searchicon

کپی شد

علم خدا

علم خدا

مفهوم علم از بديهى ترين مفاهيم است، ولى مصاديقى كه از آن در ميان مخلوقات مى شناسيم مصاديقى محدود و ناقص مى باشد و با اين ويژگی ها قابل اطلاق بر خداى متعال نخواهد بود، اما عقل مى تواند براى اين مفهوم (علم)، مصداقى را در نظر بگيرد كه هيچ گونه نقص و محدوديتى نداشته باشد و عين ذات عالِم باشد و این همان علم ذاتى خداى متعال است.

علم حصولی و حضوری:

علم به دو بخش حصولی و حضوری تقسیم می شود و علم خداوند از جنس علم حضوری است نه حصولی.

در علم حصولی، شخص به وسيلۀ صورت يا مفهوم ذهنی، از شی‏ء يا شخص درك شونده آگاه می شود، ولی در علم حضوری چنين واسطه ای وجود ندارد و علم عالم بدون واسطه به ذات معلوم، تعلّق می گيرد و وجود واقعی و عينی معلوم برای عالم منكشف می گردد.[1]

علم الاهی به تمامی موجودات، از نوع علم حضوری است و تمامی موجودات در نزد خداوند بدون واسطه، موجود می باشند و چنان نیست که علم خداوند به مخلوقاتش، به واسطۀ صورت و مفهوم ذهنی صورت بگیرد.

علم الاهى داراى سه مرتبه است:1. علم به ذات 2. علم به اشياء ديگر قبل از ايجاد آنها 3. علم به اشياى ديگر پس از ايجاد آنها.

راه های اثبات علم الاهی

برای اثبات علم الاهی از راه های گوناگونی می توان بهره جست؛ در این جا برخی از آنها را بیان می کنیم و هر یک از این دلایل را بر مراتب علم خدا تطبیق خواهیم کرد:

1. برهان نظم

از این که تمام موجودات جهان طبق قوانین منظمی آفریده شده است، به خوبی می توانیم دریابیم که جهان هستی از مبداء دانا و عالمی سرچشمه گرفته است. به عبارت دیگر، نظم موجود در جهان هستی، گواهی می دهد که آفرینندۀ آن از تمام خصوصیات وجودی آن ها باخبر بوده است.

برهان نظم، علم سابق الاهی به موجودات و علم لاحق او را نیز ثابت می کند.

2. فاقد شیء نمی تواند معطی باشد

یکی از راه های اثبات علم الاهی، همان راهی است که در اثبات همۀ صفات ذاتیه می توان از آن بهره جست و آن این است که چون علم در میان مخلوقات، وجود دارد باید کامل ترین مرتبۀ آن در آفرینندۀ آن ها موجود باشد؛ زیرا هر کمالی که در هر مخلوقی یافت شود از خدای متعال است و بخشنده آن ها باید واجد آن ها باشد تا به دیگران افاضه کند و ممکن نیست کسی که علم را به مخلوقات، افاضه می کند خودش جاهل و ناتوان باشد. پس وجود این صفت کمالی در بعضی از مخلوقات، نشانۀ وجود آن ها در آفریدگار متعال می باشد بدون این که توأم با نقص و محدودیتی باشد. به دیگر سخن؛ خدای متعال، دارای علم نامتناهی است.[2]

این برهان، علم واجب هم به ذات خویش و هم به مخلوقات را ثابت می‏کند.

3. نا متناهی بودن خدا و احاطه به تمامی عالَم

دلیل سوم بر علم گستردۀ خدا و آگاهی او از همۀ موجودات و رویدادهای جهان، همان احاطه و نامتناهی بودن وجود او است؛ زیرا وجودی که در همه جا حاضر باشد طبعاً از همه چیز آگاه است، همان طور که اگر وجودی محدود به زمان خاص یا مکان خاصی باشد از غیر آن زمان و مکان آگاهی نخواهد داشت.

در این مورد به مثال زیر توجه کنید:

در اطاق کوچکی نشسته ایم که فقط روزنۀ کوچکی به بیرون دارد و از آن روزنه به خارج می نگریم؛ ناگهان قطاری از کنار این اطاق می گذرد، ما از این روزنه در هر لحظه یک واگن بیشتر نمی بینیم ولی کسانی که روی پشت بام این اطاق هستند یا از بالا به آن نگاه می کنند تمام قطار را یک جا و در حال حرکت می بینند.

وضع بشر نسبت به گذشته و آینده و نیز نسبت به بسیاری از موجودات جهان همانند کسی است که از روزنۀ کوچکی قطار بسیار عظیمی را می نگرد. اما خدای بزرگ که آفرینندۀ جهان هستی است و هیچ گونه محدودیت زمانی و مکانی و غیره در او فرض نمی شود مانند آن شخصی است که از مکانی بالاتر همه قطار را می بیند.

این برهان علم الاهی به موجودات، بعد از ایجاد آن ها را ثابت می کند.

4. لازمۀ واجب الوجود بودن

علم از کمالات وجودی است و واجب الوجود واجد همه کمالات وجودی است. بنابراین، واجب الوجود واجد کمال علمی است. این که علم از کمالات وجودی است و جهل امر عدمی و نقص و کاستی است، در آن شکی نیست. رابطه میان جهل و علم، عدم و ملکه است. با توجه به این که جهل، فقدان و نقص است، مقابل آن؛ یعنی علم، کمال خواهد بود. درباره مقدمه دوم (واجب الوجود واجد همه کمالات وجودی است) می توان گفت اگر خداوند واجد یک وصف کمالی و وجودی نباشد، قهراً ناقص و نیازمند و محدود خواهد بود که لازمۀ این امور، ممکن الوجود و ماهیت دار بودن ذات حق است و این، با واجب الوجود بودنِ او قابل جمع نیست. بنابر این قطعاً خداوند دارای علم می باشد.[3]

این دلیل، نه تنها علم به ذات را ثابت می‏کند، علم به مخلوقات را نیز ثابت خواهد کرد و نه تنها اصل علم خدا را ثابت می‏کند؛ بلکه اطلاق و عدم محدودیت او را نیز به اثبات می‏رساند.

5. علم علت به معلول

برای دست یابی به پاسخ در این بخش ناگزیر به بیان چند نکته هستیم.

الف: خدا، علة العلل است و همه موجودات هستى معلول او هستند. ب: همان گونه كه در مباحث فلسفى بيان شده، وجود معلول عين وابستگى و تعلّق به علت است و معلول، هيچ گونه استقلال وجودى ندارد. ج: لازمۀ وابستگى وجودى معلول به علت آن است كه معلول در نزد علت خويش حاضر باشد؛ زيرا عدم حضور معلول براى علت خود بدين معنا است كه معلول در وجود خود مستقل باشد، حال آن كه بر طبق مقدمۀ دوم، اين امر ممكن نيست و از آن جا كه حقيقت علم، چيزى جز حضور معلوم در نزد عالم است، هر علتى به معلول خود علم دارد. نتيجۀ مقدمات بالا آن است كه تمام موجودات و پديده هاى هستى معلوم خدا باشند.[4]

6. تجرّد واجب الوجود

واجب الوجود مجرد است و هر مجردی به ذات خود عالم است. پس واجب الوجود به ذات خود عالم است. دو مقدمه این برهان در فلسفه به صورت قاطع به اثبات رسیده است. در این جا به همین مقدار اشاره می‏کنیم که تجرد ذات حق و مبرا بودن او از جسمیت و مادیت لازمه واجب الوجود بودن و غنای ذات حق است؛ زیرا لازمه مادیت، ترکیب و فقر و نیاز و محدودیت زمانی و مکانی و امتداد مقداری است. در توضیح مقدمه دوم (هرمجردی به ذات خود عالم است)‏ گفته می شود: هر جا که علم مطرح می‏شود، حضور مطرح خواهد بود و نیز هر جا که حضور در کار باشد علم هم در کار است؛ با توجه به این که در مجردات، غیبت و حجاب مادی در کار نیست، قهراً موجود مجرد، نسبت به ذات خویش حضور دارد؛ بلکه عین حضور است.[5] این برهان علم خداوند به ذات خویش را اثبات می کند.

از میان براهین مذکور هر یک بر قسمتی از مراتب علم دلالت داشتند:

برهان نظم علم سابق الاهی به موجودات و علم لاحق او را ثابت می کند. برهان احاطۀ خداوند به تمامی عالَم و نامتناهی بودنش علم به موجودات بعد از ایجاد آن ها را ثابت می کند. برهان فاقد شیء نمی تواند معطی باشد، علم واجب هم به ذات خویش و هم به مخلوقات را ثابت می‏کند. برهان واجب الوجود، نه تنها علم به ذات را ثابت می‏کند، بلکه علم به اشیای دیگر را نیز ثابت خواهد کرد و نه تنها اصل علم خدا را ثابت می‏کند؛ بلکه اطلاق و عدم محدودیت او را نیز به اثبات می‏ رساند. از برهان علم علت به معلول خویش، علم خداوند به همۀ موجودات عالَم هستی که مخلوق و معلول او هستند، ثابت می‏شود. برهان تجرد، بیان کنندۀ علم الاهی به ذات خویش می باشد.

 

علم خداوند به اشیاء، قبل از ایجاد

برای روشن شدن این مسئله کلامی معروف؛ علم خداوند به اشیاء قبل از ایجاد آنها و امکان آن نخست به عنوان مقدمه به نکاتی اشاره می کنیم سپس به اصل بحث می پردازیم:

اول. به گفتۀ برخی از دانشمندان[6] این یکی از مشکل ترین مسائل کلامی و فلسفی است که حتی متکلّمان و فلاسفه در برخی موارد به پاسخ های عجیب و غریبی نیز دست زده‌اند.[7]

دوم. در کتب فلسفه و کلام، علم خداوند را به دو قسم تقسیم کرده اند:

1. علم خداوند به ذات خودش، استدلال های علما برای علم خداوند به ذات خودش در کتب فلسفه و کلام به طور کامل بیان شده است و چون مورد نظر نیست، به آن نمی پردازیم.

2. علم خداوند به اشیاء دیگر: این علم نیز یا قبل از ایجاد آن اشیاء است یا بعد از ایجاد آنها.

علم خداوند به ذات خودش و علم خداوند به اشیاء خارجی قبل از ایجاد آنها را علم ذاتی و علم خداوند به اشیاء خارجی بعد از ایجاد آنها را علم فعلی می نامند.

علم خداوند به اشیاء خارجی پس از ایجاد آنها را تا به حال کسی اشکال نکرده است.[8] بنابراین تنها موردی که باید بدان بپردازیم علم خداوند به اشیاء قبل از ایجاد آنها است.

دانشمندان اسلامی پاسخ های متعددی برای این پرسش بیان کردند و ما به بیان سه مورد آن اکتفا می کنیم.

اول. در ساحت قدس الاهی به هیچ وجه زمان و مکان راه ندارد و وجود مقدس الاهی بر همۀ زمان ها و مکان ها احاطه دارد و گذشته و حال و آینده نسبت به او یکسان است؛ بنابراین هم چنان که تقدّم وجود او را بر مخلوقات نمی توان از قبیل تقدّم زمانی دانست، هم چنین تقدم علم او را بر وجود مخلوقات نمی توان تقدم زمانی شمرد.[9]

به عبارت دیگر آن علومی که انسان نمی تواند به آنها علم پیدا کند، علومی است که خارج از حدّ وجودی او است و علومی که انسان می تواند بدان علم پیدا کند، علومی است که در حد وجودی انسان است و با توجه به این که خداوند هیچ حدّی ندارد و هیچ چیز نمی تواند خدا را محدود کند، بنابراین هیچ چیز از حدود علم خدا بیرون نیست.[10]

به عبارت ساده تر چنین نیست که خداوند از گذشته بداند که ما در آینده چه خواهیم کرد؛ بلکه خداوند به نحوی فارغ از زمان نسبت به این موضوع علم دارد؛ یعنی او نسبت به این موضوع مانند واقعیتی که در زمان حال است، علم دارد؛ زیرا تمام زمان ها برای او زمان حال است. به تعبیر توماس آکویناس: «کسی که در جاده ای پیش می‌رود، کسانی را که بعد از او می‌آیند، نمی بیند؛ اما کسی که کل جاده را از ارتفاع می نگرد، تمام پویندگان آن راه را به یک نظر مشاهده می‌کند». البته این ارتفاع در مورد خداوند سرمدیت او است. خداوند تمام جاده زمان را می بیند؛ اما ما پویندگان زمانمند آن جاده فقط وقتی که در جاده پیش می رویم، اندک اندک نسبت به آن علم پیدا می کنیم.[11]

دوم. توجه به مفهوم علم دربارۀ خدا برای حل این مسئله بسیار مهم است. فلاسفه علم را به دو نوع تقسیم کرده اند: علم حضوری و علم حصولی. اگر معلوم بدون هیچ واسطه ای نزد عالم حاضر باشد، آن علم حضوری است. اما اگر حصول معلوم برای عالم با واسطه صورت آن در ذهن، صورت گیرد، آن علم حصولی است؛ مثلاً علم انسان به خانۀ کعبه علم حصولی است؛ چرا که برای علم به آن ابتدا در ذهن صورتی از خانه کعبه ایجاد می شود و سپس به آن صورت علم حاصل می‌شود؛ اما علم انسان به ارادۀ خودش یا علم انسان به صور ذهنی خودش علم حضوری است؛ چرا که در این علم هیچ صورتی واسطه نشده است.[12]

در بحث از علم خداوند این نکته مهم است که علم خداوند به موجودات علم حضوری است نه علم حصولی؛ چرا که در غیر این صورت خداوند برای علم پیدا کردن به اشیاء باید به صورت های آنها محتاج باشد، در حالی که خداوند از هر احتیاجی به دور است. ضمناً در علم حضورى احتياج نيست به اين كه معلوم قبل از علم وجود داشته باشد؛ بلكه امر در علم حضورى به عكس است و بايد علم قبل از معلوم وجود داشته باشد.[13]

سوم. گذشته از  موارد مذکور برای امکان و تحقق علم به اشیاء قبل از ایجاد آنها برای خداوند دلایلی اقامه شده است که در این جا به مهم ترین آنها اشاره می‌کنیم:

علم به سبب، علم به مسبب نیز هست. علم به علت از آن جهت که علت است، علم به معلول نیز است. مراد از علم به علت، علم به حیثیتی است که منشأ وجود معلول شده است؛ برای مثال این که یک منجم می گوید در چه زمانی خسوف یا کسوف اتفاق می افتد، به این دلیل است که وی به قوانین و محاسبات فلکی علم دارد. به عبارت دیگر چون به علل آنها علم دارد، به خود آنها نیز علم دارد یا این که یک پزشک چون به علل یک بیماری علم دارد، هنگامی این علل را در یک بیمار دید، تشخیص می دهد که این بیمار تا چند روز دیگر با چه مشکلاتی مواجه می شود؛ مثل همین استدلال را نیز برای خداوند می گوییم. به این شکل که همۀ موجودات عالم معلول وجود خداوند هستند و هیچ علتی به جز خداوند ندارند؛ بنابراین علم خداوند به ذات خود، عین علم به حیثیتی است که سبب تحقق آنها شده است. به عبارت دیگر علم خداوند به ذات خودش، علم به حیثیتی است که همۀ جهان از آن صادر شده است و علم به آن حیثیت، ملازم است با علم به معلول.[14] برای مثال اگر خداوند را نور الانوار بدانیم، وجودات دیگر همگی شعاعی از او هستند؛ پس اگر خداوند به ذات خودش (که نور الانوار است) عالم باشد، به همه موجودات عالَم علم خواهد داشت؛ چرا که همه آنها پرتوی از ذات او هستند.[15] یا این که دانه ای که کاشته می شود، اگر خود را می‌شناخت، برگ و شاخ و ساقه و گل و میوه را که بالقوه در خود او است، در ضمن شناخت خودش می شناخت.[16]

علم خداوند و اختیار انسان

همواره این سؤال از طرف بعضی اشخاص مطرح بوده که اگر خداوند به اعمال خلاف بندگانش علم ندارد که این نقص در علم خدا است که چنین چیزی ممکن نیست و اگر خداوند به اعمال خلاف بندگانش عالم است که آن مخلوق نمی تواند از این علم تخلف نماید؛ زیرا اگر طغیان و عصیان نکند منجر به این می شود که در علم خدا مبنی بر طغیان گر بودن آن موجود، خدشه و تناقض ایجاد شود؛ پس آن موجود، مجبور است همواره در سرکشی به سر ببرد و نمی تواند طوری دیگر رفتار کند. پس این انسان گناهکار مستحق عقوبت نخواهد بود.

اما در پاسخ باید گفت این حرف مغالطه ای بیش نیست؛ زیرا در این سؤال و اشکال یکی از اجزاء علت که همان اختیار بندگان است نادیده گرفته شده است.

برای روشن شدن مطلب در قالب چند نکته، به ارتباط «علم خدا» با «اختیار یا اجبار بندگان» می پردازیم.

1. علم خداوند به سرنوشت و چگونگی تعاملات و رفتارهای موجودات، موجب جبر آنها بر خطا کاری نمی شود؛ مثلا: اگر شما با استفاده از موقعیتی همانند ساختمان یا مکانی مرتفع، شاهد رانندگی دوستتان باشید و ببینید که با این طرز رانندگی، حتماً سقوط می کند و نسبت به عاقبت ناخوشایند رفتار خارج از ضابطه و عقلانیت او، علم و آگاهی کامل داشته باشید، و پس از دقایقی هم وی به اثر طبیعی کار خود برسد، آیا شما مقصّرید؟ آیا شما باعث سقوطش به دره شده اید؟ آیا علم شما به سرنوشت «انتخاب نادرست وی در شیوه رانندگی» او را مجبور به سقوط کرده؟ آیا دولت ها و مهندسین راه و سازندگان اتومبیل که یقیناً می دانند، بسیاری از تصادفات به خاطر سوارکاری، اتومبیل رانی و استفاده نادرست و نابجا از اتومبیل و جاده است، عامل جبری سوانح جاده ای اند؟

2. در حقیقت نقش علم خداوند این است که می داند چه کسی از اسباب و زمینه های هدایت بهره گرفته و چه کسی به آن پشت پا می زند! و آن عذاب، بازتاب کردار اختیاری مردم در استفاده نکردن از اسباب هدایت است. همانند معلمی ورزیده که روز آغاز درس، عوامل موفقیت تحصیلی را می گوید و نیک می داند که چه کسانی، حرف گوش می کنند و چه کسانی سر به هوا هستند. طبیعتاً نمره ها و جوایز خوب برای اهلش است و نمرات منفی و دردسرهای آن برای کسی است که با کردار خود، همین عاقبت را طلب می کرده است! پس همان گونه که آگاهی معلم، از کردار دانش آموزان پرده برمی دارد و به هیچ وجه موجب اجبار آنها بر تنبلی نمی شود، علم خداوند نیز موجب اجبار بندگان بر گناه نمی شود. در حقیقت”خدا به طاعت و معصیت بندگان علم دارد و این علم کاشف و تابع آن کردار بندگان است”.[17]

3. خداى بزرگ كه خالق و مالك همۀ موجودات است اراده كرده است كه انسان در كارهاى اختياريش با ارادۀ خود منشاء اثر باشد؛ يعنى اگر براى تحقق يك حادثه مثلاً پنج شرط و علت نيازمند باشد، يكى از آن علت‏ها اختيار و ارادۀ انسان است، بر فرض براى روشن شدن يك چراغ بايد تمام وسايل لازم، سالم و مهيا باشد از جمله: كليد، سيم، لامپ، كنتور برق، اتصال سيم به كارخانه و منبع توليد برق و جريان برق در سيم ها. حال يكى از علت هاى روشن شدن چراغ، فشار دادن كليد برق است كه در اين مثال در كارهاى اختيارى ما وقتى همه شروط مهيا است، زدن كليد همان اختيار ماست و خداوند خواسته است كه انسان با اختيار خودش كليد برق حادثه اى را بزند یا نزند.[18] ولی خداوند می داند که اراده این انسان به چه چیز تعلق می گیرد انجام یا عدم انجام؟ اما این علم هیچ منافاتی با اختیار بندگان ندارد.

علاوه بر این که خدا برای هدایت انسان پیامبر درونی (عقل سالم و فطری) و پیامبر بیرونی (انبیاء و ائمه (ع) و کتاب و علمای ربانی) را تدارک دیده است. با این حال مقصر کیست؟ آن که صدها چراغ دارد و بیراهه می رود؟ یا آن که از عاقبت کار چنین افرادی آگاه است؟

بنا بر این زندگی در این دنیا زندگی در مدرسه اراده است و سعادت و شقاوت هر کس به دست خود او است. و او است که باید حرکت کند و از خدا طلب هدایت و توفیق بیشتر نماید. و از این جهت مسؤولیت گناه انسان متوجه خود او است و باید پاسخ گو باشد.

برای آگاهی بیشتر رجوع شود به:

نمایه: إضلال خداوند، سؤال 63 (سایت اسلام کوئست: 298).

نمایه: اختيار و مُهر و طبع الاهى بر قلوب تبهكاران، سؤال 105 (سایت اسلام کوئست: 865).

نمایه: اختیار انسان و هدایت الاهی، سؤال 217 (سایت اسلام کوئست: 2112).

نمایه: علم خداوند و خلقت انسان های بد، سؤال 225 (سایت کوئست: 1815).

علم خداوند به افعال انسان

خداوند از ازل می داند که انسان با اختیار خود اعمال را انجام می دهد. و این جمله با علم جامع و ازلی خداوند منافات ندارد؛ همان گونه که با خالقیت خداوند نیز منافات ندارد؛ چون خداوند از ازل چنین اراده کرده که این عمل بر اساس اراده و اختیار انسان تحقق پیدا کند.

عده ای معتقدند که این گفتار با علم جامع خداوند ناسازگار است و آن را نقض می کند، به این دلیل که علم خداوند چون عین ذات خدا است پس علم خداوند، علت نیز است؛ بنابراین علم غیر خدا هیچ گاه نمی تواند علت برای افعال دیگران باشد.

اما علم خداوند هر چند از آن جهت که عین ذات خدا است، علت برای  معلوم نیز است؛ ولی باید دقت داشت که علم خداوند که علت برای وقوع پدیده ها می باشد، آن علم جامع و کامل است، یعنی علم به مجموعۀ علل و شرایط تحقق یک حادثه؛ و در مورد افعال انسان چون یکی از اجزا و شرایط آن اختیاری بودن است به گونه ای که اگر از روی اختیار محقق نشود برخلاف علم ازلی الاهی خواهد بود؛ بنابراین آن علم جامع و کامل الاهی نه تنها با اختیار منافات ندارد، بلکه اختیار انسان را اثبات می کند. البته اساساً چون چیزی شبیه خدا نیست “لیس کمثله شئ”؛[19] باید در مورد هر تمثیل و مثال برای خداوند گفت:

ای برون از وهم و قال و قیل من       خاک بر فرق من و تمثیل من

 

علم خدا به آینده و کمک به معصومان

بیان شد که خـداونـد نـسـبـت بـه حـقـايـق و اسرار گذشته و حال و آیندۀ همۀ موجودات آگاه است؛ زيرا تـمامى حوادث و موجودات در محضر خداوند هستند و با احاطه وجودى که او بر هـمـه چـيـز دارد، چـيـزى از مـحـضرش غايب نيست. قرآن کریم در این باره مى فرمايد: «… و هيچ چيز در زمين و آسمان از پـروردگـارت مـخفى نمى ماند، نه به اندازه سنگينى ذرّه اى و نه كوچك تر از آن و نه بزرگ تر از آن، مگر اين كه (همۀ آنها) در كتاب مبين ثبت است».[20]

حضرت على (ع) نیز مى فرمايد: «او دانا به همۀ اسرار و از همه ضميرها با خبر است، احاطۀ او بر هر چيز غلبه و قدرت دارد».[21]

از جمله معلومات پروردگار متعال این است که از قدرت، کید و ظلم همۀ ظالمان آگاه است و توانایی جلوگیری از آن را دارد، ولی با این همه “خداوند ابا دارد از اين كه امور عالم را جز از طریق اسباب خودش به انجام برساند”.[22] یعنی سنت و قانون حکیمانۀ او این است که همۀ کارها بر طبق اسباب و علل مادی و از مجرای عادی آن انجام گیرد. و همۀ سنت ها و قانون های الاهی دائمی و تغییر ناپذیرند.[23] بر این اساس بنا نیست حتی برای حفظ وجود مقدس انبیا و ائمه (ع) و ترویج دین، سنت ها و قانون های الاهی نقض شوند.

با توجه به این که پیامبران الاهی مأمور هدایت انسان ها در تمام جنبه های مادی و معنوی بودند و امامانی که جانشینان پیامبر هستند نیز همین وظیفه را دارند. آنان نیز در موارد زیادی از ناحیه خداوند علم به غیب دارند،[24] از جمله علم به زمان و مکان شهادتشان.[25]،[26] البته اين بدان معنا نيست كه هيچ امرى بر آنها پوشيده نباشد.[27]، [28] بر این اساس در مواردی خداوند پیامبر(ص) و ائمه (ع) را از توطئه ها و خطراتی که دشمنان برای ایشان و یارانشان طراحی کرده بودند آگاه کرده است، ولی به جز موارد خاصی (که آنان مأمور بوده اند از راه معجزه و قدرت خارق العاده ای الاهی دشمنان را ناکام کنند)، در اکثر موارد وظیفه داشته اند که تنها از طریق اسباب و علل عادی که در اختیار همه مردم حتی دشمنان است خطرات را دفع کرده و با دشمن مبارزه نمایند و به نتیجه آن راضی باشند؛ زیرا یک بعد زندگی و مبارزات پیامبر(ص) و ائمه (ع) در برابر ظلم و بی عدالتی اسوه و الگو بودن آنان برای همۀ انسان ها در طول تاریخ است و اگر بنا باشد از راه های غیرعادی و با استفاده از امکاناتی که در اختیار دیگر انسان ها نیست پیروز شوند دیگر الگو بودن و تربیت انسان ها و در نتیجه تلاش و مبارزۀ آنها در راه برپایی حق و عدالت معنا نخواهد داشت.

از جانب دیگر اگر ادارۀ امور، خارج از جریان عادی اسباب و علل باشد و خداوند از راه معجزه اولیاء خود را بر دشمنان پیروز نماید، دنیا دیگر دار تکلیف و امتحان و اختیار نخواهد بود. و همۀ امور با جبر و بدون اختیار بشر صورت می پذیرد که این موضوع بر خلاف حکمت الاهی و هدف آفرینش جهان و انسان خواهد بود.

شکست ظاهری در جنگ و یا شهادت اولیاء الله به معنای عدم یاری پروردگار نیست، بلکه پیروزی واقعی که رسیدن به اهداف و آرمان های والایی است که خداوند برای آنان تعریف کرده است. بنا براین صبر و استقامت آنان تا آخرین لحظات زندگی و پای بندی به همه ارزش ها تا آخرین قطره خون در اثر نصرت و یاری خداوند برای همۀ صابران و اولیاء الله و از جمله برای پیامبر و ائمه حاصل شده است که بزرگترین نصرت و بزرگترین پیروزی است.

علم خدا و دانش روز

پیشرفت دانش روز بشر به علومی که در گذشته نبوده و علم آن منحصر به خداوند بوده، سبب شده تا سؤالاتی در ذهن بعضی به وجود آید که در این جا به چند نمونه از آن می پردازیم:

1. آیا دست یافتن بشر به دانشی جدید، به ویژه به دانشی که در گذشته وجود نداشته و علم آن در انحصار خداوند بوده، موجب از بین رفتن و تزلزل آموزه های دینی و قرآنی می گردد؟

2. آیا واقعاً بشر توانسته به مقداری از دانش دست یابد که همطراز دانش خداوندی ارزیابی شود؟

3. آیا موارد اشاره شده در سورۀ مؤمنون که در ارتباط با رشد جنین است و با دانش امروز بشری منافاتی دارد؟!

در مورد بخش اول باید گفت که اگر در قسمتی از قرآن و یا روایتی بیان شده که خداوند به مطلبی آگاه است، این لزوماً بدان معنا نیست که بشر از آن ناآگاه باشد و به همین ترتیب، منّت خداوند بر خلایق مبنی بر مسخّر نمودن آسمان ها و زمین برایشان، این واقعیت را انکار نمی نماید که خود بشر نیز با تلاش در زمینه های مختلف صنعت و کشاورزی و …، این امکانات خدادادی را مورد استفادۀ خود قرار داده و یا راه های بهره وری بهتر از آنها را برای خود فراهم نماید. در این آیه دقت فرمایید: خداوند، آسمان ها و زمین را آفرید و باران را از آسمان فرو فرستاد و در پی آن، خوراکتان را از زمین فراهم نمود و کشتی ها را در اختیارتان قرار داد تا با دستور او در دریاها به حرکت افتد و نهرهای آب را به کمک شما فرستاد.[29]

ما معتقدیم که دستیابی انسان ها به قسمت های کوچکی از دانش؛ که آن هم بدون اجازۀ خداوند ممکن نیست؛ با دانش بیکران الاهی در تضاد نیست، بلکه خداوند از همه چیز آگاه است، خواه بشر آن را بداند و خواه نداند!

اگر خداوند بیان نماید که او از درگوشی سخن گفتن افراد آگاه است[30] و یا این که آن چه بر خاطر انسان ها نیز می­گذرد، از دایرۀ دانش او خارج نیست،[31] آیا این بدان معنا است که خود آن افراد نیز از مطالب رد و بدل شده و یا آن چه بر دلشان خطور کرده، آگاه نباشند؟!

بر این اساس، اگر خداوند بیان فرموده که او به تمام امور آگاه است، این امکان نیز وجود خواهد داشت که بشر بتواند به بخشی از آنها دست یافته و آن را در زندگی خود مورد استفاده قرار دهد که صد البته، همان هم بدون خواست خدا عملی نخواهد شد.

نکتۀ دیگر این که علی رغم پذیرش تمام پیشرفت های بشری، باید بدانیم که این دانش محدود، با آگاهی و علم پروردگار؛ حتی در همان زمینه های کشف شده نیز؛ تفاوت های اساسی دارد و قابل مقایسه با آن نیست که به عنوان نمونه می­توان این تفاوت ها را در دو سرفصل زیر بررسی نمود:

الف. در عمومیت و کلیت:

یک دانشمند، شاید بتواند کشفیاتی در منظومۀ شمسی و یا برخی ستاره های دیگر داشته باشد، اما این تنها خداوند است که چون همۀ جهان، آفریدۀ او است، به تمام آنها آگاهی دقیق دارد. به عبارتی، ما شاید بتوانیم جدا شدن یک برگ را از درختی پیگیری نموده و به محل سقوط آن آگاهی یابیم، اما تنها خداوند است که دانشش به اندازه­ای است که به سرانجام تمام برگ های درختان آگاه است؛ “ما تسقط من ورقه الا یعلمها”[32] و یا شاید پزشک متخصصی بتواند با دقت فراوان، به مشکل بیماری رسیدگی نموده و او را درمان نماید، ولی مطمئناً نمی تواند در زمان واحد، به درمان چند نفر مشغول شود، اما رسیدگی به امور یک شخص، خداوند را از کارهای دیگر باز نمی دارد.[33]

ب. در دقت و صحت:

اگر اندک پیشرفت بشر را در مورد تعیین جنسیت جنین و یا تشخیص برخی بیماری های او؛ که آن هم در بسیاری از موارد ناکارآمد است؛ در نظر بگیریم باز نمی توانیم دانش بیکران خداوندی را به چالش بکشیم.

اگر خداوند بیان می فرماید که او به آن چه در شکم مادران است، آگاه می باشد، این تنها بدان معنا نیست که او فقط جنسیت آنان را می داند که با به وجود آمدن دانش سونوگرافی بخواهیم دانش خدا را چیزی همانند دانش بشری جلوه دهیم! بلکه او؛ به فرمودۀ امام علی(ع)؛ علاوه بر آن که جنسیت جنین ها را می داند، آگاه است که آیا آنها زیبایند یا زشت؟ سخاوتمندند یا خسیس؟ شقاوتمندند یا سعادتمند؟ هیزم جهنم اند یا رفیق پیامبران در بهشت؟[34] و نیز خداوند از ابتدا، دقیقاً می داند که جنین، تا چه زمانی در شکم مادر باقی می ماند. آیا قبل از نه ماه، به هر دلیلی سقط شده و یا نارس به دنیا می آید؟ آیا در مدّت مقرّر پا به جهان می گذارد؟ و یا مدّت بیشتری در شکم مادر باقی می ماند![35]

آیا هیچ پزشک متخصصی می تواند چنین ادعایی داشته باشد و آیا بشر هیچ گاه می تواند به این حدّ از دانش دست یابد؟!

شاید بشر بتواند تا حدّی وضعیت آب و هوایی را پیش بینی نموده و یا حتی با بارور نمودن ابرها، قطراتی از باران را جابجا نماید، اما آیا او میتواند مانع برخورد سیارۀ زمین با سایر اجرام آسمانی شده و یا مراقب منحرف نشدن کرۀ خاکی از مسیر تعیین شدۀ خود باشد؟!

بنابر این، باید با هر پیشرفت جدیدی در دانش، به این باور درست نیز دست یابیم که نایافته های بسیار دیگری وجود دارد که تا رسیدن به آن، باید راه درازی را بپیمائیم و همین امر را دلیل توقف نا­پذیری علم و دانش بدانیم و هر یافتۀ جدیدی، ما را بیشتر به وجود قدرتی که این نظم را به وجود آورده، رهنمون گردد، نه این که با داشتن دانشی محدود، خود را از خداوند بی نیاز تلقی نماییم.

امّا در ارتباط با این که آیا معنای آیۀ شریفۀ قرآن که می فرماید: «سپس نطفه را به صورت علقه [خون بسته‏]، و علقه را به صورت مضغه [چيزى شبيه گوشت جويده شده‏]، و مضغه را به صورت استخوان هايى درآورديم و بر استخوان ها گوشت پوشانديم سپس آن را آفرينش تازه‏اى داديم پس بزرگ است خدايى كه بهترين آفرينندگان است!» [36] با محتویات کتاب های زیست شناسی متفاوت است، نکاتی قابل ذکر است: باید بدانیم که هر چند در زمان ظهور اسلام، دانش سونوگرافی وجود نداشت تا مراحل رشد جنین، با کمک آن پیگیری شود، امّا تاریخ نشان می دهد که مردم آن زمان، دست کم از شکل ظاهری جنین در مراحل مختلف، آگاهی داشتند؛ زیرا چه بسا جنین هایی که در ماه های متفاوت عمر خود و به دلیل کمبود امکانات پزشکی و يا هر دليل ديگر، سقط می شدند و مردم، به ویژه پزشکان و حکیمان، با مشاهده و کالبد شکافی آنها، با تغییرات دوره های مختلف حاملگی آگاه می شدند و اگر آن چه در آیات قرآن در مورد کیفیت رشد جنین بیان شده، با دانش عمومی متفاوت بود، مطمئناً از جانب آنان مورد انکار قرار می­گرفت!

شبهه ای که برای برخی افراد در مورد این آیه و همخوانی آن با دانش جدید پدید آمده­ است، ناشی از آن است که آنان مراحلی که در ارتباط با رشد جنین در آیه، با واژه “ثم” بیان شده را به مفهوم ترتیب دقیق زمانی تلقی نموده و به عنوان نمونه، اشکال می نمایند که پیدایش اولیۀ استخوان و پوشاندن آن در مرحلۀ بعد توسط گوشت، با علم پزشکی سازگار نیست.

با اندک بررسی در ادبیات عرب و نیز آیات قرآن درخواهیم یافت که واژه “ثم” لزوماً به معنای ترتیب زمانی نیست، تا منجر به بروز چنین اشکالی شود! در این آیه دقت شود: ” وَ إِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهيدٌ عَلى‏ ما يَفْعَلُون‏ “؛[37] ای پیامبر! اگر ما در زمان زنده بودنت، برخی مجازات های وعده داده شده به کافران را نشانت دهیم و یا این که تو را از دنیا ببریم، به هر حال بازگشت همه آنها به سوی ما بوده، سپس خداوند بر کارهایی که انجام دادند، آگاه است.

آیا هیچ فرد مسلمانی، با استناد به این آیه و با در نظر گرفتن معنای “ثم” می تواند معتقد باشد که اکنون خداوند از عملکرد ما آگاه نیست؛ زیرا خداوند فرموده که ابتدا آنها به سوی ما بازگشت می نمایند، “سپس” خدا بر کردارشان آگاه است!؟

یقیناً این گونه نیست، بلکه در مواردی که موضوعاتی به صورت همزمان نیز به وجود می آیند، می­توان از واژه “ثم” استفاده نمود و واقعیت این است که رشد اعضای یک جنین نیز به صورت همزمان بوده و نمی توان بیان نمود که ابتدا، یک مرحلۀ از رشد، پایان یافته و سپس مرحلۀ بعدی آغاز می شود. بر این اساس، آیۀ 14 سورۀ مؤمنون، به روند تحول ظاهری جنین که قابل درک برای همگان است و بدون این که ترتیب دقیق زمانی آن مورد نظر باشد، اشاره نموده است، بدین ترتیب که زندگی انسان، ابتدا از نطفه ای آغاز شده و سپس بعد از مدتی، به صورت علقه یا مقداری جسم خون آلوده تبدیل می شود و با گذشت مدّتی دیگر تبدیل به مضغه می شود؛ یعنی به اندازۀ مقداری گوشت که در دهان انسان جای گیرد،[38] سپس استخوان بندی او کامل شده و همزمان بافت گوشتی بدن او کامل گردیده و سپس او در یک قالب جدید، تا زمان تولد، ادامۀ حیات می دهد که خداوند با چنین بیانی، در صدد آگاهی دادن به بشر است که تنها او می تواند چنین روند پیچیده ای را هدایت نموده و به سرانجام برساند و دانش جدید نیز موضوعی را که با محتویات این آیه تناقض داشته باشد، ارائه ننموده است.

البته برخی از دانشمندان تقدّم استخوان بر روئیدن گوشت را قابل دفاع و از اعجاز علمی قرآن برشمرده اند و گفته اند: شكل گيری  استخوان ها بر پديد آمدن گوشت مقدم است و اين حقيقتی است كه دانشمندان جنين شناسی در نيمه دوم قرن بيستم و با استفاده از دستگاه های فوق مدرن عكسبرداری موفّق به كشف آن شده اند و تا قبل از اين تاريخ پندار بشر بر آن بود كه پيدايش گوشت در جنين مقدّم بر شكل گيری استخوان ها است. مؤید این مطلب، تصويری است كه در هفته هفتم از حمل، قبل از رويش گوشت (در حالی كه طول جنين 33 ميليمتر بوده است)، گرفته شده است. اين تصوير، نه با اشعه ایکس كه با دستگاه های عكسبرداری بسيار دقيق تهيه شده است. اين تصوير، خود بهترين دليل آن است كه شكل گيری استخوان ها، قبل از رويش گوشت بلافاصله بعد از هفته هفتم است، چرا كه اگر روی استخوان ها را گوشت پوشانيده بود، جز با اشعه ایکس نمی شد تصويری از استخوان ها به دست آورد.[39]


[1]. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص171، چاپ پنجم، 1372.

[2]. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقائد، ص 75 و 76، چاپ سوم، شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی.

[3]. نیکزاد، عباس، پژوهشی در باب علم باری تعالی، مجلۀ رواق اندیشه، شماره 26، ص 57، بهمن 1382.

[4]. سعيدی ‌مهر، محمّد؛ آموزش كلام اسلامی، ج 1، ص227، قم، كتاب طه، چاپ اول، تابستان 77.

[5]. نیکزاد، عباس، پژوهشی در باب علم باری تعالی ص 57.

[6]. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 411، چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی.

[7]. طباطبایی، محمد حسین، بدایة الحکمة، ص 204 – 207، مؤسسة النشر الاسلامی.

[8]. سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، ص 113، مرکز العالمی للدراسات الاسلامیة، چاپ سوم، 1411 هـ ق.

[9]. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص412.

[10]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان في تفسیر القرآن، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 11، ص 419، دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

[11]. پترسون، مایکل، عقل و اعتقاد دینی،‌ احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص 122، طرح نو.

[12]. فعالی، محمد تقی، علوم پایه، نظریه بداهت، ص 66 – 68، دار الصادقین، چاپ اول.

[13]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان في تفسیر القرآن، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 14، ص 383.

[14]. سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، ص 113 – 114.

[15]. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص412.

[16]. علامه حلی، کشف المراد، شرح علامه شعرانی، ص 398، کتابفروشی اسلامیه.

[17]. طوسی، خواجه نصیر الدین، کشف المراد، ، ص 230.

[18]. اقتباس از سؤال 51 (سایت اسلام کوئست: 287)، نمایه انسان و اختيار.

[19]. شوری، 11.

[20]. يونس، 61.

[21]. نهج البلاغه، خ 85، ص 205.

[22]. کلینی، کافی، ج 1 ، ص 183، نرم افزار جامع الاحادیث. (أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ (الامور) إِلَّا بِأَسْبَاب).

[23]. احزاب ،62. (سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْديلاً)

[24]. كهف، 64؛ جن، 26؛ آل عمران، 43 و 174؛ هود، 51؛ شورى، 53.

[25]. قرائتی، تفسیر نور، ج 4، ص 245. (البته آگاهی از غیب، همه جا نشانۀ کمال نیست، بلکه گاهی نقص است؛ مثلاً شبی که امام علی (ع) در جای پیامبر (ص) خوابید، اگر آن حضرت علم داشت که مورد خطر قرار نمی گیرد، کمالی برای آن حضرت محسوب نمی شد؛ زیرا در این صورت، همه حاضر بودند جای آن حضرت بخوابند، در این جا، کمال، علم نداشتن به غیب است”.

[26]. اقتباس از نمایه: علم غیب امامان به شهادت خود، سؤال 579 (سایت اسلام کوئست: 631).

[27]. سبحانى، جعفر، تاريخ پيامبر اسلام، ص 480؛ مثلاً در راه تبوك شتر پيامبر(ص) گم شد و اطلاعى از آن نداشتند؛ كسى طعنه زد كه چگونه پيامبرى هستى كه از جاى شتر خود خبر ندارى؟! پيامبر(ص) فرمود: به خدا قسم من نمى‏دانم مگر چيزى را كه خدا به من تعليم كند و اكنون خداوند مرا به آن دلالت نمود، آن شتر در فلان قسمت به واسطه این که مهارش به درختى گير كرد، حبس شده است، برويد او را بياوريد.

[28]. اقتباس از نمایه: علم اولیای خدا، سؤال 189 (سایت اسلام کوئست: 953).

[29]. ابراهیم، 32.

[30]. مجادله، 7.

[31]. نمل، 25؛ طه، 7 و … .

[32]. انعام، 59.

[33]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 293، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365 هـ ش، «لا یشغله شیء عن شیء و لا سمع عن سمع و …».

[34]. نهج البلاغه، بخشي  از خطبه 128.

[35]. رعد، 8، »اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثى‏ وَ ما تَغيضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ».

[36]. مؤمنون، 14، «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ».

[37]. یونس، 46.

[38]. ابن منظور، لسان العرب، ج 8، ص 451.

[39]. دكتر عدنان الشريف، مجله بشارت، قرآن و دانش، خلقت دانش، مهر و آبان 1378، شماره 13.