searchicon

کپی شد

شأن نزول آیات

رابطۀ آیۀ «الیوم اکملت لکم دینکم» و حادثه غدیر

شیعیان، بر اساس روایات موجود از اهل بیت پیامبر (ص)، اتفاق نظر دارند که آیۀ سوم سوره مائده “الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ”، مرتبط با واقعۀ اعلان رسمی ولایت امیر المؤمنین (ع) است[1] و روایاتی که ناظر به چنین عقیده ای است، در برخی منابع اهل سنت به نقل از راویان مشهوری؛ چون ابو سعید خدری و ابو هریره نیز مشاهده می شود.[2]

البته، در غالب منابع اهل سنت، تلاش شده تا سلسله سند راویان چنین تفسیری، ضعیف شمرده شوند، -و باید گفت که چاره ای جز این نداشتند؛ چون قبول این روایات، به معنای پذیرش عقاید شیعه بود که در زمان اختناق آن روزها، گاهی برابر شرک و کفر به شمار می آمد!

در مقابل، تفاسیر دیگری برای این آیه از اهل سنت نقل شده که از انسجام کافی برخوردار نبوده و به عبارتی، یک تفسیر قطعی مورد پذیرش در تمام آنان وجود ندارد:

1. برخی از آنان، روز کامل شدن دین را به تمامیت مناسک حج و اخراج مشرکان از خانۀ خدا تفسیر کرده اند.[3]

2. گروهی نیز آن را روز نامعلومی دانستند که تنها خداوند از آن با خبر است![4]

3. بسیاری از اهل سنت، آن را مرتبط با روز عرفه در حجة الوداع می دانند.

در صحیح بخاری، به نقل از خلیفۀ دوم روایت شده است: سوگند به خدا من می دانم که این آیه چرا و چه زمانی نازل شده است و پیامبر (ص) در آن زمان کجا بوده است، سپس ایشان بدون آن که به دلیل نزول این آیه اشاره ای داشته باشند!، تنها اعلام می کنند که زمان نزول آن، روز عرفه بوده و من نیز در آن جا حضور داشتم.[5]

در ارتباط با این تفسیر اهل سنت که به نظر می رسد به دلیل وجود منبع روایی آن در صحیح بخاری، از اعتبار بیشتری برخوردار باشد، دو فرضیه موجود است:

1-3. این تفسیر تنها به زمان نزول آیه اشاره داشته و در مورد شأن نزول آن ساکت باشد، – چنانچه در روایت اشاره شده از خلیفۀ دوم نیز چنین جنبه ای مد نظر بوده است-. این تفسیر، در تضاد با عقاید شیعیان نیست؛ چون ممکن است این آیه در ابتدای زمانی نازل شده باشد که پیامبر در صدد تدارک اعلام ولایت امیرالمؤمنین (ع) بوده و می دانیم که بین روز عرفه و روز غدیر، کمتر از ده روز فاصله زمانی وجود دارد و این مقدار فاصله نیز جهت آماده سازی برای اعلان چنین امر مهمی، طبیعی به نظر می رسد.

روایاتی در منابع شیعی وجود دارند که (مانند روایات اهل سنت)، نزول این آیه را در روز عرفه، اما شأن نزول آن را مسئله ولایت می دانند.[6]

2-3. اما جهت گیری دیگری در این تفسیر وجود دارد که علاوه بر آن که می خواهد زمان نزول آن را روز عرفه اعلام کند، در صدد تغییر شأن نزول آن نیز بوده و به عبارتی، اکمال دین را تنها به حلال و حرام منحصر می کند:

از سدی نقل شده است که این آیه در روز عرفه نازل شده و بعد از آن دیگر حرام و حلالی نازل نشده و پیامبر (ص) بعد از برگشت به مدینه، رحلت فرمود.[7]

و یا: تا زمانی که پیامبر (ص) در مکه بود، هیچ واجبی جز نماز وجود نداشت و بعد از ورود به مدینه، فرایض به تدریج نازل شد تا زمان حجة الوداع که با آن دین کامل شد و این آیه نازل گشت.[8]

به عقیدۀ ما، به چند دلیل نمی توان چنین تفسیرهایی را پذیرفت، زیرا:

یک. پیامبر(ص) قبل از حجة الوداع نیز مناسک حج را به جا آورده بود و انجام حج تازگی نداشت.

دو. انجام حج و یا احکام شرعی اشاره شده در آیه، در حدی نبودند که تکمیل دین جز با آنها صورت نپذیرد.

سه. نمی توان تصور کرد برخی احکامی که حتی اگر خودشان تازگی داشتند، موارد مشابه فراوان دیگری قبل از آن موجود بود، از خصوصیتی برخوردار شوند که کافران با مشاهده آنها به ناگاه از انجام هر فعالیتی بر علیه دین ناامید شوند.

چهار. از همه مهم تر، به تصریح دانشمندان اهل سنت، موارد موجود در آیۀ سوم سورۀ مائده، آخرین احکامی نبود که بر پیامبر (ص) نازل شده باشد، بلکه بعد از آن احکام دیگری نیز نازل شد. بر این اساس، نظریه ای که نزول تمام احکام و فرایض را موجب اکمال دین می داند، زیر سؤال خواهد رفت.

اکنون، بعد از مطالعۀ دقیق آیات پایانی سورۀ بقره (275-282)، به مطالب ذیل توجه فرمایید:

ابن عباس در ارتباط با بخشی از این آیات (278-281) روایت می کند که اینها، آخرین آیاتی از قرآن بود که بر پیامبر (ص) نازل شد.[9]

البته نباید تصور شود که مراد این روایت، تنها آیۀ انتهایی “وَ اتَّقُوا يَوْما …” می باشد که در آن حکمی نازل نشده است؛ زیرا در روایت دیگری از خود ایشان مشاهده می کنیم که اظهار داشته اند: آخرین آیه نازل شده بر پیامبر (ص)، آیه ربا (یعنی مجموعۀ این آیات و نه تنها آیۀ نهایی) بوده است.[10]

اکنون دو پرسش را مطرح کرده و می خواهیم که به آنها پاسخ داده شود، سپس به پاسخ پرسش های دیگر خواهیم پرداخت:

1. آیات پایانی سورۀ بقره، که بر اساس صحاح اهل سنت، آخرین آیات نازل شده بر پیامبر (ص) است، متضمن احکامی می باشد، آیا مفسران اهل سنت، هنگام تفسیر آیه اکمال دین (مائده، 3)، ابراز نکردند که با نزول آن، دیگر حکمی باقی نمانده و دین کامل شده است؟![11]

2. حتی اگر بر خلاف روایات موجود، بگویید که تنها آیۀ 281، آخرین آیۀ نازل شده بر پیامبر (ص) است و در آن حکمی وجود ندارد، پرسش ما این است که چرا این آیه، در بین آیات ربا (275-280) و آیۀ قرض و دین (282) که زمان نزول هر دوی آنها قبل از این آیه بوده، آورده شده است و از طرفی، آیه 277 که در ارتباط با نماز و زکات است، چه ربطی به آیات قبل و بعد آن که هر دو در مورد رباخواری است دارد؟! .

واقعیت آن است که مفسران اهل سنت، نتوانسته اند تفسیر قابل دفاعی را از این آیه ارائه دهند و به همین دلیل است که در نهایت، یکی از مفسران آنان، نتیجه گیری شخصی خود را از میان نظرات متفاوت و متشتت، چنین بیان می دارد که اکمال دین به دلیل کامل شدن فرائض و احکام، موضوعی مورد اختلاف و تردید است که آیا در آن روز خاص کامل شده یا خیر؟[12]

این مفسر بزرگ اهل سنت، بدون آن که صریحا نظر شیعه را در ارتباط با نزول این بخش از آیه در مورد ولایت تأیید کند، اما به دلیل وجود نشانه هایی غیر قابل انکار، ارتباط اکمال دین با اغذیۀ حلال و حرامی که قبل و بعد از آن، بیان شده را انکار می کند.

اما تنها ایرادی که به تفسیر شیعیان شده، آن است که این بخش از آیه، ارتباط چندانی با بخش های دیگر ندارد.

همان گونه که ملاحظه شد، چنین اشکالی در تفاسیر اهل سنت در مورد غیر این آیه، از جمله آیات پایانی سورۀ بقره نیز وجود دارد، اما باید دانست که قرآن کریم، ترکیب و ترتیبی غیر از سخن معمول انسان ها دارد و همین موضوع نیز نوعی اعجاز و باعث تازه ماندن آن بعد از گذشت قرن ها شده است. علاوه بر آن، یکی از اندیشمندان شیعی معاصر، دلیل گنجاندن این بخش را در میان آیات به ظاهر نامرتبط، به خوبی تبیین می کند:

“ممكن است قرار دادن آيه مربوط به غدير در لابلاى احكام مربوط به غذاهاى حلال و حرام براى محافظت از تحريف و حذف و تغيير بوده باشد؛ زيرا بسيار مى‏شود كه براى محفوظ ماندن يك شى‏ء نفيس آن را با مطالب ساده‏اى مى‏آميزند تا كمتر جلب توجه كند (دقت كنيد).

اکنون، مختصرا نکاتی راعرضه می داریم:

1. گرچه بر اساس منابع اهل سنت و مصادر شیعی، ولایت امیرالمؤمنین (ع)، بارها و در مناسبت های مختلف اعلام شده است، اما در تمام این موارد، تعداد اندکی از افراد حضور داشتند و اعلان عمومی و رسمی آن تنها در روز غدیر بوده و همین موضوع، تفاوت آن با دیگر مسائل حرام و حلال مشخص می کند.

2. ولایت، در زمان حیات پیامبر اکرم (ص) بر عهدۀ ایشان بود (انما ولیکم الله و رسوله …) و بر این اساس، دین اسلام از این بابت نقصی نداشت، اما آنچه مهم بود، ادامۀ راه ولایت بعد از رحلت ایشان بود که با انتصاب امام علی (ع)، ادامۀ راه دین در آینده نیز تضمین شده و به همین دلیل اعلام شد که دین کامل گشت.

به عبارتی، چون زمان به فعلیت رسیدن ولایت امیر المؤمنین (ع) که کمال دین در آن نهفته است، بعد از فقدان پیامبر (ص) بوده، تأخیر اعلام آن، نشانگر نقص دین تا آن زمان نیست، بلکه مراد ما از تکمیل دین با ولایت، آن است که اگر چنین اعلانی انجام نمی شد، دین در آیندۀ خود دچار نقص و کاستی می گشت.

3. نیازی نیست که واژۀ “الیوم” را در دو آیۀ بعد ملاحظه نمود و آن را به عنوان دلیلی بر اتحاد آن با ” الْيَوْمَ أَكْمَلْت‏…” بیان کرد؛ زیرا در خود همان آیۀ سوم، این واژه دو بار تکرار شده است: ” ٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُم‏” امروز کافران از نابودی دینتان مأیوس شدند و ” الْيَوْمَ أَكْمَلْت‏ …” امروز دین کامل شد.

منصفانه و با مراجعه به وجدان می توان پاسخ داد، آیا ناامیدی کفار از نابودی دین، دقیقا در همان روزی بوده که غذاهایی حرام و حلال اعلام شده اند؟!

آیا این احکام، تا این اندازه برای افراد بی ایمان اهمیت داشت که دقیقا در همان روز دچار یأس و سرخوردگی شوند؟!

مفسر بزرگ اهل سنت، فخر رازی، متوجه این نکته شده و برای خروج از بن بست، چنین اظهار داشته است:

مراد آیه، این نیست که مشخصا همین روز، موجب ناامیدی کفار شده، تا گفته شود که مگر امکان دارد که آنان تا یکی دو روز قبل امیدوار بودند(و دفعتا و با حلال و حرام شدن برخی غذاها نا امید شوند)![13]

از طرفی، بر اساس برخی تفاسیر اهل سنت نیز همین اشکال وارد است. ضحاک، به عنوان یکی از قدیمی ترین مفسران سنی مذهب، معتقد است که بخشی از همین آیه که بیان می دارد”الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ”، هنگام فتح مکه نازل شده است[14]، با آن که به اتفاق مفسران شیعه و اهل سنت، “الیوم” در بخش دیگر آیه، یعنی “الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُم‏”، به معنای روز فتح مکه نیست.

می دانیم که بر اساس تفسیر شیعیان، می توان، واژۀ “الیوم” را در هر دو مورد موجود در آیه، به همان معنای واقعی خود، یعنی “امروز” که روز غدیر است، ترجمه کرد.

ماجرای کشته شدن شتر صالح در قرآن

آیات مربوط به ماجرای کشته شدن شتر صالح در قرآن را می توان به دو محور کلی تقسیم کرد:

محور اول: آیاتی است که کشته شدن شتر را به جمع نسبت داده است نه فرد خاص. این آیات عبارت اند از: آیه 77 سوره اعراف؛ آیه 65 سوره هود، آیه 157 سوره شعراء و آیه 14 سوره شمس.

محور دوم: آیه ای که فعل آن با صیغه مفرد به کار رفته و در نتیجه کشتن شتر به یک نفر نسبت داده شده است. این آیه عبارت است از آیه 29 سوره قمر.

همچنین آیات محور اول را می توان به دو زیر مجموعه تقسیم کرد:

1. آیاتی که – با توجه به آیات پیشین- به نظر می رسد مرجع ضمیر فعل آنها، همه قوم ثمود است. این آیات عبارت اند از:

الف. آیه 65 سوره هود (با توجه به آیه 64، واژه «قوم» مرجع ضمیر فعل موجود در آیه 65 است).[15]

ب. آیه 157 سوره شعراء (با توجه به آیه141، واژه «ثمود» مرجع ضمیر فعل موجود در آیه 157است).[16]

ج. آیه 14 سوره شمس (با توجه به آیه 11، واژه «ثمود» مرجع ضمیر فعل موجود در آیه 14 است).[17]

این نکته را باید در نظر داشت که در این سه آیه واژه قوم یا ثمود همه مردم این قوم را در بر نمی گیرد؛ زیرا بر اساس آیات 75 سوره اعراف و 158 سوره شعراء، در میان آنها گروهی به صالح ایمان آورده بودند و بنا به آیه 66 سوره هود این گروه – و یا دست کم عده ای از آنها که بر ایمان خود ایستادگی کردند- به همراه صالح از عذاب الاهی نجات پیدا کردند؛ زیرا در کشتن شتر شرکت نکردند.

2. آیه ای که – با توجه به ساختار آیات پیشین- مرجع ضمیر فعل آن تنها گروهی از قوم ثمود است. این آیه عبارت است از آیه 77 سوره اعراف که با توجه به آیه 76، فعل آن به «مستکبران» قوم ثمود نسبت داده شده است.[18]

پیش فرض های نشان دادن سازگاری آیات بالا با یک دیگر:

در نگاه اول به پنج آیه بالا، ممکن است این گونه به نظر برسد که دست کم در ظاهر با یک دیگر ناسازگارند؛ زیرا از میان آنها، سه آیه بیانگر کشته شدن شتر به دست همه مردم قوم ثمود، یک آیه بیانگر کشته شدن آن به دست گروه مستکبرین و یک آیه نیز بیانگر کشته شدن آن به دست یک نفر است، اما با نگاه دقیق به بسترهایی که هر یک از این آیات در آنها قرار گرفته و مقایسه آنها با یک دیگر به دست می آید که میان این آیات هیچ گونه ناسازگاری نیست. پیش از نشان دادن همساز بودن این آیات، پرداختن به دو نکته به عنوان پیش فرض ضروری می نماید:

1. یکی از اسلوب های به کار گیری هر زبان -که ناشی از ماهیت ارتباطی زبان است- اسلوب «اجمال و تفصیل» است. توضیح آن که، همه ما تجربه کرده ایم که در بسیاری موارد گوینده و یا نویسنده ای، مطلبی را گاهی به صورت مجمل و بدون پرداختن به جزئیات و گاهی به صورت مفصل و همراه با کوچکترین جزئیات بیان می کند. بررسی انگیزه هایی که یک فرد را به کارگیری هریک از این دو شیوه وا می دارد، در حوزه علم معانی بیان است، اما آن چه مهم است، قابلیت این شیوه به کارگیری و حتی فراگیر بودن آن در میان صاحبان یک زبان است.

2. یک اصل پذیرفته شده دینی -که برخی آن را  با عبارت “پیوند مکتبی” تعبیر کرده اند[19] این است که اگر کسی راضی به انجام یک گناه باشد، نزد خداوند متعال در آن گناه شریک است.

در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) آشکارا بیان شده است که اگر کسی در صحنه ای حضور داشته باشد، ولی نسبت به آن حالت انزجار قلبی دارد، گویا در آن کار شرکت نکرده است و اگر کسی در کاری شرکت نداشته باشد که میل قلبی به آن دارد، گویا در آن کار شرکت کرده است.[20]

برای نشان دادن همسازی آیه 77 سوره اعراف که بیانگر کشته شدن شتر توسط مستکبران قوم ثمود و آیه 29 سوره قمر که بیانگر کشته شدن آن توسط یک نفر است با سه آیه دیگر که کشتن شتر را به قوم ثمود نسبت می دهند، می توان از نکته شماره (1) استفاده کرد. به این منظور باید گفت سه آیه اخیر، کشنده شتر را به صورت اجمالی معرفی می کنند و تنها به همین بسنده می کنند که این شتر در میان این قوم کشته شد، اما دو آیه دیگر به بیان جزئیات ماجرا می پردازند. سپس نوبت به تلاش برای فهم این دو آیه در کنار یک دیگر می رسد.

ممکن است احتمالاتی برای باورپذیری تصدیق هم زمان مدلول های این دو آیه تصور شود که به نظر می رسد دقیق ترین آنها این باشد که گروه مستکبران بیان شده در آیه 77 سوره اعراف را طراحان و پشتیبانان نقشه کشتن شتر بدانیم و فرد معرفی شده در آیه 29 سوره قمر را اجرا کننده نهایی آن و کشنده اصلی شتر در نظر بگیریم. برای تأیید این احتمال می توان از آیه 48 سوره نمل بهره برد. این آیه بیانگر این است که در میان قوم ثمود، نه گروه فاسد و شرور بودند که مشغول فساد و خرابکاری بودند و به هیچ وجه از در اصلاح در نمی آمدند. با توجه به این که منطقی به نظر می رسد که تصمیم به کشتن شتر با توجه به این که صالح مردم را از آزار و اذیت آن برحذر داشته بود و تهدید کرده بود که اگر چنین کنند عذابی هولناک در انتظار آنان خواهد بود، نمی توانسته یک اقدام فردی باشد؛ بلکه باید از سوی عده ای پشتیبانی مالی و سیاسی شود. به این ترتیب به نظر می رسد این احتمال شایسته ای باشد که بگوییم این نه گروه فاسد با توجه به قدرت و ثروت خود این نقش را ایفا کرده و یک نفر را برای انجام این نقشه تطمیع نمودند. در نتیجه، آیه 77 سوره اعراف به طراحان و اجرا کننده نقشه و آیه 29 سوره قمر تنها به شخص اجرا کننده نقشه اشاره می کند.

گام آخر تلاش برای فهم و تصدیق سه آیه بیان کننده کشته شدن شتر توسط همه غیر مؤمنان قوم در کنار دو آیه دیگر است. نکته (2) می تواند راهگشای این تلاش باشد. تأیید کننده این مطلب کلام امیرالمؤمنین درباره قوم ثمود است. ایشان با اشاره به ماجرای کشته شدن شتر صالح چنین می فرماید: «…ای مردم، همه افراد جامعه در خشنودی و خشم شریک می باشند، چنان که شتر ماده ثمود را یک نفر دست و پا برید، اما عذاب آن تمام قوم ثمود را گرفت؛ زیرا همگی آن را پسندیدند…»[21] برخی مفسّران نیز به همین نکته اشاره کرده اند که اگر چه کشتن شتر صالح کار یک نفر بوده است، اما چون بقیه مردم نیز به کار او راضی بوده اند و جلوی او را نگرفته اند، در عقوبت اخروی و عذاب دنیوی او شریک شدند.[22]

امروزه نیز در قوانین، با عناوینی چون “معاونت در جرم” برخورد می نماییم که مجازات هایی نیز برای آن در نظر گرفته شده است.

شأن نزول آیاتی از سوره نور

شأن نزول آیات 6 – 9 از سوره نور:

«و كسانى كه زنان خود را به زنا متهم مى‏كنند و شاهدى جز خود ندارند، هر يك از آنها را چهار بار شهادت است به نام خدا كه از راستگويان است. و بار پنجم بگويد كه لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد. و اگر آن زن چهار بار به خدا سوگند خورد كه آن مرد دروغ مى‏گويد، حد از او برداشته مى‏شود. و بار پنجم بگويد كه خشم خدا بر او باد اگر مرد از راستگويان باشد»[23].

در شان نزول اين آيات از ابن عباس چنين نقل شده كه سعد بن عباده (بزرگ انصار) و یا عاصم بن عدی گفت: يا رسول اللَّه! اگر مردى وارد خانه شد و فاسقى را در كنار همسر خود ديد چه كند؟ اگر فرياد بزند، شلاق مى‏خورد، چون يك نفر است و شاهد هم ندارد. اگر سكوت كند، غيرتش اجازه نمى‏دهد. اگر به دنبال يافتن شاهد برود، كار زنا تمام مى‏شود. در اين ميان شخصى به نام «هلال بن اميه» با اضطراب وارد شد و به پيامبر (ص) عرض كرد: زنم را با مردى در حال زنا ديدم، به خدا سوگند راست مى‏گويم.

پيامبر (ص) ناراحت شد. اصحاب آن حضرت نيز هيجان زده شدند كه اين مرد، هم ناموسش را در چنين حالى ديده است و هم شلاق خواهد خورد؛ زيرا شاهدى ندارد تا سخن خود را ثابت كند. در اين موقع آیات 6 – 9 از سوره نور بر پيامبر (ص) نازل شد و راه حل دقيقى به مسلمانان ارائه داد.[24]

شأن نزول آیات 11- 16 از سوره نور:

«كسانى كه آن دروغ بزرگ را ساخته‏اند گروهى از شمايند. مپنداريد كه شما را در آن شرى بود. نه، خير شما در آن بود. هر مردى از آنها بدان اندازه از گناه كه مرتكب شده است به كيفر رسد، و از ميان آنها آن كه بيشترين اين بهتان را به عهده دارد به عذابى بزرگ گرفتار مى‏آيد. چرا هنگامى كه آن بهتان را شنيديد مردان و زنان مؤمن به خود گمان نيك نبردند و نگفتند كه اين تهمتى آشكار است؟ چرا چهار شاهد بر ادعاى خود نياوردند؟ پس اگر شاهدانى نياورده‏اند، در نزد خدا در زمره دروغگويانند. اگر فضل و رحمت خدا در دنيا و آخرت ارزانيتان نمى‏بود، به سزاى آن سخنان كه مى‏گفتيد شما را عذابى بزرگ درمى‏رسيد. آن گاه كه آن سخن را از دهان يک ديگر مى‏گرفتيد و چيزى بر زبان مى‏رانديد كه در باره آن هيچ نمى‏دانستيد و مى‏پنداشتيد كه كارى خرد است، و حال آن كه در نزد خدا كارى بزرگ بود. چرا آن گاه كه اين سخن شنيديد نگفتيد: ما را نشايد كه آن را بازگوييم، پروردگارا تو منزهى، اين تهمتى بزرگ است؟»[25]

مشهور مفسّرین در شأن نزول این آیات چنین گفته اند:

پيامبر اكرم (ص) در هر سفرى با قيد قرعه يكى از همسرانش را همراه خود مى‏برد. در جنگ «بنى مصطلق» عايشه را برد. وقتى كه نبرد پايان يافت و مردم به مدينه باز مى‏گشتند، عايشه براى تطهير و يا يافتن دانه‏هاى گردنبند گمشده‏اش از قافله عقب ماند. يكى از اصحاب كه او نيز از قافله دور مانده بود، عايشه را به لشكر رساند. بعضى افراد به عايشه و آن صحابى، تهمت ناروا زدند. اين اتهام به گوش مردم رسيد، پيامبر ناراحت شد و عايشه به خانه پدر رفت و زیاد گريه‏ كرد تا آن كه اين آيات نازل شد.[26]

برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به پاسخ سؤالات: 4020 (سایت اسلام کوئست: 4410) و 3538 (سایت اسلام کوئست: 3772) و 2607 (سایت اسلام کوئست: 3132).


[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 199-198، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1364 هـ ش.

[2]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج 2، ص 259، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404 هـ ق.

[3]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 52، دار المعرفة، بیروت، 1412 هـ ق.

[4]. همان، ص 54.

[5]. صحیح بخاری، ج 5، ص 186، دار الفکر، بیروت.

[6]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 291، ، ” ثم نزلت الولاية و إنما أتاه ذلك في يوم الجمعة بعرفة”.

[7]. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 23، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1419 هـ ق.

[8]. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج 6، ص 61، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364 هـ ش.

[9]. صحیح بخاری، ج 3، ص 12.

[10]. همان، ج 5، ص 165.

[11]. در این بخش، تضادهای موجود در کتب اهل سنت در ارتباط با این آیه  بیان شده، وگرنه شیعیان نیز معتقدند که بعد از اعلام ولایت، فریضه دیگری نازل نشده است. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 289، ح 4.

[12]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 52.

[13]. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 11، ص 286، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1420 هـ ق “أنه ليس المراد هو ذلك اليوم بعينه حتى يقال إنهم ما يئسوا قبله بيوم أو يومين”

[14]. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج 6، ص 60.

[15]. “… و یا قوم هذه ناقة الله”.

[16]. “… کذبت ثمود المرسلین”.

[17]. “کذبت ثمود بطغویها…”.

[18]. “قال الذین استکبروا…”.

[19]. تفسیر نمونه،، ج 9، ص 158، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1374.

[20]. وسائل الشیعة، ج 16، ص 138،ح 21178.

[21]. نهج البلاغة، خطبه 201.

[22]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 265، تهران، انتشارات ناصر خسرو،1372؛ المیزان فی تفسیر القرآن، موسوی همدانی، سید محمدباقر، ج 15، ص433، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمییه قم، 1374.

[23]. نور، 6-9.

[24] مكارم شيرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 14،ص 378 و 379، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ اول، 1374ش؛ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن،مترجمان، ج 17، ص 102-103،انتشارات فراهانى‏، تهران،چاپ اول، 1360ش.

[25]. نور، 11-16.

[26] تفسیر نمونه، ج 14،ص 387-390؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن،مترجمان، ج 17، ص 107 – 109.