searchicon

کپی شد

شیخیه و بدن هورقلیایی

مقدمه

يکى از مهم‏ترين انديشه‏هاى شيخ احمد احسايى «بدن هور قليايى‏» است که به عقیده وی اين بدن در شهر «جابلقا و جابرسا[1]» قرار دارد. او به گمان خود، با اين اندیشه چند مسئله مهم دينى و اعتقادی؛ مانند، معراج جسمانى رسول خدا (صلى الله عليه و آله)، حيات امام زمان (عليه السلام) در طول بيش از ده قرن، معاد جسمانى، و سالم ماندن بدن پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) در قبر را تفسير و تحلیل کرده است. براى روشن شدن عقیده شیخیه پیرامون این موضوعات، ابتدا لازم است اين واژگان نامأنوس توضيح داده شده، سپس نقد و بررسى شود:

واژه ‏شناسى

شيخ احمد احسايى معتقد است که «هورقليايى‏»، لغتى سريانى و از زبان صابئين گرفته شده است.[2] وی در جواب ملا محمد حسين انارى – که از لفظ هورقليا سؤال کرده بود – می نویسد: «هورقليا به معناى ملک ديگر است که حد وسط بين عالم دنيا و ملکوت بوده و در اقليم هشتم قرار دارد، و داراى افلاک و کواکبى مخصوص به خود است که به آنها جابلقا و جابرسا مى‏گويند».[3]

کریم خان کرمانی می نویسد: فارسی هورقليا ملک ديگر است.[4]

بعضی از محققان معتقدند: به احتمال قوى، شيخ احمد، سه واژه «هورقليا‏»، «جابلقا» و «جابرسا» را از شيخ اشراق گرفته باشد.[5]

سهروردى (شیخ اشراق) در فلسفه اشراق (در بحث از «احوال سالکين‏») پس از توضيح انوار قاهره و انوار معلقه، مى‏گويد: «آن چه ذکر شد احکام اقليم هشتم است که جابلق و جابرس و هورقلياى شگفت در آن قرار دارد».[6]

مقصود از آن که «هورقليا» را اقليم هشتم شمرده‏اند، اين است که تمام عالم جسمانى، به هفت اقليم تقسيم مى‏شود و عالمى که مقدار داشته و خارج از اين عالم باشد، اقليم هشتم است. خود آن اقليم نيز، به هفت اقليم قابل تقسيم است، اما چون آگاهى و دانش ما از آن اقليم اندک است، آن را تنها يک اقليم قرار داده‏اند.[7]

سيد کاظم رشتى، مهم‏ترين شاگرد شيخ احمد نيز گفته است: «جابلقا و جابرسا در سفر اول – که سفر از خلق به حق است – قرار دارد. اين سفر (بلکه اين شهر)، داراى محله ‏هاى متعددى است که محله نوزدهم آن «حظيرة القدس‏» و محل پرندگان سبز و صور مثاليه است. جابلقا و جابرسا دو محله از اين شهر مى‏باشند که هر کدام از آنها داراى هفتاد هزار درب است و در کنار هر درى هفتاد هزار امت وجود دارد که به هفتاد هزار زبان با يکديگر صحبت مى‏کنند و هر زبانى با زبان ديگر هيچ مشابهتى ندارد».[8]

البته کلمات «جابلقا» و «جابرسا» در بعضى از روايات نيز به کار رفته است:

شیخ مفید در ارشاد از امام صادق (عليه السلام) روايت می كند كه فرمود:

«حسن بن على (عليهما السلام) به أصحاب خود فرمود: براى خداوند دو شهر است يكى در مشرق و ديگرى در مغرب، و در آن دو براى خداوند بندگانى است كه هرگز انديشه نافرمانى و معصيت او را نكرده‏اند، به خدا سوگند در آن دو شهر و ميان آن دو براى خداوند حجتى بر بندگانش، جز من و برادرم حسين (علیه السلام) كسى نيست»، و روايتى مانند اين از حسين بن على (عليهما السلام) رسيده كه در كربلا به پيروان پسر زياد فرمود: «چيست شما را كه در دشمنى با من دست به هم داده‏ايد؟ آگاه باشيد: به خدا! اگر مرا بكشيد هر آينه حجت خدا را بر خويشتن كشته‏ايد، به خدا سوگند در ميان جابلقا و جابرصا پسر پيغمبرى كه خدا به وسيله او بر شما احتجاج كند جز من نيست»، شیخ مفید در توضیح این روایت می فرماید: و مقصود آن حضرت از جابلقا و جابرسا همان دو شهرى است كه امام حسن (عليه السّلام) (در حديث پيشين) فرمود.[9]

قطب الدين شيرازى، تفاوت جابلقا و جابرسا را اين گونه بيان مى‏کند: «جابلقا و جابرسا نام دو شهر از شهرهاى عالم «عناصر مثل‏» است و هورقليا از جنس «افلاک مثل‏» است. پس هورقليا بالاتر است‏». پس از آن مى‏گويد: «اين نام‏ها را رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بيان کرده است و هيچ کس حتى انبيا و اوليا (عليهم السلام) با بدن عنصرى، نمى‏توانند وارد اين عالم شوند».[10]

با توجه به آن چه گذشت، روشن مى‏شود که مراد از عالم «هورقليايى‏»، همان عالم مثال است و چون «عالم مثال‏» بر دو قسم اول و آخر است، گفته‏اند: اين عالم داراى دو شهر جابلقا و جابرسا است. عالم مثال يا خيال منفصل يا برزخ بين عالم عقول و عالم ماده، چيزى است که عارفان و فيلسوفان اشراق به آن معتقدند و فلاسفه مشاء آن را نپذيرفته‏اند. اشراقيان، عالم عقول مجرده را «انوار قاهره‏» گويند، و عالم مثال را «انوار مدبره‏» مى‏نامند، و عالم اجسام و ماديات را «برزخ‏»، «ظلمت‏» يا «ميت‏» مى‏نامند.

عالم مثال داراى دو مرحله است:

اول، مثال در قوس نزول که بين غيب مطلق و شهادت مطلق قرار دارد. اين عالم را برزخ قبل از دنيا مى‏نامند و به وسيله قاعده امکان اشرف، اثبات مى‏گردد. اين مثال را «جابلقا» گويند. دوم، مثال در قوس صعود است که بين دنيا و آخرت قرار دارد و «کما بدأکم تعودون‏» و پس از افول و غروب نفس ناطقه از اين بدن ظلمانى، نفس وارد عالم برزخ شده و از آن جا به قيامت کبرى مى‏رود. اين مثال را «جابرسا» گويند.[11]

اکنون که مراد و مقصود از «عالم هورقليا»، «جابلقا» و «جابرسا» روشن گرديد، به نقل و بررسى ديدگاه شيخيه در مورد بعضی عقاید بر اساس بدن هورقلیایی پرداخته می شود.

[1]. در لغت نامه دهخدا  آمده: جابلسا. [ ب َ / ب ُ ] (اِخ ) جابَلس جابَرص. جابَرس جابَرصا. جابرسا. نام شهری است در جانب مغرب. گویند هزار دروازه دارد و در هر دروازه، هزار پاسبان نشسته اند و بعضی به جای لام، رای قرشت آورده اند. گویند شهری است به طرف مغرب لیکن در عالم مثال، چنان که گفته اند: «جابلقا و جابرسا و هما مدینتان فی عالم المُثُل» و به اعتقاد محققین، منزل آخر سالک است در سعی وصول قید باطلاق به محیط. (برهان قاطع) (آنندراج ). شهری است بسرحد مغرب هزار دروازه دارد و برهر دری هزار پاسبان.

[2]. احسایی، احمد، جوامع الکلم قسمت ‏سيم، رساله 9، ص 1.

[3]. جوامع الکلم‏» رساله به ملا محمد حسين، رساله 9، ص 1؛ احسایی، احمد، «شرح‏ عرشيه‏» ، ج ‏2، ص‏56 – 61.

[4]. ر.ک: کرمانی، کریم خان، ارشاد العوام، ج 2، ص 218.

[5]. مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامى، ص 266.

[6]. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 2، ص 254؛ دکتر سجادى، ترجمه حکمة الاشراق، ص 383.

[7]. شیخ اشراق، انواريه، ص 244.

[8]. رشتی، سید کاظم، شرح قصيده‏، ص 5.

[9]. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج ‏2، ص 29؛ همچنین روایتی از امام حسن (عليه السلام) نقل شده که فرمود: خدا دو شهر دارد كه يكى در مشرق و ديگرى در مغرب است، گرد آنها ديوارى از آهن است و هر يك از آنها يک ميليون در دارد و در آن جا هفتاد ميليون لغت است، تكلم هر لغتى بر خلاف لغت ديگر است و من همه آن لغات و آن چه در آن دو شهر و ميان آنهاست می دانم و بر آنها حجتى جز من و برادرم حسين نيست. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، كافی، ج ‏1، ص 462.

[10]. شرح حکمة الاشراق، ص 556 و ص 517؛ شبيه اين کلام در «انواريه‏» ص 194 آمده است.

[11]. ر.ک: عابدی، احمد، مهدویت و فرقه های انحرافی (2)، مجله انتظار، فصلنامه علمي- تخصصي ويژه امام مهدي (علیه السلام)، سال اول، شماره دوم، زمستان 1380 ش.