searchicon

کپی شد

علم امام

گستره علم امام (ع)

در لزوم  علم برای امام میان متکلمان اسلامی اختلافی وجود ندارد. اختلاف در کمٌیت و کیفیٌت آن است. متکلمان غیر شیعه علم اجتهادی و خطاپذیر را کافی دانسته­اند؛ چنان که علم همه جانبه نسبت به احکام شریعت را نیز لازم ندانسته­اند؛ ولی از نظر شیعه امامیه امام معصوم (ع) باید از علم بالفعل و همه جانبه به احکام شرعی برخوردار باشد و علم او خطاناپذیر باشد و از دیگر افراد جامعه هم اعلم باشد. البته علم به غیب به صورت تام و تمام فقط در اختیار خداوند است؛ زیرا اوست که احاطۀ همه جانبه بر تمامی عالم دارد. این معنا از آیات، 4سورۀ رعد، 20سورۀ یونس و 65سورۀ نحل استفاده می شود. عده ای با استفاده از این گونه آیات منکر علم ائمه به صورت وسیع و گسترده؛ مانند علم به زمان و مکان شهادتشان هستند.

اما اکثر علمای شیعه، با استفاده از برخی آیات قرآن نظیر: آل عمران، 179 و جن، 26 و 27 که می فرمایند: خدواند علم غیب را در اختیار رسولان قرار می دهد، معتقدند که اولیای الاهی، نیز اجمالاً از غیب آگاهی دارند. این معنا همچنین از روایات ائمه استفاده می شود. امام صادق (ع) در این باره می فرماید: “هنگامی که امام اراده می کند، چیزی را بداند، خدا به او تعلیم می دهد”.[1]

بنابراین، با توجه به این دسته از آیات و روایات و با توجه به این که پیامبران الاهی مأمور هدایت انسان ها در تمام جنبه های مادی و معنوی بودند، باید سهم بسیار بزرگی از علم و دانش داشته باشند، تا بتوانند به خوبی این مأموریت را انجام دهند و امامانی که جانشینان پیامبرند نیز همین حکم را دارند. پس آنان نیز به صورت وسیع و گسترده علم به غیب دارند.

 

منابع علم امام

منابع علم امام (ع) عبارتند از:

1. از طریق پیامبر اکرم (ص): علی (ع) در نزد پیامبر اکرم (ص) بزرگ شد و تربیت یافت. وی شاگرد خاص و ممتاز پیامبر بود. خود می فرماید: رسول خدا (ص) هزار باب از علم را به من آموخت که از هر کدام هزار باب علم برای من گشوده شد».[2]

امام صادق (ع) به شخصی که پرسید چگونه جواب می دهید؟ فرمود: «هر پاسخی که به تو می دهم از رسول خدا (ص) است.»[3]

2. ارتباط با فرشتگان: ارتباط با فرشتگان مختص پیامبر نیست. در قرآن آمده است که برخی از غیر انبیا؛ مانند حضرت مریم با فرشتگان ارتباط داشتند. یکی از اوصافی که در روایات برای امام ذکر شده است، «محدٌث» می باشد؛ یعنی فرشتگان با او حرف می­زنند. امام صادق (ع) در توضیح «محدث» می فرماید: «امام صدای فرشته را می شنود؛ ولی شخص او را نمی بیند».[4]

3. منابع مکتوب و مخصوصی که تنها در اختیار ائمه (ع) قرار دارد؛ مانند مصحف فاطمه (س) و کتاب علی (ع).

4. الهام: امام باقر (ع) می فرماید: «علی (ع) همواره به کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) عمل می­کرد و اگر مسألۀ جدیدی پیش می­آمد که در قرآن و سنت نبود، خداوند حقیقت در آن رخداد جدید را به او الهام می­کرد.»[5]

 

علم غیب ائمه اطهار (ع)

«غیب»،به معنای پوشیده بودن چیزی از حواس و ادراک، و شهادت به معنای آشکار بودن است. یک شیء ممکن است برای کسی غیب و برای کس دیگری مشهود باشد. این امر وابسته به حدود وجودی آن شخص و احاطۀ او بر عالم وجود است. طبق آموزه های قرآنی، علم به غیب به صورت تام و تمام فقط در اختیار خداوند است؛ زیرا اوست که احاطۀ همه جانبه بر تمامی عالم دارد. قرآن در این باره می فرماید: بگو غيب (و معجزات) تنها براى خدا (و به فرمان او) است.[6] با توجه به محدودیت احاطۀ غیر خدا و احاطۀ کامل خداوند بر همه چیز، روشن است  که علم غیب، مخصوص خداوند است و جز او کسی عالم به غیب نیست؛ زیرا فقط او احاطۀ کامل به عالم وجود دارد و از عالم غیب و شهادت آگاه است و در حقیقت، همه چیز نسبت به او، در عالم شهادت قرار می گیرد. اما دیگران، بسته به ظرفیت وجودی و ادراکی شان، برخی امور برایشان مشهود است و برخی دیگر، از دیده و سایر قوای ادراکی آنها، پوشیده است و نسبت به آنها یا اصلاً آگاهی ندارند و یا در سطح بسیار پایینی مطلع اند.

بنا بر این تخصیص علم غیب به خداوند مانع از آن نمی شود که برخی اشخاص، به تعلیم الاهی و بر اساس شایستگی های نفسانی که از خود ابراز می دارند، به اسرار و علوم و امور غیبی آگاهی یابند و نادیدنی ها را دیده، و ناشنیدنی ها را بشنوند. این موهبتی است که خداوند به افراد برگزیده؛ مانند پیامبران و اولیا عنایت می نماید. لذا می بینیم که انبیا از وحی (که امری غیبی است)و یا دیگر امور غیبی خبر می دهند، حوادث آینده را پیش گویی می نمایند و دقیقاً مطابق همان گفته ها، حوادثی رخ می دهد و … .[7]

 

علم غیب امامان به شهادت خود

همۀ انسان هایی که پا به عرصۀ حیات می گذارند، روزی از این دنیا رخت بر می بندند. قرآن مجید می فرماید: “هر نفسی مرگ را می چشد”.[8] پس هر انسان زنده ای روزی از دنیا می رود، اما جز عده خاص از اولیای خداوند، کسی از زمان مرگ خود مطلع نیست و وقت وفات آنان پوشیده شده است، تا انسان ها با این تفکر که هر لحظه امکان وفات یافتن وجود دارد، به سوی گناهان نروند و یا توبه را به تأخیر نیاندازند. از طرفی برترین مرگ ها نزد خداوند شهادت است. خداوند کشته شدگان در راهش را مرده خطاب نمی کند، بلکه آنان را صاحب زندگانی می داند که پیش او روزی دریافت می کنند. [9]

ائمۀ معصومین (ع) هم که دارای علم غیب هستند، همگی به این نوع مرگ؛ یعنی شهادت از دنیا رفته اند. به هر حال باید توجه داشت که علم شخص مانع از مرگ و یا شهادت او نمی شود و نمی تواند جلوی مرگ را برای همیشه بگیرد.

همچنین اگر  قضا و قدر خداوند حتمی شده باشد، به هیچ عنوان تغییر نمی کند. حال قضای الاهی در مورد عمر انسان ها باشد یا عمر امت ها. خداوند می فرماید:  “هر گاه که اجلشان برسد نه لحظه ای عقب می افتد و نه لحظه ای زودتر تحقق می یابد”.[10]

ائمۀ معصومین (ع) علم غیب به امور داشته اند و تا وقتی که می دانستند قضا و حکمت خداوند تعلق نگرفته است که به شهادت برسند، از هر وسیله ای برای نجات خود از مرگ استفاده می کردند.

در روایات نقل شده که امام هادی (ع) برای شفای بیماری خود شخصی را برای دعا به کربلا فرستاد، یا امام کاظم (ع) خرمای زهر آلودی که هارون الرشید به حضرت داد را میل نفرمود و گفت: هنوز وقتش فرا نرسیده است و  یا امام باقر (ع) می فرماید: “ما برای دفع شر سلطان فلان دعا را می خوانیم”.[11]

همۀ اینها حاکی از آن است که این ذوات مقدسه برای حفظ جان شریفشان از هیچ کوششی فرو گذار نکرده اند.

اگر  انسان از شهادت خود در راه خدا از قبل مطلع باشد و برای رضای خداوند و اطاعت امر او و رعایت مصالح مهم تر خود با پای خویش به قتلگاه برودبه مقام رضایت رسیده و درجات بالایی از انسانیت را کسب کرده است. امام باقر (ع) می فرماید: “این مصیبت ها که برای ائمۀ گذشته پیش آمد قضای حتمی خداوند و با انتخاب امامان بود و همگی به آن علم داشتند … و همۀ اینها به خاطر درجات و کراماتی است که خداوند اراده کرده به آنها عطا کند.[12]

بنا بر این در مواردی که ائمۀ اطهار (ع) به قضای حتمی خداوند علم داشتند، به خاطر مقام تسلیم و رضایی که داشتند، به این امر راضی بودند و در غیر این موارد از جان شریفشان بسیار محافظت می کردند.

 

علم امام علی (ع)

اعلمیت امیر المؤمنین علی (ع) مسأله­ای است که مثل روز روشن است و همه به آن اعتراف کرده­اند. شیعه و سنی روایت کرده­اند که رسول خدا فرمود: «من شهر علم هستم و علی دروازۀ آن است»[13] عمر بارها گفت که اگر علی نبود عمر هلاک می شد.[14]

فخر رازی از بزرگان اهل تسنن دربارۀ علم امیر­المؤمنین (ع) چنین می­آورد: علی در همه علوم سر آمد است و همۀ علما در همۀ علوم شاگرد او هستند در علم تفسیر همه شاگرد عبد­الله بن عباس و او شاگرد علی بود در علم کلام هیچ خلافی نیست که آغازگر این علم علی بود و علی استاد جهانیان بعد از پیامبر اکرم است.[15] بنابراین آن چه در منابع شیعه و سنی روایت شده است که علی (ع) مقداد را نزد پیامبر فرستاد تا حکم «مذی» را از ایشان بپرسد،[16] هیچ منافاتی با علم گستردۀ ایشان ندارد؛ زیرا: اولاٌ:  پیامبر اکرم(ص) یکی از منابع علم امام علی و سایر ائمه(ع) است.

ثانیا: فرستادن مقداد برای پرسش از پیامبر (ص) دلیل بر ندانستن علی (ع) نیست؛ چون احتمال­های دیگری نیز وجود دارد؛ مثل این که به مردم و مسلمانان بفهماند که علم او از پیامبر (ص) است و غیر گفته او نمی گوید.

در این جا احتمال دیگری نیز وجود دارد و آن این که: امام (ع) تلاش می کرد تا به مردم بیاموزد که در زمان پیامبر(ص) جهت حفظ قداست و جایگاه و مرجعیت علمی آن حضرت باید به او مراجعه نمود نه دیگران.

 

علم امام علی (ع) به شهادت خود

امام‌ در اطاعت‌ فرمان‌ خدا و فرمان‌بری‌ از امر الهی‌ به‌ علم‌ باطنی‌ (علم امامت و علم غیب) خویش‌ عمل‌ نمی‌کند و همانند دیگر افراد عادی‌ رفتار می‌کند، ‌و در تمام‌ احکام‌ شرع‌ همسان‌ با دیگر افراد عادی‌ است‌؛ زیرا خداوند تمام‌ دستورهای‌ خود را از تمام‌ بندگان‌ یکسان‌ خواسته‌ و بر این‌ اساس‌، پیامبر در حکم‌ و قضاوت‌ میان‌ مردم ‌به‌ علم‌ باطنی‌ خود عمل‌ نمی‌کرد و قضاوت‌ خود را در میان‌ مردم‌ بر علم‌ عادی‌ قرار داده‌ بود، چنان‌ که‌ می‌فرماید:

همانا من‌ قضاوت‌ می‌کنم‌ میان‌ شما به‌ شاهد و یمین‌ و برخی‌ از شما در اثبات‌ادعای‌ خود زیرک‌تر است‌ پس‌ هر مردی‌ که‌ از مال‌ برادرش‌ چیزی‌ را به‌ سود او گرفتم‌ و به‌او دادم‌، آن‌ مال‌ همانند پاره‌ای‌ از آتش‌ است‌.[17]

مقصود این‌ است‌ که‌ هرکس‌ بر ادعای‌ خود شاهد داشت‌ و یا سوگند یاد کرد، من‌ به‌ سود او قضاوت‌ می‌کنم‌، چه‌ راست‌ بگوید و چه‌ دروغ‌ و اگر به‌ دروغ‌ چیزی‌ را گفت‌، همانند پاره‌ای‌ از آتش‌ است‌.

بنابراین‌، اگر چه حضرت علی (ع) به زمان و نحوۀ شهادت خود علم غیب داشتند؛ اما در این امر مأمور به ظاهر بودند و حق نداشتند به علم غیبی خود عمل کنند، چرا که حضرت الگوی جامعه اسلامی بوده و باید از طرق و راه های عادی که در دسترس و در اختیار همگان است، به‌ وظیفه‌ خود عمل‌ کند و شروط‌ و ظروف‌ متعارف‌ را در نظر بگیرد و رفتار خود را بر آنها تطبیق‌ کند، و اگر امام‌ بخواهد به علم‌ غیب خود عمل‌ کند دیگر نمی تواند الگو و اسوه مردم باشد؛ زیرا مردم چنین علمی را در اختیار ندارند. از طرف دیگر عمل ائمه (ع) بر طبق علم غیب باعث به‌ هم ‌خوردن نظم‌ اجتماعی‌ می شود. بنابر این آنان معمولاً و در اکثر موارد برطبق علم عادی خود عمل کرده و جز در موارد بسیار استثنایی به علم غیب خود عمل نمی کردند.

علاوه بر این که،‌ نظام این عالم نظام آزمایش و امتحان است. قرآن مجید در این زمینه می فرماید :” آیا مردم گمان كردند همین كه بگویند: «ایمان آوردیم»، به حال خود رها مى‏شوند و آزمایش نخواهند شد؟ “[18] و در آیه دیگر می خوانیم :” آن كس (خدا) كه مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید كه كدام یك از شما بهتر عمل مى‏كنید، و او شكست‏ناپذیر و بخشنده است. “[19] لازمۀ آزمایش و امتحان برخورداری از اراده و اختیار در انتخاب نیک و بد و جریان امور بر طبق روال عادی و رسیدن به نتیجۀ آن در سرای آخرت است. در حالی که استفاده از علم غیب و عمل بر طبق آن زمینه آزمایش را از بین خواهد برد؛ زیرا مانع ادامه عادی کارها می شود.

درست است که امام علی(ع) مانند دیگران وظیفه دارد از جان خود دفاع کند اما اولاً این وظیفه در محدوده علم عادی است و شامل علم غیب نمی شود.و ثانیاً طرف دیگر این عمل (شهادت امام علی ) ابن ملجم است که در حال امتحان است و علم امام نباید مانع آزادی و اختیار او شود در صورتی که اگر امام بخواهد به علم غیب خود عمل نماید اختیار از ابن ملجم سلب خواهد شد و زمینه ای برای آزمایش و امتحان او باقی نمی ماند و این بر خلاف سنت الهی است در حالی که سنت های الهی از جمله سنت امتحان بندگان تغییر ناپذیز و تبدیل ناپذیر هستند. قرآن مجید در باره سنت های الهی می فرماید: ” هرگز براى سنّت خدا تبديل نخواهى يافت، و هرگز براى سنّت الهى تغييرى نمى‏يابى! “[20] بنابر این چون عمل به علم غیب موجب تغییر و تبدیل سنت های الهی (آزمایش و امتحان)می شود امام نباید به آن عمل کند.

 

امام صادق و علم فیزیک

رسالت پیامبران الاهی و جانشینان آنان، دعوت به یکتاپرستی و اعلان عدالت پروردگار، تقویت باور معاد در مردم، گسترش فرهنگ اخلاق نیک و در نهایت نجات مردم از تاریکی های جهالت و راهنمایی آنان به سمت نور الاهی و زندگی پاکیزه است.

بر همین اساس، بیشتر آنچه در قرآن و روایات مشاهده می کنیم، در ارتباط با موضوعات یاد شده است و اگر در موردی هم اشاره ای به علوم مادی؛ مانند طب، کشاورزی، ستاره شناسی، فیزیک، شیمی و اموری از این دست می شود، جنبه ای فرعی داشته و محور اصلی فعالیت فرستادگان پروردگار بر آن قرار نگرفته است.

در این راستا، نکته اول آن است که نباید انتظار داشت تا فرمول های شیمی و قواعد فیزیک را از منابع دینی استخراج کنیم و نکتۀ دیگر آن که برای شناخت هر روایت، باید از حداقل های لازم دانش دینی برخوردار بود تا بتوان آن روایت را از لحاظ سند بررسی کرده و ارتباط محتوای آن با موضوع مورد بحث را تأیید کرد.

با این وجود، چه بسا ممکن است در آیات و روایاتی که هدف اصلی شان گسترش معنویت است، بتوان به قواعدی از علوم مختلف از جمله فیزیک دست یافت که شاید برخی از آنها جنبۀ اعجاز آمیز نیز داشته باشد.

به عنوان نمونه، در آیۀ ذیل دقت فرمایید:

“وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ”؛[21]و هر که خدا بخواهد گمراهش کند سینه اش را در سختی و تنگی قرار می دهد که گویا می خواهد به آسمانها صعود کند!

هدف اولیه این آیه، تهدید مشرکان است که اگر به لجاجت خود ادامه دهند، پروردگار آنان را در تنگنایی قرار خواهد که قدرت تفکر را از آنان خواهد گرفت، ولی در ضمن آیه به موضوعی مرتبط با علم فیزیک نیز پرداخته شده مبنی بر این که هر فردی به صورت عمودی، قصد صعود به فضا را داشته باشد، نیروی بیش از حدی به او وارد خواهد شد که امروزه خلبانان و فضانوردان به آسانی مفهوم آن را درک می کنند و برای فیزیک دانان امری بدیهی است، اما می توان بیان آن را در قرن های گذشته ای که هیچ وسیلۀ هوانوردی موجود نبود، نوعی اعجاز ارزیابی کرد.

با توجه به توضیحات ارائه شده، به استحضار می رسد که جناب آقای عطاردی، احادیث هر امامی را به صورت جداگانه و موضوع بندی شده در کتبی به نام مسانید جمع آوری کرده که کتاب “مسند الإمام الصادق (ع)” به روایات امام ششم اختصاص یافته است.

در ضمن، در مجلدات 54 تا 57 کتاب بحار الانوار، تألیف علامه مجلسی، ذیل ده ها سرفصلی که همگی زیر مجموعه “کتاب السماء و العالم” قرار گرفته اند، صدها روایت در ارتباط با آسمان ها و زمین و ستارگان نقل شده است که می تواند شما را در مقصدتان یاری دهد.

اگر بعد از مراجعه به این متون، در ارتباط با روایت خاصی، پرسش و یا ابهامی داشتید، با همین پایگاه اطلاع رسانی تماس گرفته تا به یاری پروردگار پاسخ گویتان باشیم.


[1] کلینی، اصول کافی، ج 1، باب، ان الائمه اذا شا ؤوا ان یعلموا، علموا، ح 3. برای آگاهی بیشتر؛ نک: نمایۀ: انسان و آگاهی از علم غیب، سؤال 150 (سایت: 1056).

[2]. رازی، محمد بن عمر، الاربعین فی اصول الدین، ص 475، چاپ اول، مطبعة دار المعارف العثمانیة، حیدر آباد دکن، 1353 ق.

[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 1، ص 58، چاپ چهارم، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.

[4]. اصول کافی، ج 1، ص 271.

[5]. فروخ، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص 235، کتابخانه مرعشی نجفی، قم، 1404.

[6] . یونس، 20.

[7] . نمایه های شماره 631 (سایت: 690) و 3259 (سایت: 4598).

[8] قرآن کریم، 185.

[9] همان، 169.

[10] همان، 34.

[11] مقتل الحسن، مقرٌم، ص 57.

[12] همان، ص 61.

[13]. هندی، متقی، کنز العمال، ج 13،ص 148، مؤسسة الرسالة، بیروت،  1409؛ سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، ج 1، ص 415، دار الفکر، بیروت، 1401؛ و منابع دیگر.

[14]. امینی، محمد حسین، الغدیر، ج 6، ص 93، دار الکتاب العربی، بیروت، بی تا؛ ایجی، المواقف، ج 3، ص 627،  چاپ اول، دار الجیل، بیروت، 1417؛ ابن عبد البر، الاستیعاب، ج 3، ص 1103، چاپ اول، دار الجیل، بیروت، 1412؛ و بسیاری از منابع دیگر.

[15]. الاربعین فی اصول الدین ، ص 465.

.[16] محقق حلی، المعتبر، ج 1، ص 115، مؤسسة سید الشهداء، قم، 1364ش؛ علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 54، چاپ اول، مؤسسه آل البیت، قم، 1414ق؛ ابن حجر، فتح الباری، ج 1، ص 325، چاپ دوم، دار المعرفة، بیروت، بی تا.

[17] الكافي ج : 7 ص : 414 بَابُ أَنَّ الْقَضَاءَ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ ،حدیث 1،. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ وَ بَعْضُكُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَيُّمَا رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ مَالِ أَخِيهِ شَيْئاً فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ

[18] عنکبوت ،2:”أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُون‏

[19] ملک،2:” الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزيزُ الْغَفُورُ”

[20] فاطر ،43:” فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْديلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْويلاً ”

[21] انعام، 125.