searchicon

کپی شد

عمومیت مباهله

با توجه به شأن نزول آیۀ شریفۀ مباهله[1] که روى سخنش تنها به پيامبر اسلام (ص) است شاید گفته شود که مباهله، مخصوص زمان پيامبر (ص) است، ولی این سخن درستی نیست و نمی توان مباهله را، ویژۀ زمان پيامبر (ص) دانست، بلکه ديگر مؤمنان نيز مى‏توانند مباهله کنند؛ زیرا اولاً بر اساس قانون مسلم اصولی، شأن نزول آیه موجب تخصیص آیه نمی شود.[2] ثانیاً شکى نيست که آيۀ شریفۀ مباهله هر چند يک دستور کلى براى دعوت به مباهله به مسلمانان نمى‏دهد بلکه روى سخن در آن تنها با پيامبر اسلام (ص) است، ولى اين موضوع مانع از آن نخواهد بود که مباهله در برابر مخالفان يک حکم عمومى باشد و افراد با ايمان که از تقوا و خدا پرستى کامل برخوردارند هنگامى که استدلالات آنها در برابر دشمنان بر اثر لجاجت به جايى نرسد  آنها را دعوت به مباهله کنند.[3]

ثالثاً: از رواياتى که در منابع اسلامى نقل شده نيز عموميت اين حکم استفاده مى‏شود: مرحوم کلینی، در کافی حديثى از امام صادق (ع) نقل کرده که به یکی از اصحاب خویش فرمود: “اگر مخالفان سخنان حقّت را نپذيرفتند آنها را به مباهله دعوت کن”؛[4] از این رو می توان معتقد بود که هر کس با حفظ شرایطی که بیان شد برای اثبات حقانیت خویش در مقابل دشمنان ایمانش بتواند مباهله کند.[5]



[1]. در شأن نزول آیۀ مباهله نقل شده که اين آيه و آيات قبل از آن در باره هيأت نجرانى  مركب از عاقب و سيد (دو پیشوای بزرگ مسیحیان) و گروهى كه با آنها بودند نازل شده است، آنها خدمت پيامبر (ص) رسيدند و عرض كردند: ما را به چه چيز دعوت مى‏كنى؟ پيامبر (ص) فرمود: به سوى خداوند يگانه، و اين كه از طرف او رسالت خلق را دارم و مسيح (ع) بنده‏اى از بندگان او است، و حالات بشرى داشت و مانند ديگران غذا مى‏خورد. آنها اين سخن را نپذيرفتند و به ولادت عيسى (ع) بدون پدر اشاره كرده و آن را دليل بر الوهيت او خواندند، در اين هنگام آيه” إِنَّ مَثَلَ عِيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ …” ( آل عمران، 59 و 60) نازل شد و به آنها پاسخ داد که «مثل عيسى در نزد خدا، همچون آدم است، كه او را از خاک آفريد، و سپس به او فرمود: ” موجود باش!” او هم فوراً موجود شد. (بنا بر اين، ولادت مسيح (ع) بدون پدر، هرگز دليل بر الوهيت او نيست)». آنان چون حاضر به قبول این پاسخ نشدند، پيامبر (ص) آنها را به مباهله دعوت کرد، مسیحیان تا فرداى آن روز از حضرت مهلت خواستند و پس از مراجعه به‏ شخصيت هاى نجران، اُسقف (روحانى بزرگشان) به آنها گفت:” شما فردا به محمد (ص) نگاه کنيد، اگر با فرزندان و خانواده‏اش براى مباهله آمد، از مباهله با او بترسيد، و اگر با يارانش آمد با او مباهله کنيد؛ زيرا چيزى در بساط ندارد، فردای آن روز پيامبر (ص) در حالى که دست على بن ابى طالب (ع) را گرفته بود و حسن و حسين (ع) در پيش روى او راه مى‏رفتند و فاطمه (ع) پشت سرش بود، آمد، نصارى نيز بيرون آمدند در حالى که اسقف آنها پيشاپيش شان بود، هنگامى که مشاهده کرد، پيامبر (ص) با آن چند نفر آمدند، در بارۀ آنها سؤال کرد به او گفتند: اين، پسر عمو و داماد او و محبوب‏ترين خلق خدا نزد او است و اين دو پسر، فرزندان دختر او از على (ع) هستند و آن بانوى جوان، دخترش فاطمه (ع) است که عزيزترين مردم نزد او، و نزديک‏ترين افراد به قلب او است … سيد (بزرگ نصاری) به اسقف گفت:” براى مباهله قدم پيش گذار”. گفت: نه، من مردى را مى‏بينم که نسبت به مباهله با کمال جرأت اقدام مى‏کند و من مى‏ترسم راست گو باشد، و اگر راست گو باشد، به خدا يک سال بر ما نمى‏گذرد در حالى که در تمام دنيا حتی يک نصرانى که آب بنوشد، وجود نداشته باشد.

اسقف به پيامبر اسلام (ص) عرض کرد:” اى ابو القاسم! ما با تو مباهله نمى‏کنيم بلکه مصالحه مى‏کنيم، با ما مصالحه کن، پيامبر (ص) با آنها به دو هزار حلّه ( إزار و رداء (إزار را به صورت لنگ پوشيده و ديگرى- رداء- را بر دوش مى‌اندازد) و اگر به صورت دو تکه نباشد به آن حله نمی گویند، جوهرى، اسماعيل بن حماد، الصحاح- تاج اللغة و صحاح العربية، دار العلم للملايين، مادۀ حلّ.) که دست کم قيمت هر حله‏اى چهل درهم بود، و عاريه دادن سى دست زره، و سى شاخه نيزه، و سى رأس اسب، مصالحه نمود، در صورتى که در سرزمين يمن، توطئه‏اى براى مسلمانان رخ ندهد، و پيامبر (ص) ضامن اين عاريه ها خواهد بود، تا آن را بازگرداند و عهد نامه‏اى در اين زمينه نوشته شد. ( مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏2، ص 575 – 579، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ اول، 1374 هـ ش؛ فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج ‏8، ص 247؛ دار احياء التراث العربى، چاپ سوم، بيروت، 1420ق، «فخر رازى در ذیل تفسیر آیۀ مذکور بعد از بیان شأن نزول آیۀ تطهیر برای  امام حسن و امام حسين و فاطمه و علي (ع) می گوید: این روایت در ميان علماى تفسير و حديث، مورد اتفاق است».)

با توجه به این شأن نزول و تفاسیر آیۀ مباهله معلوم می شود که سرانجام مباهله پیامبر (ص) به صلح و مسالمت ختم شده است؛ زیرا هرچند تمام مقدمات مباهله انجام شد، اما چون طرف مقابل از روحانیت و اعتماد به نفس پیامبر (ص) به وحشت افتاد، مباهله انجام نشد و در حقیقت بدون مباهله تسلیم شدند.

[2]. حکیم، سید محسن، حقائق‏ الأصول، ج 2، ص 412، بصیرتی، 1408 هـ ق، « المورد لا یخصص الوارد».

[3]. تفسير نمونه، ج ‏2، ص 589.

[4]. کلینی، كافی، ج 2، ص 513 و 514، ح 1، اسلاميه‏، چاپ دوم، تهران، 1362ش.‏

[5]. بیان نکته ای خالی از لطف نیست و آن این که اگرچه در قرآن مجيد موضوع مباهله پيغمبر اسلام با نصاراى نجران بيان شده است، اما در اختلاف ميان شوهر و زن، در خصوص اتهام زن از طرف شوهر نسبت به ارتكاب امر خلاف عفت با مرد بيگانه که به آن «ملاعنه» گفته می شود در حقیقت یک نوع مباهله است که با شرائطى در حضور حاكم شرع جامع الشرائط صورت می گیرد، کلینی، اصول كافى، كمره‏اى، محمد باقر، ج ‏6، ص 630، اسوه‏، چاپ سوم، قم‏، 1375ش.‏