searchicon

کپی شد

عمل کودک ممیز

یکی از شرایط مکلف بودن انسان از سوی خداوند این است که او بالغ باشد، در نتیجه مجازات انسان غیر مکلف صحیح نیست.[1] با این وجود فقها در بسیاری از موارد برای کودکانی که به سن تکلیف نرسیده اند، اما خوب و بد را می فهمند -که در اصطلاح آنها چنین کودکی “ممیز” نامیده می شود-،[2] احکامی بیان کرده اند که برخی از این موارد عبارت اند از:

1. اگر کسی در حال نماز باشد و دیگری به او سلام کند، واجب است جواب سلام او را بدهد، حتی اگر سلام کننده یک کودک ممیز باشد.[3]

2. معامله با کودک نابالغ صحیح نیست، اما اگر کودکی ممیز باشد و چیز کم قیمتی را که معامله آن برای او معمول باشد، معامله کند این معامله صحیح است.[4]

3. کودک مسلمان ممیز می تواند حیوانی را به صورت شرعی سر ببرد.[5]

4. اگر کودک ممیزی به دیگری نسبت ناروایی دهد (قذف)، اگرچه در مورد او مجازات حد اسلامی اجرا نمی شود، اما باید توسط حاکم اسلامی تأدیب شود.[6]

5. مستحب است کودک ممیز را به خواندن نماز و انجام عبادت های دیگر عادت دهند، بلکه مستحب است او را به قضای نماز هم وادار کنند.[7]

6. واجب است انسان عورت خویش را از دیگران بپوشاند. یکی از استثنائات این حکم کودک است. اما کودکان ممیز نیز مشمول همان حکم اولی هستند و استثنا به شمار نمی آیند.[8] همچنین نگاه کردن به عورت دیگران حرام است، مگر این که کودک باشد که در این صورت بدون قصد شهوت رانی می توان به عورت او نگاه کرد. البته این حکم منحصر به کودکان غیر ممیز است و نگاه به عورت کودک ممیز نیز حرام است.[9]

یکی از فقها پس از این که رسیدن به سن شرعی بلوغ را یکی از شرایط تکلیف معرفی می کند، توجه به سه نکته را نیز ضروری می داند:

1. غیر مکلف بودن کودکی که به سن تکلیف نرسیده است، به این معنا نیست که سرپرست شرعی او حق هیچ گونه امر و نهی شرعی به او را ندارد و نمی تواند او را در مقابل برخی کارهای نادرست عقاب کند و یا در برابر کارهای درستش تشویق کند، بلکه او باید به تأدیب کودکی که قابلیت فهم این مطالب را دارد (ممیز) بپردازد تا در زمان رسیدن به بلوغ بتواند از عهده تکالیف خویش برآید.

2. شرط بودن بلوغ برای تکلیف به این معنا نیست که اعمال عبادی کودک در صورتی که به طور کامل انجام شود صحیح نیست؛ بلکه اعمال واجب و مستحب برای مکلفین تا زمانی که برای کودک ممیز ضرر نداشته باشد، برای او مستحب است. بنابراین هنگامی که کودک به سن هفت سالگی می رسد، مستحب است که نماز بخواند و همچنین (پسر) هنگامی که به سن نه سالگی رسید، مستحب است روزه بگیرد، حتی اگر تنها بتواند بخشی از روز را روزه بگیرد.

3. این گونه نیست که کودک ممیز به هیچ وجه در مقابل کارهای نادرستش بازخواست نشود، بلکه به عنوان مثال در صورت انجام کاری که به دیگران ضرر مالی بزند، به او مهلت داده می شود که پس از رسیدن به سن بلوغ آن را جبران کند.[10]

تمییز و شناخت یک امری نسبی است. به عبارت دیگر، یک کودک می تواند در برخی از موضوعات مورد نظر شرع، دارای شناخت و تمییز باشد، اما در ارتباط با برخی دیگر، فاقد چنین خصوصیتی باشد که تنها در برابر آنچه می داند، پاسخ گو است.

به عنوان جمع بندی این بحث می توان چنین گفت: اگر شخصى به سنّ بلوغ نرسيده باشد، ولى بچّه اى باهوش و زرنگ، عاقل و هوشيار و مميّز باشد و خوب و بد را به درستی تشخيص دهد، به نظر ما، اسلام و ايمان چنين شخصى پذيرفته مى شود. نه تنها ايمانش پذيرفته است، بلكه طبق آنچه فقهاى ما گفته اند: عبادات چنين نوجوانى هم صحيح است؛ نماز، روزه، حجّ و عمره و ساير عباداتى كه با رعايت تمام شرايطش انجام مى دهد صحيح است و به تعبير فقهاى اسلام، عبادت هاى چنين شخصى شرعى است، نه ‏تمرينى.[11] بنابراين،‏ وقتى عبادت هاى چنين نوجوان غير بالغى صحيح و شرعى باشد، ايمانش به طريق اولى پذيرفته مى شود. نتيجه اين كه، ايمان قبل از بلوغ از کودکان مميّز پذيرفته مى شود. از اين فراتر، ما معتقديم چنين کودکانی در مقابل برخى گناهان مسئول هستند و به صرف نرسيدن به سنّ تكليف، نمى توان آنها را از پيامد تمام گناهان معاف داشت و بدين وسيله چراغ سبزى به آنها نشان داد. بدين جهت اگر بچّه مميّزى كه هنوز به سنّ بلوغ نرسيده و مى داند كشتن یک بى‏گناه كار زشتى است، شخص بى گناهى را به قتل برساند، ضامن خون او است و در پيشگاه خداوند مسئول است. نتيجه اين كه، اشخاص غيربالغ در صورتى كه عاقل و هوشيار و مميّز باشند، ايمانشان پذيرفته مى شود. بنابراين بلوغ شرط پذيرش اسلام و ايمان نیست.[12]



[1] . صدر، سید محمدباقر، الفتاوی الواضحة، ص126.

[2] . توضیح المسائل امام خمینی، م 57.

[3] . همان، م 1141.

[4] . همان، م 1389.

[5] . همان، م 2594.

[6] . تحریر الوسیلة، ص 876.

[7] . توضیح المسائل، م 1389.

[8] . همان.

[9] . همان، م 2436.

[10] . الفتاوی الواضحة، ص126.

[11] . یزدی، سید محمد کاظم، العروه الوثقی، ج 2، ص 217.

[12] . مکارم شیرازی، ناصر، آیات ولایت در قرآن، ص 362-361.