searchicon

کپی شد

ضرورت عصمت و راه های تشخیص آن در امام (علیه السلام)

شیعه معتقد است: امامت همان امتداد رسالت و نبوت است، جز این که پیامبر (ص) پایه گذار شریعت است و بر وی وحی نازل می شد، اما امام مبین شریعت و حافظ و نگهبان آن است. بنابراین، امام در تمام شئون جز مسئلۀ نزول وحی با پیامبر (ص) همگام است.[1] و تمام شرایطی را که برای پیامبر ضروری و لازم شناخته شده است؛ نظیر علم به معارف و اصول اسلام و فروع و … از جمله عصمت از گناه و خطا و اشتباه مخفیانه و علنی، عیناً همان شرایط را برای امام نیز لازم و ضروری می داند و چون راهی برای احراز صفت عصمت جز از راه نص و بیان خداوند وجود ندارد، امامت را همانند نبوت یک مقام انتصابی می داند و می گوید: عهده دار این مقام از طرف خداوند تعیین می گردد. اما بر خلاف شیعه، اهل سنت، این مقام و مسئولیت بزرگ دینی و اجتماعی را یک موهبت اجتماعی می داند که از طرف مردم به شخص خلیفه اعطا می گردد و خلیفه از طریق انتخاب به این مقام نایل می شود. این معنا با دقت و تأمل در تعریف ارایه شده از سوی دو گروه (شیعه و سنی) به دست می آید.

اینک به پاره ای از دلایل دو گروه توجه نمایید:

الف- دلایل عقلی لزوم عصمت برای امام (ع)

1. از آن جا که امام حافظ شرع و تبیین کننده رسالت انبیا و مربی انسان هاست باید صد در صد مورد اعتماد مردم باشد و در صورت معصوم نبودن این اعتماد از بین می رود.

2. اگر امام مرتکب معصیت شود، احترام و محبوبیت او از دل ها خارج می شود و دیگر از دستورات او پیروی و اطاعت نمی شود، در نتیجه فایدۀ نصب امام منتفی می گردد.[2]

3. اگر امام معصوم نباشد و مرتکب گناه شود، محکوم نمودن و مجازات او از باب امر به معروف و نهی از منکر واجب می شود، در حالی که چنین برخوردی با امام اولاً: غرض از نصب امام را نقض می کند. ثانیاً با آیۀ اطاعت (نساء، 59) منافات دارد؛ زیرا که آیۀ مذکور، اطاعت از امام و احترام به مقام او را به طور مطلق ذکر کرده است.[3]

4. امام مانند پیامبر (ص) حافظ شرع است، لذا باید معصوم باشد؛ زیرا مراد از حفظ و نگه داری، حفاظت علمی و عملی است و بدیهی است که حفظ شریعت در علم و عمل تنها با داشتن عصمت امکان پذیر است، چرا که غیر معصوم دست کم دچار خطا می شود و اگر بر حفظ بخشی از شریعت بسنده کنیم، در این صورت بخش دیگر را باید از نظر شارع بی اعتبار شمرد و حال آن که ضرورت بر خلاف آن حکم می کند؛ زیرا که پیامبر (ص) آمده تا تمام احکام را تعلیم دهد.

5. فلسفۀ وجود نصب امام همان گونه که بیان شد هدایت مردم است در جهت پرهیز از خطا و اشتباه که نوعاً موجب انحراف فکری و عملی می گردد و اگر خود امام نیز دچار اشتباه گردد و از آن مصون نباشد طبق فلسفۀ وجوب نصب امام، برای هدایت و راهنمایی خویش، نیاز به امام برای او نیز امری محسوس و ضروری است تا خطاها و اشتباهاتش را به وی گوشزد نماید و به طریق صواب هدایت کند، پس آن امام دیگر باید معصوم باشد و اگر چنانچه او نیز معصوم نباشد، امام دیگری لازم است و … به همین ترتیب نیاز به امام تا بی نهایت ادامه پیدا می کند و این همان تسلسل است که به حکم عقل محال و باطل است. پس حتماً  باید به امام معصوم منتهی گردد که از ملکۀ عصمت برخوردار است و توانایی بر هدایت دیگران را دارد بی آن که در او نشانی از خطا و انحراف مشاهده گردد.[4]

ب- دلایل نقلی

در قرآن کریم دربارۀ عصمت انبیا و ائمه (ع) آیاتی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:

1. آیۀ امامت: “بیاد آر هنگامی که خدا ابراهیم را به امری امتحان فرمود و او همه را به جای آورد و خدا به او گفت: من ترا به پیشوایی خلق برگزینم. ابراهیم عرض کرد: این پیشوایی را به فرزندان من نیز عطا خواهی کرد؟ فرمود که عهد من به مردم ستمکار نخواهید رسید”.[5] این آیه تصریح دارد که عهد الاهی که همان منصب امامت باشد، به ظالمان نمی رسد. این از یک سو، از سویی دیگر هر گناهی خواه صغیره باشد یا کبیره، ظلم است و مورد رضای خداوند متعال نیست، به دلیل آن که خدا می فرماید: “این احکام حدود دین خداست از آن سرپیچی نکنید و کسانی که از احکام خدا سرپیچی کنند، آنها به حقیقت ستمکارانند”.[6]

طبق این آیه گناه چه صغیره باشد چه کبیره، ظلم محسوب می شود؛ زیرا که در نهایت سرپیچی و عصیان از فرمان خداست. بنابراین، در این جا دو مطلب امری قطعی است.

الف- هرگناهی (صغیره یا کبیره) به جهت تخلف و نافرمانی از دستورات الاهی ظلم محسوب می شود.

ب- عهد خدا به ظالمان نمی رسد.

نتیجه این که امامت عهد و منصب الاهی است[7] و قرآن کریم مناصب الاهی را اختصاص به کسانی داده که آلوده به ظلم نباشند. از طرفی می دانیم که هر گناهی دست کم ظلم به نفس است و هر گناه کاری در عرف قرآن کریم ظالم نامیده می شود. پس امامان که صاحبان منصب الاهی هستند، از هرگونه ظلم و گناهی پاک و منزه خواهند بود.[8]

2. آیۀ تطهیر: “خداوند چنین می خواهد که رجس هر آلایش را از شما خانوادۀ نبوت ببرد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند”.[9]

دلالت این آیه بر عصمت اهل بیت (ع) بدین گونه است که تعلق گرفتن مشیت الاهی به تطهیر اهل بیت از هر نوع پلیدی مساوی و ملازم با عصمت آنان از گناه است؛ زیرا مقصود از رجس در آیه، هر نوع پلیدی فکری و روحی و رفتاری است که گناه از مصادیق بارز آن است و از آن جا که این اراده به افراد خاصی تعلق گرفته است، نه به همۀ افراد امت، طبیعی است که آیۀ تطهیر با ارادۀ تطهیر که به همگان تعلق گرفته است فرق خواهد داشت. ارادۀ تطهیر که عموم مسلمانان را در بر می گیرد، ارادۀ تشریعی است،[10] و چه بسا ممکن است در اثر نافرمانی افراد تحقق نپذیرد، در حالی که این اراده، ارادۀ تکوینی است که از مراد و متعلق اراده (پاکی از گناه) جدا نخواهد بود.[11]

3. آیۀ اطاعت: “ای اهل ایمان فرمان خدا و رسول و فرمانداران از طرف رسول را اطاعت کنید”.[12]

این آیه نیز از جمله آیاتی است که دلالت بر عصمت امامان (ع) دارد؛ زیرا آیه، اطاعت رسول و اولی الامر را مطلق بیان کرده و مشروط به شرطی ننموده است. اطاعت مطلق از رسول و اولی الامر در صورتی صحیح است که در راستای اطاعت خدا باشد و پیروی از آنان منافاتی با اطاعت از خدای متعال نداشته باشد و گرنه امر به اطاعت مطلق از خدای متعال و اطاعت مطلق از کسانی که در معرض خطا و انحراف هستند موجب تناقض خواهد بود.[13]

4. حدیث ثقلین: این حدیث که از احادیث متواتر است و از طریق شیعه و سنی روایت شده است، پیامبر (ص) می فرماید: “انی تارک فیکم الثقلین! کتاب الله و عترتی (اهل بیتی) انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض”؛ من در حالی شما را ترک می کنم که در میان شما دو گوهر گرانبها به امانت گذاشته ام، کتاب خدا و اهل بیتم، این دو هرگز از همدیگر جدا نمی شوند، تا در حوض کوثر بر من عرضه شوند.

به حکم این حدیث که پیامبر اکرم (ص) اهل بیت و عترت خود را هم سنگ قرآن قرار دادند و تأکید کردند که هیچ گاه از آن جدا نمی شوند، دلیل روشنی بر عصمت آنان است؛ زیرا ارتکاب کوچک ترین گناه حتی اگر به صورت اشتباه و خطا باشد جدایی عملی از قرآن است. بنابراین، همان گونه که قرآن از هر نوع خطا و اشتباه مصون و محفوظ است، ائمه نیز از هر نوع خطای فکری و عملی منزه و پاک هستند.

پس از آن که روشن شد امام (ع) به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر (ص) باید معصوم از گناه و خطا باشد، بدیهی است که راهی برای احراز صفت عصمت در فردی که جانشین پیامبر (ص) است، جز از راه نص و بیان خداوند باقی نمی ماند؛ زیرا تنها او عالم به سرِّ و خفیات و ملکات نفسانی است.

اینک در ادامه اجمالا به نصوصی توجه می کنیم که به تعیین مصداق (امامی که باید معصوم باشد)، تصریح کرده اند:

این نص و تصریح از طریق پیامبر (ص) دربارۀ امامت امام علی (ع) در جاهای مختلف اعلام شده که مورد قبول شیعه و اهل سنت است و در منابع روایی دو گروه موجود است. یکی از صریح ترین آنان حادثۀ غدیر خم است. آن جا که پیامبر (ص) به امر خدا امام علی (ع) را به عنوان جانشین خود معرفی کرد و فرمود: “هر کس را که من مولای او هستم، علی مولای اوست”.[14]

و یا پیامبر (ص) خطاب به اصحابش فرمود: “تسلیم او ]علی[ باشید در حکومت و امارت مؤمنان”.[15]

همچنین در جایی دیگر در حالی که پیامبر (ص) دست علی (ع) را گرفته بود و اشاره می کرد، به او فرمود: “این ]علی[ خلیفه و جانشین من است در میان شما بعد از من، پس از او شنوایی داشته باشید و از او اطاعت کنید”.[16]

در مورد امامان بعد از امام علی (ع) نیز از طریق پیامبر (ص) و امامان قبلی، معصوم بعد از خود را می شناسانند و مشخص می کنند؛ مثلا در بارۀ امام حسین (ع) از پیامبر نقل شده است: “این پسر من است، امام است، پسر امام است، برادر امام است، پدر نه امام است که نهمین فرد از آنان، قائم است. حجت است، پسر حجت است، برادر حجت است، پدر نه حجت است”.[17]

جهت اختصار به همین یک روایت بسنده می کنیم و برای آگاهی بیشتر در این زمینه ارجاع می دهیم به کتاب های: النجاة فی القیامة، ابن میثم بحرانی؛ منتخب الاثر، صافی گلپایگانی، الغدیر، علامه امینی و نمایه های زیر:

1. عصمت انبيا از ديدگاه قرآن، سؤال 112 (سایت: 998).

2. عصمت انسان‏هاى معمولى، سؤال 104 (سایت: 961).

3. علت محدود کردن اهل بیت به چند نفر، سؤال 243 (سایت: 1850).


[1] پیامبر اسلام (ص) به علی (ع) خطاب فرمود: “انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لانبی بعدی، تو نسبت به من منزلت هارون نسبت به موسی را داری، جز این که پیامبری بعد از من وجود ندارد”، سیرۀ ابن هشام، ج 2، ص 52.

[2] مظفر، محمد رضا، دلائل الصدق، ج 2، ص 8-10.

[3] همان.

[4] مختاری مازندرانی، محمد حسین، امامت و رهبری، ص 59.

[5] “و اذا بتلی ابراهیم ربه… قال لاینال عهدی الظالمین”، بقره، 124.

[6] “… تلک حدود الله فلاتعتدوها و من یتعد حدود الله فاولئک هم الظالمون”، بقره، 229.

[7] پس هیچ ارتباطی با انتخاب و گزینش مردم ندارد، بلکه از جانب خدای متعال به کسانی که استحقاق و شایستگی این مقام را داشته باشند، اعطا می گردد. البته فعلیت مقام امامت، با انتخاب و بیعت مردم است.

[8] معنای عصمت انبیا و امامان این نیست که مثلاً جبرئیل دست آنان را بگیرد (البته جبرئیل اگر دست شمر را هم بگیرد، هرگز مرتکب گناه نمی شود)، بلکه عصمت “زاییده ایمان” است. اگر انسان به حق تعالی ایمان داشته باشد و با چشم قلب خداوند متعال را مانند خورشید ببیند، امکان ندارد، مرتکب گناه و معصیت گردد. معصومین (ع) بعد از خلقت از طینت پاک، بر اثر ریاضت و کسب نورانیت و ملکات فاضله، همواره خود را در محضر خداوند متعالی – که همه چیز را می داند به همۀ امور احاطه دارد – مشاهده می کنند. (امام خمینی، نبوت از دیدگاه امام خمینی، (تبیان)، ص 124).

[9] “… انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا”، احزاب، 33.

[10] احزاب، 33؛ مائده، 6، ذیل آیۀ وضو که می فرماید: ۀ… و لکن یرید لیطهرکم …”؛ خداوند نمی خواهد مشکل برای شما ایجاد کند، بلکه می خواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام نماید.

[11] سبحانی،جعفر، منشور عقاید امامیه، ص 168- 169. شایان ذکر است که ارادۀ تکوینی حق بر عصمت اهل بیت، مایۀ سلب اختیار آنان نیست، همان گونه که وجود عصمت در پیامبران نیز موجب سلب اختیار آنان نیست.

[12] “یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول و اولی الامر منکم…”،نساء، 59.

[13] مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقائد، ص 203.

[14] “من کنت مولاه، فهذا علی مولاه”، علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 207؛ ابن میثم بحرانی، النجاة فی القیامة فی تحقیق امر الامامة، ص 81.

[15] “سلموا علیه بإمرة المؤمنین”، همان.

[16] “هذا خلیفتی من بعدی فاسمعوا له و اطیعوا”، همان.

[17] “ابنی هذا امام ابن امام اخوا امام ابوائمه تسعة، تاسعهم قائمهم، حجة ابن حجة اخو حجة ابو حجج تسع”، ابن میثم بحرانی، النجاة فی القیامه، فی تحقیق امر الامامة، ص 167.