searchicon

کپی شد

علم فرشتگان به تباهی انسان

هنگامی که خداوند به فرشتگان فرمود: “می خواهم در زمین جانشین قرار دهم”، آنها به عنوان سؤال براى درک حقيقت و نه به عنوان اعتراض عرض كردند: ” آيا در زمين كسى را قرار مى دهى كه فساد كند و خون ها بريزد؟! در حالى كه ما تو را عبادت مى كنيم تسبيح و حمدت را به جا مى آوريم و تو را از آن چه شايستۀ ذات پاكت نيست پاك مى شمريم”.[1]

ولى خداوند در اين جا پاسخ سربسته به آنان داد كه توضيحش در مراحل بعد آشكار گرديد: “فرمود: من چيزهايى مى دانم كه شما نمى دانيد”!

فرشتگان آن چنان كه از سخنانشان پيدا است پى برده بودند كه اين انسان فساد مى كند، خون مى ريزد، خرابى به بار مى آورد. اما از كجا دانستند؟![2] وجوهی برای اين امر بيان شده است:

1. خداوند قبلاً آينده انسان را به طور اجمال براى آنها بيان فرموده بود كه اين به دو صورت بيان شده است:

الف. ملائكه از طريق لوح محفوظ بر اين امر كه آدم و ذريّه اش در زمين فساد و خونريزى خواهند كرد اطّلاع يافتند؛ از اين رو از روى تعجّب سؤال مى كنند، آيا كسى را در زمين قرار مى دهى كه فساد كند و خون بريزد؟[3]

ب. از طريق اخبار الاهى؛ يعنی خداوند به ملائكه، خبر داده بود كه از فرزندان اين آدم كسانى خواهند آمد كه فساد و خونريزى مى كنند. پس از آن كه خدا، آدم را آفريد فرشتگان بدين منظور سؤال كردند تا بفهمند آيا اين همان كسى است كه خداوند گفته بود، ذريّه اش فساد مى كنند، يا غير او است؟[4]

2. عده ای تصور مى‏كنند فرشتگان اين مطلب را از سخن خداوند فهميدند آن جا كه گفت: من در روى زمين خليفه اى قرار خواهم داد. فرشتگان فهميدند كه حاكميت در زمين آن هم با امكانات محدودى كه دارد مزاحمت هايى در ميان نسل آدم به وجود مى آورد و اين مزاحمت ها به درگيری ها و در نهايت به فساد و خونريزى تبديل مى گردد[5] در واقع به خاطر پيش بينى صحيحى كه از انسان خاكى و مادّى و تزاحم هاى طبيعى آنها داشتند، خونريزى و فساد انسان را پيش بينى مى‏كردند[6] به عبارت ديگر ملائكه خودشان اين مطلب را از كلمه “فِي الْأَرْضِ” (در روى زمين) دريافته بودند؛ زيرا مى دانستند انسان از خاك آفريده مى شود و ماده به خاطر محدوديتى كه دارد طبعاً مركز نزاع و تزاحم است، چه اين كه جهان محدود مادى، طبع زياده طلب انسان ها را نمى‏تواند اشباع كند، حتى اگر همۀ دنيا را به يك فرد بدهند باز ممكن است سير نشود، اين وضع مخصوصاً در صورتى كه توأم با احساس مسئوليت كافى نباشد سبب فساد و خونريزى مى شود.[7]

علّامه طباطبایی می گوید: چون می دانسته اند كه موجود زمينى به خاطر اين كه مادى است، بايد مركب از قوايى غضبى و شهوى باشد، و چون زمين محل تزاحم و محدود الجهات است، و مزاحمات در آن بسيار می شود، مركباتش در معرض انحلال، و انتظام هايش و اصلاحاتش در مظنه فساد و بطلان واقع می شود، حتماً زندگى در آن جز به صورت زندگى نوعى و اجتماعى فراهم نمی شود، و بقاء در آن به حد كمال نمى رسد، جز با زندگى دسته جمعى، و معلوم است كه اين نحوه زندگى بالأخره به فساد و خونريزى منجر می شود.[8]

3. بعضى ديگر از مفسران معتقدند فرشتگان، با مشاهده انسان هاى قبل از حضرت آدم (ع) در عوالم ديگر يا در همين عالم[9] اين گونه پيش بينی كردند؛ يعنی پيشگويى فرشتگان به خاطر آن بوده كه آدم، نخستين مخلوق روى زمين نبود، بلكه پيش از او نيز مخلوقات ديگرى بودند كه به نزاع و خونريزى پرداختند و پرونده سوء پيشينه آنها سبب بدگمانى فرشتگان نسبت به نسل آدم شد![10]

اين تفسيرهاى سه گانه چندان منافاتى با هم ندارند؛ يعنى ممكن است همۀ اين امور سبب توجه فرشتگان به اين مطلب شده باشد، و اتفاقاً اين يک واقعيت بود كه آنها بيان داشتند، و از اين رو خداوند هم در پاسخ؛ هرگز آن را انكار نفرمود، بلكه اشاره فرمود در كنار اين واقعيت، واقعيت هاى مهم ترى دربارۀ انسان و مقام او وجود دارد كه فرشتگان از آن آگاه نيستند! آنها فكر مى كردند اگر هدف عبوديت و بندگى است كه ما مصداق كامل آن هستيم، همواره غرق در عبادتيم و از همه كس سزاوارتر به خلافت! بى خبر از اين كه عبادت آنها با توجه به اين كه شهوت و غضب و خواست هاى گوناگون در وجودشان راه ندارد با عبادت و بندگى اين انسان كه اميال و شهوات او را احاطه كرده و شيطان از هر سو او را وسوسه مى كند تفاوت فراوانى دارد، اطاعت و فرمانبردارى اين موجود طوفان زده كجا، و عبادت آن ساحل نشينان آرام و سبكبار كجا؟! آنان چه مى دانستند كه از نسل اين آدم، پيامبرانى هم چون حضرت محمد (ص) و ابراهيم (ع) و نوح (ع) و موسى (ع) و عيسى (ع) و ائمه اهل بيت (ع) و بندگان صالح و شهيدان و مردان و زنانى كه همه هستى خود را عاشقانه در راه خدا مى دهند قدم به عرصۀ وجود خواهند گذاشت، افرادى كه گاه فقط يک ساعت تفكر آنها برابر با سال ها عبادت فرشتگان است.[11]



[1] “قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ”.

[2]. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏1، ص 173، دار الكتب الإسلامية،  تهران، چاپ 1374 ش، چاپ اول.

[3]. طبرسى، فضل بن حسن‏، ترجمه جوامع الجامع، ج ‏1، ص 62، تحقيق: با مقدمه آية الله واعظ زاده خراسانى، ناشر بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى‏، چاپ 1377 ش، چاپ دوم.‏‏

[4]. ‏نک: همان؛ تفسير نور، ج ‏1، ص 87.

[5]. جعفرى، يعقوب، ‏كوثر، ج ‏1، ص 122، 123.

[6]. تفسير نور، ج ‏1، ص 87.

[7]. تفسير نمونه، ج ‏1، ص 173 – 175؛ مترجمان، تفسير هدايت، ج ‏1، ص 136، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ اول، مشهد، 1377 ش.

[8]. طباطيايي، محمد حسين، الميزان فی تفسیر القرِآن، موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ج ‏1، ص 177، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسين حوزه علميه قم،  قم، چاپ پنجم، چاپ 1374 ش.

[9]. تفسير نور، ج ‏1، ص 87.

.[11] تفسير نمونه، ج ‏1، ص 173 – 175.