searchicon

کپی شد

غلو

مفهوم شناسی غلو

معنای لغوی

غلو در لغت به معنای زیادت و بلند شدن است. در مثل گفته می شود آب دهان دانه گیاه را بلند و بزرگ کرد؛ یعنی بیشتر از اندازه اش گردانید.[1] در لسان العرب غلو چنین معنا شده است: غلو تجاوز کردن از حد و اندازه، و یا خارج شدن از حد اعتدال است.[2] و گفته شده غلو بلند شدن و تجاوز از حد و اندازه در هر چیز را گویند.[3]

ابن اثیر اصل و ریشۀ کلمۀ غلو را به معنای ارتفاع و بلندی می داند و نیز تجاوز از حد و اندازه در هر چیز را غلو می نامد.[4] به عبارت دیگر، واژه غلوّ در مقابل تقصیر است، و در لغت به معناى تجاوز از حدّ و افراط در شىء است؛ یعنى فرد یا چیزى بیش از آنچه در او است، توصیف شود.[5] و یا در ستایش زیبایى هاى ظاهرى و معنوى فردى، بیش از حدّ سخن گفته شود.

معنای اصطلاحی

غلو در اصطلاح شرع به معنای افراط در دین است و آن تجاوز از حد وحی به سوی هوا و هوس و سلیقه های مختلف است؛ مانند این كه پیامبران و امامان را خدا بدانند؛ مثل نصاری كه به پیامران و بزرگان خود مقام الوهیت قایل شدند.

مصداق بارز غلو در دین اسلام كه اگر بدون قرینه به كار برود بر آن صدق می شود، غلو كسانی است كه به الوهیت ائمه (ع) به ویژه امام علی (ع) اعتقاد دارند.

ولی متأسفانه گاهی دشمنان شیعه عقاید حقه تشیع را نادیده گرفته و شیعه را به عنوان غالی معرفی می كنند؛ مثلا: زبیدى در تاج العروس مى نویسد: «امامیه فرقه اى از غالیان شیعه است».[6]

و دكتر كامل مصطفى مى نویسد: «غالیان از شیعه عقاید اصلى تشیع، از قبیل: بداء، رجعت، عصمت و علم لدنّى را تأسیس نمودند كه بعدها به عنوان مبادى رسمى براى تشیع شناخته شد …».[7]

در حالی که اگر در معنای صحیح این عقاید كه شیعه به آن معتقد است، با انصاف نگاه كنند و عقاید شیعیان را با نظر خودشان تفسیر نكنند غلوی در بین نیست.

 

عوامل پیدایش غلو

غلو نیز مانند سایر پدیده ها از علل و اسبابی ناشی می شود که آنها عبارت اند از:

  1. محبت افراطی و بیش از حدّ
  2. انحطاط فکری و بینش سطحی پایین
  3. آرزوها و طمع ورزی ها و غارت اموال مردمان. می توان به جرأت گفت انگیزۀ بعضی از غلات در اظهار غلو، طمع ورزی در اموال مردم و تسلّط بر حقوق شرعی بوده که ائمه (ع) در برخی روایات به این صفت اشاره نموده اند. امام حسن عسکری (ع) در مذمت بعضی از غلوکنندگان چنین می فرمایند: “لعنت خدا بر آنان که به نام ما اموال مردمان را تصاحب می نمایند”.[8]

و این مهم نزد اصحاب و پیروان راستین امامان شیعه نیز آشکار و واضح بوده است. شریک بن عبدالله نخعی کوفی چنین می گوید: آنان (غلات) گروهی اند که احادیث دروغین به امام صادق نسبت می دادند تا اموال و دراهم مردمان را تصرف کنند.[9]

  1. ناهنجاری های اخلاقی و بی مبالاتی نسبت به ارزش های اسلامی: برخی از غلوکنندگان در پوشش غلو حرام ها را حلال می کردند.
  2. تأویلات و تفاسیر غلط و غیر واقعی از متون دینی.
  3. عوامل تشکیلاتی و سازماندهی شده؛ مانند نفوذ پیروان ادیان مختلف در میان مسلمانان سست ایمان، مسامحه و حتی همراهی حاکمان با غلوکنندگان و پشتیبانی و حمایت حاکمان از اعمال ویرانگر و منحرف از دین غلات همان گونه که در بابیه و بهائیه اتفاق افتاد.[10]

در یک تقسیم بندی دیگر می توان عوامل را این گونه تقسیم بندی نمود:

1- با روی کار آمدن حکومت اموی و دشمنی و کینه شدید آنان نسبت به اهل بیت، جریانی با حمایت آنان در عرصۀ منازعات سیاسی و مناقشات دینی پا به عرصه گذارد. این جریان از یک طرف حامل تفکر غالیانه نسبت به رهبران خود بود[11]، و از طرفی دیگر از اظهار عداوت و سب و لعن امامان شیعه به ویژه حضرت علی (ع ) پرهیز نداشت. این جریان تندرو که به تعبیر مورخان اهل سنت به نواصب مشهور گردید[12]، سبب عکس العمل میان شیعیان شد. در میان این واکنش ها گاه برخی دوستداران ائمه راه افراط را پیش گرفته و با طرح سخنانی در دفاع از امامان که عموماً تحت تأثیر اندیشه های غیر اسلامی است، منزلتی فوق بشری برای آنان ترسیم می نمودند.

2- جاه طلبی برخی از افراد که پیرامون ائمه حضور داشتند سبب شد تا این افراد برای فراهم نمودن جایگاهی اجتماعی برای خویش به غلوّ در بارۀ امامان متوسل شوند؛ یعنی برای امام جایگاهی خدایی قائل شوند تا خود نماینده و مبعوث او گردند.

3- دین مبین اسلام با مطرح کردن بسیاری از قوانین و احکام موجب محدودیت هایی برای برخی افراد که علاقه مند آزادی های بی حد و حصر بودند به وجود آورد. به دست آوردن این آزادی ها مستلزم خارج شدن از چارچوب قوانین مذکور بود؛ لذا غلوّ در مورد برخی اشخاص و صفات الوهیت بخشیدن به آنان زمینۀ لغو شریعت توسط آنها و توجیه اباحی گری را فراهم می نمود.[13]

هم چنین دفاع نادرست از دین ،کسب درآمد و ارتزاق ،عشق و شیفتگی بیش از اندازه، افساد در دین و مخالفت حکومت های وقت با جریان تشیع را می توان از علل بروز غلوّ به شمار آورد.

انواع غلو

علما و متکلمان تا کنون تقسیم بندی های متفاوتی از غلو ارائه داده اند که اشاره به تمامی آنها در این مقال نمی گنجد. بنابر این ما تنها به چند نمونه از این تقسیم بندی ها اشاره می نماییم:

شهید صدر غلو را دارای مراتبی می داند که شرح آن این چنین است:

  1. غلو در مرتبه الوهیت و خداوندی: غلو در مرتبه الوهیت و خداوندگاری بدین معنا است که شخصی که غلو درباره او صورت می گیرد خداوند است و در بعضی موارد شخص غلو شده شریک خداوند محسوب شده و این شراکت از دو حال خارج نیست، یا به این صورت است که او همسان و هم طراز با خداوند قرار دارد و یا به گونه ای است که او در مرتبه ای از مراتب الوهیت جای گرفته است. گاهی نیز غلو در الوهیت به معانی حلول خداوند در چیزی و یا اتحاد با او، تفسیر می شود که تمامی شقوق فوق الذکر کفر است.

نوع اوّل بدین دلیل کفر است که لازمۀ چنین اعتقادی انکار خداوند است. کفر بودن قسم دوم به دلیل انکار توحید و یکتاپرستی است و نوع سوم کفر است بدان سبب که بازگشت حلول و اتحاد، به اعتقاد بر الوهیت و خداوندی موجودی غیر خداوند متعال است.

  1. غلو در مرتبه و مقام نبوت: غلو در مقام نبوت گاهی به گونه ای است که شخص غلو شده نسبت به پیامبر از مقام والاتر و برتری برخوردار بوده و به مثابه حلقۀ ارتباطی و رابطه بین خداوند و پیامبر قلمداد می شود و گاهی اوقات به معنای هم طرازی و همسانی فرد غلو شده با پیامبر بوده و البته رسالت پیامبر شامل او نمی شود که هر دو نوع آن کفر است؛ چراکه با معنای تثبیت شدۀ شهادت و گواهی به رسالت رسول اکرم (ص) از سوی مکلفان منافات دارد.
  2. غلو در خصوصیتی از خصوصیات مرتبط با صفات و افعال خداوند: اما غلو در صفات و افعال به معنای نسبت دادن صفت یا فعلی به شخصی که در آن حد و اندازه نبوده و او مصداق اسناد چنین صفت و فعلی نیست. اگر اختصاص صفت یا فعل مذکور به خداوند از ضروریات دین باشد، این قسم تحت عنوان انکار ضروریات دین قرار گرفته و کفر بوده، در غیر این صورت کفر نخواهد بود.[14]

همان گونه که شهید صدر (ره) غلو را بر چند نوع تقسیم نموده و انواع آن را بیان داشتند، جناب سید عبدالاعلی سبزواری (ره) غلات و غلو کنندگان را بر پنج گروه تقسیم نموده و بدین شرح بیان داشته اند:

اوّل: اعتقاد بر خداوندگاری کسی که غلو در باره او صورت می پذیرد. غلو کننده می پندارد که او پروردگار ازلی و قدیم بوده و جز او خدایی نیست. با قاطعیت تمام باید گفت کسی که چنین پندارد، منکر خداوند بزرگ بوده و از این جهت کافر است.

دوم: اعتقاد بر خداوندی شخص خارجی، همراه باور به واجب الوجود بودن او که از این جهت می توان چنین اعتقادی را شرک و معتقد آن را مشرک دانسته و حکم فقهی نجاست را بر او جاری نمود؛ چراکه خداوند را شریک و همتایی در الوهیت نیست، و این در حالی است که معتقد به این باور برای خداوند شریکی در پروردگاری و کیفیت هستی او، قائل شده است.

سوم: اعتقاد بر حلول خداوند در شخص خارجی، که نتیجۀ قهری آن اسناد تمامی افعال مربوط به انسان، به خداوندی است؛ افعالی چون خوردن، نوشیدن، خوابیدن و غیره از اعمال مختص ذات انسانی که باید گفت چنین پنداری از آن جا که انکار ضروریات دین را در پی دارد کفر است. البته عقل سلیم خداوند سبحان را منزه از این عوارض جسمانی می داند.

چهارم: اعتقاد بر فنای شخص خارجی در ذات خداوند متعال،[15] که می توان حکم به کفر چنین فردی داد؛ چون ضروریات دین را انکار نموده است.

پنجم: اعتقاد بر آن که فرد خارجی مظهر صفات خداوند بزرگ بوده و این مقام از سوی پروردگار متعال به او اعطا شده و حضرت قدسش او را در این مقام تأئید کرده است. البته ناگفته پیدا است مقتضای اطلاق اقرار به شهادتین، اسلام چنین شخصی است.[16]

خداوند در قرآن کریم مردم را از تمامی انواع غلو منع نمود.[17] و می فرماید: “ای اهل کتاب غلو نکنید در دینتان و مگوئید بر خداوند مگر حق”.[18]

در آیه ای دیگر در باب غلو در عقائد چنین می فرمایند: “ای اهل کتاب غلو نکنید در دینتان بناحق و پیروی مکنید از خواهش های جمعی که از حقیقت در گذشته گمراه شدند و گمراه کردند بسیاری را و گمراه شدند از میانۀ راه».[19]

قرآن کریم در آیاتی چند عقائد غلو کنندگان را چنین بیان می فرمایند: “همانا کافر شدند آنانی که گفتند به راستی که خداوند، مسیح پسر مریم است”.[20]

و نیز در این آیه می فرماید: “آنها كه گفتند: خداوند، يكى از سه خدا است» (نيز) به يقين كافر شدند معبودى جز معبود يگانه نيست‏”.[21]

همچنین در آیۀ دیگر می فرمایند: “و یهود گفتند عزیر پسر خدا است”.[22]

 

غلو کنندگان (غالیان) و جعل روایات متواتر

بحث ما در این مقال مبتنی بر این پرسش است که آیا گروه هایی همانند غلّات و مفوضه توانسته اند روایات جعلی خود را با وصف تواتر یا با اسناد صحیح در تراث شیعی وارد کنند و اگر توانسته اند امروز کتب و جوامع روایی ما تا چه اندازه متأثر از این افکار و آراء است؟

ابتدا باید بدانیم غلات و مفوّضه به چه کسانی اطلاق می شود و دیدگاه های مختلف در انتساب اشخاص به غلو و تفویض چیست؟ و در انتها معنای حدیث متواتر و ارزش‌یابی جوامع روانی امروز ما در پاک بودن از این نوع اخبار و روایات جعلی، مورد بررسی قرار گیرد.

بغدادی می نویسد: «غلات به کسانی گفته می شود که به خدایی امامان (علیهم السلام) معتقد بوده، محرمات شریعت را مباح دانسته و وجوب واجبات دینی را ساقط کردند؛ مانند بیانیه، مغیریه، جناحیه، منصوریه، خطابیه، حلولیه و همه کسانی که در ردیف آنها هستند. اینان جزو فرق اسلامی نیستند، هر چند منسوب به آنانند».[23]

مفوّضه: در طول تاریخ به گروه های مختلفی از جمله معتزله و اهل سنت مفوّضه اطلاق شده است، علامه مامقانی در مقیاس الهدایة، نُه معنا برای مفوّضه نام برده است که ظاهراً هفت مورد از آن دارای توجیه صحیح است و فقط دو مورد از آن معنای فاسد از مفوضه است؛[24] یعنی:

  1. کسانی که قائل اند خداوند بعد از آفرینش پیامبر اکرم (ص) امر عالم را به او واگذار کرده و آن گاه به علی (ع) و دیگر ائمه تدبیر امور عالم تفویض شده است.
  2. آنانی که اصحاب اباحات هستند؛ یعنی کسانی که قائل به رفع منع از بندگان اند و می گویند بندگان هر عملی را که بخواهند می توانند انجام دهند.

اما امر به همین راحتی نیست، بلکه در طول تاریخ شیعه، دیدگاه های متفاوتی در انتساب غلو و یا تفویض به اشخاص وجود دارد به طوری که متأخرین تأکید می کنند در نسبت غلو و تفویض به بعضی از اصحاب توسط قدما باید بسیار تأمل کرد. مرحوم مامقانی تأکید می کند: «به بسیاری از افراد نسبت غلو دادند که در حقیقت از غلاة نیستند؛ پس باید در این امر تأمل و اجتهاد کرد»[25] وی همچنین می گوید: «شایسته نیست به مجرد اتهام تفویض شخصی را از درجۀ اعتبار ساقط کنیم چه بسا قائل به تفویض صحیح باشد».[26]

مرحوم حائری در منتهی المقال می گوید: «چه بسیار قدما و به خصوص قمی ها و ابن غضائری به خاطر دیدگاه متفاوتی که داشتند تعدی و تجاوز از این اعتقاد و دیدگاه خود را درباره ائمه (ع) غلو و ارتفاع نامیدند؛ مثلاً نفی سهو و خطای غیر عمدی از پیامبر (ص) را غلو و ارتفاع می دانستند، امری که شاید امروز هیچ کس اختلاف نداشته باشد که پیامبر (ص) سهو نداشت، بلکه چه بسا تفویض را به ایشان نسبت می دادند…».[27]

بنابر نقل شیخ مفید، از مرحوم أبي جعفر محمد بن الحسن بن الوليد حکایت شده: «اولین درجه غلو، نفی سهو از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امام (علیه السلام) است».[28] با این دیدگاه شاید خیلی از ما نیز امروز جزو غلات باشیم!! به طور مثال! از داوود بن کثیر الرقی که هم شیخ و هم کشی او را توثیق کرده اند و بسیار با جلالت از او نام برده شده است[29]، به غلّو کننده نامبرده شده است. ابن غضائری می گوید: او مذهب فاسد دارد؛ یعنی جزء غلات است.[30] یا محمد بن عیسی بن عبید که نجاشی تصریح دارد که او از اعاظم مشایخ و ثقه است، ولی ابن بابویه قمی او را از رجال کتاب نوادر الحکمة به خاطر تهمت غلّوی که به او نسبت داده اند استثنا می کند و روایاتش را قبول نمی کند.[31] مرحوم تستری نقل می کند که قمی ها چون شنیدند محمد بن أورمة غالی است قصد کشتنش را داشتند، ولی وقتی او را یافتند دیدند در شب های متعدد از ابتدا تا آخر شب مشغول عبادت است، از این رو از اعتقاد خود بازگشتند.[32]

پس حتی کسانی که مشهور به غلّو یا تفویض بودند چه بسا از این تهمت مبرّا بودند، حال اگر بخواهیم روایات کسانی را که فقط صرف تهمت به غلو یا مفوّصه را به یدک می کشیدند حذف کنیم کار غیر علمی و مخالف با حقیقت انجام داده ایم و چه بسا تعداد روات بسیار کم شوند و بسیاری از تراث شیعی به صرف تهمت از بین رفته و به کناری انداخته شود.

باید دانست که تمام جوامع روایی ما ابتداءً توسط ائمه (ع) و سپس توسط شاگردان و محدثان[33] علوم اهل بیت (ع) چندین بار پالایش شده است. مرحوم صدوق آن قدر در غلو سخت‌گیری می کرده است، همان طور که گفته شده حتی قائلین به انکار سهو النبی (ص) را جزو غلات می دانسته است. چگونه روایات غالیان به این سادگی که ادعا شده در کتب روایی ما وارد شده است یا قمی ها مرحوم برقی را (که کتاب حدیثی او به نام «محاسن» مقدم بر کافی است) به صرف نقل از کسانی که ضعیف هستند از قم خارج می کنند[34]، ولی همین قمی ها زیارت جامعه کبیره را که پر از فضایل اهل بیت (ع) است، نقل می کنند؛ زیارتی که برخی بی خبران به غلات نسبت می دهند. این زیارت پر از فضایل و کمالات و صفات ائمه (ع) است که مرحوم صدوق آن را نقل می کند.[35]

پس اولاً: بسیاری از شاگردان مخلص اهل بیت (ع) که به آنان تهمت غلو زده شده است به صرف این تهمت نمی توان آنان را غالی یا مفوضه دانست و روایاتشان را در زمره روایات این گروه ها آورد.

ثانیاً: چنین مجعولاتی هرگز در احادیث متواتر (لفظی) ما پیدا نمی شود.

ثالثاً: کتب روایی ما چندین بار توسط امامان معصوم (ع) و شاگردان آنها از لوث جاعلان و روایات آنها پاک شده است، بله هنوز روایاتی است که علما و مجتهدین به آن اعتماد کامل پیدا نمی کنند، ولی این هرگز به معنای رخنۀ گستردۀ احادیث جاعلان در کتب روایی ما نیست. در هر صورت با در دست داشتن معیار غلو، شناخت احادیث غلو آمیز (هر چند صحیح باشند) از غیر آن کار مشکلی نیست.

نگاه ائمه (ع) راجع به غلات

اگر در روایات صحیح شیعه جست و جو کنیم و قدری در سخنان اهل بیت (ع) پیرامون این انحراف تأمل نماییم درخواهیم یافت که هیچ کس به اندازه امامان شیعه به تبیین انحراف و مبارزه با این جریان نپرداخته است.

امیر المؤمنین (ع) می فرماید: خداوندا من از غلات برائت می جویم همان گونه که عیسی (ع) از نصاری برائت جست. خداوندا آنان را تا ابد خوار گردان و احدی از آنان را پیروز نگردان. امام صادق راجع به غلات و نوع تفکر آنها می فرماید: بترسید بر جوانان خود از غلات که آنان را به فساد نکشانند. به تحقیق که غلات شرورترین خلق خدا می باشند. عظمت خدا را کوچک می انگارند، و برای بندگان خدا ربوبیت قائلند.[36]

نیز می فرماید: کمترین چیز که انسان را از ایمان خارج می نماید، این است که انسان نزد فردی غالی بنشیند و به سخن او گوش فرا دهد و او را تصدیق نماید. سپس می فرماید: پدرم از جدم …از رسول الله (ص) نقل نموده است که: دو گروه از امت من بهره ای از اسلام ندارند ،غلات و قدریه.[37]

در روایتی از امام رضا (ع) که راجع به غلات و مفوضه از وی سؤال شده است می فرمایند: غلات کافرند و مفوّضه مشرک، هر کس با آنان همنشینی کند یا با آنان بخورد و بیاشامد و یا به آنها زن بدهد یا از آنان زن بگیرد…و یا با کلمه ای از آنان پشتیبانی نماید از ولایت خدا و رسول و اهل بیت او خارج شده است.[38]

 

نظر علمای شیعه راجع به غلو

برای پی بردن به نظرات و دیدگاه علمای شیعه راجع به غلات، کافی است به کتب رجالی شیعه؛ مانند رجال کشی، نجاشی، علامه حلی، غضائری و … مراجعه کرد تا از چگونگی برخورد علمای شیعه با این جریان منحرف آگاهی یافت.

شیخ مفيد یکی از بزرگ ترین علمای شیعه در شرحى كه بر عقائد صدوق نگاشته است، به توضيح معانى كلمات «غلوّ» و «تفويض» پرداخته، و دربارۀ غلوّ چنين گفته است:

«غلات متظاهر به اسلام، امير المؤمنين و امامان از نسل او (ع) را به خدا بودن و پيغمبر بودن منسوب كرده و چندان در برترى آنان در دين و دنيا سخن گفته‏اند كه از حدّ تجاوز كرده اند. چنين كسان كافر و گمراهند و امير المؤمنين (ع) به كشتن و سوزاندن ايشان به آتش فرمان داده، و امامان نيز به كافر بودن و خروج از اسلام ايشان حكم كرده‏اند».[39]

فقهای شیعه در کتب و رساله های فقهی و عملی نیز در مباحثی چون طهارت، غالیان را در کنار خوارج و نواصب ذکر کرده و به نجاست آنان فتوی داده اند.[40]

با توجه به آنچه گفته شد و با استفاده از برخی روایات ذکر شده اثرات تفکر غالیانه نسبت به ائمه و جنبه الوهیت بخشیدن به آنها در طول تاریخ به دلایلی که گفته شد میان مسلمانان و در برخی منابع به جا مانده است، البته وجود روایات با چنین مضامینی مورد تأیید هیچ یک از علمای شیعه قرار نگرفته است. به همین جهت علما در برخورد با چنین روایاتی که سخن از الوهیت امامان در آن به میان آمده و با نص صریح قرآن و با روایات صادر شده از ائمه در تعارض است، حکم به عدم صحت آنها می دهند و ناقلان آنها را غالی می دانند.

 

غلوّ نسبت به امامان

مسئلۀ “غلوّ” در بارۀ پيشوايان يكى از مهم ترين سرچشمه‏هاى انحراف در اديان آسمانى بوده است. غلوّ همواره يك عيب بزرگ را به همراه دارد و آن ویران نمودن اساس دین، يعنى خداپرستى و توحيد است، به همين دلیل اسلام در بارۀ غلات سخت گيرى شديدى كرده تا جایی که در كتب “عقائد” و “فقه” غلات از بدترين كفار معرفى شده‏اند.[41]

غلوّ در دين به مثابۀ انكار دين است؛ زيرا زيان غلوّ كمتر از زيان انكار و نقض دين نيست. گاه غلو در دين سبب مى‏شود كه بسيارى از دين برگردند؛ زيرا فطرت پاك آنان آلودگی ها و خلط هاى غلوّ را نمى‏پذيرد. آن گاه به همراه ردّ و انكار آن آلودگی ها اصل دين هم مورد ردّ و انكار واقع مى‏شود؛ مثلاً غلوّ مسيحيان در حق عيسى سبب گريختن فرهيختگان و مردم با فرهنگ از دين مسيح و انكار رسالت گرديد؛ زيرا آنان به فطرت صاف خود دريافته بودند كه ايمان به الوهيت بشرى از سخافت برخوردار است؛ از اين رو كفر را بر اين سخافت ترجيح دادند و خود را به رنج نيفكندند تا مگر خرافات را از حقيقت دين جدا سازند.

با بررسی ادیان مختلف به وجود برخی اندیشه های غالیانه در آنها پی می بریم قرآن کریم در مواردی به این موضوع اشاره دارد و انسان ها را به پرهیز از غلوّ توصیه می نماید.[42]

دین اسلام نیز مانند سایر ادیان الاهی دچار این آفت خطرناک گردید. پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) اولین سخنان غلوّ آمیز راجع به آن حضرت آغاز گردید. در دوره های مختلف گروه هایی در میان مسلمانان ظهور کرده و تفکّرات غالیانه ای را تبلیغ می نمودند. تلاش عمدۀ این گروه ها امتیاز فوق بشری بخشیدن به شخصیت ها و رهبران سیاسی و دینی بود.

تاکید قرآن و روایات بر مخلوق بودن انبیاء و امامان :

قرآن کریم در مناسبت های مختلف بشر بودن انبیاء را گوشزد نموده و ما را از غلوّ درباره آنان پرهیز داده است [43]. و پیامبران را مخلوق[44] و بشر[45] ، مانند دیگران معرفی نموده است.

پیامبر (ص) و امامان شیعه نیز همواره بر مخلوق بودن، عجز و نیازشان به خدا تأکید داشته اند. پیامبر (ص) می فرماید: ما بندگان و مخلوق و مربوب خداوندیم به أمر او منقاد می گردیم و به نهی وی منزجر می شویم.[46]

امام صادق (ع) در نقلی از حالات پدر بزرگوارشان این گونه می فرماید: شب ها من بستر خواب پدرم را آماده مى‏كردم و منتظر مى‏شدم تا بيايد و بيارامد. موقعى كه پدرم به بستر مى‏رفت، من برمى‏خاستم و به بستر خود مى‏رفتم. يك شب انتظار من طولانى شد. با اضطراب به مسجد رفتم و كسى را در مسجد نديدم، در آن وقت، همه آرميده بودند. ناگهان پدرم را در گوشه‏اى به حال سجده ديدم كه مى‏نالد و مى‏گويد: «پاك و مقدسى، اى خداى من. اينك توئى پروردگار بر حقّ من. به خاك درت افتاده‏ام اى مولاى من. بار خدايا طاعت من ناچيز و قليل است تو بر پاداش من بيفزا. بار خدايا به روز رستاخيز كه بندگانت را از دل خاك برانگيزى، مرا از عذاب دوزخ برهان. بار خدايا با من آشتى كن كه تو آشتى‏پذير و مهربانى».[47]

‏همچنین امام صادق (ع) در پاسخ شخصی که به وی گمان الوهیت داشت می فرماید: ما بندگانی مخلوق هستیم که برای عبادت خدا آفریده شدیم [48]، یا می فرماید: قسم به خدا ما بندگانی مخلوق هستیم و خدایی داریم که او را عبادت می کنیم و اگر او را نپرستیم ما را عذاب خواهد نمود.[49]

تقصیر در مورد ائمه :

دیدگاه دیگری نیز نسبت به منزلت و جایگاه ائمه مطرح است که به تقصیر مشهور است و صاحبان این اندیشه را نیز مقصره می گویند. در این دیدگاه بر خلاف دیدگاه غلات، چنان شأن و منزلت امامان را پایین آورده اند که آنان را همسنگ و همطراز انسان های عادی معرفی کرده اند. امامان و علمای شیعه با این دیدگاه نیز مخالف اند، گرچه خطر دیدگاه غلات را بیشتر می دانند.[50]

در واقع مخالفان ائمه (ع) از این دو روش؛ یعنی غلو و تقصیر در مورد امامان و همچنین ساختن روایاتی در مذمت دشمنان آنها سعی در خدشه دار نمودن چهرۀ اصیل شیعه و امامان داشتند.[51]

نگاه اصیل شیعه به جایگاه ائمه:

ائمه اطهار همواره شیعیان و پیروان خویش را به میانه روی در مسائل مختلف و به ویژه در این امر توصیه نموده اند.[52] در برخی روایات چگونگی نگاه به جایگاه ائمه و فضایل آنها مطرح گردیده است.[53] علمای شیعه نیز بر اساس دلایل عقلی و نقلی برای پیامبران و ائمه ویژگی هایی را اثبات می نمایند که هر یک از این ویژگی ها لازمۀ مقام و جایگاه این افراد است؛ مانند عصمت انبیاء و امامان و یا علم لدنی آنها که مورد تأیید قرآن و روایات و همچنین مورد پذیرش عقل است. در نگاه علمای شیعه امامان صاحب کرامات و برتری هایی نسبت به سایر انسان ها هستند. بخشی از این کرامت ها در متون روایی شیعه وارد شده است. منابع اهل سنت نیز متذکر این فضایل شده اند؛ مانند فضایلی که پیامبر(ص) برای حضرت علی (ع)و اهل بیت برشمرده اند.[54] نکته قابل تأمل در بحث غلوّ این است که باید به مرزبندی بین عقاید غالیانه و غیر آن توجه داشت؛ یعنی هر چیزی که به سمع ما رسید و احیاناً از درک آن ناتوان بودیم و یا با نوع تفکر ما در تضاد بود نباید آن را غلوّ بپنداریم. بسیاری از کرامات ممکن است در نگاه اولیه و عامیانه غیر واقعی به نظر برسد، ولی با کمی دقت و تأمل مبنای عقلی و نقلی از قرآن و سنت برای آن می توان یافت، لذا شایسته است در طرح مسائل اعتقادی فارغ از تعصبات ناشی از وابستگی های مذهبی از آمیختن مفاهیم غالیانه در مورد پیامبران و امامان با کرامات و فضائل آنان پرهیز شود.

بر این اساس، باید توجه داشت آنچه ما را از غلوّ دور می کند عنایت به این نکته است که ائمه با همۀ این مقامات، باز بندگان خدا بودند و این همه فضایل، کرامات و مقامات را با اذن الاهی و در ظلّ و سایۀ عنایت او داشتند، آنان همان گونه که در ذات خود محتاج خداوند هستند، در صفات خود نیز محتاج اویند و از خود استقلالی ندارند، بنابر این، اثبات این توانایی ها هیچ منافاتی با توحید ندارد، بلکه تأکید کنندۀ توحید است.[55]

عدم استقلال ائمه نسبت به خداوند

این بحث معمولاً در ذیل مباحث مربوط به مقامات ائمه (ع) مطرح شده است آن جا که برای ائمه با تکیه بر روایات، مقاماتی خاص در علم و قدرت و ولایت و … قائل می شویم که ممکن است برای کسی شبهۀ استقلال ائمه پیش بیاید که مستلزم شرک است؛ مثلا گمان شود که امور به ائمه تفویض شده است یا بخشی از امور مستقلا در اختیار آنان است یا حتی برخی مقامات عالیه که برای ائمه نقل می شود ممکن است در ذهن کسی باعث توهم الوهیت در مورد آنان شود، ولی وقتی گفته می شود که امام در تمامی این مقامات آینۀ حق است و کاملاً وابسته به خداوند است، این توهمات (اعم از شرک و تفویض و غلو) از بین می رود، در عین حال منکر هیچ یک از مقامات ائمه هم نشده ایم؛ یعنی امام صاحب ولایت کلیه الاهیه است و واسطه فیض برای تمامی ماسوی الله است، اما در هیچ عملی مستقل از خدا نیست، بلکه آن درجه از فقر الی الله که در وجود امام است در وجود هیچ مخلوقی نیست و راز برتری امام هم در همین نکته است.

همین مطلب در قرآن در مورد افعال انبیای الاهی و فرشتگان و غیره نیز آمده است که این کارهای خارق العاده همگی به اذن الله انجام می گرفت؛ یعنی در فعل و قدرت خود مستقل نبودند همچنان که در مورد حضرت عیسی آمده است که به اذن الله مرده را زنده می کرد، یا از گل پرنده ای را خلق می کرد و این مطلب مستلزم شرک با خدا در مقام خلق و حیات و … نیست؛ چرا که آن حضرت در هیچ یک از این افعال مستقل از خدا نبود، بلکه کاملا خود را در اختیار اراده و مشیت خدا قرار داده بودند.

در مورد ائمه (ع) نیز وضع بر همین منوال است. بنابر این اگر بگوئیم ائمه هیچ قدرت و ولایتی ندارند منکر بسیاری از مقامات آنان شده ایم و در موردشان دچار تقصیر شده ایم و اگر بگوئیم که ائمه این مقامات را به طور مستقل از خدا دارا هستند در ورطه غلو افتاده ایم، همچنین اگر بگوئیم بخشی از امور به دست ائمه است و بخشی دیگر به دست خداوند است این هم شرک در افعال الله خواهد بود، اما قول حق این است که امام واسطه در تحقق مشیت الاهی در تمامی امور است بدون این که از خود هیچ استقلالی داشته باشد که این عقیده همان توحید خالص است که هم تکیه بر فقر وجودی ائمه دارد و هم بر مقام ولایت کلیه آنان تأکید می کند.

بنابراین، همه مخلوقات خداوند در وجود و صفات خود فاقد استقلال هستند و امام و غیر امام در این مطلب تفاوتی ندارد، اما تفاوت در این است که امام در اثر بندگی خدا مظهر تمامی اسماء و صفات الاهی شده و بر تمامی مخلوقات عالم سیطره دارد و در عین حال به طور مستقل هیچ از خود ندارد، ولی سایر مخلوقات به اندازه محدود و ناچیزی از وجود غیر مستقل (رابط) برخوردار هستند که کسی در مورد این مخلوقاتِ ضعیف و افعال آنان دچار توهمِ شرک یا غلو نمی شود؛ چرا که دارای توانی محدود و عادی هستند، ولی امام دارای علم و قدرتی است که برای بشر عادی و اذهان ضعیفه قابل تصور نیست؛ لذا در این مورد تأکید بیشتری بر عدم استقلال آنان می شود تا راه بر غلو و انکار توحید بسته شود.

راه های مقابله با اندیشۀ غلو

با استفاده از شیوه های مختلفی می توان از غلو رهایی جست که مهم ترین آنها عبارت اند از:

  1. تعریف دقیق و مشخص نمودن حدود و ثغور مرجعیت دینی و به کار بستن وصیت و سفارش مهم پیامبر اکرم (ص)؛ یعنی تمسک به ثقلین. اگر بخواهیم راه صحیح دین داری را از ضلالت و گمراهی بیابیم باید طبق وصیت نبی مرسل (ص) به کتاب و عترت تمسک جوییم؛ پر واضح است که تمسک جستن به کتاب و اهل بیت (ع) با پیروی از عالمان عامل و پرهیزکار، تحقق پیدا می کند و مصداق آشکار چنین عالمانی، حکیمان و مراجع بزرگ دینی اند.
  2. شناخت عللی که منجر به ظهور پدیدۀ غلو می گردند که مهم ترین آن جهل است. جهل نقشی اساسی در ظهور و ایجاد بدعت و افکار منحرف ایفا می نماید؛ از این رو بر انسان لازم است در دو بُعد به سلاح علم مسلح گردد. بُعد اوّل همانا شناخت کامل و دقیق خداوند و اطلاع یافتن بر مراتب توحیدی است که به وسیلۀ مراجعه و مطالعۀ همه جانبۀ عمیق و حقیقت طلبانۀ کتب عرفانی، فلسفی و کلامی معتبر که با قلم عالمان و اندیشمندانی تدوین و نگارش یافته باشد که درک کاملی از خدا، انسان و هستی داشته باشند. جنبۀ دوم شناخت ائمه (ع) و مقام آنان نزد خداوند (البته منظور چگونگی رابطه آنان با خالق یکتا است) و شعار اصلی ائمه (ع) که آن را مکرراً تکرار کرده اند، عبودیت و بندگی خدای یگانه است؛ از این رو امامان شیعه چراغ هدایت انسان به سوی خداوند و بندگان با کرامت حضرت حق اند.
  3. اعتماد نکردن بر روایاتی که راویان آنها غلات بوده که لازمه این مهم شناخت راویان غلو کننده در منابع علم رجال است.[56]
  4. مقابله با افکار غلات به وسیلۀ طرح افکار صحیح و درست
  5. دوری از کشیده شدن به ورطۀ محبت افراطی، زیاده روی در محبت و یا عدم درک صحیح از حدود و چهارچوب آن، باعث ایجاد افکار منحرف می گردد؛ از این رو ائمه، ما را از این راه نادرست بر حذر داشته اند. امام زین العابدین در مذمت این گونه محبت چنین می فرمایند: “همانا یهود دوست داشتند، عزیر (ع) را تا آن جا که چه سخنان غلو آمیزی درباره او نگفتند در حالی که نه عزیر از ایشان بود و نه اینان از عزیر؛ و نصرانیان دوست می داشتند عیسی (ع) را و چه گفته های غلو آمیز درباره او بر زبان جاری نکردند، در حالی که نه عیسی از ایشان بود و نه ایشان از عیسی (ع). و همین سنت نیز در مورد ما جاری خواهد گردید، گروهی از شیعیان، ما را دوست خواهند داشت، تا آن جا که می گویند آنچه یهودیان درباره عزیر (ع) گفتند و آنچه نصرانیان درباره عیسی گفتند، پس اینان از ما نیستند و ما نیز از ایشان نیستیم”.[57]
  6. هوشیاری و دقت نظر در سازماندهی و تغذیۀ فکری و پشتیبانی همه جانبۀ دشمنان در طرح افکار منحرف؛ از این رو بر ما لازم است آگاهی کامل و دقیقی از توطئه ها و دسیسه های دشمنان در طراحی و پرورانیدن افکار مخرب و منحرف در محافل جامعه اسلامی داشته باشیم. ایجاد فرقۀ بابیه و بهائیه از مصادیق بارز چنین توطئه ها و سازماندهی شوم دشمنانی چون روسیه و انگلستان هستند. نقش سفارت انگلیس و روسیه در حمایت و پشتیبانی از بابیه و بهائیه در تاریخ ثبت شده[58] همان گونه که نقش سفارت بریتانیا در حمایت از فرقه قادیانه در هند محفوظ است.[59]

البته، نکته ای که نباید از نظر دور داشت، آن است که باید با موشکافی و دقت نظر علمی غلو را از غیر غلو تشخیص داد، چرا که پاره ای از قضایا و مسائل که در نگاه ابتدائی غلو فرض می شوند.

[1]. راغب، مفردات، مادۀ غلو، ص 377.

[2]. ابن منظور، لسان عرب، مادۀ غلو، ج 6، ص 329.

[3]. همان.

[4]. ابن اثیر، النهایه، ج 3، ص 382.

[5]. لسان العرب، مادۀ غلو، ج 15، ص 132.

[6]. واسطي زبيدي، تاج العروس، مادۀ غلو، ج 8، ص 194.

[7]. رضواني، علي اصغر، شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج 1، ص 571 به نقل از؛ الصلة بين التصوف و التشيع، فصل غلات.

[8]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 25، ص 318.

[9]. همان، ص 303.

[10]. مراجعه شود به الغلو و الموقف الاسلامی، ص 101 – 116.

[11]. قزوینی، زکریا بن محمد، احسن التقاسیم، ج 2، ص 596 ،امیر کبیر، تهران، چاپ اول، 1373 ش.

[12]. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 3، ص 180، بیروت دار العلم، چاپ هشتم، 1989 م؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البداية و النهاية، ج ‏8، ص 202، بیروت، دار الفکر، 1404 ق.

[13]. صدوق، محمد بن حسن، علل‏الشرائع، ج 1، ص 227، انتشارات حیدریه، نجف اشرف، 1386 ق.

[14]. بحوث فی شرح عروة الوثقی، ج 3، ص 307.

[15]. پر واضح است که مقصود ایشان فنای روحانی نیست؛ چون نه تنها غلو نبوده، بلکه ناشی از عظمت روح است.

[16]. سبزواری، مهذب الاحکام، ج 1 ص 384 – 383.

[17]. الغلو و الموقف الاسلامی، ص 17.

[18]. نساء، 171.

[19]. مائده، 77.

[20]. مائده، 17.

[21]. مائده، 73.

[22]. توبه، 30.

[23]. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بين الفرق و بيان الفرقة الناجية منهم، ص 17، «فاما غلاتهم الذين قالوا بإلهيّة الائمة و أباحوا محرّمات الشريعة و اسقطوا وجوب فرائض الشريعة كالبيانية و المغيرية و الجناحية و المنصورية و الخطّابية و الحلولية و من جرى مجراهم فما هم من فرق الاسلام و ان كانوا منتسبين إليه».

[24]. مامقانی، تلخیص مقیاس الهدایه، ص 151 تا 149.

[25]. همان، ص 152.

[26]. همان، ص 152.

[27]. سیفی مازندرانی، منتهی المقال، ج 1، ص 77، به نقل از مقیاس الرّواة، ص 238.

[28]. شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات، ص 135. چاپ دارالمفید، بیروت.

[29]. رجال کشی، ص 402؛ رجال طوسی ص 336.

[30]. رجال غضائری، ج 1، ص 58.

[31]. رجال نجاشی، ص 245، ترجمه محمد بن احمد بن یحیی، چاپ داوودی.

[32]. قاموس الرجال، ج 1، ص 68، 66.

[33]. محدثانی هم چون کلینی و صدوق و … .

[34]. سبحانی، جعفر، کلیات فی علم الرجال، ص 275.

[35]. تلخیص مقیاس الهدایة، پاورقی استاد غفّاری، ص 154.

[36]. طوسى، محمد بن حسن‏، الأمالی، ص 650، انتشارات دارالثقافة، قم‏،چاپ اول،‏ 1414.

[37]. صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج 1، ص 72، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏، چاپ دوم،‏ 1403ق.

[38]. همان، عيون‏ أخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 203، انتشارات جهان‏، 1378 ق.

[39]. مكدرموت مارتین، انديشه هاي كلامي شيخ مفيد، آرام،‏ احمد، ‏ص 153.

[40]. حلى، علامه حسن بن يوسف، قواعد الأحكام في معرفة الحلال و الحرام، ج ‏1، ص 192،دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم،چاپ اول 1413 هـ ق.

[41]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 25، ص265، مؤسسة الوفاء، بيروت، لبنان‏ 1404 ق.

[42]. نساء، 171.

[43]. ابراهیم ،11.

[44]. آل عمران، 59.

[45]. کهف، 110.

[46]. وسائل ‏الشيعة، ج 4، ص 302.

[47]. کلینی، محمد بن یعقوب، كافي، ج 3، ص 323، دار الكتب الإسلامية، تهران‏، چاپ چهارم‏ ،1365 ش.‏

[48]. راوندی، قطب الدین، الخرائج‏ و الجرائح، ج 2، ص 637، مؤسسه امام مهدى (عج) قم‏، چاپ اول‏، 1409 ق.

[49]. ابن شهرآشوب، محمد، المناقب، ج 4، ص 219، مؤسسه انتشارات علامه – قم‏ ،1379ق.

[50]. طوسى محمد بن حسن‏، امالی، ص 650، انتشارات دارالثقافة، قم‏، چاپ اول،‏ 1414 ق.

[51]. صدوق، محمد بن علی، عيون ‏أخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 303 ، انتشارات جهان‏، 1378 ق.

[52]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 8 ص 70.

[53]. الخرائج‏ و الجرائح، ج 2، ص 735.

[54]. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر،ج 3 ص 41، 50، 56، 108، مکتبة العلوم و الحکم، موصل، چاپ دوم، 1404 ق .

-سيوطى، جلال الدين، الدر المنثور في تفسير المأثور، ج ‏2، ص 6، كتابخانه آية الله مرعشى نجفی، قم ، 1402ق.

[55]. برای اطلاع بیشتر. ر ک: ترخان، قاسم، نگرشی عرفانی، فلسفی و کلامی به شخصیت و قیام امام حسین (ع)، چلچراغ، چاپ اول، 1388 هـ ش.

[56]. مثل رجال کشی و طوسی معجم الرجال الحدیث، خوئی، ابوالقاسم، و سایر منابع.

[57]. بحار الانوار، ج 25، ص 289.

[58]. برای اطلاع بیشتر به بابیون و بهائیون تألیف همایون همتی مراجعه شود، ص 37 – 38.

[59]. مراجعه شود به المسئلة القادیانیة، ابوالاعلی المودودی، ص 76 و نیز به المعجزة الخالدة تألیف هبة الدین شهرستانی، ص 17.