searchicon

کپی شد

علّت تامه

یکی از تقسيماتی ‌که برای علت ذکر شده، تقسيم آن به علت تامّه و ناقصه است. علت تامه را چنين تعريف کرده‌اند: چيزی که از وجودش وجود معلول و از عدمش انعدام معلول لازم می‌آيد. مفاد این تعریف اين است که معلول بر چيزی جز علت تامه توقف ندارد. اين‌که از عدمش عدم معلول لازم می آيد؛ يعنی از عدم وجود علت،‌ اعم از علت تامه و ناقصه، معلول ممتنع خواهد بود. اما علت ناقصه در حکم ديگر، با علت تامه تفاوت پيدا می‌کند؛ یعنی از وجود آن، وجود معلول لازم نمی‌آيد.  بدين ترتيب تفاوت ميان علت تامه و ناقصه اين است که علت ناقصه برای تحقق معلول لازم است، ولی کافی نيست، اما علت تامه، برای تحقق معلول لازم و کافی است. علت وقتی تام می‌شود، معلول ضرورتاً تحقق خواهد يافت. مفاد قاعده «الشیء مالم يجب لم يوجد»،[1] همين است که وقتی يک شیء به سر حدّ وجوب رسيد؛ يعنی علتش تام شد، وجود پيدا می‌کند. با تام شدن علت، ديگر تأخر و درنگی در تحقق يک شیء امکان ندارد.[2]



[1]. ابن سینا، شفاء ( الالهیات)، ص 165 – 166.

[2]. ر.ک: ملاصدرا، الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج 2، ص 127؛ سبزواري، ملا هادي، شرح‏المنظومة، ج 2، ص 406؛ علامه طباطبایی؛ نهايه الحکمه، 157 – 158.