searchicon

کپی شد

عشق به خدا

عشق الاهی مطلوب اصلی دین و باطن حقیقی آن محسوب می شود؛ در واقع نتیجۀ همۀ اعمال و عبادات و مراتبِ سیر و سلوک، رسیدن به مقام محبت الاهی است و به ویژه در اسلام توجه عمده ای به این مطلب شده و امامان و عرفای بزرگ ما الگوهای عشق و دلدادگی به خدا و واصلان حریم قدس الاهی بوده اند.

کسی که دل از معشوق های غیر خدایی برکنده و عزم عشق الاهی کرده است و دوست دارد که عاشق خدا باشد، در واقع به مقام خاصی از لحاظ سلوک روحی دست یافته است که باید آن را قدر بداند. قلب چنین کسی سراسر عشق و سوز و عطش روحی بوده و آماده است تا آن را به صاحب اصلیش تحویل دهد؛ در واقع چنین کسی گوهره وجود خود را که همان دل او است، از بازار بی معرفت عشق های دنیوی باز پس گرفته و از اسارت و عذاب رهایی یافته است.

وقتی از امـام صـادق (ع ) درمورد ماهیت عشق (عشق مجازی) سؤال شد، فـرمـود: “قلوب خلت من ذكر الله فأذاقها الله حب غيره”؛[1] دل هايى از ياد خدا تهى مى گردد، خداوند محبت غير خود را به آنها مى چشاند”. چه بسا این آیه قرآن نیز به همین مطلب اشاره داشته باشد که می فرماید: “وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى”‏؛ و هر كس از ياد من روى گردان شود، عیشی دردناک و سخت خواهد داشت و روز قيامت، او را نابينا محشور مى‏كنيم!. از این دیدگاه می توان عشق مجازی را به معیشتی پر عذاب و رابطه ای دردناک تعبیر کرد که گرفتاری در آن حاصل دوری از ذکر الاهی است.

بر خلاف عشق مجازی، عشق حقیقی و عشق به خدا و یاد عاشقانه او انسان را به فطرت الاهی خود نزدیک کرده و از عذاب رها می کند و باعث آرامش و اطمینان قلبی می شود. توجه به زندگی سراسر آرامش و وارستگی عرفا این مطلب را نشان می دهد که ذره ای از لذت و آرامش و احساس وجود، که آنان در عشق الاهی تجربه می کنند را طالبان عیش های دنیوی نچشیده اند و از آن محروم بوده اند. تا به حال هیچ عاشق صادقی در عشق خدا نادم و پشیمان نبوده و جز اظهار مستی و شور چیز دیگری در بین نبوده است.

البته عشق الاهی مستلزم رها کردن دنیا و تعلقات آن است اما این امر، الزاماً به معنای بی بهره بودن از موهبت های حیات دنیوی و جلوه های مجازی آن نیست؛ ولی تفاوت اساسی در این است که دیگر هیچ عذاب و وابستگی در این روابط و برخورداری های عالم کثرت نخواهد بود و این برخلاف تصور، به معنای نابودی و نیستی و انهدام نبوده، بلکه به عکس وجود عارف بعد از فنا به بقای الاهی نائل می شود و عالم مجاز نیز با نگاه خدایی عارف، حیاتی الاهی می یابد و خدانما می شود؛ چرا که هیچ تعلق و شرکی در نگاه او نیست:

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

چه بسا دنیا از طالب آن گریزان، و مرید کسی است که عاشق خداوند باشد و محبت عارف نسبت به امور مجازی و دنیوی نیز محبتی به دور از وابستگی، و از سر عشق به محبوب حقیقی است و  از عذاب حاصل از این وابستگی و نیاز هم فارغ است و هرگز دریای محبت الاهی او اسیر امواج سهمگین عالم مجاز نمی شود و دردام جلوه های مجازی نمی افتد؛ چرا که همه این امور را جلوه حقیقت واحد الاهی می داند و در واقع، محبت او به دنیا از باب محبت کل به جزء است، نه از باب پرستیدن دنیا.

بر وضع گهر زموج خندد دریا

جز آزادی نمی پسندد دریا

عارف نشود شیفته عالم رنگ

بر طره موج دل نبندد دریا[2]

بنابراین همۀ دنیا و مافیها در مقایسه با نظر بر وجه الله، در نظر عارف بازیچه ای بیش نیست، از این رو،  هرچند که خداوند هر دوجهان را بر عاشق حقیقی خود می بخشد، اما او جز خدا را از خدا نمی خواهد و برای رسیدن به محبوب ازلی خود طالب فنای خویشتن است تا خداوند در وجودش تجلی نماید، پس نه از مرگ می هراسد و نه از آن گریزان است و نه امور دنیوی، او را دچار تشویش می کند؛ چرا که مرگ را جانی دیگر، و نیستی خود را هستی برتری می یابد.

این حالات عرفا و عشاق خدا، در شیدایی و بی اعتنایی به دنیا و مافیها، همواره باعث انکار و ترس و واهمۀ دلبستگان عالم مجاز و حاشیه نشینان عشق الاهی بوده است؛ چرا که هیچ تصوری از حال آنان نداشته و غافل بوده اند که اینان در همین دنیا در چه وصلی غرق شده اند؛ از همین رو چون تصوری از این مقامات ندارند از آن گریزان و ترسانند؛ ترس از این که مبادا داشته های محبوب خود را از دست بدهند و دچار بدبختی و نیستی و تباهی شوند. مَثَل اهل دنیا در نسبت با عارف همچون مثل کودکی است که بازیچه ای که از او دل برده است را به هیچ قیمتی حاضر نیست رها کند و هرچند که در مقابل بخواهند قصر های پر شکوه عالم را به او بدهند باز هم گمان می کند که می خواهند او را از بازیچه اش جدا کنند و در فقدان و محرومیت رها سازند.

از این روی دلدادگان عالم مجاز  هرگز نمی خواهند با نیستی خود و هستی خدا مواجه شوند، هر چند که در نهایت – پس از مرگ و قیامت – چاره ای جز آن ندارند. اینان از عشق الاهی گریزان بوده و فقط به دعوی عشق در پیشگاه دلبران جهان دل خوش داشته اند و هرچند خود به عذاب این رابطه ها گرفتارند، اما هنوز رهایی خود را خوش نمی دارند، تا آن گاه که به این تحول بزرگ دست یابند.

بنابر این رابطۀ عاشقانه با خدا مقصود حقیقی انسان بوده و یک ضرورت وجودی محسوب می شود، به خصوص در روزگار ما، بن بست های بی شمار در بُعد عاطفی و عقیدتی و اخلاقی و … خواه ناخواه بشریت را به آستانه این بازگشت بنیادین به عشق حقیقی سوق خواهد داد و نباید از این حقیقت گریزان بود.


[1] سألت أبا عبد الله عن العشق قال: “قلوب خلت من ذكر الله فأذاقها الله حب غيره”، شیخ صدوق، الامالی، ص 669، کتابخانه اسلامیه، 1363.

[2] بیدل دهلوی.