searchicon

کپی شد

شوخی

چکیده مقاله شوخی

شوخی در لغت؛ به معنای: مزاح، مطایبه، مفاکهه، خوش طبعی و مقابل جدی است. واژه شوخی در لغت دارای مترادفات و معادل‌هایی می‌باشد که عبارتند از: مزاح، دُعابه، هَزل، مطایبه، فُکاهه (فُکاهی)، لطیفه و بَذله.

شوخی در معانی و مفاهیم دیگری نیز به کار رفته که یا نسخ شده و یا کاربرد آنها کم شده‌ است؛ که عبارتند از:

1. گستاخی، بی شرمی. 2. خوشی، عشرت. 4. چرکی، پلیدی. 5. سماجت و وقاحت. 6. تهور و بی باکی. 7. شیطنت و بازی بیش از حد طفل، 8. ناز، دلربایی و  عشوه‌گری.

«شوخی» در اصطلاح؛ به معنای نوعی از گفتار و نوشتار است كه شنيدن يا مطالعه آن، باعث انبساط خاطر و ايجاد لبخند ‌شده و همراه با ملاحت، ملاطفت، مهربانی و بدون اذیت و حقارت است.

در قرآن کریم، از شوخی به هَزل و فُکاهه و در روایات به مزاح و دُعابه تعبیر شده است.

اصطلاح مترادف شوخی، «فُکاهی» است. «فکاهی»، به نوشته‌ها و گفته‌هایی اطلاق می‌شود که بر اساس شوخی پرداخته شده و سبب خنداندن دیگران شود.

اصطلاحاتی مشابه اصطلاح شوخی و مزاح وجود دارد که ممکن است با آن، از لحاظ معنایی خلط شود، ولی در واقع با آن تفاوت دارد. این اصطلاحات عبارتند از: استهزاء، هَزل، طنز و هَجو.

مفهوم شناسی شوخی

واژه «شوخی» هم دارای مفهوم لغوی و هم دارای مفهوم اصطلاحی می‌باشد.

تعریف لغوی شوخی

در کتاب‌های لغت و در منظر لغت‌شناسان،[1] چند معنا و مفهوم لغوی برای «شوخی» ذکر شده است که عبارتند از:

1. گستاخی، بی شرمی. 2. خوشی، عشرت. 3. مزاح، هزل، مقابل جدی.[2] 4. چرکی، پلیدی. 5. سماجت و وقاحت. 6. تهور و بی باکی. 7. شیطنت و بازی بیش از حد طفل. 8. ناز، دلربایی و  عشوه‌گری.[3]

دهخدا به نقل از ناظم الاطباء می‌گوید: در تداول امروز، شوخی به معنای: مزاح، مطایبه، مفاکهه، خوش طبعی و مقابل جدی است.[4]

لغات مترادف و معادل شوخی

در کتاب‌های لغت، واژه‌هایی به عنوان مترادف و معادل شوخی ذکر شده است.

واژه‌های مترادف شوخی:

1. مزاح: اصل این کلمه، عربی و مصدر «مَازَحَهُ» است و در لغت‌نامه‌های فارسی، به شوخی معنا شده است.[5]

2. دُعابه: اصل این کلمه، عربی، مصدر و به معنای شوخی و شوخی کردن می‌باشد.[6]

3. مُطایبه: اصل این کلمه، عربی، مصدر و به معنای شوخی، مزاح، خوش‌طبعی و خوش‌منشی ذکر شده است.[7]

5. لطیفه: اصل این کلمه، عربی، اسم و به معنای بذله و شوخی می باشد.[8]

6. بَذله: این کلمه، اسم و به معنای شوخی، لطیفه و سخن نغز و فرح‌آور است.[9]

واژه‌های معادل شوخی:

2. هَزل: این کلمه، عربی، مصدر و به معنای مقابل جدی،[10] مزاح[11] و هر کلامی که برای آن حاصل و فایده‌ای نیست،[12] آمده است.

4. فُکاهه: این کلمه، عربی، اسم و به معنای مزاح به جهت انبساط نفس، معنا شده است.[13] در فارسی، از این کلمه به «فُکاهی» یاد می‌شود.[14]

پیشینه مفهوم لغوی شوخی

شوخی هرچند در محاورات امروزی، به معنای: مزاح، مطایبه، مفاکهة، خوش طبعی و مقابل جدی است،[15] ولی در معانی و مفاهیم دیگری نیز به کار رفته که یا نسخ شده و یا کاربرد آنها کم شده ‌است؛ به عنوان نمونه:

1. گستاخی، بی شرمی. 2. خوشی، عشرت.[16] 4. چرکی، پلیدی. 5. سماجت و وقاحت. 6. تهور و بی باکی. 7. شیطنت و بازی بیش از حد طفل. 8. ناز، دل‌ربایی و  عشوه‌گری،[17] از این دسته معانی‌ هستند.

تعریف اصطلاحی شوخی

«شوخی» در اصطلاح ادبیات، به معنای نوعی از گفتار و نوشتار است كه شنيدن يا مطالعه آن، باعث انبساط خاطر و ايجاد لبخند ‌شده و همراه با ملاحت، ملاطفت، مهربانی و بدون اذیت و حقارت است. [18]

مفهوم اصطلاحی شوخی در قرآن و روایات

در قرآن کریم، تعابیری آمده که در کلام مفسران قرآن، به شوخی و مزاح، معنا شده است.

1. هَزل:

خداوند سبحان در آیه «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ»[19] از قرآن کریم به عنوان سخن جدا كننده حق و باطل و نه سخن شوخى بردار، یاد می‌کند. هزل در تفاسیر قرآن کریم به مقابل جدی،[20] مزاح[21] و لعب[22] تفسیر شده است.

2. فُکاهه:

بعضی از مفسران قرآن کریم، «فَكِهين» در آیه 31 سوره مطفّفین را از «فکاهه»؛ به معنای شوخی، مزاح و خنده گرفته‌اند.[23]

این آیه و آیات قبل ناظر به این مطلب است که بدكاران و كفار، پيوسته به مؤمنان مى‏خنديدند، خنده‏اى تمسخرآميز و تحقير كننده، و هنگامى كه از كنار جمع مؤمنان مى‏گذشتند، آنها را با اشارات چشم و ابرو مسخره مى‏كردند و هنگامى كه به نزد خانواده خود باز مى‏گشتند، با شوخی و بذله گویی، از آن‌چه انجام داده بودند، اظهار خوشحالى مى‏كردند.[24]

در روایات از شوخی به مزاح و دُعابة تعبیر شده است:

1. مزاح:

پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) می‌فرمود: «اِنّىٖ لَاَمْزَحُ وَ لاٰ اَقُولُ اِلاّٰ حَقّاً؛[25] من شوخى مى‌كنم، ولى جز سخن حق نمى‌گویم».

2. دُعابة:

فضل بن ابى قرّه مى‌گوید: امام صادق (علیه السّلام) فرمود: «هیچ مؤمنى نیست، مگر این‌كه در او دُعابه است. عرض كردم: دعابه یعنى چه؟ فرمود: مزاح و شوخى». [26]

حضرت على (علیه السّلام) فرمود: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) لَيَسُرُّ الرَّجُلَ‏ مِنْ أَصْحَابِهِ إِذَا رَآهُ مَغْمُوماً بِالْمُدَاعَبَة:[27]رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله)، هرگاه یكى از اصحاب خود را اندوهگین می‌دید، او را به وسیله شوخی خوشحال می‌کرد».

مفهوم اصطلاحی شوخی در عرف

«شوخی» در عرف، نوعی از گفتار و نوشتار است كه شنیدن یا مطالعه آن، باعث انبساط خاطر و ایجاد لبخند می‌شود.[28] البته شوخی در عرف، گاهی همراه با کنایه، طعنه و انتقاد نیز هست.

اصطلاحات مترادف شوخی

اصطلاح مترادف شوخی، «فُکاهی» است. «فکاهی»، به نوشته‌ها و گفته‌هایی اطلاق می‌شود که بر اساس شوخی پرداخته شده و سبب خنداندن دیگران شود.[29]

مقایسه اصطلاح شوخی با اصطلاحات متشابه

اصطلاحاتی در زبان فارسی و عربی، مشابه اصطلاح شوخی و مزاح وجود دارد که ممکن است با آن، از لحاظ معنایی خلط شود، ولی در واقع با آن متفاوت است. این اصطلاحات عبارتند از:

1. استهزاء:

در مزاح و شوخی، تحقیر شخص مقابل وجود ندارد و شوخی کننده نیز به این مطلب معتقد نیست، بلکه شوخی موجب انس با شوخی شونده می‌شود، ولی در استهزاء، تحقیر و کوچک کردن شخص مقابل مشاهده می‌شود و مسخره کننده نیز به این تحقیر معتقد است.[30]

2. هَزل:

علی اکبر دهخدا در تعریف اصطلاحی هزل می‌گوید: در اصطلاح اهل ادب ]فارسی[، هزل شعری است که در آن کسی را مذمت نموده و به او نسبت‌های ناروا دهند، یا سخنی است که در آن مضامین خلاف اخلاق و ادب آید.[31] عمید معتقد است: هزل، سخن منظوم یا منثوری است که محتوی مضامین غیراخلاقی و غیراجتماعی است.[32]

با توجه به این تعاریف، روشن می شود که شوخی با هزل متفاوت است؛ زیرا در شوخی نوعی ملاطفت و نرمی و شیرینی وجود دارد که باعث اذیت و تحقیر شخص مقابل نمی‌شود، در حالی که هَزل؛ به جهت دارا بودن مذمت، نسبت‌های ناروا و مضامین غیر اخلاقی، باعث اذیت و تحقیر دیگران می‌شود.

3. طَنز:

طنز، شیوه‌ای ادبی است که در آن عیوب فردی و اجتماعی به منظور اصلاح این عیوب، به‌صورت خنده‌آوری نمایش داده می‌شود.[33] شايد ساده‏ترين تعريفى كه بتوان از طنز ارائه داد، اين باشد: بيان انتقادات تلخ به گونه‏اى شيرين، كنايى و خنده‏آور، اما عفيف و منصفانه.[34] با توجه به این تعاریف، فرق بین شوخی و طنز فهمیده می شود؛ زیرا در شوخی، انتقاد و رفع عیوب مطرح نیست، بنابراین اگر در عرف امروزی، شوخی همراه با انتقاد، کنایه و طعنه همراه باشد، در واقع شوخی نیست.

4. هَجو:

هجو، به معنای نکوهیدن، شمردن معایب کسی و دشنام دادن کسی به وسیله شعر است،[35] ولی شوخی این گونه نیست.

کتابنامه مفهوم شناسی شوخی

  1. قرآن کریم.
  2. ابو هلال عسکری، حسن بن عبد الله؛ الفروق فی اللغة؛ ناشر: دار الآفاق الجدیدة، بیروت، بی تا.
  3. جوهرى، اسماعیل بن حماد‌؛ الصحاح – تاج اللغة و صحاح العربیة؛ محقق: عطار، احمد عبدالغفور؛ ناشر: دارالعلم للملایین‌، ‌چاپ اول،‌ بیروت‌، 1410ق.
  4. حمیرى، نشوان بن سعید‌؛ شمس العلوم و دواء كلام العرب من الكلوم؛ محقق/ مصحح: العمرى، حسین بن عبدالله و الاریانى، مطهر بن على و محمد عبدالله، یوسف، ناشر: دار الفكر المعاصر‌، چاپ اول‌، بیروت، 1420ق‌.
  5. راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ مفردات ألفاظ القرآن؛‌ محقق: داودى، صفوان عدنان؛ ناشر: دار العلم- الدار الشامیة‌، چاپ اول‌، لبنان – سوریه‌، 1412ق‌.‏
  6. زبیدی، محمد مرتضى‏؛ تاج العروس من جواهر القاموس؛ محقق: شیرى، على؛‏ ناشر: دارالفکر، چاپ اول، بیروت، 1414ق‏.‏
  7.  سایت انجمن طنز.
  8. سایت جس جو.
  9. طباطبایى، سید محمد حسین؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، قم، 1417ق.
  10. طبرسى، حسن بن فضل؛ مكارم الأخلاق‏؛ ناشر: شریف رضى‏، چاپ چهارم‏، قم‏، 1412ق.
  11. طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن؛ مقدمه: بلاغى، محمد جواد؛ انتشارات: ناصر خسرو، چاپ سوم، تهران، 1372ش.
  12. طوسى، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ مقدمه: تهرانى، شیخ آغابزرگ؛ محقق: قصیرعاملى، احمد؛ ناشر: دار احیاء التراث العربى، بیروت، بی تا.
  13. عبدالرحمان، محمود؛ معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهیة؛ بی نا، بی جا، بی تا.
  14. فخر رازى، محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب‏ (التفسیر الکبیر)؛ ناشر: دار احیاء التراث العربى، چاپ سوم‏، بیروت، 1420ق.
  15. فراهیدى، خلیل بن احمد‌؛ کتاب العین؛ محقق: مخزومى، مهدى / سامرائى، ابراهیم؛ ‌ناشر: هجرت‌، چاپ دوم‌، قم، 1410ق‌.
  16. فرهنگ فارسی معین.
  17. فرهنگ لغت عمید.
  18. فیومى، احمد بن محمد؛ المصباح المنیر فی غریب الشرح الكبیر للرافعی؛ ناشر: منشورات دار الرضی،چاپ اول، قم، بی تا.
  19. کلینى، محمد بن یعقوب؛ کافی‏؛ ناشر: اسلامیه‏، چاپ دوم، تهران‏، 1362ش‏.
  20. لغت نامه دهخدا.
  21. محدث نورى، میرزا حسین؛‌ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ محقق: گروه پژوهش مؤسسه آل البیت علیهم السلام؛ ناشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام، چاپ اول‌، ‌بیروت، 1408ق‌.
  22. مصطفوى، حسن؛ التحقیق فی كلمات القرآن الكریم؛ ناشر: مركز الكتاب للترجمة و النشر، چاپ اول، تهران، 1402ق.
  23. مکارم شیرازى، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ ناشر: دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، تهران، 1374ش.


[4]. ر.ک: همان.

[10]. فراهیدى، خلیل بن احمد‌، کتاب العین، محقق: مخزومى، مهدى/ سامرائى، ابراهیم، ‌ج 4، ص 14‌.

[11]. طریحى، فخر الدین،‌ مجمع البحرین‌، محقق: حسینى، سید احمد، ج 5، ص 499.

[12]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن،‌ محقق: داودى، صفوان عدنان، ص 841.‏

[13]. فيومى، احمد بن محمد، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي، ج 2، ص 480.‌

[18]. ر.ک: حميرى، نشوان بن سعيد‌، شمس العلوم و دواء كلام العرب من الكلوم، محقق/ مصحح: العمرى، حسین بن عبدالله/ الاریانى، مطهر بن على/ محمد عبدالله، یوسف، ج 9، ص 6288؛ زبیدی، محمد مرتضى‏، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق: شیرى، على، ج 1، ص 485 و‏ ج 4، ص 203؛ عبدالرحمان، محمود، معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهية، ج 3، ص 266؛ انجمن طنز.

[19]. طارق، 14.

[20]. ر.ک: طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، مقدمه: بلاغى، محمد جواد، ج ‏10، ص 716؛ طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، ج 20، ص 261.

[21]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏26، ص 371 و 372.

[22]. فخر رازى، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب‏ (التفسیر الکبیر)، ج ‏31، ص 123.

[23]. مجمع البيان في تفسير القرآن، مقدمه: بلاغى، محمد جواد، ج ‏10، ص 69؛ تفسير نمونه، ج ‏26، ص 286.

[24]. ر.ک: تفسير نمونه، ج ‏26، ص 284- 286.

[25]. طبرسى، حسن بن فضل، مكارم الأخلاق‏، ص 21.

[26]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج  ٢ ، ص  ۶۶٣ ، «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ فِيهِ‏ دُعَابَةٌ، قُلْتُ وَ مَا الدُّعَابَةُ؟ قَالَ الْمِزَاحُ».

[27]. محدث نورى، میرزا حسین؛‌ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ محقق: گروه پژوهش مؤسسه آل البیت علیهم السلام؛ ج 8، ص 408‌.

[30]. ابو هلال عسکری، حسن بن عبد الله، الفروق فی اللغة، ص 248.