searchicon

کپی شد

عوامل و انگیزه‌های واقعه تغییر قبله

در اين‌که به چه علت، قبله مسلمانان از «بيت‌المقدس» به «کعبه» انتقال يافت، عواملی ذکر شده است که در ذیل به آنها اشاره می‌شود:

1. امتحان و آزمایش مردم:

یکی از مهم‌ترین علل تغییر قبله، امتحان و آزمایش مردم بود. این مطلب، برگرفته از گفتار خداوند سبحان در قرآن کریم است که می‌فرماید: «آن قبله‏اى را که قبلا بر آن بودى، تنها براى اين قرار داديم که افرادى که از پيامبر پيروى مى‏کنند، از آنها که به جاهليت بازمى‏گردند، مشخص شوند و مسلماً اين حکم، جز بر کسانى که خداوند آنها را هدايت کرده، دشوار بود…».[1]

يکى از اصحاب امام حسن عسکرى (عليه السّلام)، از آن حضرت پرسيد: چرا خداوند در ابتدا قبله را بيت المقدس مقرّر فرمود؟ امام پاسخ فرمود: به خاطر قول خداوند در اين آيه که می فرماید: «و ما قرار نداديم قبله‏اى  را که بر آن بودى»، که منظور بيت‌المقدس است، «مگر براى آن‌که افرادى که از پيامبر (صلی الله علیه و آله) پيروى مى‏کنند، از آنها که به جاهليت بازمى‏گردند، مشخص شوند»؛ …و اين بدين خاطر بود که توجّه کردن به بيت‌المقدس براى اهل مکه و قريش بسيار سخت و دشوار بود، همچنان که توجّه به سوى خانه کعبه نيز براى جماعتى از اهل مدينه ]از يهود و نصارى[ مشکل بود، و اين تغيير قبله براى هر دو گروه، امتحان بزرگى به شمار مى‏آمد، تا به وسيله آن، گروه حقّ‏پرست و هوسران از هم تشخيص داده شوند… .[2]

یکی از مفسران قرآن کریم می‌گوید: مسلمانان ]نیز[ به اين وسيله در بوته آزمايش قرار گرفتند، تا آن‌چه از آثار شرک در وجودشان است، در اين کوره داغ بسوزد، و پيوندهاى خود را از گذشته شرک آلودشان ببرد و روح تسليم مطلق در برابر فرمان حق در وجودشان پيدا گردد.[3]

2. جدا کردن صفوف مسلمانان از مشرکان و یهودیان:

مسلمانان تا هنگامى که در مکه اقامت داشتند مأمور بودند به سوى بيت‌المقدس نماز بخوانند تا نسبت به مشرکان مکه که به سوى کعبه متوجه بودند امتياز داشته باشند؛ چون مشرکان مکه، کعبه را به بُت‌خانه تبديل کرده بودند، پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و مسلمانان، سيزده سالى را که بعد از بعثت در مکه بودند، به سوى کعبه نماز نمى‏خواندند، تا مبادا گمان شود که آنان به بت‏ها احترام مى‏گزارند.[4] وقتى که نبى اکرم (صلى اللَّه عليه و آله) به مدينه هجرت فرمود؛ چون يهودیانی که در آن شهر اقامت داشتند به سوى بيت‌المقدس متوجه بودند، مسلمانان مأمور شدند به سوى کعبه توجه کنند تا نسبت به يهود امتياز داشته باشند.[5] فاصله‏گيرى از يهود آن روز که هيچ اميدى به ايمان آوردن آنها نبود، لازم به نظر مى‏رسيد؛ زيرا آنان هر ساعت کارشکنى مى‏کردند و با پيش کشيدن سؤال‏هاى پيچيده وقت پيامبر (صلی الله علیه و آله) را گرفته و به گمان خود ابراز اطلاع و دانش مى‏کردند. تبديل قبله يکى از مظاهر فاصله‌گيرى و دورى از يهود بود. چنان که نسخ روزه عاشورا نيز به همين منظور بود. يهود پيش از اسلام، روز عاشورا را روزه مى‏گرفتند. پيامبر (صلی الله علیه و آله) و مسلمانان مأمور بودند که آن روز را نيز روزه بگيرند. سپس فرمان روزه عاشورا منسوخ شد و روزه‏گيرى در ماه رمضان واجب گرديد. بالأخره، اسلامى که از هر نظر برترى دارد بايد به گونه‏اى جلوه کند که نقاط تکامل و برترى آن روشن باشد.[6]

3. توجه دادن به یک حقیقت برتر:

بعد از ماجرای تغییر قبله، يهود ناراحت شده و طبق عادت خود شروع به خرده‏گيرى کردند. آنها که تا ديروز مى‏گفتند: مسلمانان استقلال ندارند و پيرو ما هستند، اکنون مى‏پرسيدند، چرا اينها از قبله‏ پيامبران پيشين رو برگردانده‏اند؟ پيامبر اکرم (صلى اللَّه عليه و آله) مأمور شد در جواب آنها پاسخ دهد: مشرق و مغرب از آنِ خدا است[7] و خداوند مکان خاصّى ندارد. خداوند سبحان در همه جا حضور دارد و شرق و غرب عالم از آنِ او است، پس جهت‏گيرى بدن به سوى کعبه، رمز جهت‏گيرى دل به سوى خدا است. چه بسا افرادى به سوى کعبه نماز بگزارند، ولى قبله آنان چيز ديگرى باشد.[8]

4. شرافت مکان‌ها به دست خدا است:

یهود گمان می‌کردند: «بيت المقدس» از «کعبه» با شرافت‏تر است و بهتر آن است که آن، هميشه «قبله» باشد؛ به علت اين‌که آن‌جا وطن پيامبران الهی بوده و خداوند آن را شرافت و عظمت مخصوص بخشيده است، در اين صورت دليلى نيست که از آن روى برگردانند. خداوند متعال به وسيله تغییر قبله و به وسیله اين گفتار که «مشرق و مغرب از آنِ خدا است»،[9] قول آنها را باطل و مردود ساخت که همه مکان‌ها ملک خدا است و به هر يک از آنها در هر زمانى که بخواهد، طبق مصلحت و حکمت خویش، شرافت و عظمت مى‏بخشد.[10]

5. ابطال انکار نسخ:[11]

یهودیان گاه به مسلمانان مى‏گفتند: دين، دين يهود است و قبله، قبله يهود؛ لذا پيامبر شما به سوى قبله ما (بيت المقدس) نماز مى‏خواند، اما هنگامى که حکم قبله تغيير يافت و طبق آيه 144 سوره بقره، مسلمانان موظف شدند به سوى کعبه نماز بگزارند، اين دستاويز از يهود گرفته شد. سپس آنها نغمه تازه‏اى ساز کردند و گفتند: اگر قبله اولى صحيح بود، پس دستور دوم چيست؟ و اگر دستور دوم صحيح است، اعمال گذشته شما باطل است!.[12] ابن عباس می‌گويد: اين ايراد که از جانب يهود بود به اين علت بود که نسخ را انکار می‌کردند.[13] قرآن در پاسخ اين ايراد می‌فرماید: «هر حکمى را نسخ کنيم، و يا نسخ آن را به تأخير اندازيم، بهتر از آن، يا همانند آن را مى‏آوريم. آيا نمى‏دانستى که خداوند بر هر چيز توانا است؟».[14]

خداوند متعال به سبب تغییر قبله و به وسیله این آیه شریفه به آنها فهماند که نسخ، امری جایز و حکیمانه است.[15]

امام حسن عسکرى (عليه السّلام) فرمود: گروهى از يهوديان، خدمت رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) حاضر شده و گفتند: اى محمّد (صلی الله علیه و آله)، تو مدّت چهارده سال به سوى بيت‌المقدس نماز خواندى و اکنون از آن روى گردان شده‏اى، اگر آن قبله ای که بر آن بودی، حقّ و درست بوده، پس آن را به سوی ]قبله[ باطلی رها نمودی، و هر چه که با حقّ مخالفت نماید باطل است، و اگر آن قبله ای که بر آن بودی، باطل بوده، پس تو در تمام آن مدّت، در باطلى به سر برده‏اى، بنابراين ما چگونه مطمئن باشيم که اکنون نيز همچون گذشته بر باطل نباشى؟! رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود: هم آن حق بوده و هم این؛ زیرا خداوند مى‏فرمايد: «بگو مشرق و مغرب از آنِ خداست، هر که را بخواهد به راه راست هدايت مى‏کند»،[16] هرگاه او صلاح شما بندگان را در این بداند که مشرق را قبله قرار دهید، به آن جانب امر مى‏کند، و اگر صلاح شما را در این بداند که مغرب را قبله قرار دهید، به آن جانب امر مى‏کند، و اگر صلاح شما را در قبله ای غیر از آن دو جهت بداند، به همان سمت فرمان مى‏دهد. بنابراين تدبير پروردگار جهان درباره بندگانش و قصد و اراده او نسبت به مصالحتان را مخالفت و انکار ننمایید. سپس رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) به آنان فرمود: شما کار روز شنبه را تعطيل کرديد، و سپس در روزهاى ديگر هفته مشغول کار شديد، این ترک عمل در روز شنبه و کار در روزهای دیگر، آيا ترک حق و ارتکاب فعل باطل بود يا ترک عمل باطل و ارتکاب فعل حق بود یا ترک عمل باطل و ارتکاب عمل باطل ديگر بود يا ترک عمل حق و ارتکاب عمل حق ديگر بود؟ پاسخ دهید که چگونه بود؟ ]شما هر جوابى دهيد[ پاسخ محمد (صلی الله علیه و آله) نيز به اعتراض شما همان خواهد بود. آنها گفتند: ترک عمل در روز شنبه حقّ بود و کار در روزهای بعد از آن نيز حقّ بود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: پس همين طور، قبله بيت‌المقدس در زمان خود حق بود، سپس قبله کعبه نیز در زمان خود حقّ و درست بوده است.[17]

گر چه معروف است که يهود، «نسخ» را به کلى منکرند و به همين دليل دگرگونى قبله را به مسلمانان ايراد مى‏گرفتند، ولى طبق منابع مذهبی‌شان، ناچارند نسخ را بپذيرند؛ چرا که طبق گفته تورات، هنگامى که نوح (علیه السلام) از کشتى پياده شد، خداوند همه حيوانات را بر او حلال کرد، ولى اين حکم در شريعت موسى (علیه السلام) نسخ شد و قسمتى از حيوانات تحريم گشت. در تورات سفر تکوين فصل 9 شماره 3 مى‏خوانيم: «و هر جنبنده‏اى که زندگى نمايد، براى تو طعام خواهد بود و همه را چون علف سبزه به شما دادم»، ولى عموميت اين حکم، بعداً نسخ گرديد.[18]

6. ترغیب اعراب به پذیرش دین اسلام:

کعبه که به دست قهرمان توحيد، حضرت ابراهيم (عليه السّلام) تعمير شده بود، مورد تعظيم جامعه عرب بود. قبله قرار دادن چنين نقطه‏اى، موجبات رضايت عموم اعراب را فراهم مى‏ساخت و آنها را براى پذيرفتن آيين اسلام و دين توحيد راغب مى‏کرد و هيچ هدفى بالاتر از آن نبود که مشرکان سرسخت و لجوج وامانده از قافله تمدن، ايمان آورند و از طريق آنان آيين اسلام در سرتاسر نقاط جهان، منتشر گردد.[19]

7. طبرسی در تفسیر خود، یکی از اقوال درباره علت تغيير قبله را تغيير مصلحتى ذکر می‌کند که فقط خداوند متعال آن را می‌داند.[20]



[1]. بقره، 143، «وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتي‏ کنْتَ عَلَيْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى‏ عَقِبَيْهِ وَ إِنْ کانَتْ لَکبيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذينَ هَدَى اللَّه…».

[2]. طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج على أهل اللجاج، محقق/ مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 42.

[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏1، ص 486.

[4]. ر.ک: همان؛ قرائتى، محسن، تفسير نور، ج 1، ص 218.

[5]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، مقدمه: بلاغى، محمد جواد، ج 1، ص 413.

[6]. سبحانى‏، جعفر، فروغ ابديت تجزيه و تحليل كاملى از زندگى پيامبر اكرم (صلّى الله عليه و آله)، ص 470.

[7]. اشاره به قسمتی از آیه 142 سوره بقره.

[8]. تفسير نور، ج 1، ص 218 و 219.

[9]. اشاره به قسمتی از آیه 142 سوره بقره.

[10]. مجمع البيان فى تفسير القرآن، مقدمه: بلاغى، محمد جواد، ج 1، ص 413.

[11]. «نسخ»، از نظر لغت؛ به معناى از بين بردن و زائل نمودن است، و در منطق شرع، تغيير دادن حكمى و جانشين ساختن حكمى ديگر به جاى آن است.

[12]. تفسير نمونه، ج ‏1، ص 388 و 389.

[13]. مجمع البيان فى تفسير القرآن، مقدمه: بلاغى، محمد جواد، ج 1، ص 413.

[14]. بقره، 106.

[15]. در اينجا ايراد معروفى است که به اين صورت مطرح مى‏شود: اگر حکم اول داراى مصلحتى بوده، پس چرا نسخ شده؟ و اگر نبوده چرا از آغاز تشريع گرديده؟ و به تعبير ديگر: چه مى‏شد از آغاز، حکم چنان تشريع مى‏گشت که احتياجى به نسخ و تغيير نداشت؟

پاسخ اين سؤال آن است که: مى‏دانيم نيازهاى انسان، گاه با تغيير زمان و شرائط محيط دگرگون مى‏شود و گاه ثابت و برقرار است، يک روز برنامه‏اى ضامن سعادت او است ولى روز ديگر ممکن است بر اثر دگرگونى شرائط، همان برنامه مانع راه او باشد. يک روز دارويى براى بيمار فوق العاده مفيد است و طبيب به آن دستور مى‏دهد، اما روز ديگر به خاطر بهبودى نسبى بيمار، ممکن است اين دارو حتى زيانبار هم باشد؛ لذا دستور قطع آن و جانشين ساختن داروى ديگر را مى‏دهد. ممکن است درسى، امسال براى دانش‏آموزى سازنده باشد، اما همين درس براى سال آينده بى فايده باشد، معلم آگاه بايد برنامه را آن چنان تنظيم کند که سال به سال دروس مورد نياز شاگردان تدريس شود.

اين مسئله مخصوصا با توجه به قانون تکامل انسان و جامعه‏ها روشن‌تر مى‏گردد که در روند تکاملى انسان‌ها گاه برنامه‏اى مفيد و سازنده است و گاه زيان‌بار و لازم التغيير، به خصوص در هنگام شروع انقلاب‌هاى اجتماعى و عقيدتى، لزوم دگرگونى برنامه‏ها در مقطع‌هاى مختلف زمانى، روشن‌تر به نظر مى‏رسد.

البته نبايد فراموش کرد که اصول احکام الهى که پايه‏هاى اساسى را تشکيل مى‏دهد در همه جا يکسان است، هرگز اصل توحيد يا عدالت اجتماعى و صدها حکم مانند آن دگرگون نمى‏شود. تغيير، در مسائل کوچک تر و دست دوم است. اين نکته را نيز نبايد فراموش کرد که ممکن است تکامل مذاهب به جايى برسد که آخرين مذهب به عنوان خاتم اديان نازل گردد به طورى که دگرگونى در احکام آن بعداَ راه نيابد. ر.ک: تفسير نمونه، ج ‏1، ص 390 و 391.

[16]. اشاره به قسمتی از آیه 142 سوره بقره.

[17]. الإحتجاج على أهل اللجاج، محقق/ مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 41.

[18]. تفسير نمونه، ج ‏1، ص 391 و 392.

[19]. فروغ ابديت تجزيه و تحليل كاملى از زندگى پيامبر اكرم (صلّى الله عليه و آله)، ص 469 و 470.

[20]. ر.ک: مجمع البيان فى تفسير القرآن، مقدمه: بلاغى، محمد جواد، ج 1، ص 413.