searchicon

کپی شد

شجاعت ابو دجانه و وفای به عهد

ابودجانه تا آخر عمر در بیعتش با رسول الله (صلی الله علیه و آله) باقی ماند و رشادت‌ها و شجاعت‌های کم‌نظیری به‌خرج داد که در ذیل به‌برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

  1. تعدادی از راویان از حضرت صادق (عليه السّلام) نقل كرده‌اند كه آن‌حضرت فرمودند: در روز جنگ احد، اصحاب و ياران رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) از صحنه كارزار گريختند و با آن‌حضرت غير از على بن ابى طالب (عليه السّلام) و ابودجانه سماک بن خرشه احدى باقى نماند. پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمودند: اى ابودجانه، آيا قوم خود را نمى‏بينى؟ عرضه داشت: آرى. حضرت فرمودند: به قوم خود ملحق شو. عرض كرد: با خدا و رسولش اين‌طور بيعت نكرده‏ام. حضرت فرمودند: تو را حلال نموده و اجازه‏ات دادم بروى. عرض كرد: به خدا سوگند، نمى‏گذارم كه قريش بگويند من تو را رها كرده و فرار نمودم، بلكه مى‏ايستم تا بچشم آن‌چه تو مى‏چشى. پيامبر او را دعا نمود و فرمود: خدا به تو جزاى خير دهد.[1]
  2. حسين بن ابى علاء خفّاف به نقل از امام صادق (عليه السّلام) مى‏گويد: چون در جنگ أحد مردم از اطراف پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) پراكنده شدند و گريختند، حضرت رسول (صلّى اللَّه عليه و آله) رو به آن‌ها كرد و فرمود: منم محمّد، منم فرستاده خدا كه نه كشته شده‏ام و نه مرده‏ام. پس فلان و فلان به‌حضرت رو كردند و گفتند: در اين حال هم كه شكست خورده‏ايم، باز هم ما را مسخره مى‏كند. على (عليه السّلام) و ابو دجانه سماک بن خرشه (رحمهما اللَّه) همراه پيامبر ماندند. پيامبر (صلی الله علیه و آله) ابودجانه را خواند و فرمود: اى ابا دجانه! بازگرد كه من بيعت خويش از تو برگرفتم و اما على، پس من از اويم و او از من. ابو دجانه پس از شنيدن اين سخن در برابر پيامبر نشست و در حالی که آب در ديدگانش جمع شده‌بود، گفت: نه، به خدا. و دوباره سرش را به آسمان بلند كرد و گفت: نه، به خدا. من خود را از بيعتى كه با تو بسته‏ام رها نخواهم كرد. اى فرستاده خدا! من با تو بيعت كرده‏ام، پس به‌سوى چه کسی بروم؟ به‌سوى همسرى كه مى‏ميرد؟ يا فرزندى كه اجل مرگ، او را مى‏ربايد؟ يا خانه‏اى كه ويران می‌شود؟ يا مالى كه فناپذيرد و عمرى كه سپرى گردد؟ پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) كه‏ سخنان او را شنيد، دلش به‌حال او سوخت [و اجازه داد] و ابو دجانه هم‌چنان جنگيد، تا آن‌كه زخم‌هاى خورده او را از پاى درآورد و على (عليه السّلام) در سوى ديگر ميدان نبرد مى‏كرد و چون ابو دجانه از پاى درآمد، على (عليه السّلام) او را برداشت و نزد پيامبر آورد و در كنار آن‌حضرت نهاد. ابو دجانه به پيامبر عرض كرد: اى رسول خدا! آيا به بيعت خويش وفا كردم؟ حضرت رسول (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود: آرى و سپس پيامبر به او سخنان نيكى گفت.[2]

[1]. صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ذهنى تهرانى‏، سيد محمد جواد، ج ‏1، ص 7‏.

[2]. کلینی، محمد بن یعقوب، بهشت كافى (ترجمه روضه كافى)، ترجمه: آژیر، حمید رضا، ص 368 و 369.