searchicon

کپی شد

فقه شیعه در دوران امام صادق (علیه السلام)

امام جعفر صادق (علیه السلام) كه آراى فقهى فراوانى از ایشان نقل شده، نقش مهمى در توسعه فرهنگى اسلام مخصوصاً فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام) دارد، تا آن جا كه مذهب شیعه امامیه، به «مذهب جعفرى» معروف شده است.[1] تردیدی نیست که مؤسّس تشیّع، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) است که امّت را به متابعت از علی و اهل بیت (علیهم السلام) رهنمون شده است تا بتوانند از این در، بر شهر علم محمّدی راه یابند، ولی در زمان امام صادق (علیه السلام) شرایطی فراهم شد که امکان بیشتری برای ترویج علوم فراهم بود و معارف دینی، فرصت بیشتری برای اظهار پیدا نمود. آن حضرت، نهضت علمی را که پدر بزرگوارش، امام باقر (علیه السلام) شروع کرده بود، به اوج رساند. شاگردان آن حضرت منحصر به شیعیان نبودند، بلکه ارباب مذاهب مختلف از آن حضرت بهرۀ علمی می بردند. امامان چهارگانه اهل سنت،[2] شاگردان بی واسطه و با واسطه آن حضرت بودند.[3] به عمق و گستردگی مدرسۀ فقهی امام صادق (علیه السلام) از این‌جا می توان پی برد که «زرارة بن اعین» فقط در مسائل حج، مدت چهل سال از آن حضرت سؤال می کرد و پاسخ می شنید.[4]

ابو القاسم بغار در مسند ابى حنیفه نقل می كند كه حسن بن زیاد گفت: «از ابو حنیفه پرسیدند: فقیه ترین مردم كه دیده‏اى كیست؟ گفت: جعفر بن محمّد (امام صادق علیه السلام). وقتى منصور او را احضار نمود، از پى من فرستاده گفت: مردم خیلى فریفته جعفر بن محمّد شده‏اند، از آن مسائل مشكل خود مقدارى آماده كن. من چهل مسئله تهیه دیدم. سپس منصور، آن وقت که در «حیره» بود، از پى من فرستاد. بر او وارد شدم، جعفر بن محمّد، طرف راستش نشسته بود، همین كه چشمم به آن جناب افتاد، چنان هیبت و جلالش مرا گرفت، بیشتر از هیبتى كه از منصور داشتم. سلام كردم. اشاره كرد بنشین. نشستم. در این موقع منصور گفت: یا ابا عبداللَّه، این شخص ابو حنیفه است. فرمود: بلى او را مى‏شناسم. منصور به من گفت: خوب است مسائل خود را از ابا عبداللَّه بپرسى. من شروع كردم به سؤال كردن، جواب می داد، می فرمود: شما این طور می گویید، ولى اهل‏ مدینه چنین می گویند، اما ما چنین می گوییم، گاهى حرف ما را می پذیرفت و گاهى حرف اهل مدینه را، گاهى نیز هر دو را رد می كرد. بالاخره چهل مسئله را پرسیدم، حتى یكى را فروگزار نكرد. سپس ابو حنیفه گفت: مگر داناترین مردم كسى نیست كه از اختلاف مردم اطلاع داشته باشد!؟ (یعنی، جعفر بن محمّد از همۀ مردم دانا‌تر بود)».[5]

ابعاد جهاد علمی فقهی امام صادق (علیه السلام) به طور خلاصه عبارت است از:

1. تشویق به فراگیری علم فقه:

مفضل می گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم كه می فرمود: «بر شما باد كه در دین خدا فقیه و دانشمند شوید و بادیه نشین (جاهل) نباشید؛ زیرا آن كه در دین خدا فقیه نشود، خدا در روز قیامت به او توجه نكند و كردارش را پاكیزه نشمارد».[6]

2. تربیت شاگردان فقیه:

امام صادق (علیه السلام)، شاگردان زیادی را در رشته­های مختلف علمی تربیت فرمود. تعداد آنها را بالغ بر چهار هزار نفر  نوشته اند.[7] از میان اصحاب امام صادق (علیه السلام)، بعضی؛ مانند أبان بن تغلب و محمّد بن مسلم و زرارة، متخصّص در علم فقه بودند. «أبان بن تغلب» سى هزار[8] و «محمّد بن مسلم» شانزده هزار حدیث از امام صادق (علیه السّلام) نقل كرده‌اند. [9]

3. تدوین کتب فقهی حدیثی:

صاحب کتاب ارزشمند الذریعه،[10] دویست نفر از شاگردان مصنّف حضرت صادق (علیه السّلام) (به جز مؤلفان اصحاب دیگر ائمّه علیهم السلام) را برشمرده است و براى آنان 739 كتاب ذكر كرده است.[11] در بین شاگردان امام صادق (علیه السلام)، چهار صد نفر، «اصول اربعمائه» را نوشته اند، به این معنا که احادیث امام را چه کتبی و چه شفاهی و چه به صورت استفتاء، جمع آوری کرده و به شکل کتاب در آورده اند که تصنیفات آنها را «اصل» می گویند.[12] گروهی از عالمان شیعی؛ همچون شهید اول، محقق حلی، شیخ حسین عبد الصمد (پدر شیخ بهایی) و محقق داماد معتقدند که این اصول، مجموعه‌ای روایی است که چهار صد تن از یاران امام صادق (علیه السلام) از گفتار آن حضرت، یا از پاسخ های امام (علیه السلام) به پرسش ها فراهم آورده اند.[13]

صاحب کتاب الذّریعه در جلد دوم،‌ صد و هفده اصل از این اصول را با ترجمۀ مؤلفان آنها ذكر مى‌كند. گرچه همه این اصول در حال حاضر در دست نیست، ولى بسیارى از آنها نزد شیخ حرّ عاملى و بعضى نزد علّامه مجلسى و بعضى هم نزد حاجى میرزا حسین نورى وجود داشته است.[14]

4. تبیین احکام به شیوه معترضانه:

در موضوع تأسیس حوزه وسیع علمی و فقهی توسط امام صادق (علیه السلام)، چیزی که باید مورد توجه قرار گیرد، مفهوم سیاسی و معترضانه این اقدام بزرگ امام است. فقه جعفری در برابر فقه فقیهان رسمی روزگار آن حضرت (علیه السلام) فقط یک اختلاف عقیدۀ دینی ساده نبود، بلکه در عین حال دو مضمون معترضانه را نیز با خود حمل می کرد: نخست و مهم‌تر، اثبات بی نصیبی دستگاه حکومت از آگاهی دینی و ناتوانی آن از ادارۀ امور فکری مردم و در واقع، عدم صلاحیتش برای تصدی مقام خلافت، و دیگر، مشخص ساختن موارد تحریف در فقه رسمی که ناشی از مصلحت اندیشی فقیهان در بیان احکام فقهی و ملاحظه کاری آنان در برابر تحکم و خواست قدرت­های حاکم بود.

امام صادق (علیه السلام) با گستردن بساط علمی و بیان فقه و معارف اسلامی و تفسیر قرآن به شیوه ای غیر از شیوۀ عالمان وابسته به حکومت، عملاً به معارضۀ با دستگاه حکومت برخاسته بود. آن حضرت بدین وسیله تمام تشکیلات مذهبی و  فقاهت رسمی را که یک ضلع مهم حکومت خلفا به شمار می آمد، تخطئه نموده و دستگاه حکومت را از بُعد مذهبی اش تهی ساخت. در مذاکرات و آموزش های امام به یاران و نزدیکانش، بهره گیری از عامل «بی نصیبی خلفا از دانش» به عنوان دلیلی بر این که از نظر اسلام، آنان را حق حکومت کردن نیست، به وضوح مشاهده می شود؛ یعنی این که امام، همان مضمون معترضانه ای را که درس فقه و قرآن او دارا بوده، صریحاً نیز در میان می گذارده است.

در حدیثی از آن حضرت چنین نقل شده است: «ماییم کسانی که خدا فرمانبری از آنان را فرض و لازم ساخته است؛ در حالی که شما از کسانی تبعیت می کنید که مردم به خاطر جهالت به آنها، در نزد خدا معذور نیستند»؛[15] یعنی مردم که بر اثر جهالت رهبران و زمامداران نااهل، دچار انحراف گشته و به راهی جز راه خدا رفته اند، نمی توانند در پیشگاه خدا به این عذر متوسل شوند که ما به تشخیص خود راه خطا را نپیمودیم، بلکه این پیشوایان و رهبران ما بودند که از روی جهالت، ما را به این راه کشاندند؛ زیرا اطاعت از چنان رهبرانی، خود، کاری خلاف بوده است؛ پس نمی توانند کارهای خلاف بعدی را توجیه کنند.[16]

در بعد مشخص ساختن موارد تحریف در فقه رسمی نیز، مناظرات امام با افراد و گروه های مختلف، شاهد گویایی است؛ به عنوان نمونه، آن حضرت در مناظره با ابوحنیفه، بطلان عمل به قیاس را که او به آن ملتزم بود، ثابت فرمود.[17]



[1]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 101.

[2]. ابو حنيفه (امام مذهب حنفی)، مالک بن انس (امام مذهب مالکی)، محمّد بن ادريس شافعى (امام مذهب شافعی)، احمد بن حنبل (امام مذهب حنبلی).

[3]. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص 359.

[4]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 274.

[5]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ‏47، ص 217 و 218؛ دائرة المعارف فقه مقارن، ص 102، به نقل از سير اعلام النبلاء، ج 6، ص 258.

[6]. كلينى، محمد بن یعقوب، كافي، ج ‏1، ص 31، ح 7.

[7]. مفید، محمد بن نعمان، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج ‏2، ص 179.

[8]. نجاشی، احمد بن على‌، رجال النجاشي (فهرست أسماء مصنفي الشيعة)‌، ص 12.

[9]. قمى‏، شيخ عباس، منتهى الآمال في تواريخ النبي و الآل‏، ،ج ‏2، ص 1450.‏

[10]. شیخ آقا بزرگ تهرانی. یکی از کتاب‏های بسیار ارزشمند و ماندگار شیخ آقا بزرگ تهرانی، کتاب گران‌سنگ «الذریعة الی تصانیف الشیعة» است، که در آن، نام کتب نویسندگان شیعه را جمع‏آوری کرده است. انگیزه تألیف این کتاب، در پی یک اظهار نظر غیر منصفانه از طرف حاجی خلیفه، نویسنده دائرة‌المعارف کشف الظنون، بود که در آن، شیعه را به نداشتن کتاب‏های سودمند متهم کرده و آنان را طفیلی دیگر مذاهب خوانده بود و همچنین جرجی زیدان (1914. م) مورخ و نویسنده نامدار مسیحی که معتقد بود شیعه در دنیا هیچ طرفداری ندارد. مرحوم آقا بزرگ تهرانی در مقام پاسخ گویی برآمد و 29 جلد کتاب ارزشمند الذریعة الی تصانیف الشیعة را که فهرستی بر تألیفات عالمان شیعی بود، تألیف کرد. ر.ک: سایت تبیان.

[11]. گرجى، ابوالقاسم،‌ تاريخ فقه و فقها، ص 120.

[12]. کمپانی، فضل الله، حضرت صادق (علیه السلام)، ص 258.

[13]. در مقابل، برخی دیگر از صاحب نظران بر این باورند که «اصول اربعمأة» از زمان حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام)  تا زمان امام حسن عسکری (علیه السلام) فراهم آمده و حاوی گفتار تمام ائمه (علیهم السلام) است، هر چند بیشترین سهم روایات اصول اربعمأة، از آنِ صادقین (علیهما السلام) است. ر.ک: نصیری، علی، آشنایی با علوم حدیث، ص 66 و 67.

[14]. گرجى، ابو القاسم‌، تاریخ فقه و فقها، ص 120‌.

[15]. كافی‏، ج 1، ص 186‏، «نحن قوم فرض الله طاعتنا و انتم تأتمّون بمن لا یعذر النّاس بجهالته».

[16]. سیره پیشوایان، ص 366 – 369.

[17]. همان، ص 363 و 364.