searchicon

کپی شد

سرنوشت نوزادان مرده در قیامت

از اصول اعتقادی و مسلّمات ما مسلمانان این است که پاداش و جزا به عمل شخص مربوط است: «هر كسى در گرو اعمال خویشتن است».[1]

و این که « براى مردم پاداشى جز آنچه خود كرده‌‏اند نیست».[2]

البته تفضّلات الهی و چند برابر شدن پاداش، وجود دارد. که باید دقّت نمود  این مسئله منافاتی با ارتباط جزا و عمل ندارد؛ چون تفضلات الهی، خود شروطی دارد که این شروط با عمل شخص حاصل شده است؛ به عنوان مثال خداوند می فرماید: «كسانى كه ایمان بیاورند و عمل صالحى انجام دهند، براى آنان پاداش مضاعف در برابر كارهایى است كه انجام داده‌‏اند».[3]

امّا در این جا سخن از کسانی است که مجال عمل نداشته اند. یا به دلیل مرگ به دوران بلوغ و رشد نرسیده اند و در طفولیت از دنیا رفته اند، یا این که از قوت عقلانی بهره مند نشده اند تا با آن به تشخیص برسند و عمل کنند.

درباره این اشخاص وقتی به اصول اعتقادی اسلام مراجعه کنیم، می بینیم که خدای تعالی با عدالت درباره آن ها قضاوت خواهد نمود، در این رابطه خداوند می فرماید: «ما ترازوهاى عدل را در روز قیامت برپا مى‌‏كنیم پس به هیچ كس كمترین ستمى نمى‌‏شود».[4]

اما برای تفصیل بحث، باید به جست و جو در روایات پرداخت شود، که مطابق مفاد آن ها، خداوند متعال برای عده ای در روز قیامت، مجال امتحان فراهم می کند و طبق نتیجه آن، حکم می کند: امام باقر (ع) می فرمایند: «چون روز رستاخیز فرا می رسد خداوند بر هفت گروه حجّت می آورد:

1- كودكانی كه پیش از بلوغ از دنیا رفته‏‌اند.

2- كسانى كه در زمان فترت؛ یعنى در فاصله زمانی میان دو رسول بوده و از دنیا رفته‏‌اند.

3- پیران سالخورده كه پیغمبر را درک كرده؛ ولى عقل خود را از دست داده بوده‌‏اند.

4- بیخردان یا عقب افتادگان روانى.

5- دیوانگان كه داراى عقل نبوده‌‏اند.

6- كران (نا شنوایان) كه حسّ شنوائى نداشته‌‏اند.

7- گنگ‏ها و لال‏هاى مادر زاد.

هر كدام از این چند دسته، با خداوند عزّ و جلّ احتجاج نماید، سپس فرمودند: آن گاه خداوند عزّ و جلّ فرستاده‏‌اى به سوى آنان گسیل دارد و آتشى براى امتحان ایشان برافروزد؛ پس به آنان فرمان می­دهد و می­گوید: پروردگار شما امر فرموده كه خود را در این آتش افكنید، پس هر كس در آتش جست، آن آتش بر وى سرد و سلامت شود، و هر كس نافرمانى نمود به سوى آتش دوزخ رهسپارش كنند».[5]



[1]. طور،21.

[2]. نجم، 39.

[3]. سبا، 37.

[4]. انبیاء، 47.

[5]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ‏3، ص 492.