searchicon

کپی شد

شیخیه و رکن رابع

یکی از اصطلاحات شاخص شیخیه، اصطلاح «رکن رابع» است و به همین جهت گروهی از شیخیه به «رکنیه» معروف شده اند.

آیت الله سبحانی می نویسد: فرقه شیخیه بعد از وفات سید کاظم رشتی به دو گروه تقسیم شدند، گروهی از حاج محمد کریم خان کرمانی (متوفای 1288ق) تبعیت کردند که به نام «رکنیه» شناخته شدند، و گروهی از میرزا حسن گوهر حائری، و بعد از او از آل اسکویی تبعیت کردند که به نام «کشفیه» شناخته شدند.

طائفه رکنیه معتقدند که دین بر 4 رکن قائم است: 1. معرفت خدا؛ 2. معرفت رسول؛ 3. معرفت امام؛ 4. معرفت فقیه جامع شرائطی که جانشین امام در زمان غیبت است. «رکن رابع» در شیخ احمد احسایی، سپس در سید کاظم رشتی، آن گاه در خود حاج کریم خان، تجسد یافته و به همین جهت این طایفه به «رکنیه» نامیده می شوند.[1]

صاحب کتاب الذریعة؛ آقا بزرگ تهرانی معتقد است:

«حاج محمّد کریم خان قاجار؛ بزرگ شیخیه کرمان، در کتاب «هدایة الأطفال»، که در دفاع از مذهبش، در 4 فصل تنظیم شده، و در هر فصلی رکنی از ارکان چهارگانه را ثابت می کند، که عبارتند از: معرفت خدا، رسول، امام و رکن رابع که منظور شیخ شیخیه است. در فصل چهارم، می‌نویسد:

شیعه در زمان غیبت امام، به دانشمندی نیاز دارد که او را ببیند و احکام شرعی را از او دریافت کند و او رکن چهارم است. این رکن چهارم به سبب جور و ستم پادشاهان، مخفی بود تا این که مصلحت الهی اقتضا کرد که رکن رابع به وجود شیخ احمد احسایی ظاهر شود. بعد از او، ظاهر کننده امر سید کاظم رشتی بود، و پس از آن دو، تا زمان ظهور حضرت حجت (علیه السلام) زمین از حجت خدا که همان رکن رابع است، خالی نخواهد شد.

وقتی انکار فقها و پیروان امامیه بر شیخیه به جهت عدم وجود رکن رابع در اسلام، شدت یافت، محمد کریم خان کرمانی، رساله ای در سال 1279 ق، تألیف نموده و در آن ثابت کرد که منظور از رکن رابع، راویان اخبار ائمه و علما همگی است و رکنیه اختصاص به شخص معین؛ مانند احسایی و رشتی ندارد، بلکه آن صفت عام برای همه علما در حال غیبت است».[2]

کریم خان کرمانی در رساله ای با عنوان «رکن رابع»، دو معنا برای این اصطلاح ذکر می کند:

  1. فقیهان و مجتهدان:

وی می گوید: «بر عوام ناس واجب است که چهار رکن را بشناسند: اول خدا، دوم پیغمبر، سوم امام، چهارم مجتهدی را که تقلید کنند و آن مجتهد، احکام آل‌محمد (علیهم السلام) را برای عوام بیان نماید و آن مجتهد حجت ائمه بر مردم است… این قول الحمد لله قول جمیع اهل ملت ها است و قول جمیع عقلا است و مجمع علیه کل علما است و آنانی که رد می کنند سخن را یا ندانسته‌اند و یا دانسته‌اند و عناد می کنند و شاید که بر این معنا لباس ها بپوشانند از راه عناد، که رکن رابع مقامی مثل امامت است و گاه باشد که بگویند که فلانی خود را رکن رابع و رکن رابع را هم منحصر در فرد و مفترض الطاعه می داند و گاه باشد که بگویند که فلانی مدعی سلطنت است و این حکایت رکن رابع اسباب ادعای سلطنت است و خود را امام سیزدهمی قرار داده و از این قبیل مزخرفات بگویند و شیخیه را جفت بابیه ملاحده قرار دهند و اظهار کنند که اینها هم طالب فساد در ملکند و خیال خروج در مملکت دارند و سال های دراز است و چهل پنجاه سال است که دشمنان، این گونه تهمت ها را زده‌اند و در نزد هر کس گفته‌اند. اگر قومی خیال فاسد داشته باشند در مدت پنجاه سال آیا ابدا اثری از آن بروز نمی کند و آیا می شود که کسی که خدا را شناخت و طوق شریعت را در گردن خود گذاشت پیرامون فساد بگردد؟ و الله العلی الغالب و به حق حضرت بقیة‌الله (عجل الله فرجه) که مجموع اینها افترا است و محض عداوت و کار دشمن همین است و پیش هر کسی دشمن خود را به طور مناسب آن کس متهم می نماید و الا به حق خدای منتقم قهار که هیچ یک از این تهمت ها واقعیتی ندارد و به جز افترا نیست.[3]

وی برای اثبات این مطلب، دلایلی را ذکر می کند؛ به عنوان نمونه: «… از جمله آیات دالّه بر وجود این اعلام، قول خدای تعالی است که می فرماید: «وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتي‏ بارَكْنا فيها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْرَ سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ، فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحاديثَ وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ، تا قوله تعالی: عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَفيظٌ »؛[4] معنای فارسی آیه مبارکه این است: «ما قرار دادیم میان ایشان و میان قریه ‌هایی که مبارک کردیم آنها را، قریه‌ های ظاهره و مقدر کردیم در آن قریه ‌ها سیر را، در آن قریه ‌ها شب ها و روز ها سیر کنید در حالتی که ایمن باشید، پس گفتند: ای پرورنده ما دور بگردان میان سفرهای ما را و ظلم کردند به نفس های خود، پس ایشان را داستان ها کردیم و بر هم کندیم به هر نوع بر هم کندنی، و در این قصه آیه ها است از برای هر کس که بسیار صبرکننده و بسیار شکرگزار باشد»… مراد از قریه‌های مبارکه آل‌محمدند (علیهم السلام) و قریه‌های ظاهره بزرگان شیعه… پس آن جماعت که گفتند که ما این قریه ‌های ظاهره را نمی خواهیم، منکران رکن رابع اند که می گویند ما نمی خواهیم که دین و علم را از اینها بگیریم».[5]

  1. ولایت اولیاء الله و برائت از اعداء الله:

«آن که عرض شد یک معنای رکن رابع است و (معنای دیگر آن است که) دین خداوند چهار رکن دارد: اول معرفت خدا جل و علا، دوم معرفت رسالت‌پناهی (صلی الله علیه و آله)، سوم معرفت ائمه هدی (سلام الله علیهم)، چهارم ولایت اولیاء الله و برائت از اعداء الله… .[6]

مراد ما از رکن رابع این دو معنا است و کتب ما از فارسی و عربی پر است از این معنا و در سر منبرها این حرف را زده‌ایم، و اما اختصاص این امر به مذهب شیخیه به جهت آن است که ایشان زیاده در این مسئله گفتگو کرده و نوشته‌اند و احادیث ذکر کرده‌اند و اول کسی که این سخن را پخته کرده و با دلیل و برهان ذکر فرموده، شیخ مرحوم (شیخ احمد احسایی) است، پس (از او) سید مرحوم (سید کاظم رشتی) اعلی الله مقامهما، نه آن که این مطلب نبوده و ایشان اختراع کرده‌اند… اسلامی به غیر از همین نیست و همه اسلام همین است که ما ذکر کردیم و اگر به آن معنی های مزخرف خود اعادی (دشمنان)، معنا می کنند که رکن رابع؛ یعنی کسی مانند امام و مفترض الطاعه و منحصر در فرد، که ما از این مذهب بیزاریم و خدا لعنت کند صاحب این مذهب را و عداوت این مذهب را ما واجب می دانیم» [7].

صاحب کتاب فهرست می گوید:

  1. معرفت به خدا، رسول، امامان و حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیهم) از ارکان ایمان و شروط آن است و محبت دوستان آنان و برائت از دشمنانشان در نزد بعضی از علما از فروع دین و در نزد بعضی دیگر از اصول دین و در نزد مشایخ ما (شیخیه) به عنوان رکن رابع مطرح است.[8]
  2. دوستی شیعیان و موالیان آل محمد (صلی الله علیه و آله) و شناخت اشخاص و صفات آنها واجب است. در مرحله بعد، شناخت علما، مجتهدان، فقها و راویان اخبار نیز واجب است، همان طور که مرحوم میرزای قمی می گوید: معرفت مجتهد مانند معرفت امام واجب و از اصول دین است. منظور شیخیه از رکن رابع نیز همین معنا است.

و مشایخ ما نمی گویند که عالم یا فقیه یا مجتهد، همان رکن رابع است و رکن رابع اسم شخصی نیست، بلکه معنا است و آنها می گویند: معرفت عالم از رکن رابع است و همه علما این را می گویند که معرفت عالم و مجتهد از اصول دین یا شروط آن است.[9]

[1]. سبحانی، جعفر، المذاهب الاسلامية، ص 356.

[2]. تهرانى، شيخ آقا بزرگ، الذريعة إلى تصانيف الشيعة، ج ‏25، ص 169 و 170.

[3]. کریم خان کرمانی، حاج محمد، رکن رابع، ص 19 – ٢1.

[4]. سبأ، 18 – 21.

[5]. همان، ص 177 و 179.

[6]. همان، ص 23.

[7]. همان، ص 27 و 28؛ كرماني، حاج محمدكريم خان، ارشاد العوام، ج 4، ص 95 و 96.

[8]. ابراهیمی، حاج ابوالقاسم خان، ترجمه فهرست كتب المشایخ العظام، شرح احوال علمای شیخیه و فهرست كتاب های ایشان ، ص 67.

[9]. همان، ص 68.