با اولين و آخرين آنها عمر كرده‏ام”!.[116]

البته تاريخى كه خالى از خرافات و دروغ پردازی ها و تملق ها و ثنا خواني ها و تحريف ها و مسخ ها بوده باشد، ولى متاسفانه اين گونه تواريخ كم است، و نقش قرآن را در ارائه نمودن نمونه هايى از تاريخ اصيل نبايد از نظر دور داشت. تاريخى كه همچون آئينه صاف باشد، نه كژ نما!، تاريخى كه تنها به ذكر وقايع نپردازد، به سراغ ريشه ها و نتيجه ها نيز برود. با اين حال چرا قرآن كه يك كتاب عالى تربيت است در فصول و فرازهاى خود تكيه بر تاريخ نكند و از داستان هاى پيشينيان، مثال و شاهد نياورد.

2- از اين گذشته تاريخ و داستان جاذبه مخصوصى دارد، و انسان در تمام ادوار عمر خود از سن كودكى تا پيرى تحت تأثير اين جاذبه فوق العاده است. و به همين جهت قسمت مهمى از ادبيات جهان، و بخش بزرگى از آثار نويسندگان، را تاريخ و داستان تشكيل مى‏دهد. بهترين آثار شعرا و نويسندگان بزرگ اعم از فارسى زبان و غير آنها، داستان هاى آنها است، گلستان سعدى، شاهنامه فردوسى، خمسه نظامى و آثار جذاب نويسندگان معاصر، همچنين آثار هيجان آفرين ويكتور هوگوی فرانسوى، شكسپير انگليسى، و گوته آلمانى، همه در صورت داستان عرضه شده است.

داستان چه به صورت نظم باشد يا نثر و يا در شكل نمايشنامه و فيلم عرضه شود، اثرى در خواننده و بيننده مى‏گذارد كه استدلالات عقلى هرگز قادر به چنان تأثير نيست.

دليل اين موضوع شايد آن باشد كه معمول و اکثریت انسان ها قبل از آن كه، عقلى باشند حسى اند و بيش از آنچه به مسائل فكرى بیانديشند در مسائل حسى غوطه ور هستند. مسائل مختلف زندگى هر اندازه برایشان از ميدان حس دور مى شوند و جنبه تجرد عقلانى به خود مى‏گيرند ثقيل تر و سنگين تر و دير هضم تر مى شوند؛ از اينرو مى بينيم هميشه براى جا افتادن استدلالات عقلى از مثال هاى حسى استمداد مى شود و گاهى ذكر يك مثال مناسب و به جا تأثير استدلال را چندين برابر مى‏كند. لذا دانشمندان موفق، آنهایی هستند كه تسلّط بيشترى بر انتخاب بهترين مثال ها دارند. و چرا چنين نباشد در حالى كه استدلال هاى عقلى بالآخره برداشت هايى از  مسائل حسى و عينى و تجربى است.

3- داستان و تاريخ براى همه كس قابل فهم و درك است، بر خلاف استدلالات عقلى كه همه در آن يكسان نيستند! به همين دليل كتابى كه جنبه عمومى و همگانى دارد حتماً بايد روى تاريخ و داستان ها و مثال ها تكيه نمايد.

مجموعه اين جهات نشان مى دهد كه قرآن بهترين راه (تاريخ و داستان) را از نظر تعليم و تربيت پيموده است. مخصوصاً با توجه به اين نكته كه قرآن در هيچ مورد به ذكر وقايع تاريخى به طور برهنه و عريان نمى پردازد، بلكه در هر گام از آن نتيجه گيرى كرده، و بهره بردارى تربيتى مى‏كند.[117]

قبل از پرداختن به هدف های قرآن از قصص، جا دارد که اشاره کنیم؛ ماهیت داستان های قرآنی بیان واقعیاتی است که در جهان پدید آمد، نه خیال پردازی.

در هر صورت به صورت خلاصه می توان اهداف قرآن را از ذکر داستان ها بدین صورت بیان کرد:

1. تفکر: «فاقصص القصص لعلهم یتفکرون»؛ داستان ها را بیان کن به آن امید که بیاندیشند.[118]

2. عبرت گرفتن.[119]

3. جلوگیری از انحراف قصه ها: خداوند بعد از بیان داستان مباهله می فرماید: «ان هذا لهو القصص الحق» یعنی: حقیقت داستان این است.[120] و بعد از بیان گوشه ای از زندگی حضرت عیسی (ع) می فرماید: «الحق من ربک» یعنی: کلام درست از ناحیه پروردگار تو است.[121]

4. بر طرف کردن اختلافات: «ان هذا القرآن یقص علی بنی اسرائیل اکثر الذی هم فیه یختلفون» این قرآن داستان هایی می گوید که بیشتر بنی اسرائیل در آن مورد اختلاف دارند.[122]

5. آگاهی مردم از سنت های الاهی در مقابل نیکوکاران و بدکاران.[123]

ذکر داستان گذشتگان تسلّى خاطرى بود براى پيامبر و مؤمنان اندك نخستين، و براى مؤمنان در هر عصر و زمان كه از انبوه مخالفان و اكثريت قوم گمراه، وحشتى به خود راه ندهند، و به نتيجه كار خود صد در صد اميدوار باشند.

و نيز هشدار و انذارى است براى جباران و ستمگران و گمراهان در هر عصر و زمان كه مجازات الاهى را از خود دور نبينند، عذاب هايى همچون زمين لرزه، صاعقه، طوفان مرگبار، آتشفشان، شكافتنَ زمين، باران سيل آسا كه انسان هاى امروز در برابر آن به همان اندازه ناتوانند كه انسان هاى گذشته هستند.

اينها همه به خاطر آن است كه هدف از داستان هاى قرآن رشد و تكامل انسان ها است.[124]

شرايط فهم آيات قرآن

يكى از ضروريات دين اسلام، خاتميت پيامبر اكرم (ص) و جهانى و جاودانى بودن شريعت ايشان است، بالتبع قرآن كريم نيز معجزۀ جاويدان رسول اللَّه (ص) است كه تا روز قيامت با انسان‏ها همراه است و آنها را با معارف و احكام خود، بشارت و انذار داده و حجت را بر همه تمام مى‏كند.[125]

فهم عمومي قرآن

ظاهر قرآن براى همگان قابل فهم است؛ زيرا – براى آشناي به فرهنگ و زبان عرب اين امر كاملاً محسوس و ملموس است كه – از كلمات و عبارات غامض و پيچيده و نامأنوس عرب استفاده نكرده و از لهجه ها و پيچ و خم آنها به دور است، بلكه با هر لهجه اى، مفهوم و معنا دارد.

به علاوه از اصطلاحات و غموضات علوم نيز مبرا است، پس مراجعه به آن نيازمند تخصص در علم و فن خاصی نيست.

قرآن هدايت گر انسانِ عصر بعثت تا كنون و از حال تا قيامت است. به سوى قلّۀ انسانيت و نهايت سعادت او. هدايت به سوى معارف حقه و اعمال صالحه اى كه روح او را تعالى و تكامل بخشد و از حضيضِ ذلّتِ تن و دنياى پست برهاند و به ملكوت آسمان ها سير دهد. معارف و اعمال صالحه اى كه براى انسانِ غرقِ در شهوات و اميال حيوانى و زندگى محدود دنيا، عجيب و غريب و نا مأنوس مى نمايد. معارفى كه او را به تعديل غرايز و اميال كشانيده و به رياضت هايى مناسب با روحش او را دعوت مى‏كند. امرى كه لازمۀ آن دست كشيدن از بسيارى از تعصبات كور و ترك افراط در شهوت رانى ها است.

اما اين امر دقيقاً همان تلاشى است كه عنوان “جهاد اكبر” به خود گرفته و كثيرى از انسان ها را به شكست در مصاف هوى و هوس كشانيده و اين سبب رويگردانى آنها از نور و تبيان شده است!

فهم خاص از قرآن

اگر چه قرآن از اصطلاحات پيچيدۀ علمى و كلامى عرب مبرا است، همين امر آن را جاودانه و قابل فهم براى همگان در تمامى اعصار و امصار كرده است. اما محتوايى فرا حسّى و فرا طبيعى دارد و اين محتوا را در قالب لفظى كه براى محسوسات جعل شده‏اند، به انحای مختلف مانند؛ تمثيل، قطعات تاريخ، محاوره و جدال احسن يا موعظه و پند و اندرز، انذار و تبشير و يا برهان و محاجّه علمى و به صورت پراكنده در كلّ آياتش بيان نموده است.

به تعبیر دیگر، قرآن به زبان عربی، به طور جامع و کامل برای هدایت انسان ها نازل شده است. برای دستیابی به این هدف چاره ای از شمول قرآن نسبت به آیات عام و خاص، مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و ظاهر و باطن …نیست؛ مثلا براى محكم كردن نيروى ايمان و پيمودن راه هدايت و بشارت، گاهى چاره اى جز برنامه هاى كوتاه مدت و موقت كه بعداً جاى خود را به برنامۀ نهايى و ثابت مى‏دهد نيست.

بر این اساس؛ برای فهم قرآن، علاوه بر آشنايى به زبان عرب (لغت، صرف، نحو، معانی و بیان و  ظرافت ها و معانى آن)، تاريخ اسلام و گردآورى شأن نزول ها و احاديث تفسيرى و شناخت عام و خاص، مطلق و مقيد، ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و … نیز لازم است.

بنابراین، براي فهم قرآن باید آيات مطلق و مقید،  عام و خاص، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و ظاهر و باطن[126] … را نیز شناخت و آن آيات را در كنار هم قرار داد تا مطلب كاملاً روشن ‏شود و هيچ ابهام و ترديدى در معناى آيات باقى نماند؛ از اين رو است كه قرآن نيازمند مفسّر و مبيّنى چون رسول اللَّه (ص) و ائمۀ معصومين ‏(ع) گرديده است. همين امر سبب شده تا در اثر فاصله از زمان معصوم (ع)، علمای متبحّر به جمع آورى روايات تفسيرى و شرح و بسط و جمع بندى آنها در كنار آيات قرآن همّت گماردند، تا اين خوان گستردۀ الاهی هميشه براى همگان قابل بهره بردارى و عمل بماند.

مفسّران و مبيّنان اوليۀ قرآن، خود آيات قرآن[127] و بعد – به تصريح آيات قرآن – نبى اكرم (ص) و به تبع ايشان ائمه ‏(ع) هستند.

امام على (ع) مى‏فرمايد: “اين كتاب خدا است كه به واسطۀ آن بصيرت مى يابيد، به زبان مى آييد و شنوا مى‏گرديد. بعضى از آن بعضى ديگر را معنا مى‏كند و گويا مى نمايد و برخى از آن بر برخى ديگر شهادت مى دهند”.[128] سيرۀ خود ائمه ‏(ع) نيز چنين بود كه با كنار هم چيدن آيات، حكمى را استفاده كرده و براى مخاطبان خود توضيح مى‏دادند.[129]

از سوى ديگر، قرآن مى فرمايد: ” سوگند به جايگاه ستارگان (و محل طلوع و غروب آنها)!و اين سوگندى است بسيار بزرگ، اگر بدانيد! كه آن، قرآن كريمى است، كه در كتاب محفوظى جاى دارد، و جز پاكان نمى‏توانند به آن دست زنند [دست يابند]”.[130]

پس آنان كه مطهرند و بر علم قرآن احاطۀ كامل دارند كسانى جز اهل بيت عصمت و طهارت (ع) نيستند.

قرآن در مواضعى ديگر نيز پيامبر (ص) را مبيّن آيات معرفى نموده و مردم را به اطاعت و انقياد از ايشان، امر نموده است؛[131] از اين رو بايد ديد لوازم و وسايل مورد نياز در اين راستا و بر عكس موانع اين راه كدامند. بر اساس آنچه گفته شد در یک جمع بندی می توان گفت که مراجعه به قرآن و روايات به دو گونه ابزار و توشه نيازمند است:

أ: صفاى روح و طهارت باطن و داشتن روحيه حقيقت جويى و حقيقت طلبى، تا بتوان با تطهير نسبى به مطهران رسيد و آنها را مسّ نمود؛ زيرا تنها خاشعان اند كه با آيات قرآن متذكر مى شوند.[132]

در مقابل بايد روحيه استكبار و ستيزه جويى و غرور و خود محورى و تعصبات كور را كنار نهاد و متواضعانه و با خوف و خشيت، در مقابل منبع وحى و مفسّر اصيل آن زانو زد؛ زيرا ستيزه جويى و استكبار همان گونه كه انسان را از خدا محجوب مى‏كند،[133] دل را ميرانده[134] و از فهم قرآن نيز مانع مى شود و چشم بصيرت را سلب مى نمايد.[135]

ب: لوازم ظاهرى مراجعه به قرآن و فهم آن:

1. آشنايى به زبان عربى و صحيح خوانى آن، و نيز آشنايى با ترجمه مفردات و تركيبات آن از طريق تحصيل ادبيات عرب (صرف، نحو، معانى، بيان، بديع و لغت).

2. آشنايى با تاريخ اسلام و شأن نزول‏ها و نيز آشنايى با علوم قرآن؛ مثل آيات عام و خاص، مطلق و مقيد، ناسخ و منسوخ، آيات مكى و مدنى و… .

3. استعاذه به خداوند از شر شيطان و وساوس آن و نيز دسايس نفس اماره.[136]

4. شروع با نام خدا و استمداد از رحمت واسعۀ او و رحمانيت خاصۀ آن ذات اقدس.

5. چينش آيات مربوط به يك موضوع كنار هم و نيز مراجعه به روايات تفسيرى مرتبط با آن آيات؛ زيرا قرآن داراى تأويل و بطونى است كه جز معصومين (عليهم السلام) از آن آگاه نيستند و بعضى از آياتش بعضى ديگر را تفسير مى كنند.[137]

6. كنار نهادن عقايد شخصى و آراء قبلى، در پرتو قرآن و سنت قطعى براى يافتن مراد خود قرآن ، تا اين كه به تحميل بر قرآن و تفسير به رأى كشيده نشود. پس اگر نظر قرآن را خلاف عقيده خلاف واقع سابق خود يافت، به قرآن روى آورده و دست از رأى خود بكشد، مبادا آيات را بر طبق آراء خود و فرقۀ خود توجيه كند! كه در اين صورت پيرو هوى و هوس خويش است نه پيرو قرآن!

7. فراحسى و فراطبيعى به معارف قرآن بنگرد، تا دچار تجسيم و تشبيه نشود؛ پس بايد متشابهات قرآن در پرتو محكمات آن و روايات قطعيه تفسير شوند و از آراء باطله اجتناب نمود.

8. اطلاع از شبهات و نيازهاى زمان و مكان از يك سو و پيشرفت هاى علوم و توجه به تحقق برخى وعده هاى قرآن از سوى ديگر، تا بتوان پاسخ گوى نياز نسل نو بر طبق خود قرآن كريم گرديد، بدون اين كه نظرى به قرآن تحميل شود؛ زيرا به فرموده امام صادق (عليه السلام): “خداوند تعالى آن را براى زمانى نه ازمان دگر و براى گروهى نه ديگران قرار نداده، بلكه اين قرآن در هر زمانى تازه است و براى هر گروهى تازگى و جذبه دارد.”[138]

اما بايد مراقب بود تا رأيى به قرآن تحميل نشود، چرا كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمودند: “قرآن را فرا گيريد و آن را قرائت كنيد، بدانيد كه قرآن شما را بلند آوازه مى نمايد و وسيله اى براى ياد خدا است. قرآن براى شما هم ذخيره (توشه) است و هم وزر (بار گران). پس از قرآن تبعيت كنيد و آن را تابع خود قرار ندهيد؛ زيرا اگر كسى تابع قرآن شد، قرآن او را به سوى بهشت مى فرستد، اما اگر كسى قرآن را تابع خود قرار داد، قرآن از پشت او مى رود تا او را به جهنم افكند!”[139]

9. قصد او از قرائت و تحصيل معارف و احكام قرآن، صِرف بهره گيرى از ثواب قرائت يا استفاده از آن در سخنرانى ها و مقالات و مسابقات و… بالاخره كسب مال و شهرت و مقام نباشد؛ بلكه قرآن را به جاى آن كه سرمايه دنيا كند، سرمايه آخرت خود سازد؛ يعنى به قصد كسب بصيرت و معرفت از معارف آن و قصد عمل به احكام آن به قرآن مراجعه كند و به معارف آن پايبند شود و به احكام آن عمل كند، مبادا با اين مراجعه حجت بر او تمام شود و به عذاب عالمان بى عمل گرفتار آيد، چنان چه بدون مراجعه، به عذاب جاهلان مقصّر گرفتار مى‏شد!

10. با رسيدن به آيات رحمت و وعده بهشت و نصرت خدا، اميدوار گردد و نفس را به طاعت و ترك معصيت ترغيب كند و با رسيدن به آيات قهر و وعيد جهنم و توصيفات دركات آن، نفس را از ترك طاعت و انجام معصيت بترساند، تا زنگار دل بريزد و دلش مصفا گشته و بيش از پيش از انوار قدسى قرآن مستفيض گردد و بيش از پيش به سعادت خود نزديك شود.

11. با رسيدن به آيات توصيف گر مؤمنان و متقيان و صالحان و … و نيز آيات توصيف گر كفار و مشركان و معاندان و منافقان و… خود را به قرآن عرضه كند و با قرآن محاسبه نفس كشد، قبل از اين كه در قيامت به حسابش برسند، پس نفس را از آلايش كفر و شرک و نفاق و لجاجت، پيرايش و به فضايل مؤمنان و متقيان و صالحان آرايش دهد تا خداگونه شود و لايق خطاب “خلافت الهى” از راه بندگى.

جایگاه عقل در درک قرآن

آیات قرآن کریم را می توان از دو دیدگاه تقسیم بندی کرد. در دیدگاه اول، موضوعات ارائه شده در دو ردۀ محکم و متشابه تقسیم بندی می شوند. این تفکیک در آیۀ هفتم سورۀ آل عمران صریحاً با این تعبیر بیان شده است: “مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات‏”.

تفکیک دیگری نیز که وجود دارد در معانی مختلف قرآن است؛ زیرا علاوه بر معنای ظاهری و اولیه کلمات قرآنی، به تصریح روایات، لایه های دیگر معنایی نیز وجود دارند که هر فردی با توجه به توانایی اندیشۀ خویش می تواند بدان دست یابد.

با توجه به مقدمۀ فوق، نقش عقل در فهم قرآن را می توان در چهار بخش مورد بررسی قرار داد:

1. معنای ظاهری آیات محکم: آیات محکم که بخش وسیعی از قرآن را دربرگرفته و شامل ادعیه، بیان تاریخ و … می شود، قابلیت درک عقلی از طرف تمام افراد بشر را دارد. به عنوان نمونه، اگر در قرآن بخوانیم “لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها”[140]، هر انسان اندیشمندی می تواند این برداشت کلی را داشته باشد که خداوند تکلیفی که از توانایی یک بنده خارج باشد را بر گردن او نخواهد نهاد.

هنگامی که تمام مخاطبان قرآن، یک معنا را از عبارتی برداشت کنند، این نشانگر آن است که عقلشان توانایی درک مفهوم قرآنی را دارد و بر این اساس، هرگز نمی توان این بهانه را عنوان کرد که عقل ما از فهم قرآن عاجز بوده است. در حالی که بیشتر آیات قرآن، به شیوه ای نازل شده اند که دست کم معنای ظاهری و اولیه آن توسط عموم مردم قابل درک و تعقل باشد.

2. لایه های معنایی آیات محکم: بر اساس برخی روایات، قرآن علاوه بر معنای ظاهری که در جای خود، صحیح و قابل استفاده است، لایه های معنایی دیگری دارد که قابل دسترسی برای هر فردی نبوده و اشخاصی که از اندیشه و تقوای بیشتری برخوردار باشند، می توانند بدان دست یابند.[141]

اگر شخصی نتواند به تمام این معانی دست یابد، دلیلی بر آن نیست که عقل خود را در معنای ظاهری و اولیۀ آیات نیز به کار نگیرد.

3. معنای ظاهری آیات متشابه: ظاهر برخی از عبارات قرآنی، معنایی را می رسانند که با آموزه ها و اعتقادات دینی سازگار نیست، به عنوان نمونه اگر آیۀ ” يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم‏”[142] را به ظاهر لفظی آن معنا کنیم، نتیجه اش آن است که خداوند نیز مانند موجودات مادی، دستانی داشته باشد که این مخالف اصول اولیۀ دینی است و به همین دلیل باید از آن چشم پوشید. عقل در این زمینه هم حتی اگر نتواند به معنای واقعی آیه دست یابد، دست کم می تواند با تفکر در  آیات محکم، به متشابه بودن آن پی برده و به ظاهر آن استناد نکرده، بلکه حقیقت آن را از اولیای الاهی و راسخون در علم جویا شود.

4. معنای واقعی آیات متشابه: در آیۀ هفتم سورۀ آل عمران، درک معنای واقعی  این دسته از آیات را تنها بر عهدۀ پروردگار و دانشمندانی دانسته که در علم خود راسخ و ثابت قدم باشند. طبیعی است که هر چه دانش فرد بیشتر باشد، توانایی درک آیات متشابه را بیشتر خواهد داشت.

البته در این قسمت، افراد کم دانش و یا بیماردل، تفاسیر اشتباهی را ارائه می دهند، با این تفاوت که گروه اول نادانسته و گروه دوم دانسته مرتکب چنین اشتباهی می شوند.

بدیهی است، اشتباهات  عمدی و یا سهوی این افراد، نباید این گمان را به وجود آورد که باید عقل را در فهم آیات به کار نگرفت، بلکه بر عکس، قرآن تمام مخاطبان خود را همواره به تعقل و تدبر در آیات الاهی فرا می خواند.[143]

قاری قرآن از نظر امام صادق(ع)

از آن جایی که قرآن کتاب آسمانی و از جانب پروردگار عالم برای هدایت عالمیان فرستاده شده برای استفاده و بهره برداری بیشتر از آن از جانب معصومان (ع) و اولیاء الله راهنمائی هایی صورت گرفته که ما به مقتضای مجال به چند روایت از امام صادق (ع) بسنده می نماییم.

1- ولایت اهل بیت:

ولایت، محبت و دوستی اهل بیت در همۀ عبادات شرط اصلی و اساسی قبولی و پذیرش اعمال از جمله قرائت قرآن است، طبرسى (ره) از حضرت صادق (ع) نقل كرده كه، اهل علم ما هستيم و جاهلان دشمنان ما، و اولوا الالباب شيعيان ما؛ چون علم و تلاوت بى‏ ولایت و دوستى اهل بيت نفعی نمی رساند اگر چه نيكو بخواند.[144]

از حسين بن ابى العلا روايت است كه امام صادق (ع) فرمود: … چنان چه قارى از شيعيان باشد خداوند او را بدون دغدغۀ حساب به بهشت می برد، و شفاعتش در بارۀ دوستان از خاندان خود و برادران مؤمنش پذيرفته گردد.[145]

2- صحیح خواندن و تدبر در قرآن

قال اللَّه تعالى: كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ.[146]

امام جعفر صادق (ع) در بارۀ اين آيه كريمه فرمود: مراد اين است كه آيات آن را صحيح مى خوانند و مراعات وقف و وصل و ساير آداب قراءت را مى نمايند. و در معانى آن دقّت مى‏كنند و به احكام آن عمل مى‏كنند. و به وعده هاى آن اميدوارند و از وعيدهاى آن مى ترسند. از قصّه هاى آن عبرت مى‏گيرند. و به آن چه امر شده در آن مى پذيرند و از آن چه نهى شده در آن باز مى ايستند. و به خدا قسم مراد حفظ آيات آن و درس حروف آن نيست و خواندن سوره هاى آن و درس ده قسمت و پنج قسمت آن منظور نيست، حروف آن را حفظ مى‏كنند و حدود آن را ضايع مى‏كنند. و جز اين نيست كه مراد تدبّر در آيات آن است و عمل كردن به احكام آن. خداوند مى فرمايد: كتابى به سوى تو نازل كرديم كه داراى بركت است تا در آيات آن دقت كنند.[147]

3- تأثیر پذیری از قرآن

امام صادق (ع) فرمود: بر قارى قرآن شايسته است كه چون به آيه رحمت برسد، بهترين خواسته خود را مسألت كند و چون به آيه عذاب برسد، از آتش دوزخ و عذاب دنيا و آخرت به خدا پناهنده شود.[148]

4- با وضوء و طهارت بودن

در حقیقت قرائت قرآن سخن شنیدن از خداوند است و قاری قرآن در محضر خداوند است،[149] بنابر این ادب اقتضاء می کند که قاری با طهارت باشد.

حسن بن ابى الحسين ديلمى در كتابش نقل كرده كه حضرت صادق (ع) فرمود: قرائت قرآن بهتر از ذكر است و ذكر بهتر از صدقه است و صدقه بهتر از روزه است و روزه سپر آتش است و فرمود: قارى قرآن به عوض هر حرفى در نمازش در صورتى كه در حال ايستاده بخواند صد حسنه دارد و در صورتى كه نشسته نماز گزارد و در آن قرآن بخواند پنجاه حسنه بابت هر حرفى مى‏برد و در غير نماز اگر با طهارت باشد بابت هر حرفى بيست و پنج حسنه مى‏برد و اگر بدون طهارت باشد ده حسنه مى‏برد منظور من از حرف اين نيست كه بگويم «الم» يك حرف است بلكه براى قارى قرآن براى هر حرف يعنى بابت «الف» ده حسنه و بابت حرف «لام» ده حسنه و بابت حرف «ميم» ده حسنه و عوض حرف راء ده حسنه مى‏برد.[150]

5- اهل صداقت و راستی باشد نه تملق و چاپلوسی

از حضرت صادق (ع) نقل شده که پيامبر خدا (ص) ‏فرمود: “همواره اين امت زير حمايت و لطف‏ خدا هستند مادامى كه قاريان شان نزد فرمانروايان چاپلوسى نكردند و عالمان شان با تبهكاران سازش نكنند، كه خوبان شان، به بدان متمايل نشوند، و هر گاه چنين باشند، خداوند لطف خود را از آنان سلب مى‏كند، بعد ستمگران بر آنها مسلّط مى‏گردند، و بدترين ستم را بر آنها روا مى دارند پس از آن، بی چارگى و تهى دستى را بر ايشان مقرّر مى‏كند. هر گاه قارى قرآنى را ديدى كه به دربار شاه پناه مى‏برد، بدان كه او دزد است، و مبادا فريب بخورى! او مى‏گويد: قصدش رفع ظلم و دفاع از مظلوم است، و اين خود فريب شيطان است كه از آن دامى ساخته و خواندن قرآن را نردبانى براى هدف شوم خود قرار داده است.[151]

6- خضوع و خشوع در برابر قرآن

امام صادق (ع) مى‏فرمايد: هر كه تلاوت قرآن كند و تلاوت او مقارن خضوع و خشوع نباشد و از تلاوت قرآن او را رقّتى حاصل نشود و ترس الاهى در دل او به هم نرسد، پس حقیقتاً كه مرتبه و منزلت قرآن را، اين قارى، سهل گرفته است و مرتبه صاحب قرآن را حقير شمرده است، چنين قارى حتماً زيان كار و اهل نقصان روزگار است، زيانى بيّن و واضح.

هم چنین مى فرمايد: قارى قرآن در رسيدن به ثواب تلاوت قرآن و رسيدن به فوايد آن، محتاج به سه چيز است: يكى: دل خاشع، و دوم: بدن فارغ از شغل ها، سوم: جاى خالى، و هر كدام از اين سه خصلت، منشأ فايده اى است عظيم، و خشوع، سبب گريختن شيطان است.

قال اللَّه تعالى: فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ.[152]

چنان كه حضرت بارى تعالى در مقام تعليم آداب قرائت، فرموده است: هر گاه كه تلاوت قرآن مى‏كنى، استعاذه كن و پناه ببر به خداوند متعال، از شيطان رجيم و محروم از رحمت الاهى.[153]

7. برای کسب و سود جویی نباشد

امام صادق (ع) فرمود: پس بر شما باد به ملازمت قرآن، سپس فرمود: برخى از مردمند كه قرآن می خوانند كه گفته شود: فلان كس قارى قرآن است، و برخى قرآن مي خوانند براى (سودجوئى) و به دست آوردن دنيا و خيرى در اين ها نيست و برخى هستند كه قرآن می خوانند تا از آن در نمازشان و در شب و روزشان منتفع شوند.[154]

8- عمل کردن به قرآن

طبیعی است همان طور که انتظار می رود قاری قرآن باید عملش به قرآن از دیگران بیشتر باشد و در صورت عمل نکردن و آلوده شدن در لجن زار گناه عقوبت او سخت تر خواهد بود.

حضرت صادق (ع) از پدران بزرگوارش روايت كرده و فرمود: حضرت رسول اكرم (ص) فرمود: در روز قيامت دوزخ با سه طايفه گفتگو مى‏كند، امير، قارى، ثروتمند، به امير مى‏گويد: اى كسى كه خدا به او فرمانروايى بخشيد و عدالت نورزيد او را مى بلعد چنان كه مرغ دانه كنجد را مى بلعد، و به قارى مى‏گويد: اى كسى كه پيش مردم خود را آراسته نشان داده و با انجام گناهان با خدا مبارزه كرده است، او را [نيز] مى‏بلعد و به ثروتمند مى‏گويد: اى آن كه خدا به او دنياى زياد و فراوانى از روى لطف عطا كرده و [مؤمن فقير يا] حقيرى از او قرض خواسته و او جز بخل كردن را نخواسته است، او را [هم‏] مى‏بلعد.[155]

9- اخلاص در قرائت

یکی از شرایط مهمّ صحت و قبولی عبادات اخلاص و نیت پاک است هم چنین قاری در قرائت قرآن باید با خلوص نیت قرآن را تلاوت کند، اما اگر قرآن تلاوت کند تا دیگران خوششان بیاید یا تمرین صوت و … باشد این نه تنها ارزشی ندارد، بلکه جز وزر و وبال چیزی برای او در پی نخواهد داشت.

امام صادق (ع) فرمود: شما را به قرآن سفارش مى‏كنم. قرآن را بياموزيد، گروهى از مردم قرآن مى آموزند تا بگويند فلانى قارى قرآن است و عده اى قرآن مى آموزند و مقصود او صدا است تا آن كه بگويند فلانى صداى خوشى دارد در اين گروه ها خيرى نيست و عده اى قرآن مى آموزند تا در شب و روز با قرآن باشند و در اين انديشه نيستند كه كسى بداند و يا نداند.[156]

اکتفا به قرآن

اکتفا به قرآن و حذف روایات، شبهۀ جدیدی نیست که بدون پیشینۀ تاریخی و مربوط به این عصر و زمان باشد، بلکه از اولین مسائلی است که بعد از رحلت رسول اکرم اسلام (ص) بلکه در زمان حضرتش از طرف برخی مطرح شده است.

از این رو، نخست به سابقۀ این بحث پرداخته سپس به تحلیل و پاسخ آن می پردازیم.

پیشینۀ بحث اکتفا به قرآن و حذف روایات و سنت تقریباً به سابقۀ اسلام می رسد؛ زیرا در اواخر عمر مبارک پیامبر (ص) زمانی که آن حضرت (ص) درخواست قلم و دوات و کاغذ نمودند تا چیزی بنویسند که رهنمود باشد برای امّت اسلام تا بعد از آن حضرت، به بیراهه نروند متأسفانه خلیفۀ دوم با این امر به مخالفت می پردازد و می گوید: کتاب خدا (قرآن) ما را بس است.

در تأیید این سخن مان از مهمّ ترین و معتبر ترین منابع اهل سنت بهره می گیریم.

صحیح بخاری، صحیح مسلم، مسند احمد و … نقل می کنند: ابراهیم بن موسی از هشام بن معمر از عبدالله بن محمد از عبدالرزاق از معمر از زهری از عبیدالله بن عبدالله بن عباس (رض) نقل می کنند که ابن عباس گفت: زمان پایانی عمر مبارک پیامبر اسلام (ص) تعدادی از صحابه از جمله عمر بن خطاب خدمت آن حضرت بودند که آن حضرت (ص) فرمود: نزد من بیایید تا برای شما چیزی بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید. عمر گفت: درد بر او چيره شده، نزد شما قرآن است كتاب خدا ما را بس است.[157] حاضران نزد پيامبر به اختلاف برخاستند. برخى گفتند: آن چه پيامبر فرمود درست است نزد آن حضرت بیایید تا چیزی بنویسد که بعد از او گمراه نشوید. و گروهى سخن عمر را تأييد كردند. چون جنجال و اختلاف پیش پیامبر(ص) بالا گرفت ایشان (ص) فرمود: از نزد من برخيزيد و بيرون رويد كه در چنين محضرى، غوغا روا نيست.[158] عبیدالله می گوید: عبد اللَّه بن عباس‏ گفت: مصيبت از آنجا آغاز شد كه ميان پيامبر و نوشته او فاصله افكندند.[159]

بر این اساس، بحث مان را در دو منظر برون دینی و درون دینی پی می گیریم:

اول. دلیل عقلی

اگر فرض را بر این بگذاریم که این سخن درستی است و همۀ مسلمانان بر این مطلب اتفاق داشته باشند و بپذیرند، آیا واقعاً قرآن ما را بس است و نیازی به سنت پیامبر (ص) نیست.

آیا در آن صورت تمام برداشت ها از قرآن یکی خواهد بود و همه در فهم آن اتفاق دارند.

گرچه پاسخ به این پرسش ها توضیح واضحات است و وجدان آگاه هر شخص، خود پاسخی مناسب ارائه می نماید، اما باز هم ما اجمالاً به پاسخ آن می پردازیم.

بهترین دلیل بر امکان هر شی ء وقوع آن است (ادلّ الدلیل علی امکان الشیء وقوعه).

1. ما می بینیم همۀ مسلمانان اعمّ از اهل سنت و شیعه در فهم و برداشت آیات قرآن نظر واحدی ندارند، کمتر مسئله ای در اصول و فروع یافت می شود که همۀ مفسرین و علمای اسلامی در آن دیدگاه واحدی داشته باشند.[160]

2. آیا کسی می تواند توهّم کند که ما از سنت بی نیاز هستیم، آیا همۀ تکالیف ما با تمام جزئیاتش در قرآن آمد؟ آیا تمام احکام نماز، روزه، زکات، حج و … در قرآن بیان شد.

3. راستی اگر این سخن را بپذیریم، تکلیف این همه کتب حدیثی اهل سنت (که غیر قرآن هستند) از جمله صحاح ستّه (صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابی داود، سنن ترمذی، سنن نسائی، و سنن ابن ماجه) و صدها، بلکه هزاران کتاب پیرامون حدیث چه می شود.

دوم. اجماع

امروزه تمام فرق و مذاهب فقهی و کلامی اجماع و اتفاق دارند بر این که ما بی نیاز از حدیث نیستیم و هیچ فقیه و متکلّم و صاحب نظری پیدا نمی شود که بر این باور باشد مسلمانان در اعتقاد و عمل بی نیاز از حدیث هستند.[161]

سوم. قرآن

خداوند در قرآن می فرماید: آن چه را رسول خدا (ص) براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آن چه نهى كرده خوددارى نماييد و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است![162]

اين جمله هر چند در ماجراى غنائم بنى نضير نازل شده، ولى محتواى آن يك حكم عمومى در تمام زمينه ها و برنامه هاى زندگى مسلمان ها است،[163] و سند روشنى است براى حجت بودن سنت پيامبر (ص).[164]

بر طبق اين اصل همۀ مسلمانان موظّفند اوامر و نواهى پيامبر (ص) را به گوش جان بشنوند و اطاعت كنند، خواه در زمينۀ مسائل مربوط به حكومت اسلامى باشد، يا مسائل اقتصادى، و يا عبادى، و غير آن، به خصوص اين كه در ذيل آيه، كسانى را كه مخالفت كنند به عذاب شديد تهديد كرده است.[165]

خلاصه و به سخن دیگر، روشن و واضح است که امر و نهی رسول خدا (ص) همان سنت آن حضرت است که خداوند ما را به پیروی از آن حضرت امر می فرماید.

در اين جا ممكن است اين سؤال مطرح شود كه چگونه خداوند دستور مى‏دهد كه همه مردم بدون استثنا آن چه را پيامبر (ص) مى‏گويد بى قيد و شرط بپذيرند؟!.

ولى با توجه به اين كه ما پيامبر (ص) را معصوم مى‏دانيم، و اين حق فقط براى او و جانشينان معصوم او است پاسخ سؤال روشن مى‏شود.

جالب توجه اين كه در روايات زيادى[166] به اين مسئله اشاره شده است كه اگر خداوند چنين اختياراتى را به پيامبرش داده به خاطر آن است كه او را كاملاً آزموده و خلق عظيم و اخلاق فوق العاده دارد كه چنين حقّى را به او تفويض فرموده است.[167]

چهارم. حدیث

احادیث دالّ بر حجیت سنت در منابع اهل سنت و شیعه زیاد است و ما را به اخذ سنّت راهنمایی و تشویق می نماید.

از جملۀ آن حدیث ثقلین است که در کتب روایی هر دو فرقه در حدّ تواتر نقل شده است.

احمد بن حنبل که یکی از امامان چهارگانۀ اهل سنّت است در مسندش نقل می کند: اسود بن عامر می گوید: ابو اسرائیل یعنی اسماعیل بن اسحاق ملائی از عطیّه از ابو سعید نقل می کند که پیامبر (ص) فرمود: در ميان شما دو چيز گران نهاده ام يكى از آن دو بزرگتر و گران تر از ديگرى است. كتاب خدا ريسمان پيوسته از آسمان تا زمين و عترت و اهل بيتم و این دو از هم جدا نمی شوند تا نزد حوض کوثر به من برسند.[168]

ملاحظه می شود که در این حدیث، پیامبر (ص) اهل بیت (ع) را عِدل و در کنار قرآن قرار داده است؛ یعنی همان طور که مسلمانان موظف به اخذ از قرآن هستند همچنین وظیفه دارند که در مواقع لزوم از اهل بیت (ع) نیز اخذ کنند و این دو با هم کامل هستند و اخذ یکی بدون دیگری ناقص است.

منزلت قرآن و ائمه

به عنوان مقدمه باید گفت که در روایات مختلفی عترت، همتا، همطراز و شریک قرآن معرفی شده است.

امام صادق (ع) از پیامبر(ص) نقل نموده که آن حضرت فرمود: «إنی قد تركت فیكم الثقلین كتاب الله و أهل بیتی فنحن أهل بیته»[169]؛ من كتاب خدا و اهل بیتم را دو میراث در نزد شما مى نهم، بعد امام (ع) می فرماید: اهل بیت آن حضرت ما هستیم.

در یكی از زیارت های امام حسین (ع) در خطاب به آن امام آمده است: “السلام علیك یا امین الرحمن، السلام علیك یا شریك القرآن، السلام علیك یا عمود الدین …”.[170]

ظاهر این گونه احادیث آن است که این دو یک حقیقت هستند و هیچ كدام بر دیگرى برترى ندارند.

این درحالی است که در برخی متون روایی دیگر از قرآن با عنوان ثقل اكبر و از عترت با عنوان ثقل اصغر یاد شده است؛ مانند این که در روایتی آمده است: «إِنِّی قَدْ تَرَكْتُ فِیكُمُ الثَّقَلَینِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی وَ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الْآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِی أَهْلُ بَیتِی أَلَا وَ إِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ»؛[171] من كتاب خدا و عترتم را دو میراث در نزد شما مى نهم، اگر به این دو چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد. یكى از آن دو بزرگ تر از دیگرى است. آن دو، یكى كتاب خدا است كه (مانند) ریسمانى است آویخته از آسمان (از نزد خدا) به سوى زمین (شما)، و دومى خاندان؛ یعنی اهل بیتم هستند. با خبر باشید كه این دو هرگز از یك دیگر جدا نمى‏شوند، تا در كنار حوض كوثر (میعادگاه بزرگ قیامت)، به نزد من آیند.

امام على (ع) نیز مى‏فرماید: «به ثقل أكبر، یعنی قرآن عمل كردم و ثقل أصغر را در میان شما گذاردم».[172] آیا این تعبیرات دلیل برترى قرآن بر عترت نیست؟ و آیا این گونه روایت با همتایی قرآن و عترت منافات ندارد؟

در برخورد با این سؤال برخی از بزرگان گفته اند: اگرچه امام «قرآن ناطق» است و بر ظاهر قرآن برتری و تفوق دارد، اما چنین تفوقی، صرفاً نسبت به قرآن ظاهری و در دست مردم است، ولی امام نسبت به قرآن حقیقی و آنچه که کلام الاهی است، خاضع بوده و معلم و مروّج آن است؛ یعنی قرآن از آن جهت که کلام و پیام الاهی است بر اهل بیت (ع) تقدم دارد.

برخی بر آنند: قرآن، ثقل اكبر است چون كلام خدا است و همۀ انبیا و اولیا مبعوث شده اند كه پیام هاى خدا را به مردم برسانند و احكام عملى آن را اجرا كنند؛ قهراً حجت اكبر خواهد بود. اگر در روایتى، ثقلین به دو انگشت تشبیه شده است، مقصود آن است كه بین آن دو جدایى نیست.[173]

برخی نیز گفته اند: قرآن بدون عترت و عترت بدون قرآن انسان را به مقصد نمی رساند. قرآن و عترت، دو تعبیر از یك عنوان هستند، در واقع یك حقیقتند كه به دو شكل تجلى یافته‏اند. قرآن و عترت هر دو وحی و سخن الاهی اند كه روز و شب با مردم سخن مى‏گویند؛ یعنی عترت قرآن متمثل است. به همین جهت همان گونه كه سخن قرآن حجت و معتبر است، ‏سخن عترت نیز حجت و معتبر است.[174] هر دو یك عروة الوثقى، یك صراط مستقیم  و هر دو حق محور[175]، هستند.

به عبارت دیگر؛ این تعبیر در صدد بیان برترى قرآن بر عترت نیست؛ زیرا قرآن و عترت هر دو منبع معارف الاهى هستند و هر دو از ویژگى هاى همطراز بهره ورند، بلکه این تعبیر كه قرآن را ثقل اكبر مى‏نامد در مورد سند و اعتبار روایات مأثور از عترت است. قرآن چون كلام خدا است اعتبارش بالذات است، نیاز به تأیید دیگرى ندارد، اما اعتبار سخن دیگران نیازمند تأیید معتبر بالذات مانند قرآن است؛ یعنی در مقام اثبات، اعتبار سخنان عترت مستند به اعتبار قرآن است؛ زیرا قرآن است كه سخن رسول الله (ص) را اعتبار مى‏دهد و مى‏فرماید: «ما آتیكم الرسول فخذوه و ما نهیكم عنه فانتهوا»؛[176] آنچه رسول بدان امر مى‏كند، برگیرید و از آنچه شما را بر حذر مى‏دارد، دورى كنید.

قرآن با این بیان سخن رسول الله (ص) را اعتبار داد و رسول الله (ص) فرمود: «انى تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتى». از این دو مقدمه این نتیجه حاصل مى‏شود كه عترت همانند و همتاى قرآن معتبر است. گرچه اعتبار سخن رسول الله (ص) به تأیید قرآن است. به همین جهت قرآن ثقل اكبر و عترت ثقل اصغر عنوان شده است، لیكن این تعبیر با همطرازى قرآن و عترت در فضایل ناسازگارى ندارد.[177]

اما به نظر می آید که برای فهم روایاتی که در این زمینه وجود دارد باید چند نکته مورد توجه قرار گیرد:

1. بدون تردید حقیقت قرآن و اهل بیت در نزد خداوند بوده و از نوعی اتحاد برخوردارند. این حقیقت در وجود پیامبر (ص) به ودیعت گذاشته شده و در دو قالب به ظاهر متفاوت تجلی یافته است که از یکی به قرآن و از دیگری به اهل بیت (ع) تعبیر آورده می شود و به عنوان ماترک پیامبر (ص) اعلام شده اند. در برخی از روایات وارده آمده است که پیامبر (ص) در جریان معرفی ثقلین فرمود:

«أَنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ كَإِصْبَعَی هَاتَینِ وَ جَمَعَ بَینَ سَبَّابَتَیهِ وَ لَا أَقُولُ كَهَاتَینِ وَ جَمَعَ بَینَ سَبَّابَتِهِ وَ الْوُسْطَى فَتَفْضُلُ هَذِهِ عَلَى هَذِهِ» خداوند به من خبر داده كه آن دو از هم جدا نخواهند شد تا در حوض بر من وارد شوند چون این دو انگشت من (هر دو انگشت سبابه را به هم نزدیك نمود). نمی گویم مانند این دو انگشت (اشاره به انگشت سبابه و وسطى كرد) كه یكى از دیگرى برتر باشد .[178]

2. اگر چه ممکن است برخی از روایات به نکتۀ اول اشاره داشته باشد، اما در برخی دیگر که به اکبر بودن قرآن تصریح شده، شواهد و قراینی وجود دارد که در اینجا مقایسه ای بین حقیقت قرآن و حقیقت انسان کامل یعنی حقیقت ولایت[179]، صورت نگرفته است و همچنین روایت نخواسته است مقایسه ای بین وجود عنصری اهل بیت و وجود کتبی (قرآنی که بر روی کاغذ نوشته شده است و از مفاهیم و حقایق قرآنی حکایت می کند) و لفظی (قرآنی که قرائت می شود) قرآن کند؛ زیرا از این دو یکی بر دیگری برتری ندارد، علاوه روایت خواسته ماترک پیامبر را به مردمی که در محضر پیامبر (ص) بودند معرفی کند. به یقین اگر چه حقیقت قرآن و حقیقت ولایت و همچنین وجود لفظی قرآن و وجود عنصری اهل بیت به یک معنا ماترک آن حضرت به حساب می آیند، اما خیلی بعید است که مراد پیامبر(ص) در چنین جمعی بیان این معنای عمیق باشد، بلکه پیامبر (ص) خواستند به این نکات اشاره نمایند:

الف. آموزه های قرآنی که قرآن لفظی حکایت کننده از آن است و اهل بیت مفسران آنند.

ب. از آموزه های اهل بیت، فاصله نگیرید.

روشن است که در این مقایسه نیز سخن قرآن با سخن اهل بیت در یک رتبه هستند و هر دو مانند آنند که از یک متکلّم صادر می شوند،[180] اما از آن جایی که سخنان اهل بیت اعتبارش را از قرآن می گیرد، ثقل اصغر محسوب می شود؛ یعنی در مقام اثبات، این قرآن است که معصومان (ع) را معرفی می کند و به سخنان آنان حجیت می دهد و از سویی دیگر مستندی برای کلمات معصومان (ع) قرار می گیرد. از این جهت می توان از قرآن به ثقل اکبر تعبیر کرد.

3. اگر مقایسه ای بین قرآن کتبی یا لفظی و اهل بیت (ع) صورت گیرد، بر اساس آموزه های دینی به یقین معصومان نسبت به وجود لفظی و کتبی قرآن، برتری دارند و ثقل اکبر محسوب می شوند؛ زیرا آنان باید حقایق نهفته در قرآن کتبی یا لفظی را شرح دهند که اگر آنان نبودند حقایق قرآن به دست مردم نمی رسید. و این است سرّ این برخورد حضرت علی (ع) با قرآن هایی که در جنگ صفین بالای نیزه شد.[181]

توجه به دستورات قرآن

برای روشن شدن این بحث ابتدا به مطالبی در مورد اهمیت و دلایل لزوم عمل به قرآن می پردازیم.

1. اهمیت قرآن

قرآن، آخرین و کامل ترین نسخۀ هدایت بشری است، قرآن خالص ترین ناصح و صادق ترین خیر خواه و راهنما است، قرآن به حکم «هذا بصائر للناس»[182] پاسخی جامع و کامل، به خواسته های انسان سرگشته و جویای معرفت است. قرآن کتاب انسان شناسی و انسان سازی است. چنان که خداوند می فرماید: «ما بر شما کتابی نازل کردیم که وسیلۀ تذکر و (بیداری) شما در آن است».[183]

امیرمؤمنان علی (ع) نیز در توصیف قرآن می فرماید: «با قرآن می توانید راه حق را بنگرید و با آن سخن بگویید و به وسیلۀ آن بشنوید».[184] و در بیانی دیگر می فرماید: «همانا خداوند قرآن را کتابی هدایتگر فرستاد، نیکی و بدی و خیر و شر را آشکارا در آن بیان فرمود، پس راه نیکی در پیش گیرید تا هدایت شوید و از شر و بدی بپرهیزید تا در راه راست قرار گیرید».[185]

2. دلایل لزوم عمل به قرآن

بدون شک سرمایۀ نجات و خمیرمایۀ سعادت و کلید درهای بهشت آن چنان که قرآن فرموده است ایمان و عمل صالح است؛[186] یعنی انسانی که سرتاسر وجودش را فقر و نیاز فراگرفته[187] برای بهره مندی از هدایت الاهی و دستیابی به سعادت ابدی باید به دو اسلحۀ ایمان و عمل صالح مسلح شود،[188] و این البته تنها با خواندن قرآن میسر  نمی شود بلکه هدف از تأکید و تشویق قرائت قرآن، عمل به آن است.

به عبارت دیگر؛ با توجه به اهمیت قرآن، روشن است که هدف از خواندن قرآن، بهره گیری از دستورات شفابخش آن است.

پس اگر چه خواندن قرآن به عنوان بزرگترین ذکر، فضیلت بسیاری داشته و در جای جای قرآن و در کلام معصومین (ع) به زیاد خواندن قرآن[189] و تأمل و تفکر در آیات آن توصیه شده است، اما پر واضح است؛ کسی که تنها به خواندن قرآن اکتفا نماید و به دستورات و تعالیم نورانی آن بی اعتنا بوده و عمل نکند نه تنها او را نفعی نخواهد بخشید، بلکه از انوار قرآن، هدایت و کمالی دریافت نمی کند و به واسطۀ فقدان توشۀ عمل و ضعف ایمان، دنیا و آخرت خود را نابود و تباه می سازد و در حالتی خداوند را ملاقات می کند که قرآن از او شکایت می کند.

و در مثل، همانند بیماری است، که نسخۀ طبیب را در کنار بستر خویش گذارده و تنها هر از چند گاهی به آن می نگرد، این شخص نه تنها درمان نخواهد شد، بلکه با دستان خویش اسباب هلاکت خود را فراهم نموده است؛ زیرا ورود به بهشت تابع عنوان یا ادعای مسلمانی نیست، بلکه ورود به بهشت بر ملاک “ایمان” و “عمل صالح”[190] استوار است. بنابراین، هر کس این دو توشه را از دنیا برگرفت، در سرای آخرت راهی را به سوی بهشت بر روی خود گشوده و الا راهی جهنم می گردد، مگر آن که جزو مستضعفان باشد و رحمت واسعۀ الاهی او را فراگیرد و یا شفاعتی از شفیعی شامل حالش گشته و از عذابش برهاند.[191]

انس با قرآن

ابتدا با حدیثی از امام جعفر صادق (ع) بحث را متبرک می کنیم، ایشان رستگاری جاوید را نتیجۀ انس با قرآن در جوانی قلمداد می کنند:

هر جوان با ایمانی که به تلاوت قرآن بپردازد، قرآن با گوشت و خون او آمیخته شده و پروردگار، او را در ردیف فرشتگان قرار دهد و قرآن، نگاهبان او در روز قیامت خواهد بود … و آن که در این امر، متحمل دشواری بیشتری شود، پاداش او دوچندان خواهد بود.[192]

البته برای برخورداری از بهره های معنوی قرآن، رعایت شرایطی الزامی است که از مهم ترین آنها رعایت تقوای الاهی است. انسان باید همواره در تعامل دوجانبه با قرآن باشد و با دریافت هر توصیه ای از قرآن، به دنبال عمل به آن بوده تا زمینۀ پیشرفت معنوی و بهره گیری از دیگر نکات قرآن برای او فراهم آید و گرنه، دانستن توصیه های قرآنی و حتی تلاوت آن به تنهایی نمی تواند گرهی از کار او بگشاید.

به آیاتی از قرآن در این زمینه توجه فرمایید:

1. “و ما از قرآن فرو می فرستیم آنچه موجب شفاء و رحمت برای مؤمنان است و اما تنها به بد فرجامی ستمکاران خواهد افزود”.[193]

2. “ای پیامبر! بگو که این قرآن تنها به هدایت و درمان مؤمنان می پردازد و آنانی که ایمان ندارند، گوش هایشان ناشنوا بوده و قرآن جز بر کوری آنان نخواهد افزود”.[194]

3. “این قرآن به هدایت افرادی خواهد پرداخت که خود را در راه درست قرار داده اند”.[195]

4. “و با قرآن، آنانی که از عذابم در هراسند را پند ده”.[196]

براین اساس، انسان ها باید قبل از تلاوت قرآن، از شیطان به پروردگار پناه برده[197]و زمانی که قرآن، نشانه ای از پروردگار را یادآورشان شد، خود را به نابینایی و ناشنوایی نزنند،[198] بلکه با گریه و خشوع در برابر او سر به خاک سجده گذارند[199] و بعد از آن که با شنیدن آموزه های قرآنی، لرزه بر اندامشان افتاد، تن ها و دل هایشان با یاد خدا نرم گشته و آماده برای صعود به مراحل بعدی باشند.[200]

این گونه است که عشق به قرآن در وجود انسان نهادینه شده و در تمام مراحل زندگی یار و یاورش خواهد بود و به تعبیر نغز حافظ شیرازی:

عشقت رسد به فریاد، گر خود بسان حافظ     قرآن ز بر بخوانی با چارده قرائت

آن گاه با نگاهی عاشقانه به قرآن، می توان به دنبال رشد و تعالی معنوی بود:

صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ     هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم

در مقابل، اگر هدف از آموختن و تلاوت قرآن، تعارض با آن و به سخریه گرفتن آموزه هایش باشد[201] و یا اهداف مادی و خود پسندانه دیگری در پس چنین ارتباطی با قرآن وجود داشته باشد، نه تنها به رشد معنوی او نخواهد انجامید، بلکه اعتبار او را نزد پروردگار از افرادی که با قرآن مرتبط نیستند نیز پایین تر خواهد آورد.

روایات فراوانی وجود دارد که انواع ارتباط با قرآن را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم:

1. پیامبر گرامی اسلام فرمود: سزاوارترین مردم به خشوع، نماز و روزه چه در آشکار و چه در پنهان، آن است که قرآن را در سینه دارد. سپس با آواز بلند اعلام کرد: ای آن که قرآن در سینه داری! خود را با قرآن متواضع گردان تا پروردگار بر مقامت بیفزاید و به دنبال کسب افتخار با قرآن مباش که خداوند بر زمینت زند! با قرآن، خود را در برابر پروردگار زینت کن تا خدا بر زینتت افزاید و قرآن را وسیله ای برای زینت خود نزد مردم قرار مده تا خدا تو را سرافکنده ننماید. آن که تمام قرآن را به خوبی تلاوت کند، گویا بدون ارتباط با وحی، پیام رسالت در سینه او جا گرفته است. آن که با قرآن است با نادانان رفتار جاهلانه ای ندارد، در برابر خشم دیگران، غضبناک نمی شود، با پرخاشگران پرخاش نمی کند، بلکه برای بزرگداشت قرآن، صبر و گذشت و چشم پوشی را سرلوحۀ رفتار خویش قرار می دهد و … .[202]

2. امام باقر (ع) می فرماید: قاریان قرآن سه گروه اند:

اول: فردی که قرآن را وسیلۀ کسب روزی خویشتن قرار داده و نزد صاحب منصبان به تلاوت پرداخته و بر مردم فخر فروشی می کند.

دوم: آن که در رعایت موازین ظاهری تلاوت، دقت کافی داشته، اما آموزه های آن را از یاد می برد!… خداوند بر شمار چنین قاریانی نیفزاید!

سوم: آن که قرآن می خواند و داروی آن را بر دردهای قلبش گذاشته و شب و روز خود را با آن گذرانده و با آن به نماز برخاسته و از بستر خود جدا می شود. این دسته از قاریانند که پروردگار به برکت وجود آنان بلاها را بر می گرداند و دشمنان را دور کرده و باران رحمت را از آسمان سرازیر می کند… .[203]

3. جابر در گفت و گویی با حضرتشان عرضه می دارد که گروهی وجود دارند که با تلاوت یا شنیدن قرآن خود را (جهت جلب توجه) به بی‌هوشی می زنند تا جایی که گمان می شود اگر دست و پایشان را ببری، متوجه آن نخواهند شد. حضرت پاسخ فرمودند: سبحان الله! این روشی شیطانی است و خداوند چنین درخواستی از آنان ندارد. تلاوت باید نرمی دل، سبک بالی، اشک و ترس از خدا را به دنبال داشته باشد.[204]

کتاب در مورد مهجوریت قرآن

آدرس های زیر برای مراجعه به کتاب ها و مقالاتی در زمینه مهجوریت قرآن کریم می باشد:

1. مهجوريت قرآن و راه هاي زدودن آن ، محمد اسماعيل زاده.

2. پایگاه مرکز فرهنگ و معارف قرآن.

3. ابعاد مهجوریت قرآن کریم.

 


[1] ر.ک‌: جوان آراسته‌، حسین ، درس نامه علوم قرآنی‌، ص 36ـ 55، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی‌.

[2] مترجمان‏، ترجمه، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص 24، چاپ اول‏، نشر فراهانى،‏ تهران‏، 1360 ش‏،

[3] رازی، ابوالفتوح، تفسیر روح الجنان، ج 1 ص 5، چاپ اسلامیه.

[4] حسینى شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد، تفسیر اثنا عشری، ج‏ 1، ص 16، چاپ اول،‏ نشر میقات‏، تهران‏، 1363 ش.‏

[5] كاشفى سبزوارى، حسین، جواهر التفسیر، ص 144، دفتر نشر میراث مكتوب‏، تهران.

[6] معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، ص50، چاپ سوم، نشر یاران، قم، 1385 ش

[7] همان، ص 50.

[8] دراین آیه “هادی” به کار برده نشده است و این اسم برگرفته از کلمه یهدی موجود در آیه است.

[9] در ذکر این نام ، از آیۀ «و اعتصموا» استفاده شده؛ زیرا لفظ عصمت در آیه ذکر نشده است.

[10] بنابر تفسیری که مراد از سراج منیر، قرآن باشد.

[11] بنابر این که نجوم به معنای نزول تدریجی قرآن باشد.

[13] “قرن الشئ بالشئ”، پیوند دادن چیزی به چیزی‌.”؛ “قرأ المأ فی الحوض‌”، آب را در حوض جمع کرد.

[14] “إِن‌َّ عَلَیْنَا جَمْعَه‌ُو وَ قُرْءَانَه‌ُو فَإِذَا قَرَأْنَـَه‌ُ فَاتَّبِع‌ْ قُرْءَانَه‌ُو ثُم‌َّ إِن‌َّ عَلَیْنَا بَیَانَه”.(قیامة‌، 17ـ 19) چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهدة ما است‌. پس هر گاه آن را خواندیم‌، از خواندن آن پیروی کن‌، سپس بیان (و توضیح‌) آن (نیز) بر عهدة ما است‌”.(مفردات راغب اصفهانی‌، ص 413ـ 414، مؤسسة مطبوعاتی اسماعیلیان؛ مکارم شیرازی و دیگران‌، تفسیر نمونه‌، ج 27، ص 295ـ 299، دارالکتب الاسلامیة)‌.

[15] راغب اصفهانی‌، مفردات‌، ص 440.

[16] خسروى، موسى، احتجاجات، ترجمۀ جلد چهارم بحار الانوار، ج ‏1، ص 301، چاپ اول‏، نشر اسلامیه‏، تهران‏،1379 ش.

[17] “إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً”. انفال، 29.

[18] راغب اصفهانی‌، مفردات‌، ص 181.

[19] العَلَاءُ و الشَّرَفُ، نک: مصباح المنیر، المتن، ص 209.

[20] مترجمان‏، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏1، ص 24.

[21] ” إِنَّ الَّذِینَ یلْحِدُونَ فِی آیاتِنا لا یخْفَوْنَ عَلَینا أَ فَمَنْ یلْقى‏ فِی النَّارِ خَیرٌ أَمْ مَنْ یأْتِی آمِناً یوْمَ الْقِیامَةِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِیزٌ لا یأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَكِیمٍ حَمِیدٍ”. فصلت، 42.

[22] طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن،‏ موسوى همدانى، سید محمد باقر، ج ‏12، ص 153، چاپ پنجم، ‏دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1374 ش‏.

[23] واقعه، 77.

[24] ابن منظور، لسان العرب، ج ‏9، ص 186، دار صادر، بيروت، 1414.

[25] راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص 476، دار العلم، دمشق، 1412.

[26] اعلی، 19.

[28] مجلسي، بحار الانوار، ج 44، ص 101.

[29]بخاری، محمدبن اسماعيل، صحيح بخاري، كتاب فضائل القرآن، باب جمع القرآن، ج 16، ص 467، ح 4986، ناشر: وزارت اوقاف مصر.

[30] بهاءالدين خرمشاهي، دانشنامة قرآن، ج 2، ص 1634، مادة جمع قرآن و سيد محمد باقر حجتي، تاريخ قرآن كريم، ص 234، 385، 419 و 429.

[31] براي ديدن شواهد بيشتر به ديگر روايات موجود در صحيح بخاري، ج 16، ص 467 مراجعه شود.

[32] كليني، محمد بن يعقوب، كافي، ج 2، ص 613. در همين صفحه بابي نگاشته شده است به نام باب قراءة القرآن في المصحف.

[33] بحار الانوار، ج 26، ص 45.

[34]. مجموع آثار شهید مطهری، جلد 2 صفحه 213

[35]. سوره اسراء، آیه 88.

[36]. تفسیر نمونه، ج 2، ص 274.

[37] نک: سایت دانشنامۀ موضوعی قرآن وابسته به مرکز فرهنگ و معارف قرآن.

[38]. نور، 39.

[39]. رعد، 36.

[40]. حجر، 9،”بى ترديد، ما اين قرآن را به تدريج نازل كرده ايم، و قطعاً نگهبان آن خواهيم بود”. ذكر در اين جا به قرآن تفسير شده است.

[41]. آل عمران، 4. “و فرقان را نازل كرد”.

[42]. بقره، 176 و اعراف، 196. “كتاب را نازل كرده است”. مراد از كتاب، همان كتاب مقدس آسمانى اسلام، يعنى قرآن، است چه اين كه پيشتر، تورات و انجيل نازل شده بود.

[43]. حشر، 21، “اگر اين قرآن را فرو مى فرستادم”.

[44] آيات تحدى، آياتى است كه خداوند در آنها منكران را به مبارزه طلبيده است.

[45]. بقره، 23. “و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده ايم شك داريد، پس سوره اى مانند آن بياوريد”.

[46]. نساء، 82. اگر از جانب غير خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسيارى مى يافتيد.

[48]. هادوى تهرانى، مهدى، مبانى كلامى اجتهاد، ص 47 – 46.

[49]. در این رایطه به نمایۀ “معنای حروف مقطعۀ قرآن ” شمارۀ 2473 که در سایت اسلام کوئست موجود است مراجعه نمایید.

[50]. طباطبائی، محمد حسین، تفسير الميزان، موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ج ‏18، ص 7، 8، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم‏، 1374 ش‏.

[51]. طالقانى، سيد محمود، پرتوى از قرآن، ج ‏5، ص 8، پاورقی، ج ‏4، ص 157، شركت سهامى انتشار، تهران‏، 1362 ش‏.

[52]. مؤمنون، 115.

[53]. حسینی، میرزا باقر، آشنایی و انس با قرآن ، ص 43، انتشارات حرم.

[54]. همان، ص 232.

[55]. همان، ص 237.

[56]. همان، ص 241.

[57]. عزیزی، عباس، فضائل و آثار قرائت سوره ها ، ص 47، انتشارات ارم.

[58]. همان، ص 114.

[59]. خمینی، سید روح الله، تحریرالوسیلة، ج 1، ص 165، القول فی القراءة و الذکر، م 6.

[60]. “هذا بيان للناس و هدى و موعظة للمتقين”، آل عمران، 138 و “ان هذا القرآن يهدى للتى هى أقوم”، اسرى، 9.

[61]. احمد بن محمد بن ابى نصر، عن ابى الحسن الرضا (ع) قال: “علينا إلقاء الأصول إليكم و عليكم التفريع”. حلى، ابن ادريس، السرائر، ج3، ص 575 – الحلى، يحيى بن سعيد، الجامع للشرايع، ص 4.

[62]. فاجتنبوا الرجس…”، حج، 30.

[63]. محمد صادق نجمى و هاشم هريسى، شناخت قرآن، ص 78.

[64]. انما الخمر و الميسر و الأنصاب و الأزلام رجسٌ…”، مائده، 90.

.[65] بقره، 256.

[66]. بقره، 186.

[67]. زمر، 53.

[68]. یونس، 62.

[69]. رعد، 28.

[70]. بقره،40، وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ فَإِيَّايَ فَارْهَبُون‏: و خداوند گفت: دو خداى معبود نگيريد، (خداى آفرينش و خداى تدبير) جز اين نيست كه او معبودى يگانه است، پس تنها از من بترسيد.

[71].  طباطبایی، محمد حسین، الميزان فی تفسیر القرآن، موسوی، محمد باقر، ج‏11، ص 485، دفتر انتشارات اسلامی، قم،1374.

[72]. مکارم شیرازی،ناصر،تفسير نمونه، ج‏1، ص: 508، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1374.

[73]. برای آگاهی بیشتر به سؤال 64 (سایت اسلام کوئست: 305) (خدا، ترس يا محبت) مراجعه کنید.

[74]. بقره، 115.

[75]. نک: ترجمه الميزان، ج ‏10، ص 480.

[76]. مائده، 51.

[77]. انعام، 82.

[78]. بقره، 39.

[79]. انفال، 36.

[80]. خداوند می فرماید: «هر كس را خدا بخواهد گمراه مى‏كند و هر كس را بخواهد بر راه راست قرار خواهد داد».

[81]. انعام،  39.

[82]. مانند این سؤال جایی است که خداوند در قرآن فرموده است: «قرآن برای هدایت متقین است»، این سؤال پیش می‌آید که آیا قرآن فقط برای هدایت انسان های متّقی و پرهیزکار نازل شده‌است؟ آنان که با تقوا هستند چه نیازی به هدایتشان است؟ آیا دیگر انسان ها هیچ بهره ای از قرآن ندارند؟ برای دیدن همۀ این جواب ها به سؤال 7849 (سایت اسلام کوئست: 7805) (هدایت متقین در قرآن) رجوع نمایید.

[83]. انبیاء، 107.

[84]. کافرون، 6.

[85]. بقرة، 193.

[86]. اعراف، 52.

[87]. مهيار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی – فارسی، ص 245.

[88]. هود، 1.

[89]. مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏9، ص 9، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ اول‏، 1374 ش‏.

[90]. طالقانى، سید محمود، پرتوى از قرآن، ج ‏4، ص 194، شركت سهامى انتشار، چاپ چهارم،  1362 ش.

[91]. بقره، 151.

[92]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، موسوی، محمد باقر، ج‏1، ص 4، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم ‏، 1417 ق‏.

[93]. آل عمران، 7.

[94]. ترجمه مکارم شیرازی.

[95]. فتح، 10.

[96]. طه، 5.

[97]. قیامة، 23.

[98]. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 290، ح 39، انتشارات جهان، 1378 هـ ق.

[99]. اصفهانی، محمد تقی، هدایة المسترشدین، ص 480، مؤسسة آل البيت ع لإحياء التراث‏.

[100]. از این رو زمانی که گفته می شود دین اسلام از جامعیت برخوردار است، مقصود این نیست که همۀ مسائل نظری و عملی مربوط به زندگی مادی و معنوی انسان، خواه در سطح مسائل کلان و کلی، و خواه در زمینۀ مسائل خاص و جزیی، توسط دین بیان شده است، بلکه مقصود این است که دین در راستای هدف و رسالتی که دارد؛ یعنی هدایت انسان به سوی کمال واقعی و همه جانبۀ او، از بیان هیچ نکته ای فرو گذار نکرده است.

اما باید توجه داشت که دو گونه هدف و رسالت برای دین قابل تصور است:

الف. هدف و رسالت دائمی و پایدار (هدف اصلی)؛ که به هیچ دوره تاریخی یا منطقه جغرافیایی اختصاص ندارد.

جهت دهی به عقل و حس (یعنی مسیر رسیدن به معرفت های حسی و عقلی را روشن سازد) و تکمیل معرفت بشری (یعنی افق هایی از حقیقت که از دسترس عقل و حس بیرون است، برای انسان تبیین گردد) ، دو هدفی است که در این بخش می گنجند و بشر در این دو حوزه همیشه نیازمند دین است.

ب. هدف و رسالت مقطعی و ناپایدار (هدف ثانوی)؛ مثل ارائه راه کارهای خاص متناسب با پاره ای از شرائط ویژۀ زمانی و مکانی و بیان برخی از مسائل علمی و فکری در دوره ای خاص و برای عده ای از انسان ها در شرائط ویژه.

بدیهی است که با تغییر شرایط، زمان و مکان راه کارهای ارائه شده توسط دین دیگر کارائی نخواهند داشت و از آن رو که از اهداف پایدار و دائمی محسوب نمی شوند، نباید بر آن راه کار پافشاری کرد. دین نیامده و نخواسته است عقل و اندیشۀ آدمی را تعطیل کند و رسالت دین قرار دادن وحی به جای عقل نیست، بلکه رسالت وحی این است که اولا: مسیر رسیدن به معرفت های عقلانی و تجربی را روشن سازد، و ثانيا: افق هایی از حقیقت را که از دسترس عقل و حس بیرون است، برای انسان روشن کند. نک: ربانی گلپایگانی، علی، «جامعیت و کمال دین»، ص 16 – 17.

بر این اساس در اهداف پایدار باید به سراغ دین رفت و در اهداف ناپایدار به سراغ عقل و حس.

اما مكانيسم‌ و سازوكار ويژه‌ای‌ كه‌ در سيستم‌ قانونگذاری ‌اسلام‌ وجود دارد و به‌ واسطه‌ آن‌ مي‌توان دو مقولۀ‌ ثابت‌ و متغير را در باب ‌دين‌ و زندگي‌ بشر به‌ هم‌ پيوند داد، و آن‌ دو را در كنار هم‌ نشاند، عناصر و اركان‌ پنج گانه‌ای‌ است که عبارتند از: 1. احكام‌ اوليه‌ و ثانويه؛ 2. تشريع‌ اجتهاد در اسلام ؛ 3. نقش‌ كليدی‌ عقل‌ در اجتهاد؛ 4. ملاكات‌ احكام‌ و قاعدۀ‌ اهم‌ و مهّم؛ 5. مسؤوليت ‌ها و اختيارات‌ حاكم‌ اسلامي . نک: همان، ص 77 – 94.

در این باره مطالعۀ نمایۀ: نظريۀ انديشۀ مدوّن در اسلام ، سؤال 900 (سایت اسلام کوئست: 988)، توصیه می شود.

[101] نک: طباطبایی، محمد حسین، الميزان فى تفسير القرآن، ج 12، ص 347.

[102] معرفت، محمد هادی،«جامعيّت قرآن كريم نسبت به علوم و معارف بشرى»، فصلنامۀ‏ «نامۀ مفيد»، ‏ ش 6، ص 6.

[103] معرفت، محمد هادی، فصلنامۀ «نقد و نظر»، ش 1، ص 63 – 64.

[104]. خداى متعال در خصوص ارتباط اعتقادات حقه و اخلاق پسنديده با عمل مى‏فرمايد: «إليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه» فاطر، 10؛ «سخن (اعتقاد) پاك به سوى خدا صعود مى‏كند و عمل صالح بلندش مى‏كند؛ يعنى در صعود اعتقاد كمك مى‏كند». همچنين در خصوص ارتباط اعتقاد به عمل مى‏فرمايد: «ثم كان عاقبة الذين اساؤا السوآى ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزؤن» روم، 10؛ «پس از آن سرانجام كار كسانى كه كار بد مى‏كردند به اين جا كشيد كه آيات خداوند را تكذيب كردند و به آنها استهزاء مى‏كردند».

[105]. احقاف، 30.

[106]. طباطبایی، محمد حسین، الميزان فى تفسير القرآن، ج 15، ص 47.

[107]. شورى، 13.

[108]. مائده، 48.

[109]. قرشى، سيد على اكبر، «قاموس قرآن»، ج 7، ص 166؛ فقيه نامدار شيعه، مرحوم كاشف الغطاء در اين مورد مى‏گويد: اگر رسول اكرم (ص) و قرآن نمى‏بود، هرگز نامى از مسيحيت و يهود باقى نمى‏ماند؛ زيرا تورات و انجيل تحريف شده، که خدا را در مصاف و كشتى با يعقوب (ع) توصيف و انبيا (ع) را ميگسار معرفى مى كنند و زنان پاكدامن را در معرض اتهام قرار مى‏دهند، هرگز توان بقا و دوام را ندارند. قرآن كريم همراه با نشر توحيد، دامن تمام انبيا را از اين گونه اتهام ها مبرّا نمود و ابراهيم خليل و ساير انبيا (ع) را به عزت و عظمت ستود و مريم عذرا را به طهارت و پاكى ياد كرد. قرآن كريم كتب انبيا سلف را نيز از تحريف هايى كه در آنها واقع شده است تنزيه نمود … علاوه بر تنزيه كتاب هاى آسمانى از تحريف هاى اصولى، ساحت آنها را از تحريف هاى فروع دين نيز منزه دانسته است. نک: جوادى آملى، عبدالله، «شريعت در آينۀ معرفت»، ص 105 – 106.

[110]. یونس، 57؛ اسراء، 82؛ فصلت، 44.

[111]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 1، ص 217، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق؛  طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 81، انتشارات جامعۀ مدرسین، قم، 1417 ق.

[112]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 6، ص 200، ح 7، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ش.

[113]. حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 2، ص 424، ح 2537، مؤسسة آل البیت، قم، 1409 ق.

[114]. شعراء، 80 ، “وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفين‏”.

[115]. همان، ج 7، ص 118، ح 8898.

[116]. نهج البلاغه، نامه 31 به امام حسن مجتبى (ع)، «أَيْ بُنَيَّ إِنِّي وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِي فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ بَلْ كَأَنِّي بِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ».

[117]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏9، ص 304 – 306.

[118]. اعراف، 7، 176.

[119]. مجتبوی، سید جلال الدین، علم اخلاق اسلامی، ترجمۀ جامع السعادات، ج 3، ص 194.

[120]. آل عمران، 62.

[121]. همان، 59.

[122]. نمل، 27، 76.

[123]. فیض کاشانی، محسن، محجة البیضاء، ج 7، ص 85.

[124]. تفسير نمونه، ج ‏15، ص 343.

[125]. مدثر، 31 و 36؛ قلم، 52؛ سبأ، 28؛ فرقان، 1.

[126]. این نكته را نيز باید توجه داشته باشيم كه پى بردن به بطون آيات جز براى پيامبر(ص) و امام معصوم (ع) ممكن نيست و هيچ كس حق ندارد چيزى به عنوان باطن آيه از پيش خود مطرح كند، آنچه ما مى فهميم مربوط به ظواهر آيات است و آنچه مربوط به بطون آيات است، فقط بايد از معصوم(ع) بشنويم.

[127]. آل عمران، 7.

[128]. نهج البلاغه، خ 133، بند 7.

[129]. ر.ك: تفسير تسنيم، ج 1، ص 73 – 69.

[130]. واقعه، 75- 79.

[131]. حشر، 7؛ نساء، 59.

[132]. بقره، 282؛ انفال، 29.

[133]. مطففين، 15.

[134]. روم، 53 – 52؛ نمل، 81 – 80.

[135]. فصلت، 5؛ اسراء، 45.

[136]. نحل، 98.

[137]. بحارالانوار، ج 89، ص 84 و 91.

[138]. بحارالانوار، ج 89، ص 15، تفسیر تسنيم، ج 1، ص 234.

[139]. جامع احاديث الشيعه، ج 15، ص 9، نقل از: تسنيم، ج 1، ص 243.

[140]. بقره، 286.

[141]. ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 89، ص 78، باب 8، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 هـ ق.

[142]. فتح، 10.

[143]. بقره، 242؛ آل عمران، 118؛ محمد، 24 و … .

[144]. علامه حلی، الفين، وجدانى، جعفر، ص 827، ناشر، سعدى و محمودى، تهران‏، چاپ اول‏، چنان که در اقوال اهل بيت (ع) وارد شده كه روزى امير المؤمنين (ع) در كوچه كوفه می گذشت و كميل بن زياد در خدمت آن حضرت بود قارى در خانه ای آيه ای از قرآن را به بهترین وجه و صوتى می خواند كميل آهى كشيد، گفت كاش من موئى بودم بر بدن اين قارى حضرت فرمود: كه اين آرزو را مكن كه سرّ اين بر تو ظاهر می شود، تا جنگ نهروان واقع شد و خوارج كشته شدند وقتى كه تفحّص می كردند آن حضرت خودش در ميان كشتگان می گشت تا هر كدام را به ايشان بنمايد براى تسلّى مردمان تا به اين قارى رسيد فرمود كه كميل را بطلبيد، چون آمد فرمود اين را می شناسى؟ گفت نه يا امير المؤمنين فرمود: اين همان قارى است كه می خواند “أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ” و تو آن روز آرزو كردى، آيا حالا راضى هستى موى بدن او باشى؟ اين پليد كه تيغ كشد به روى من تا به دست مؤمنان كشته شود، گفت: الحذر، الحذر،  بی ولاى ايشان نه علم فايده دارد نه زهد نه تلاوت قرآن مجيد. ‏

[145]. صدوق، ثواب الاعمال، غفارى، على اكبر، ص 239، ناشر، كتاب فروشى صدوق‏،  تهران، چاپ اول.‏

[146]. ص، 29.

[147]. ديلمی، شيخ حسن، إرشاد القلوب إلى الصواب، طباطبايى، سيد عباس، ص 314، ناشر، جامعه مدرسين،  قم‏، چاپ پنجم، 1376 ش.‏

[148]. کلینی، كافى (گزیده)، بهبودى،‏ محمد باقر، ج ‏2، ص 213، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، چاپ اول، 1363 ش.‏

[149]. گرچه عالم همیشه محضر خدا است و همه در همه وقت در محضر خداوند هستیم، ولی این یک حضور ویژه و خاصی است.

[150]. بن فهد حلى، جمال الدين، احمد بن محمد ،عدة الداعي و نجاح الساعي(آداب راز و نياز به درگاه بى نياز)، نائيجى، محمد حسين، ، ص 245، انتشارات كيا، تهران، چاپ اول، 1381 ش.‏

[151]. ورام ابن ابى فرا، مجموعه ورام(آداب و اخلاق در اسلام)، عطائى، محمد رضا، ص 163، ناشر، آستان قدس، مشهد، چاپ اول، 1369 ش.‏

[152]. نحل، 98.

[153]. امام صادق عليه السلام، مصباح الشريعة، گيلانى، عبد الرزاق، ص 112 و 113، ناشر، پيام حق، تهران، چاپ اول، 1377 ش.‏

[154]. کلینی، اصول كافى، مصطفوى‏، سيد جواد، ج ‏4، ص 410، ناشر، كتاب فروشى علميه اسلاميه، تهران، چاپ اول.‏

.[155]حجازى، سيد مهدى، حجازى، سيد على رضا و عيدى خسروشاهى، محمد، درر الأخبار،  ص 633، به نقل از خصال صدوق، ناشر، دفتر مطاالعات تاريخ و معارف اسلامى‏، قم، 1419 ق، چاپ اول.‏

[156]. عدة الداعي و نجاح الساعي (آداب راز و نياز به درگاه بى نياز)، ص 247.

[157] . در روايت پسر عمر: همانا پيامبر هذيان مى‏گويد، نهج الحق و كشف الصدق، ص 333.

[158] . صحیح بخاری، ج 17، ص 417، حدیث  5237؛ صحیح مسلم، ج 8، ص 414؛ مسند احمد، 6، ص 368 و 478، مصدر الكتاب: موقع الإسلام http://www.al-islam.com.

[159]. حلی، نهج الحق و كشف الصدق، ص 333، كهنسال، مؤسسه دار الهجره، قم، 1407 هـ ق.

[160]. در این رابطه به تفاسیر اهل سنت مراجعه نمایید.

[161]. منظور از اجماع در این جا اجماع مصطلح فقهی نیست، بلکه اتفاق و عدم اختلاف است که می تواند مؤید ما باشد.

[162]. حشر، 7، وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ.

[163]. المورد لا یخصّص الوارد.

[164]. فخرالدين رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج ‏29، ص 507، ناشر: دار احياء التراث العربى‏، بيروت‏، چاپ سوم‏، 1420 ق‏.و الأجود أن تكون هذه الآية عامة في كل ما آتى رسول اللَّه و نهى عنه و أمر الفي‏ء داخل في عمومه.  طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القران، موسوی همدانی، محمد باقر، ج  ‏19، ص 353، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، 1374 هـ ش.

و اين آيه با صرف نظر از سياقى كه دارد، شامل تمامى اوامر و نواهى رسول خدا (ص) مى‏شود، و تنها منحصر به دادن و ندادن سهمى از فى‏ء نيست، بلكه شامل همه اوامرى كه مى‏كند و نواهيى كه صادر مى‏فرمايد هست.

[165]. مكارم، شيرازى ناصر، نمونه، ج ‏23، ص 507 و 508، دار الكتب الإسلامية، تهران، سال 1374 هـ ش، چاپ اول.

[166]. رواياتى كه اين بحث در آن مطرح شده متعدد است برای دست یابی به آن می توانید به جلد 5 تفسير نور الثقلين صفحه 279 تا 283 مراجعه نمایید.

[167]. مكارم، شيرازى ناصر، تفسير نمونه، ج‏23، ص 509 و 510.

[168]. مسند احمد، ج 22، ص 226 ، 252 و 324؛ ج 39 ص 308، حَدَّثَنَا أَسْوَدُ بْنُ عَامِرٍ أَخْبَرَنَا أَبُو إِسْرَائِيلَ يَعْنِي إِسْمَاعِيلَ بْنَ أَبِي إِسْحَاقَ الْمُلَائِيَّ عَنْ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ الثَّقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ الْآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنْ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي وَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ.

[169]. صفار، محمد بن حسن بن فروخ، بصائرالدرجات ص : 414، يك جلد، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى قم، 1404 هجرى قمری.

[170] نك: ابن طاووس، اقبال الاعمال، تحقيق جواد القيومي الاصفهاني، ج 3، ص 341، قم، مكتب الإعلام الإسلامي، محرم الحرام 1416.

[171] مجلسي، محمدباقر، بحار الأنوار، ج 23 ، ص 106، مؤسسة الوفاء، بيروت، لبنان‏، 1404 هـ ق؛ در روایت دیگری امام صادق(ع) فرمود: پيامبر(ص) در آخرین خطبۀ خود، فرمان داد كه به قرآن و به آل محمد اقتدا شود و فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ الثَّقَلَ الْأَكْبَرَ وَ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ فَأَمَّا الْأَكْبَرُ فَكِتَابُ رَبِّي وَ أَمَّا الْأَصْغَرُ فَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي فَاحْفَظُونِي فِيهِمَا فَلَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا»؛ عياشی، ابى نصر محمّد بن‏مسعود، تفسيرالعياشي، ج1، ص5، ، تحقيق: رسولى محلاتى‏، سيد هاشم، چاپخانه علميه‏، تهران‏، 1380 هـ ق‏. در این باره نک: طبرسى‏، الاحتجاج على أهل اللجاج، ج1، ص60، چاپ اول‏، مرتضى‏، مشهد، 1403 هـ ق؛ شيخ مفيد، الأمالي، ص135، يك جلد، انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد قم، 1413 هـ ق؛ نعماني، محمد بن ابراهيم، الغيبة، ص43، يك جلد، مكتبة الصدوق، تهران، 1397 هـ ق؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج‏74، ص277.

[172]. «أَنَا أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ الْأَكْبَرِ وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ…»؛ نهج البلاغة، خطبۀ 87، ص120.

[173]. سبحانی، جعفر، مقصود از ثقل اكبر و اصغر .

[174] «ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى» نجم،4.

[175]. همان گونه كه قرآن حق محور است و باطل در آن راه ندارد: «لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه» (فصلت،42)، عترت نيز حق محور است ‏باطل در گفتار و رفتار و موضع‏گيرى عترت راه ندارد: « عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُ مَا دَار» مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج28، ص369. «الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ وَ عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ ، لَا يَفْتَرِقَانِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛ همان، ج29، ص17.»  همچنین نک: امينى، علامه عبد الحسين، الغدير فى الكتاب و السنه و الادب،،ج 3،ص 177،  چاپ اول‏، مركز الغدير للدراسات الاسلامية‏، قم، 1416 هـ ق.‏

[176] .حشر،7.

[177].  نک: احمدى، حبيب الله، امام على (ع) الگوى زندگى، ص 73، انتشارات فاطيما، قم ، تاريخ نشر: چاپ اول، 1378 ه ش.

[178]. بحارالأنوار ج : 23 ص : 130

[179]. در بارۀ حقیقت انسان کامل و آگاهی از این حقیقت، نک: ترخان، قاسم، مهر ماه، چاپ اول، انتشارات چلچراغ، 1389 ه ش.

[180]. ما معتقدیم که علم و دانش معصومان ‏(ع) به مراد جدى کلام خداوند در قرآن و حقايق دين از ناحيۀ خود خداوند و بدون واسطۀ الفاظ حاصل شده است؛ یعنی علم آنها علم لدنى است و از این جهت سنت معصومان (ع) و آيات قرآن به منزلۀ كلام متكلم واحدی هستند که برای فهم دین می­توان به آنها استناد کرد. برای آگاهی بیشتر، نک: ترخان، قاسم، شخصیت و قیام امام حسین(ع)، ص 150 ، چاپ اول، انتشارات چلچراغ، 1388ه ش.

[181]. حضرت علی (ع) در هنگامی که معاویه دستور داد مصاحف قرآن را بالای نیزه کنند، فرمود: «إِنَّهُمْ لَمْ يُرِيدُوا الْقُرْآنَ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ امْضُوا عَلَى بَصَائِرِكُمْ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا تَفَرَّقَتْ بِكُمُ السُّبُلُ وَ نَدَمْتُمْ حَيْثُ لَا تَنْفَعُكُمُ النَّدَامَه»؛ آنان طالب قرآن نيستند، از خدا بترسيد و چشمتان را باز كنيد و اگر آگاه نشويد؛ پراكنده خواهيد شد و راه را گم مى‏كنيد و پشيمان مى‏شويد، ولى پشيمانى برايتان سودى ندارد. ديلمى، شيخ حسن، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏2، ص: 225، ناشر: شريف رضى، مكان چاپ: قم، سال چاپ: 1412 ق، نوبت چاپ: اول.

[182]. جاثیه، 20.

[183]. انبیاء، 10 .

[184]. «کتاب الله تبصرون به و تنطقون به و تسمعون به»، نهج البلاغه، خطبه 133.

[185]. نهج البلاغه، خ 158.

[186]. بقره، 82.

[187]. «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله. . .»، فاطر، 15.

[188]. و العصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و …، عصر، 2-3.

[189]. فاقروا ما تیسر من القرآن، مزمل، 20.

[190]. بروج، 85.

[192]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 603، ح 4، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 هـ ش.

[193]. إسراء، 82.

[194]. فصلت، 44.

[195]. إسراء، 9.

[196]. ق، 45.

[197]. نحل، 98.

[198]. فرقان، 73.

[199]. مریم، 58؛ إسراء، 109- 107.

[200]. زمر، 23.

[201]. جاثیه، 45.

[202]. کافی، ج 2، ص 604، ح 5.

[203]. همان، ص 627، ح 1.

[204]. همان، ص 616، ح 1.