searchicon

کپی شد

شناخت کامل خداوند

انسان می تواند از راه های مختلف به شناخت خدا دست یابد؛ این شناخت ممکن است از راه عقل باشد و یا از راه دل. گاهی همچون حکیم و فیلسوف از طریق علم حصولی و با استعانت از حس و عقل برای مطلوب خود استدلال نموده و آن را می فهمد، و گاه، همانند عارف، از راه علم حضوری به نظاره معشوق می نشیند و آن را شهود می نماید.[1]

حال این سؤال مطرح می شود که با این همه پیشرفت چرا هنوز نتوانسته ایم خدا را به طور کامل بشناسیم، در جواب باید گفت: اگر منظور از پیشرفت علم، پیشرفت در زمینه علوم تجربی و حسّی باشد، باید گفته شود اولاً:بر اساس پژوهش های آزمایشگاهی و دستاوردهای علوم تجربی صرف، نمی توان خدا را اثبات یا نفی نمود؛ چون دست تجربه حسی بسی کوتاهتر از آن است که به طرف دامان ماوراء طبیعت دراز شود. پس شناخت حسی به تنهایی راه گشا نیست، بلکه باید در مقدمات استدلال اخذ شود.

ثانیاً: اگر چه در متون اسلامی نسبت به مطالعه آیات آفاقی سفارش شده است و از طرفی، به خاطر استدلالی بودن این روش، شناخت عقلی محسوب می شود، اما نباید از این نکته غفلت نمود که مطالعه در مخلوقات و آثار صنع و حکمت الاهی، فقط نشان می دهند که دست توانا و دانایی هست که جهان را می گرداند، اما خود او چه وصفی دارد آیا قائم به ذات است یا … از این روش به دست نمی آید.[2]

البته این را باید دانست که حس گرایی، یکی از موانع شناختی محسوب می شود؛ زیرا انس فراوان با امور حسی موجب می گردد انسان دانسته های خود را بیشتر از راه حس به دست آورد و یا حتی آنها را در امور حسی منحصر سازد. انس با طبیعت و مدرکات حسی و تماس سهل و آسان با آنها سبب می گردد که در امور نامحسوس نیز از حس بهره گیرد و در پی امور حسی برود، از همین رو است که اهل حکمت گفته اند: «وهم آدمی، او را از تعقل صحیح باز می دارد».[3]

همین نکته موجب گشته است که بسیاری از مردمان در برابر دعوت پیامبران به ایمان آوردن به غیب که بیرون از قلمرو حسّ است مقاومت کنند.

شایان توجه است که هرگز ادراک حسی به طور کلی مورد تخطئه نیست. چه، ادراک حسی اگر در جایگاه اصلی خویش قرار گیرد، خود جزء مقدمات لازم برای دست یابی به بسیاری از معارف صحیح است؛ پس مقصود از حس گرایی، گرایش فکری افراطی به ادراک های حسی است.[4]

بشر و دانشمندان بزرگ اگر منزلت علمی خود را در هر پایه که باشند بنگرند و معلومات خود را نسبت به اسرار و مجهولاتی که دارند بسنجند، خود را همواره در کنار دریای عمیق و بی کرانه ای می بینند که از آن هر چه برگیرند و بنوشند، به قدر قطره ای بیش نیست.

بزرگان و دانشمندان، مکرر از درک حقیقت اسرار کون، اظهار عجز کرده اند و حتی حقیقت «ماده» که با چشم، دیده و با زبان، چشیده و با بینی، بوییده می شود، هنوز ناشناخته مانده است.

وقتی انسان در شناخت نزدیکترین چیزها به خودش، عاجز باشد، چگونه می تواند حقیقت خدا را درک کند که نامحدود است و جسم نیست و ازلی و ابدی است؟!

حضرت علی (ع) می فرماید: «حمد و سپاس خداوندی را سزاست که همۀ گویندگان از مدح و ثنای او عاجزند و شمارندگان و حسابگران از شمارش نعمت ها و بخشش های او درمانده و کوشش کنندگان نمی توانند حق نعمت او را اداء کنند؛ خداوندی که حقیقت او را صاحبان همّت بلند درک نمی کنند و زیرکی ها و هوش های غوّاص به او دست نیابند».[5]

«لایب نیتز آلمانی»می گوید: اگر عقول شما از تصور خدا قاصر باشد، این قصور عقل شما ملازم عدم وجود او نیست؛ زیرا بسیاری از حقایق را به طور شایسته تصور نکرده اید، در حالی که در حقیقت، موجود می باشند و دلیل عقلی بر وجود آنها قائم است.[6]

در پایان این نکته را مجددا تذکر می دهیم که شناخت ذات خدا محال است و فکر و اندیشه بشر، به ذات غیبی خدا راه ندارد و به جز تحیّر و سرگردانی یا انحراف و گمراهی، بهره دیگری نخواهد داشت.[7]

ادراک بشر به آنچه متعیّن است، راه دارد؛ نه به ذاتی که از همه تعین ها بالاتر است و تعین ها همه متأخر از آن، بعد از آن و مخلوق آن هستند. اشارۀ حسی و عقلی نیز بدان مقام راه ندارد.[8]

پس اگر منظور از شناخت خدای متعال، شناخت ذات مقدس او باشد، این دست یافتنی نیست اگرچه علم پیشرفت کرده باشد. به همین جهت از فکر در ذات حق نهی شده است؛ چنان که امام رضا (ع) می فرمایند:« پس، خدای را نشناخته، آن کس که ذات او را به چیزی تشبیه کرده است و به توحید او نایل نگشته، آن کس که خواسته است به کنه ذات او برسد، و به حقیقت او نرسیده، آن کس که ذات او را تصویر ذهنی نموده است و به او تصدیق نکرده است، آن کس که ذات او را حدّی قائل شده و به جانب او روی نیاورده است، آن کس که به ذات او اشاره کرده است…».[9]

 


[1] . جواب اجمالی، نمایه شماره 98 (سایت اسلام کوئست: 889).

[2]. اقتباس از «نمایه شماره 98 (سایت اسلام کوئست: 889)».

[3]. شیروانی، علی، اخلاق اسلامی و مبانی نظری آن، ص 132، با اندکی تلخیص ، انتشارات دارالفکر ، چاپخانه قدس قم، چاپ چهارم، 1384 شمسی.

[4]. همان.

[5]. فیض الاسلام، سید علی نقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ص 22 و 23، انتشارات فقیه، چاپخانه امیر، چاپ دوم، 1376 شمسی.

[6] . صافی گلپایگانی، لطف الله، به سوی آفریدگار، ص 71 ، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1377 شمسی.

[7]. نک: کاشفی، محمدرضا، خداشناسی ، ص 52، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، دفتر نشر معارف، چاپ ششم، 1386 شمسی.

[8]. همان ، ص 53.

[9]. شیخ صدوق، التوحید، باب التوحید و نفی التشبیه، ص 34.