کپی شد
شفاعت
فهرست
مفهوم و حقیقت شفاعت
شفاعت در لغت
شفع، در لغت به معناى منضم كردن چيزى به چيزى دیگر است. و شفاعت، ضمیمه شدن فردی به فرد دیگری است، برای کمک گرفتن از وی و عمدتاً در جایی به کار می رود که کسی که از مقام بالاتری برخوردار باشد ضمیمه به فردی می شود که مقامش پایین تر از او است.[1]با توضیح بیشتر، شفاعت از مادۀ “شفع” به معنای “جفت”، ضمیمه کردن چیزی به مثل خودش، گرفته شده است. نقطۀ مقابل آن “وتر” به معنای “تک و تنها” است، سپس به ضمیمه شدن فرد برتر و قوی تر برای کمک به فرد ضعیف تر اطلاق شده است.
شفاعت در اصطلاح
شفاعت در اصطلاح، واسطه شدن یک مخلوق، میان خداوند و مخلوق دیگر، در رساندن خیر یا دفع شر – خواه در دنیا و خواه در آخرت- است.[2]
در حقيقت شخصى كه متوسل، به شفيع می شود نيروى خودش به تنهايى براى رسيدنش به هدف كافى نيست، لذا نيروى خود را با نيروى شفيع گره مىزند، و در نتيجه آن را دو چندان نموده، به آنچه مي خواهد نایل مىشود، به طورى كه اگر اين كار را نمىكرد، و تنها نيروى خود را به كار مى بست، به مقصود خود نمىرسيد، چون نيروى خودش به تنهايى ناقص و ضعيف و كوتاه بود.[3]
به عبارتی دیگر، شفاعت در عرف، به این معناست که شخص شفیع از موقعیت خود استفاده کرده و نظر شخص صاحب قدرتی را در مورد مجازات زیر دستان، عوض کند که این کار، گاهی با استفاده از نفوذ یا وحشتی که از نفوذ او دارند و زمانی با استفاده از مسائلی عاطفی و یا با تغییر دادن فکر و نظر او دربارۀ مجرم و استحقاق او یا … صورت می گیرد و در تمام این موارد، شفاعت هیچ گونه دگرگونی و تغییری در روحیات و فکر و رفتار مجرم و متهم ایجاد نمی کند و تمام تأثیرها و دگرگونی ها مربوط به شخصی است که نزد او شفاعت می شود.
این نوع شفاعت در فرهنگ اسلام و قرآن مطلقاً معنا ندارد؛ زیرا نه خداوند اشتباهی می کند که بتوان نظر او را عوض کرد و نظر او را به سوی صواب راهنمایی کرد، و نه عواطفی به آن معنا که در انسان وجود دارد، در او وجود دارد تا بتوان آن را برانگیخت و نه نفوذ کسی را ملاحظه می کند و از کسی وحشتی دارد و پاداش و کیفری غیر عادلانه هم از او سر نمی زند تا بخواهیم آن را اصلاح نماییم.
اما آن شفاعتی که در فرهنگ اسلام و آیات قرآن مورد توجه قرار گرفته است، شفاعتی است که بر محور دگرگونی و تغییر موضع شفاعت شونده، دور می زند؛ یعنی شفاعت شونده، موجباتی را فراهم می آورد تا از یک وضع نا مطلوب و درخور کیفر بیرون آمده و به واسطۀ ارتباط با شفیع خود را در وضعیت مطلوبی قرار دهد که مستحق بخشودگی گردد. ایمان به چنین شفاعتی در واقع یک مکتب عالی تربیتی و وسیلۀ اصلاح افراد گناهکار و آلوده است؛ زیرا کسانی که مرتکب جرایم سنگینی شوند، اگر از یک سو گرفتار عذاب وجدان و از سوی دیگر گرفتار یأس و نومیدی از رحمت و بخشش خداوند شوند و راه بازگشت به هدایت را به سوی خود بسته یابند، عملاً حاضر به هیچ گونه تجدید نظر در اعمال خود نمی شوند؛ زیرا برای آن اثر و فایده ای تصور نمی کنند. بلکه برعکس گاهی ممکن است دست به طغیان گری و سرکشی بیشتری بزنند و یا گناه خود را به گردن جامعه بیندازند و بگویند این جامعه و شرایط آن بوده است که ما را به چنین وضعیتی رسانده است و بخواهند با انجام جنایت های بیشتری، از جامعه انتقام بگیرند و … . اما ایمان به شفاعت روزنۀ امیدی به روی آنها می گشاید و آنها را به کنترل خویش و تجدید نظر و حتی جبران گذشته تشویق می کند و همین باعث تربیت افراد خاطی و برقراری امنیت و آسایش در جامعه می شود.
از طرف دیگر چون شفاعت یک موضوع مطلق نیست و دارای قیود و شرایطی هم در بارۀ گناه و جرم، و هم در جهت شفاعت کننده و هم در جهت شفاعت شونده است، کسانی که معتقد به این اصل هستند برای این که از این فرصت گرانبها استفاده کرده و مشمول شفاعت قرار گیرند، ناگزیرند که شرایط آن را فراهم سازند و از گناهانی نظیر ظلم و شرک و … که مشمول شفاعت نمی شود، دوری کنند و یا رفتار خود را طوری تنظیم کنند که مورد عنایات شفاعت کنندگان قرار گیرند و….
همۀ اینها دلیل بر این است که شفاعت مورد عنایات آیات قرآن، یک وسیلۀ بسیار با ارزش در جهت تربیت و تزکیۀ افراد جامعه که هدف اصلی بعثت پیامبران الاهی است، می باشد.[4]
به بیان دیگر واژۀ شفاعت در محاورات عرفی بدین معنا به کار می رود که شخص آبرومندی از بزرگی بخواهد که از کیفر مجرمی درگذرد یا بر پاداش خدمت گزاری بیفزاید. منتها در موارد متعارف، کسی که شفاعت شفیعی را می پذیرد ممکن است دلایلی داشته باشد که آن دلایل در بارۀ خدا مطرح نباشد.
شفاعت شفیعان مأذون از طرف خدای متعال، به واسطۀ ترس یا نیاز به ایشان نیست، بلکه راهی است که خود او برای کسانی که کمترین لیاقت دریافت رحمت ابدی را دارند گشوده و برای آن، شرایط و ضوابطی تعیین فرموده است.
البته واژۀ شفاعت در فرهنگ اسلامی گاهی به معنای وسیع تری هم به کار می رود و ظهور هر تأثیر خیری در انسان به وسیله دیگری را نیزشامل می شود و اگر گفته می شود پدر و مادر نسبت به فرزندان و گاهی بالعکس، یا آموزگاران و ازشادگران نسبت به شاگردان شان و حتی مؤذن نسبت به کسانی که با صدای اذان او به یاد نماز افتاده و به مسجد رفته اند، شفاعت می کنند، در حقیقت، به این معناست که همان اثر خیری که در دنیا داشته اند به صورت شفاعت و دستگیری در قیامت، ظاهر می شود. و از این جهت استغفار برای گناهکاران در همین دنیا نیز نوعی شفاعت است و حتی دعا کردن برای دیگران و درخواست قضای حوایج شان از خدای متعال نیز در حقیقت از قبیل “شفاعت عندالله” به شمار می رود؛ زیرا همگی اینها وساطت نزد خدای متعال برای رساندن خیری به شخص دیگر یا دفع شری از او است[5].[6]
اقسام شفاعت
شفاعت بر دو قسم است:
1. تكوينى
2. تشريعى
شفاعت تكوينى از تمامى اسباب جهانی سر مىزند، و همه اسباب نزد خدا شفيع هستند، چون ميان خدا و مسبب خود واسطهاند.
اما شفاعت تشريعى و قانونی نيز بر دو قسم است.
1. شفاعتى كه در دنيا اثر بگذارد، و باعث آمرزش الاهی، و يا قرب به درگاه او گردد كه شفيع و واسطه ميان خدا و بنده در اين قسم شفاعت چند طائفهاند: اوّل؛ توبه کنندگان از گناه، [7] دوم؛ مؤمنان به رسول خدا (ص)، [8] سوم؛ عمل صالح انسان، [9] چهارم؛ قرآن كريم،[10] پنجم؛ هر چيزي كه با عمل صالح ارتباطى دارد؛ مانند مسجدها، مکان های متبرکه، ايام الله و انبيا،[11] ششم؛ ملائكه،[12] هفتم؛ مؤمنان كه براى خود و برادران ايمانى خود، استغفار مىكنند. [13]شفاعت شافعان سه گونه است: 1. ارتقاى درجۀ بهشتيان در بهشت؛ 2. نجات از عذاب جهنم قبل از ورود به آن؛ 3. نجات از عذاب و تخفيف اقامت در جهنم، پس از ورود به آن. روشن است كه ترتب اين نتايج و تفاوت آنها بستگى به قابليت و ايمان و عمل مشمولان شفاعت دارد. [14]
دلایل شفاعت از آیات و روایات
الف)شفاعت در آیات قرآن
به طور کلی، آیات قرآن در مورد شفاعت به سه دسته تقسیم می شوند.
1. در دستۀ اول آیاتی وجود دارد که به طور مطلق بحث شفاعت را نفی کرده اند؛ مانند این آیه: “بپرهيزيد از روزى كه احدى بجاى ديگرى جزاء داده نمي شود، و از او شفاعتى پذيرفته نيست، و از او عوضى گرفته نمي شود، و هيچ كس از ناحيه كسى يارى نمىگردد”،[15] و این آیه: “روزى كه در آن نه خريد و فروشى است، و نه رابطه دوستى”.[16]
2. در دستۀ دوم به اثبات شفاعت پرداخته شده است، ولی شفاعت را تنها برای خداوند قرار داده است؛ مانند این آیه: “بغير او ، ولى و شفيعى برايشان نيست”.[17] و آيه: “بگو شفاعت همهاش مال خدا است”.[18]
3. و در دستۀ سوم شفاعتِ کسانی پذیرفته شده است که خداوند به آنان اذن بدهد؛ مانند آیۀ: “امروز شفاعت سودى نمىبخشد، مگر از كسى كه رحمان به او اجازه داده باشد، و سخن او را پسنديده باشد، او به آنچه مردم كردهاند، و نيز به آنچه آثار پشت سر نهادهاند، دانا است، و مردم به او احاطه علمى ندارند”.[19]
اما آنچه که در مقام جمع بین این سه دسته از آیات باید بدان توجه داشت؛ این است که به جز خدا هیچ موجودی به طور مستقل نمی تواند شفاعت کند و اگر موجودی چنین قدرتی را به دست آورد به واسطۀ اعطای خداوند به آن شخص است.
از اين جا معلوم می شود: آياتى كه شفاعت را انكار مىكنند، اگر بگویيم ناظر به شفاعت در روز قيامت است، شفاعت به طور استقلال را نفى مىكند، و مي خواهد بفرمايد: كسى در آن روز مستقل در شفاعت نيست، كه چه خدا اجازه بدهد و چه ندهد او بتواند شفاعت كند، و آياتى كه آن را اثبات مىكند، نخست اصالت در آن را براى خدا اثبات مىكند، و براى غير خدا به شرط اذن و تمليك خدا اثبات مي نمايد، پس شفاعت براى غير خدا هست، اما با اذن خدا.[20]
شفاعت در روایات:
روایات زیادی از طریق شیعه و سنی در این باب وارد شده است که به نمونههایی از آنها اشاره میشود:
1. رسول خدا (ص) فرمودند: “در روز قیامت مؤمنان نزد حضرت آدم می روند و می گویند: ای پدر، بهشت را برای ما باز کن! حضرت آدم میفرماید: من شایستگی این کار را ندارم. آنها نزد حضرت ابراهیم میروند. او هم میفرماید: من نیز شایستگی این کار را ندارم. حضرت موسی و حضرت عیسی نیز همین را میگویند و آنها را نزد من میفرستند. من برمیخیزم و از خداوند اذن میگیرم و شما مسلمانان را به سرعت برق از صراط عبور میدهم”.[21]
2. آن حضرت در این باره (ص) فرمودند: “هر پیامبری از خدا درخواستی دارد، اما من درخواست خود را برای قیامت ذخیره کردهام و آن شفاعت برای امت است”.[22]
3. امام صادق (ع) فرمودند: “هر کس سه چیز را انکار کند، از شیعیان ما نیست: معراج رسول خدا (ص)، سؤال در قبر و شفاعت”.[23]
4. امام باقر (ع) فرمودند: “رسول خدا (ص) اجازه شفاعت امتش را دارا است. ما نیز شفاعت شیعیان خود را میکنیم و شیعیان ما نیز اهل خودشان را شفاعت می کنند”[24].
شفاعت در قیامت، 440 (سایت: 470).
مفهوم شفاعت در اسلام، 350 (سایت: 350).
شفاعت و رضاى الاهى، 124 (سایت: 2974).
نفى مالكيت نفع و ضرر از پيامبر و طلب شفاعت و شفا از ايشان، 84 (سایت: 2378).
عدم منافات برخی آیات قرآن با اصل شفاعت
خداوند متعال در آیه شریفه: “قل لا أملك لنفسى نفعاً و لا ضرّاً إلا ما شاء الله …”،[25] خطاب به پيامبر خويش مىفرمايد: بگو: «من مالك سود و زيان خويش نيستم، مگر آنچه را خدا بخواهد (و از غيب و اسرار نهان نيز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده كند) و اگر از غيب با خبر بودم، سود فراوانى براى خود فراهم مىكردم، و هيچ بدى (و زيانى) به من نمىرسيد من فقط بيمدهنده و بشارتدهندهام براى گروهى كه ايمان مىآورند! (و آماده پذيرش حقند).
ابتداً به نظر می رسد با توجه به آنچه در این آیه آمده، طلب شفاعت از پیامبر (ص) با مفاد آیه منافات دارد! اما با دقت در آن متوجه خواهیم شد که آنچه اين كريمه در صدد بيان آن است، اثبات توحيد افعالى و نفى استقلال پيامبر (ص) از خداوند در وجود و ساير شؤون وجودى است، بنابر اين هيچ گونه منافاتى با آياتى كه فاعليت يا شفاعت و… را با اذن و ارادۀ الاهى، به خود آن بزرگوار نسبت مىدهد و ما را به مراجعۀ به اولياء الله از جمله پيامبر (ص) امر مىنمايد، ندارد؛ زيرا شفاعت بسان ساير افعال ايشان، در طول فاعليت خداوند و با اذن و ارادۀ او است.
در واقع، پيامبر (ص) با اين كريمه و امثال آن، داعيۀ الوهيت يا ربوييت را از جانب خويش منتفى مىداند. بر خلاف مسيحيت و غاليان كه قايل به الوهيت مسيح (ع) و امام على (ع) هستند، يا آنان كه صاحبان كليسا را ربّ خود گرفته و بيانات آنها را بر حكم خداوند ترجيح مىدهند و… .
بنابر اين، گر چه ما مأمور به مراجعۀ به اين بزرگواران و احترام به ايشان هستيم، لكن هرگز نبايد ايشان را تا مقام الوهيت يا ربوبيت بالا برده و هم طراز خداوند قرار دهيم.
به علاوه ما موظفيم از سيرۀ ايشان درس گرفته و وجود و كمالات وجودى خود را عطيۀ الاهى بدانيم، تا دچار غرور و استكبار نشويم.
آيه كريمۀ 8 سوره مباركۀ انفال و نيز آيۀ 49 سورۀ مباركه يونس و آيات مشابه اين دو، تنها نافى استقلال در وجود و فاعليت از شخص پيامبر (ص) است و وقتى كه از شخص اول عالم امكان اين استقلال نفى مىشود، نفى آن از ساير انسانها و بالتبع از ساير موجودات، اولى خواهد بود.
اين كريمه، تفسيرى است براى آياتى چون 64 و 79 و 80 سوره مباركۀ آل عمران كه ادعاى الوهيت و ربوبيت را از جانب پيامبران راستين الهى منتفى و مردم را از اين كه قايل به اين امر شوند، نهى نموده است. در اين جا به جاى اين كه پيامبر (ص)، خود را فاعل و مالك و صاحب اختيار مطلق و مستقل از خداوند معرفى نمايد و داعيۀ الوهيت يا ربوبيت بر مردم را بنمايد، تمام شؤون وجودى خود را متعلق و وابستۀ به خداوند مىداند و ذكر نفع و ضرر از باب نمونه و به جهت شاخص بودن اين دو در فعاليتهاى انسان است؛ زيرا هدف اغلب انسانها در كليۀ فعاليت هايشان، جلب منفعت و دفع ضرر از خويش است نه چيزى ديگر و إلّا تمامى شؤون وجودى همۀ موجودات و تمامى فاعليت و كمالات آنها، از جانب خداوند است نه فقط جلب منافع و دفع ضررها.
شرایط شفاعت
برای این که نجات از عذاب از طریق شفاعت شامل کسی شود، تابع شرايط ذيل است:
1. هيچ كس حق شفاعت براى احدى را بدون اذن خدا ندارد؛ زيرا در محشر حاكم و قاضى مطلق، خدا است و شفاعت جلوۀ سبقت رحمت الاهی بر غضب او است.
2. شافعان تنها كسانىهستند كه: ألف. خود محتاج شفاعت نباشند و از ايمان و عمل صالح بالايى برخوردار باشند؛ ب. آگاهانه و به جا (به حق) شفاعت كنند؛ ج. مأذون از طرف حق باشند.
3. مشمولان شفاعت بايد: ألف. نيازمند شفاعت باشند ؛ ب. مستحق شفاعت باشند و قابليت اين را داشته باشند كه مورد رحمت حق واقع شوند و با شفاعت شافعان از عذاب رهایی یابند؛ ج. موانع شفاعت؛ مثل كفر و نفاق و شرك و انكار شفاعت و استخفاف نماز را نداشته باشند.
با توجه به شرايط فوق، اگر به آيات مربوط به شفاعت مراجعه شود، چنین نتیجه می گیریم كه مؤمنان و ملائكه نه تنها اجازه شفاعت براى مشركان و منافقان و كافران، بلکه حتى اجازه دعا و طلب استغفار برای آنها ندارند. خداوند مىفرمايد: “براى مشركان و منافقان طلب استغفار نكن و اگر هفتاد بار هم، براى آنها طلب استغفار كنى، هرگز خداوند آنها را نخواهد بخشيد”.[26]؛ زيرا “خداوند اين را كه كسى به او شرك بورزد، نمىبخشد، ولى پايينتر از آن را مىبخشد”.[27] و از آن جا كه انبيا و ملائك معصوم اند، هرگز از امر خداوند سر پیچی نكرده[28] و براى مشركان شفاعت نخواهند كرد. بر فرض كه ديگر مؤمنان براى آنها شفاعت كنند، شفاعت آنها براى مشركان و منافقان و كفار مورد پذيرش خدا واقع نمىشود؛ زيرا حاكم نهايى او است و اين سه گروه با سوء اختيار خود، قابليت شمول رحمت و شفاعت را از خود سلب كردهاند. آنها ايمان و عمل صالحى در نامۀ عملشان ندارند تا به سبب آن مرضى حق باشند و خدا به شافعان اذن شفاعت براى آنها را بدهد، يا بر فرض صدور شفاعت از طرف مؤمنان، آنها را مورد رحمت قرار دهد و شفاعت شافعان را در حقشان بپذيرد. از اين رو پندار مشركان مبنى بر شفاعت بتها يا ملائكه براى آنها، خواب و خيالى بيش نيست و در قيامت تحقق نخواهد يافت.
عدم انحصار شفاعت به قیامت
روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است که در آن، حضرت از برزخ شیعیانشان هراسیده اند که به آن اشاره ای می کنیم.
امام صادق (ع) می فرمایند: “بخدا سوگند من فقط از برزخ شما می ترسم، چون وقتى كار دست ما بيفتد، ما به شما اولى خواهيم بود”.[29]
آنچه که از این روایت به دست می آید؛ این است که عالم برزخ، عالم سختی برای برخی از شیعیان خواهد بود تا حدی که امام صادق (ع) از آن برای شیعیانش ابراز نگرانی کرده اند. ولی این امر نافی مسئلۀ شفاعت در غیر قیامت نیست و اگر مؤمنی از شرایط شفاعت برخودار باشد، در برزخ نیز پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) به فریاد او خواهند رسید.
در این جا اشاره به چند نکته ضروری است:
1. در کتاب بدائع الاحکام في تفسير آيات الأحكام،[30] در ذیل این روایت آمده است که این روایت اضطراب دارد، علاوه بر آن که، سند روایت نیز مرسله است و البته پر واضح است که چنین روایاتی در میان علمای ما چندان اعتباری ندارد.
2. همچنین آنچه که از روایات باب شفاعت به دست می آید؛ این است که شفاعت منحصر به عالم قیامت نبوده، بلکه ممکن است که فردی که از شرایط شفاعت برخوردار باشد، در برزخ نیز مشمول لطف پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) واقع شود.
روایات متعددی در این مسئله آمده است که پیامبر اکرم و دیگر اهل بیت برای اشخاصی در هنگام احتضارشان و یا پس از مرگ طلب استغفار کرده و به واسطۀ دعای ایشان عذاب از آن فرد برداشته شده است. حتی در برخی از روایات آمده است که وجود نازنین پیامبر اعظم به ملک الموت دستور داده اند که در عذابش تخفیف بدهد. بنابر این استغفار پیامبر و اهل بیت و ترحم ایشان و درخواستشان از ملک الموت و حضورشان بر سر جنازۀ مردم، همه دلالت بر شفاعت ایشان در عالم برزخ نیز می کند.[31]
پیامبر اکرم (ص) خطاب به امام علی (ع) می فرمایند: “…اما کسانی که تو را دوست دارند، هنگام مرگشان تو را می بینند و تو برای آنان شفیع و نور چشم خواهی بود”.[32]
بنابراین دلیلی بر نفی شفاعت در غیر قیامت نداریم و آنچه که از اطلاق آیات قرآن و روایات فراوانی که در این زمینه به دست می آید، اثبات شفاعت در عالم برزخ نیز می باشد.
[1]راغب اصفهانى، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، ص 457، دارالعلم الدار الشاميه، دمشق بيروت، 1412 ق.
[2] نرم افزار پرسمان 2.
[3] طباطبائی، محمدحسین، ترجمه الميزان، موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ج 1، ص 238، چاپ پنجم، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1374 ش.
[4] – تفسیر نمونه، ج 1، ص 246- 223.
[5] آموزش عقاید، مصباح یزدی، ص482 و 483.
[6] براي آگاهی بیشتر، نک: تفسیر نمونه، ج 2 ، ص 267و ترجمۀ تفسیر المیزان ج1 ، ص 277- 239 ؛ نمایۀ: جایگاه شفاعت در قیامت، سؤال 440 (سایت: 470).
[7] زمر، 54
[8] حدید، 28.
[9] مائده، 9.
[10] مائده، 16.
[11] نساء، 64.
[12] مؤمن، 7.
[13] بقره، 286.
[14] ر.ك: شيروانى، على، معارف اسلامى در آثار شهيد مطهرى (ره)، ص 254 – 227 ؛ مكارم شيرازى، ناصر، انگيزه پيدايش مذاهب، ص 151 – 178 ؛ عبدالله جوادى آملى، سيره پيامبران در قرآن، ج 6، ص 113-99 ؛ محمد تقى مصباح يزدى، آموزش عقايد، درسهاى 59 و60.
[15] بقره، 48.
[16] بقره، 254.
[17] انعام، 51.
[18] زمر، 44.
[19] طه، 110.
[20] ترجمه الميزان، ج 1، ص 238.
[21]. بحار الانوار، ج 8، ص 35.
[22]. شیخ مفید، الاختصاص، ص 37.
[23]. “مَنْ أَنْكَرَ ثَلَاثَةَ أَشْيَاءَ فَلَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا الْمِعْرَاجَ وَ الْمُسَاءَلَةَ فِي الْقَبْرِ وَ الشَّفَاعَةَ”. بحارالأنوار، ج 6 ، ص 223.
[24]. همان، ص 48.
[25] اعراف، 188.
[26] توبه، 85 و 73 و 96 ؛ هود، 37 و 46 و 76 ؛ منافقون، 6 ؛ مؤمنون، 74 ؛ حج، 31.
[27] نساء، 48 و 116.
[28] تحريم، 6؛ نحل، 50.
[29] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج 6، ص 214، موسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق.
[30] ملكى ميانجى، محمد باقر، بدائع الكلام في تفسير آيات الأحكام، ص 158، مؤسسه الوفاء، بیروت،1400 ق.
[31] در این زمینه برای مطالعۀ بیشتر رجوع شود به بدائع الكلام في تفسير آيات الأحكام، ص 158.
[32] بحار الانوار ، ج 6، ص 194.