searchicon

کپی شد

ضرورت توجه به فقه اهل سنت

فواید و آثاری بر توجه به فقه اهل سنت مترتب است، که پرداختن به این موضوع را لازم و ضروری می نماید. در ذیل به برخی از این فواید و آثار اشاره می شود:

الف: استفاده از افکار، آراء و نظرات اهل سنت:

اهل سنت، در مسائل و ابواب مختلف فقه دارای دیدگاه هایی هستند که می تواند مورد توجه و بحث قرار گیرد. یکی از دانشمندان شیعه در این رابطه می گوید: «اگر متعصبانه و تنگ نظرانه به افراد نگاه نکنیم، هر مغزی، چه شیعه باشد و چه سنی، جرقه ای از علم دارد؛ به عنوان مثال، ما و تمام مذاهب اسلامی در مورد حکم اعدام محارب و مفسد فی الأرض مشترک هستیم و معمولاً دلیل حکم را آیۀ 33 سورۀ مائده می دانیم: «إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یحَارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً أَنْ یقَتَّلُوا أو …؛ كیفر آنها كه با خدا و پیامبرش به جنگ برمى‏خیزند، و اقدام به فساد در روى زمین مى‏كنند، (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مى‏برند)، فقط این است كه اعدام شوند یا…»، ولی برخی پیروان مذاهب اهل سنت، از آیۀ 60 و 61 سورۀ احزاب نیز این حکم را استفاده کرده اند: «لَئِنْ لَمْ ینْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَةِ لَنُغْرِینَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا یجاوِرُونَكَ فیها إِلاَّ قَلیلاً، مَلْعُونینَ أَینَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتیلاً؛ اگر منافقان و بیماردلان و آنها كه اخبار دروغ و شایعات بى‏اساس در مدینه پخش مى كنند دست از كار خود بر ندارند، تو را بر ضدّ آنان مى‏شورانیم، سپس جز مدّت كوتاهى نمى‏توانند در كنار تو در این شهر بمانند! و از همه جا طرد مى‏شوند، و هر جا یافته شوند گرفته خواهند شد و به سختى به قتل خواهند رسید»، با این که در این آیات سخن از فساد فی الأرض نیست، بلکه تشویش اذهان عمومی و بدبین کردن مردم به اسلام و آینده است که به فساد فی الأرض کشیده می شود. این آیه تا حدی می تواند کارساز باشد، ولی البته شرایطی دارد که در جای خود باید بحث شود».[1]

ب: فهم دقیق تر روایات:

روایات اهل بیت (علیهم السلام) در فضای بحث و گفت­وگو میان اصحاب ائمه (علیهم السلام) و غیر آنها (از اهل سنت) بوده است. درک اصطلاحات ائمه (علیهم السلام) و مفاهیم آنها بدون اطلاع از مذاهب دیگر ممکن نیست. از مرحوم آیت الله بروجردی نقل شده است که «فقه و احادیث فقهى ما (شیعه) تقریباً حاشیه‌اى بر فقه و فتاواى اهل سنّت است؛[2] زیرا فقه آنان فقه حاكم بر جامعه و در محیط صدر اسلام رایج، و نظریات فقهى و فتاوای آنان در ذهن شاگردان امامان شیعه بوده است و اصحاب ائمه با همان سابقه ذهنی از ائمه (علیهم السلام) سؤال می کردند و در سؤال و جواب ها نکاتی است که آن سابقه ذهنی را نشان می دهد؛ لذا با توجه به آن نکات، مقصود روایات روشن می شود. علاوه بر این، خود امامان (علیهم السلام)، مواردى را كه خلاف مى‌دانستند به شدّت طرح و ردّ مى‌كردند؛ مثل «عول و تعصیب در ارث»[3] و «نماز تراویح»[4]. روایات متعددی در ردّ عول و تعصیب و نماز تراویح وارد شده است. چه بسا بدون ملاحظۀ فقه و احادیث اهل سنّت، نكات و روایایى از روایات اهل بیت (علیهم السلام) بر ما مخفى بماند و روایات متعارض به خوبى حل نشود. خلاصه، فقه و احادیث اهل سنّت قرینۀ منفصل براى فهم نظریات فقهى شیعه است».[5]

ج: فهم موارد تقیّه [6]:

برخی از احادیث و احکام شیعه بر اساس «تقیّه» است. تقیّه به معنای مخفی کردن حق و پوشاندن عقیدۀ حق است و نیز مخفی‏کاری و ترک آشکارسازی با مخالف، در مورد چیزهای است که ضرر دینی و یا دنیایی را درپی دارد.[7] تقیّه موافق با وظیفۀ فعلی مکلّف و یک حکم ثانوى است، هرچند مخالف با حکم اوّلى باشد. در حال تقیّه، وظیفه عوض مى‏شود و حکم خدا بر طبق آن قرار مى‏گیرد.[8] تقیّه یکی از راه های حفظ دین و یک امر عقلانی است که مورد تأیید قرآن و احادیث است و از نظر شیعه و سنی پذیرفته شده است. قرآن، تقیه کردن عمار یاسر در مقابل مشرکان را بیان و مورد تأیید قرار داده است،[9] همچنین از تقیه مؤمن آل فرعون[10] با عظمت یاد می کند چرا كه اگر او ایمان خود را اظهار مى‏كرد مسلماً كشته مى‏شد و رسالتش بر زمین می ماند. از آن جا که بعضی از روایات در فضای تقیّه و در شرایط حضور مخالفین شیعه صادر شده است، آشنایی با فقه اهل سنّت ما را به موارد روایات تقیه ای و فهم آن راهنمایی می نماید.



[1]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 423، مرکز مدیریت حوزۀ علمیه قم، چاپ اول، قم، 1384ش، به نقل از آیة الله مکارم شیرازی.

[2]. حاشیه ای بودن فقه شیعه به معنای کم اهمیت بودن آن در مقایسه با فقه سنی نیست. شاید تعبیر گویاتر این باشد که بگوییم فقه شیعی ناظر به فقه سنی است، ر.ک: مدخل علم فقه، ص 421.

[3]. «عول و تعصيب»، به این معنا است که سهام ارث وارثان، گاهى از مجموع مال ميت كمتر و گاهى بيشتر است؛ مثلا: اگر وارثان ميت فقط دو خواهر (پدر و مادرى) و شوهر باشند، ارث دو خواهر، دو سوم مال، و ارث شوهر نصف مال است كه مجموع آن از مجموع مال بيشتر مى‌گردد، در اين جا اين بحث پيش مى‌آيد كه آيا بايد به نسبت سهام از همه وارثان كم شود، يا اين كه از افراد معينى كم گردد؟ معروف در ميان دانشمندان اهل تسنن اين است كه بايد از همه كم شود، ولى به عقيده فقهاى شيعه كمبود به افراد خاصى متوجه مى‌شود، در مثال فوق كمبود فقط به دو خواهر متوجه مى‌گردد. اين را فقهاء، «عول» مى‌نامند. «عول» در لغت، به معناى زيادى و ارتفاع و بلندى است. به عقيدۀ ما خداوند فراتر از مال، ارث قرار نداده است. گاهى بر عكس، مجموع سهام، از مجموع مال كمتر است. فقهاى اهل سنت مى‌گويند: اضافى را بايد به «عصبه»؛ يعنى مردان طبقه بعد داد، ولى فقهاى شيعه معتقدند كه همه آن را بايد در ميان آنها به نسبت تقسيم كرد؛ زيرا با وجود طبقه قبل، نوبت به طبقه بعد نمی رسد، و اين را اصطلاحاً «تعصيب» مى‌نامند.

به اجماع فقهاى شيعه، عول و تعصيب باطل است. ر.ک: منتظرى، حسين على، مترجم: صلواتى، محمود و شكورى، ابو الفضل، مبانى فقهى حكومت اسلامى،  ج 6، ص 59، مؤسسه كيهان، چاپ اول، قم، 1409ق.

[4]. نماز تروايح عبارت است از نمازهاى مستحبى كه در شب هاى ماه رمضان خوانده مى‌شود، اين نماز را اهل تسنن به صورت جماعت مى‌خوانند. به عقيده ما پيامبر اكرم (ص) نمازهاى مستحبى ماه رمضان را بدون جماعت به جا مى‌آورد و مردم را تشويق مى‌كرد آن را به پاى دارند، نام گذارى اين نمازهاى مستحب به تراويح به اين جهت است كه بعد از هر چهار ركعت مى‌نشينند و استراحت مى‌كنند. ر.ک: همان، ص 60.

[5]. همان، ص 419 و 420؛ مختارى، رضا و صادقى، محسن، غنا، موسيقى، ج‌1، ص 69، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، چاپ اول، قم، 1419ق؛ مطهرى، مرتضی، مجموعه‏ آثار استاد شهيد مطهرى (مقالۀ «مزايا و خدمات مرحوم آية اللّه بروجردى»)، ج‏ 20، ص 153، صدرا، تهران، بی تا.

[7]. شيخ صدوق، الاعتقادات‏، حسنى‏، باب 39، ص 131، اسلاميه‏، چاپ اول‏، تهران‏، 1371ش‏.

[8]. سایت درگاه پاسخگویی به مسائل دینی، مقاله «تقیه» سید نورالدین شریعتمدار سبزواری.

[9]. نحل، 106، “مَن كَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنِ‏ُّ  بِالْايمَانِ وَ لَاكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيم‏”.

[10]. غافر، 28، «وَ قَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ …؛ و مرد مؤمنى از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان مى‌داشت گفت:…».