searchicon

کپی شد

سجده

تعریف سجده

سجده در لغت به معنای تذلٌل و خوار شدن آمده است.[1] و در اصطلاح فقهی، گذاشتن پیشانی بر زمین را سجده می گویند.[2] در روایات زیادی، سجده به عنوان بهترین حالت انسان معرفی شده است. پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «بنده به چیزی با فضیلت تر از سجده پنهانی، به خداوند نزدیک نشده است».[3]

و نیز گفته اند: سجود در لغت به معنای فروتنی، افتادگی و … آمده است. در شرع مقدس به معنای نهادن مقداری از پیشانی بر زمین یا غیر آن در حالی که چیزی بین پیشانی و چیزی که بر آن سجده می شود، حایل و فاصله نباشد. دلیل آن روایتی است که می گوید: “هنگامی که سجده می کنی پیشانی ات را بر زمین بگذار و سریع به زمین نزن؛ (مانند نوک زدن کلاغ بر زمین)”.[4]

به اجماع تمام علما و فقها سجده در برخی از موارد واجب است؛ چرا که خدای متعال می فرماید: “ای کسانی که ایمان آورده اید: رکوع کنید و سجده به جا آورید…”.[5]

سجده به غیر خدا

بندگی غیر خدا، ناپسند و ممنوع بوده و در پی آن، سجده نیز اگر نشانی از پرستش غیر خدا به شمار آید، مجاز نمی باشد، اما اگر همین سجده، به فرمان خداوند و جهت اجابت دعوتش، در مقابل انسانی و برای احترام به او  انجام  پذیرد، چنین سجده ای نه تنها حرام نیست، بلکه نوعی عبودیت و بندگی پروردگار نیز به شمار خواهد آمد، همان گونه که تمام فرشتگان؛ غیر از ابلیس چنین سجده ای را به جا آوردند.

در این جا شبهه ای به وجود می آید که خداوند از یک طرف سجده بر غیر خدا را ممنوع نموده، و از طرفی دیگر دستور صادر می نماید که همان سجده ممنوعه، انجام پذیرد و این دو ظاهراً با هم متناقض اند، امّا اگر با دقّت به آن نگاه کنیم می بینیم که هیچ تناقضی بین آن دو وجود ندارد!

به عنوان مثال، اگر پدری یک بار به فرزندش بگوید که از وسیلۀ نقلیۀ من جهت تفریحات ناسالم استفاده نکن! و بار دیگر از او درخواست نماید که با همان وسیلۀ نقلیه، مهمانی را به منزلش بازگرداند، آیا می توان این دو گفتار او را متناقض ارزیابی نمود؟! در این دو گفتار پدر، هیچ تناقضی مشاهده نمی شود؛ چرا که شرایط هشت گانه تناقض در آن کامل نیست؛ بنابراین، اگر آن فرزند به درخواست دوم پدرش پاسخ مثبت نداده و خواهش اول او را بهانۀ نافرمانی خود قرار دهد، از نگاه مردم با انصاف، این بهانۀ او پذیرفتنی نخواهد بود.

به همین ترتیب اگر خداوند، یک بار اعلام نماید که سجده ای که نشانه ای از پرستش باشد، بر غیر من مجاز نیست و بار دیگر امر نماید که جهت احترام و نه پرستش، به آدم سجده نمایید، نباید آن دو را با هم متناقض پنداشت، بلکه نافرمانی از دستور او را باید نوعی سرکشی تلقی نمود؛ از این رو، ابلیس با سرپیچی از این فرمان، از دایرۀ بندگی پروردگار خارج شد.

تمام آنچه گفته شد، با فرض آن است که خداوند قبل از امر ملائکه به سجود؛ سجده بر غیر خود را تحریم نموده باشد، اما گفتنی است که چنین تحریمی از قبل وجود نداشته و در ادیان گذشته نیز سجده بر غیر خدا ممنوع شمرده نمی شد، چون نشانی از احترام بود و نه پرستش!

بر همین اساس، سجده پدر و برادران یوسف در مقابل او نیز امری ناپسند به شمار نمی آمد،[6] به همین دلیل است که در قرآن، با آن که آیات بسیاری در ارتباط با سجده بر خداوند وجود دارد،[7] اما در هیچ آیه ای مشاهده نمی شود که سجده بر غیر خداوند را به صورت مطلق، ممنوع نماید، حتی اگر تنها برای احترام باشد. آیاتی که به نوعی ناظر بر ممنوعیت سجده بر غیر خدا است، منحصر در مواردی است که مانند سجده بر ماه و خورشید، شائبۀ پرستش آنان را به دنبال داشته باشد.[8] البته بعدها و در زمان ظهور اسلام، به دلیل این که سجده به تدریج از حالت احترام خارج شده و  به عنوان نمادی از پرستش درآمده بود، پیشوایان دینی و امامان معصوم (ع)، پیروان خود را از هرگونه سجده ای بر غیر خداوند باز می داشتند.[9]

سجده فرشتگان بر آدم

قرآن در سوره حجر می فرماید:” و (به خاطر بياور) هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گل خشكيده‏اى كه از گل بدبويى گرفته شده، مى‏آفرينم. هنگامى كه كار آن را به پايان رساندم، و در او از روح خود (يك روح شايسته و بزرگ) دميدم، همگى براى او سجده كنيد!» همه فرشتگان، بدون استثنا، سجده كردند جز ابليس، كه ابا كرد از اين كه با سجده كنندگان باشد.[10]

در این سوره به چند نکته از مسئله مهم خلقت انسان اشاره شده است:

1. خلقت انسان و دارا بودن بعد جسمانی و روحانی (الهی)

2. امر ملائکه به سجده بر او

3.سجده همه ملائکه و تمرد و سرپیچی شیطان از فرمان الهی

و در سوره ص می فرماید:” و به خاطر بياور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گل مى‏آفرينم! هنگامى كه آن را نظام بخشيدم و از روح خود در آن دميدم، براى او به سجده افتيد!» در آن هنگام همه فرشتگان سجده كردند، جز ابليس كه تكبّر ورزيد و از كافران بود![11]

در این سوره علاوه بر سه مورد در آیۀ پیشین به یک نکتۀ دیگر از مسئله مهم خلقت انسان اشاره شده است:

کفر شیطان در نتیجه تکبر و تمرد از فرمان الهی

پس ملاحظه می شود در این سوره خداوند متعال علاوه بر اشاره به بعد جسمانی و روحانی (الهی) انسان، از کفر شیطان که نتیجه تکبر و سرپیچی او از فرمان الهی به سجده بر انسان است، سخن به میان آمده است.

در سوره بقره می فرماید: “(به خاطر بياور) هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روى زمين، جانشينى [نماينده‏اى‏] قرار خواهم داد.» فرشتگان گفتند: «پروردگارا!» آيا كسى را در آن قرار مى‏دهى كه فساد و خونريزى كند؟! (اگر هدف از آفرينش اين انسان، عبادت است،) ما تسبيح و حمد تو را به جا مى‏آوريم، و تو را تقديس مى‏كنيم». پروردگار فرمود: «من حقايقى را مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد.» سپس علم اسماء [علم اسرار آفرينش و نامگذارى موجودات‏] را همگى به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست مى‏گوييد، اسامى اينها را به من خبر دهيد!» فرشتگان عرض كردند: «منزهى تو! ما چيزى جز آنچه به ما تعليم داده‏اى، نمى‏دانيم تو دانا و حكيمى». فرمود: «اى آدم! آنان را از اسامى (و اسرار) اين موجودات آگاه كن». هنگامى كه آنان را آگاه كرد، خداوند فرمود: «آيا به شما نگفتم كه من، غيب آسمان ها و زمين را مي دانم؟! و نيز مي دانم آنچه را شما آشكار مي كنيد، و آن چه را پنهان مي داشتيد!» و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده و خضوع كنيد!» همگى سجده كردند جز ابليس كه سر باز زد، و تكبر ورزيد، (و به خاطر نافرمانى و تكبرش) از كافران شد. “[12]

در این سوره علاوه بر اشاره به برخی از موارد ذکر شده در آیات فوق به چند نکته از مسئله مهم خلقت انسان اشاره شده است:

1. خلقت انسان به عنوان خلیفه خدا.

2. اعتراض ملائکه به خلقت انسان.

3. تعلیم اسماء الهی به انسان و بر طرف کردن اعتراض ملائکه.

در این سوره اصلاً اشاره ای به دو بعد جسمانی و روحانی (الهی) انسان نشده است. ولی به تعلیم اسماء الهی به آدم اشاره شده است.

با اندکی دقت در معنای این آیه متوجه می شویم محتوای هر سه سوره در مورد خلیفه بودن انسان و سجده ملائکه بر حضرت آدم یکسان است، ولی در هر سوره با هدف خاصی تنها بعضی از مطالب بیان شده است و همه مطالب در یک سوره نیامده است.

سجده نكردن ابليس، حقيقت يا تمثيل

در خصوص سجده نكردن ابليس، حقيقت يا تمثيل باید به نکات زیر توجه داشت

1. مفهوم واژه‏هاى ابليس و تمثيل

ابليس: مراد از اين كلمه در قرآن مجيد، موجودى است زنده، باشعور، مكلف، نامرئى و فريب كار و… كه از امر خداوند سر پيچيد و به آدم سجده نكرد، در نتيجه رانده شد و مستحق عذاب گرديد. او در قرآن اكثراً به نام شيطان خوانده شده و فقط در يازده محل به جاى شيطان لفظ ابليس به كار رفته است.[13]

در لسان العرب؛ ابليس به مأيوس از رحمت خدا و پشيمان معنا شده است.

در قرآن كريم به ماهيت ابليس اشاره شد (كان من الجّن) ابليس از سنخ جن است[14] و تفاوت اسم‏هاى ابليس سهمى در تغيير ماهيت او ندارد؛ چنان كه عربى بودن كلمه ابليس هم مورد ترديد است.[15]

تمثيل: يعنى مثل آوردن؛ راغب اصفهانى مى‏گويد: “و المثل عبارة عن قول فى شى‏ء يُشبه قولاً فى شى‏ء آخر بينهما مشابهة ليُبيّن احدهما الآخر؛ مثل، قولى است درباره‏ چيزى كه شبيه است به قولى درباره چيزى ديگر تا يكى آن ديگرى را بيان و مجسّم كند”.

2. بين صاحب نظران در تحليل مثل‏هاى قرآنى، در خصوص تشريح مصداق، نه تبيين مفهوم دو بينش است: يكى اين كه اين مثل‏ها در حدّ تشبيهات عرفى هستند و تنها براى تقريب معارف بلند و اسرار پوشيده‏ نظام هستى به اذهان انسان‏هايى است كه در افق ماده به سر مى‏برند.

نظر ديگر آن است كه مثل‏ها بيانگر وجود مثالى آن حقايق است و هيچ گونه تشبيه و مجازگويى در كار نيست.

تفاوت اين دو ديدگاه در آن جا كه مثلاً خداى سبحان انسان‏ها را به “حمار” يا “كلب” تشبيه كرده، اين است كه بر اساس ديدگاه اول اينان واقعاً حمار نيستند، ليكن چون حمار از فهم حقايق محرومند؛ از اين روى به آن حيوان تشبيه شده‏اند، اما بر اساس ديدگاه دوم؛ اين تمثيل بيانگر حقيقت مثالى در آنان است و در موطنى كه حقايق اشيا ظهور مى‏كند، واقعيت و حقيقت مثالى نيز ظهور مى‏كند و از اين رو است كه اينان در قيامت به صورت حيوان محشور مى‏شوند.[16]

امر به سجده نمى‏تواند امرى حقيقى باشد، چون در اين صورت از دو حال خارج نيست، يا امر مولوى و تشريعى است؛ نظير: “اقيموا الصلاة و آتوا الزكوة و اركعوا مع الراكعين”[17] يا امر تكوينى است همانند “فقال لها و للأرض ائتيا طوعاً او كرهاً قالتا اتينا طائعين”[18] و هر دو قسم محذور دارد. محذور امر تكوينى اين است كه قابل عصيان نيست، چون ايجاد مراد تكوينى خداوند، حتمى مى‏شود.[19] به بيان على (ع) سخن خدا، صوت يا ندايى كه با گوش شنيده شود، نيست، بلكه فعل و ايجاد است. محذور امر مولوى و تشريعى نيز اين است كه فرشتگان اهل تكليف نيستند و براى آنها وحى، رسالت، امر و نهى مولوى، وعده و وعيد و بالاخره اطاعتِ در مقابل عصيان تصور نمى‏شود؛ زيرا اگر موجودى معصوم محض بود و گناه در او راه نداشت، اطاعت ضرورى است و اگر اطاعت ضرورى بود، كفر و استكبار و معصيت از او ممتنع است و اوامر و نواهى تشريعى و اعتبارى در مورد او مقتضى ندارد.

ممكن است گفته شود شكى نيست كه:

اولاً، اين گونه عناوين نسبت به جنّ قابل تصوّر است؛ يعنى آنان نيز، همانند انسان از قوانين تشريعى و اعتبارى و انزال كتب و ارسال رسل برخوردارند.

ثانياً، ابليس از جن است.

ثالثاً، ابليس به نحو تشريع مأمور به سجده شد؛ از اين رو عناوينى چون عصيان، مخالفت و استكبار درباره‏ او اطلاق شده است.

رابعاً، فرشتگان و ابليس، مخاطب به يك خطاب و مأمور به يك امر شدند.

با توجه به اين چهار مقدمه چگونه مى‏شود كه امر (اسجدوا) نسبت به ابليس تشريعى باشد ليكن نسبت به فرشتگان نباشد؟

پاسخ اين است كه:

اولاً، مخاطبان اصيل در فرمان سجده، فرشتگانند و ابليس در ضمن آنان مندرج بود و چون مخاطبان اصيل و كثير و غالب، مشمول حكم مولوى و تشريعى نيستند، پس اصل حكم از سنخ تشريعى نبوده است.

ثانياً، صرف امكان تشريعى نسبت به ابليس موجب حمل امر مزبور بر تشريعى نيست.

ثالثاً، اثبات امر جداگانه به ابليس، نيازمند دليل است كه تاكنون احراز نشده، گرچه برخى از آيه‏ (اذ امرتك) چنين احتمالى را بعيد ندانسته‏اند.

رابعاً، تفكيك امر واحد و تحليل آن به تشريعى و تمثيلى خلاف ظاهر و نيازمند به برهان بر تفكيك است و تاكنون هيچ دليلى در اين جهت اقامه نشده است.

با توجه به آنچه گذشت، حقيقى بودن امر به فرشتگان به هر دو قسم آن محذور دارد و چون محذور آن قابل رفع نيست و قسم سومى براى امر حقيقى تصوّر نمى‏شود، بايد از واقعى و حقيقى بودن امر به سجده، صرف نظر و آن را بر تمثيل حمل كرد؛ چون تشريع و تكوين گرچه با هم ناسازگار است، ليكن نقيض يک ديگر نيست تا ارتفاع آنها محال باشد.

البته تمثيلى بودن امر به سجده به اين معنا نيست كه اصل دستور سجده واقع نشده و به عنوان داستانى “تخيّلى و نمادين” بازگو شده و ساخته و پرداخته‏ ذهن است و مطابَق خارجى ندارد، بلكه به اين معنا است كه حقيقتى معقول و معرفتى عينى به صورت محسوس و مشهود بازگو شده است. نظير آنچه در سوره‏ “حشر” درباره‏ نزول قرآن بر كوه و متلاشى شدن كوه آمده است.[20]  به عبارت ديگر پس از تبيين محذور امر واقعى تشريعى و امر حقيقى تكوينى، اكنون يا بايد محذورهاى ياد شده را با حفظ  واقعى بودن امر مرتفع كرد، يا بايد راه سومى را پيمود تا بتوان هم اصل امر و تحقق آن را توجيه كرد، و هم چيزى را كه بيرون از تشريع و تكوين باشد و حقيقتاً امر الهى محسوب شود، تصوير كرد، ولى چون امر منحصر به تكوينى و تشريعى است و محذور هيچ يك قابل رفع نيست، راه سوم را طى مى‏كنيم، بدين صورت كه از واقعى بودن امر، صرف نظر مى‏كنيم و آن را بر تمثيل تكوينى حمل مى‏كنيم.[21]

امر به سجده‏ بر آدم (ع) نه امر تكوينى است و نه تشريعى، بلكه تمثيل يك واقعيت است و آن واقعيت اين است كه شامخ ترين مقام در جهان امكان، مقام انسانيت و مقام خليفة اللهى است كه فرشتگان در برابر آن خضوع مى‏كنند؛ ولى شيطان راهزن اين مقام است.[22]

سجده تعظیم بر حضرت یوسف (ع)

در قرآن از دو سجده بر غیر خدا یاد شده است. یکی سجده ملائکه بر حضرت آدم (ع)[23] و دیگری سجده برادران و پدر و مادر حضرت یوسف (ع) بر آن حضرت. از آن جا که هر دو سجده یک نوع است، بنابراین، در این جا فقط  اشکال سجده بر حضرت یوسف (ع) را مورد بررسی قرار می دهیم و به دنبال آن حکم سجده بر آدم نیز روشن می شود.

قرآن می فرماید: “و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگی به خاطر او به سجده افتادند و گفت: پدر، اين تعبير خوابى است كه قبلاً دیدم”.[24]

در این باره احتمالاتی داده شده است:

1. بعضی از مفسران گفته اند: دو گونه سجده داريم؛ یکی سجده عبوديت و پرستش که مختص خدا است در مقابل پرستش شمس و اصنام و كواكب و غير اين ها كه مشركان داشتند، دیگری سجده تعظيم و احترام كه نسبت به پادشاهان، سلاطين، انبيا، ساير اعاظم و بزرگان ابراز می شود و اين تابع امر و نهى الاهى است. در شريعت اسلام از این نوع سجده نهى اكيد شده است که این سجده، حرام است، ولی شرك نیست. خدای متعال این نوع سجده را در مورد حضرت آدم واجب کرده است و عين اطاعت خدا است؛ لذا شيطان به جهت مخالفت مطرود شد، اما معلوم نیست که در شريعت ابراهيم و انبيا بنى اسرائيل نیز ممنوع بوده باشد، بلكه چه بسا ممدوح نیز باشد. شاهد بر اين ادعا که سجده دو بخش است، فرمايش خود پیامبر اکرم (ص) است كه اگر سجده بر غير خدا جايز بود، مي گفتم زن ها به شوهرها سجده كنند. معناى اين جمله آن نيست كه زن ها شوهرهای خود را بپرستند، بلكه به اين نحو (با سجده) به همسران خود تعظيم و احترام کنند.[25]

2. مقصود آیه این است که به دستور حضرت يوسف (ع) آنان بسیار مورد تکریم قرار گرفتند و در كاخ اختصاصى و بر تخت سلطنتى نشانده شدند، چون يوسف (ع) وارد شد، نوری الاهى که از جمال بديع و دل ‏آراى حضرتش متلألأ بود ايشان را خيره و از خود بى‏خود ساخته بود تا حدى كه عنان را از كف داده و بى ‏اختيار به خاک افتاده‏اند.

اما این که این سجده برای عبادت نبوده، به دليل اين است كه سجده به معناى پرستش و عبادت، مخصوص خدا است و براى هيچ كس در هيچ مذهبى پرستش غیر خدا جايز نيست. توحيد عبادت كه بخش مهمى از مسئله توحيد است كه همه پيامبران به آن دعوت نمودند، مفهومش همين است.

بنا براين، نه يوسف كه پيامبر خدا بود، اجازه مى‏داد كه براى او سجده و عبادت كنند و نه پيامبر بزرگى همچون يعقوب اقدام به چنين كارى مى‏كرد و نه قرآن به عنوان يك عمل شايسته يا حداقل مجاز از آن ياد مى‏نمود.

بنابر اين، سجده مزبور براى سجده شكر از خدا بود. همان خدايى كه اين همه موهبت و مقام عظيم به يوسف داد و مشكلات و گرفتاري هاى خاندان يعقوب را بر طرف نمود. در اين صورت سجده در عين اين كه براى خدا بود چون به خاطر عظمت موهبت يوسف انجام گرفته است، تجليل و احترام براى او نيز محسوب مى‏شد و از اين نظر ضمير در” له” كه مسلّماً به يوسف باز مى‏گردد، با اين معنا به خوبى سازگار خواهد بود.

صاحب تفسیر نمونه می گوید: این معنا نزديك تر به نظر مى‏رسد، به خصوص اين كه در روايات متعددى كه از ائمه (ع) نقل شده مى‏خوانيم: سجود آنها به عنوان عبادت براى پروردگار بود.

در بعضى از احاديث ديگر مى‏خوانيم‏: سجده برادران یوسف به عنوان اطاعت پروردگار و تحيت و احترام به يوسف بوده است.

همان گونه كه در داستان آدم نيز، سجده براى خداوند بزرگى بوده است كه چنين موجود بديعى را آفريد. این سجده در عين عبادت خدا بودن، دليلى است بر احترام و عظمت مقام آدم. اين درست به آن مي ماند كه شخصى كار بسيار مهم و شايسته‏اى انجام دهد و ما به خاطر آن براى خدايى كه چنين بنده‏اى را آفريده است، سجده كنيم كه هم سجده براى خدا است و هم براى احترام اين شخص.[26]

3. منظور از سجده مفهوم وسيع آن؛ يعنى خضوع و تواضع است؛ زيرا سجده هميشه به معناى معروفش نمى‏آيد، بلكه گاهی به معناى هر نوع تواضع نيز، آمده است؛ لذا بعضى از مفسران گفته‏اند كه تحيت و تواضع متداول در آن روز خم شدن و تعظيم بوده است و منظور از سجود در آيه فوق همين است، ولى با توجه به جمله “خرّوا” كه مفهومش بر زمين افتادن است، چنين بر مى‏آيد كه سجود آنها به معناى انحنا و سر فرود آوردن نبود.[27]

4. برخى ديگر از مفسران بزرگ گفته‏اند: عبادت، عبارت از آن است كه بنده، خود را در مقام عبوديت در آورد و عملا بندگى و عبادت خود را اثبات هم بكند و همواره بخواهد كه در بندگى ثابت بماند.

بنابر اين، فعل عبادى بايد فعلى باشد كه صلاحيت براى اظهار مولويت مولى، يا عبوديت عبد را داشته باشد؛ مانند سجده و ركوع كردن و يا جلو پاى مولا بر خواستن، يا پشت سر او راه رفتن، و … هر چه اين صلاحيت بيشتر باشد، عبادت بيشتر و عبوديت متعين‏تر مي شود و از هر عملى در دلالت بر عزت مولويت و ذلت عبوديت، روشن‏تر و واضح‏تر، دلالت سجده است؛ زیرا كه در سجده بنده به خاک مى‏افتد و روى خود را به خاک مى‏گذارد، اما سجده عبادت ذاتى نيست، بلكه قصد عبادت لازم دارد، پس اگر در سجده‏اى مانعى تصور شود، ناگزير از جهت نهى شرعى، يا عقلى خواهد بود و آنچه در شرع و يا عقل ممنوع است، اين است كه انسان با سجده خود براى غير خدا، بخواهد براى آن غير، اثبات ربوبيت كند، اما اگر منظورش از سجده صرف تحيت و يا احترام او باشد، بدون اين كه ربوبيت براى او قائل باشد، بلكه صرفاً منظورش انجام يك نحو تعارف و تحيت باشد و بس، در اين صورت نه دليل شرعى بر حرمت چنين سجده‏اى هست و نه عقلى.

چيزى كه هست ذوق دينى، كه مردم متدين آن را از انس ذهن به ظواهر دين كسب كرده‏اند، اقتضاء مى‏كند كه به طور كلى اين عمل را به خدا اختصاص دهند و براى غير خدا هر چند از باب تعارف و تحيت باشد، به خاك نيفتند. اين ذوق قابل انكار نيست، لكن چنين هم نيست كه هر عملى را كه به منظور اظهار اخلاص در باره خدا مى‏آوريم، آوردن آن عمل در باره غير خدا ممنوع‏ باشد.[28]

سجود يعقوب و برادران و مادرشان براى خدا بوده، اما يوسف همچون كعبه، قبله بوده است، لذا در تعبيرات عرب گاهى گفته مى‏شود: “فلان كس به سوى قبله نماز خواند”.

هم چنان كه ما خدا را عبادت مى‏كنيم و كعبه را قبله خود مى‏گيريم و نماز و عبادت را بدان سو انجام می دهیم، پس با سجده در مقابل كعبه، خدا عبادت مى‏شود نه كعبه و معلوم است كه آیت خدا از آن نظر كه آيه و نشانه است، از خودش استقلالى ندارد و اگر سجده شود، جز صاحب نشانه؛ يعنى خدا عبادت نشده است.[29]

با توجه به مطالب گذشته روشن می شود که در اسلام به غیر از سجده معهود که برای خدا بیان شده، سجده دیگری حتی برای تعظیم و احترام وجود ندارد.

به طوری که در بعضی روایات آمده که بعضی از اصحاب پیامبر درخواست نمودند که ایشان را سجده نمایند، آن حضرت در پاسخ فرمود: لَا بَلِ اسْجُدُوا لِلهِ،[30] نه بلکه فقط برای خدا به سجده بیافتید.

در ذیل توجه شما را به فتاوای مراجع عظام تقلید جلب می کنیم:

دفتر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی):

سجده كردن برای غير خداوند متعال حرام می‌باشد و بعضی از مردم عوام كه در مقابل قبر ائمه اطهار (ع) پيشانی را به زمين ‏می‌گذارند، اگر برای شكر خداوند متعال باشد، اشكال ندارد و گرنه حرام است.‏

دفتر حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (ره):

تعظيم و سجده در مقابل غير خدا جايز نيست و سجده يعقوب و فرزندانش نيز سجده شکر براي خداوند تعالي بوده است.

دفتر حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مدظله العالی):

سجده براى غير خدا جايز نيست.

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی):

معروف در میان علما و مفسران این است که آنها به خاطر عظمتی که خدا به یوسف داده بود، برای خدا سجده کردند که نوعی سجده شکر است.

سجده های واجب قرآن

در اين باره (حکم سجده های واجب قرآن) به بيان ديدگاه های مراجع تقليد مي پردازیم:

مطابق فتوای همه مراجع تقلید، بر انسان واجب است بعد از خواندن یا شنیدن آیاتی که سجده واجب دارند، سجده کند.

حضرت امام خمینی (ره) در این باره فرموده اند:”در هر يک از چهار سوره “و النجم”، “اقرء”، “الم تنزيل” و “حم سجده”، يك آيه سجده هست كه اگر انسان بخواند يا گوش به آن دهد، بعد از تمام شدن آن آيه، بايد فوراً سجده كند و اگر فراموش كرد، هر وقت يادش آمد بايد سجده نمايد.[31]

بعضی از مراجع معظّم تقلید فرموده اند: حتّی اگر بدون اختیار به آيۀ سجده گوش دهد یا این آیات به گوشش بخورد، بنا بر احتیاط واجب باید سجده کند.[32]

لازم به تذکر است که در سجده های واجب قرآن نمى‏شود بر چيزهاى خوراكى و پوشاكى سجده كرد، اما لازم نيست سایر شرایط معتبر در سجده نماز مراعات شود[33]؛ مثلاً لازم نیست که رو به روی قبله باشند یا طهارت و وضو داشته باشند.

همچنین گفتن ذکر خاصی هم واجب نیست و حتی اگر ذکر نگوید و به قصد سجده پیشانی خود را به زمین بگذارد کافی است.[34]

البته در هنگام شنیدن آیاتی که سجده واجب دارند اگر به صورت پخش غیر زنده باشد، بعضی از مراجع معظم تقلید، سجده را واجب نمی دانند[35] هر چند به جا آوردن آن اشکالی ندارد.

فلسفه سجده سهو

در خصوص علت و حکمت تشریع دو سجده سهو، در روایت آمده است که آن دو «مرغمتان»[36] نسبت به شیطان هستند، که با توجه به معانی ماده رغم،[37] یعنی سجده سهو باعث خواری و خشم شیطان و نوعی مخالفت و دشمنی با شیطان است.

اما این که چگونه دو سجده سهو، باعث خواری و خشم شیطان می شوند، باید به ارزش سجده، در عالم بندگی توجه کرد.

بنابر روایات: سجده نهایت بندگی بنی آدم به شمار می آید،[38] نزدیک ترین حالت بنده به ذات حق تعالی است.[39] سخت ترین حال برای شیطان این است که ببیند انسان در حال سجده است.[40]

امام خمینی (ره) در مورد اسرار و رازهای حالت سجده می گوید: راز اصل سجده، ترک خویشتن، چشم از خود شستن و چشم بستن از ما سوی الله می باشد، سرّ قرار دادن سر بر خاک، چشم پوشیدن از مقامات خود و علامت تسلیم تام بودن و توجه به اصل خویش و یادآوری از نشئه خاکی خود است.[41]

لذا فراموشی، شک و سهو در نماز، گرچه یک گناه محسوب نمی شود، اما نوعی نقص معنوی در مقام بندگی ذات حق تعالی محسوب می شود و به همین جهت ذات حق تعالی از بنده خود خواسته است تا آن را با بهترین جزء نماز که سجده است، جبران نماید که مایه خواری و خشم شیطان شود.

سجده در روایات

یکی از مسائلی که از سوی مخالفان شیعیه مطرح می شود و از این طریق شیعه را مورد حمله قرار می دهند، مسئلۀ سجده بر خاک است، اما بنابر عقیدۀ شیعیان، شیعه بر خاک سجده می کند، نه برای خاک و اگر برای خاک باشد، بدون تردید این حالتی از حالات شرک است و شیعه این نوع از سجده را حرام می داند؛ برای این که سجود این چنینی برای غیر خدا است و اثباتش نیاز به براهین و تلاش زیاد ندارد.

اخبار و روایات وارده در باب سجود را می شود به سه قسم تقسیم نمود:

1. روایاتی که تأکید می کنند به ضرورت سجده بر زمین.

2. روایاتی که اشاره دارند به سجده بر گیاهان؛ مانند حصیر.

3. روایاتی که اشاره دارند به سجده بر پیراهن (پارچه) پنبه ای یا پشمی.[42]

الف. روایاتی که بر سجود روی زمین تأکید می کنند.

روایات در این زمینه فراوان است و با تعابیر متفاوت و مختلف در کتاب های روایی نقل شده است که ما در این جا به ذکر چند نمونه اکتفا می کنیم:

1. از پیامبر اسلام (ص) نقل شده که فرمود: “جعلت لی الارض مسجداً و طهوراً”؛ زمین برای من محل سجده و پاک کننده قرار داده شد.

این روایت در کتاب مسلم این گونه آمده است: “تمام زمین برای ما محل سجده قرار داده شد و خاکش برای ما پاک کننده (طهور)، در صورتی که آب یافت نشود”.

در سنن ترمذی این گونه آمده است: “تمام زمین برای من مسجد و طهور قرار داده شد”.

در کلام بیهقی چنین نقل شده است: “زمین برای من طهور و مسجد قرار داده شد”.

در کلام بیهقی با این بیان نیز ملاحظه می شود: “زمین برای من پاک و مسجد قرار داده شد و هر کجا که هنگام نماز شد نماز می خوانم هر طور که باشد”.[43]

2. اباذر نقل می کند که رسول خدا (ص) فرمود: “زمین برای تو محل سجده است. پس هر کجا که وقت نماز شد، نماز بخوان”.[44]

3. ابن عباس می گوید: “پیامبر (ص) بر سنگ سجده کرد”.[45]

4. ابو سعید خدری روایت می کند: “من با چشمان خودم دیدم که بر پیشانی و بینی رسول خدا (ص) اثر خاک و گل بود”.[46]

5. جابربن عبدالله می گوید: “من با رسول خدا (ص) نماز ظهر می خواندم. به خاطر شدت گرما و حرارت، یک تکه سنگ در دست خود گذاشتم تا این که سرد شود و بر آن سجده کنم”.

6. انس بن مالک می گوید: “ما با پیامبر (ص) در گرمای شدید نماز می خواندیم، هر  یکی از ما سنگ بر می داشتیم و در دست خود نگه می داشتیم تا این که خنک شود، وقتی سرد شد می گذاشتیم و بر آن سجده می کردیم”.[47]

7. عمر بن خطاب می گوید: “در شب بارانی برای نماز صبح خارج شدیم؛ چون زمین گل آلود شده بود، هر یک از ما مقداری سنگ جمع آوری کردیم و در حیاط مسجد فرش کردیم و بر آن نماز گزاردیم، وقتی پیامبر (ص) متوجه این مسئله شد، فرمود: چه چیز خوبی، پس این شروع نماز خواندن با سجده بر سنگ بود”.[48]

8. عیاض بن عبدالله قرشی نقل می کند: “چون پیامبر (ص) دید مردی بر عمامه ای که بر سرش است، سجده می کند، اشاره فرمود عمامه ات را به عقب بکش و اشاره فرمود با پیشانی ات سجده کن”.[49]

اینها نمونه ای از روایات فراوانی است که بیان می کند، سجود باید بر خاک و زمین باشد. بیهقی می گوید: … اگر سجود بر پارچه و لباس جایز بود، باید در روایات به آن اشاره می شد؛ چرا که سجده بر آن از برداشتن سنگ و خنک کردن در دست برای سجود راحت تر بود.[50]

ب. روایاتی که می گویند سجود بر غیر زمین بدون عذر جایز است:

1. انس بن مالک نقل می کند: “جده اش (ملیکه) رسول خدا (ص) را برای غذایی که برای آن حضرت پخت، دعوت کرد. پیامبر (ص) از آن غذا و طعام خورد، سپس فرمود: برخیزید و با من نماز اقامه کنید. انس بن مالک می گوید: پا شدم و حصیری را که بر اثر مرور زمان سیاه شده بود، آبی پاشیدم و نمناکش کردم. پیامبر (ص) بر آن ایستاد. من پشت سر حضرت و آن پیر زن (جده اش) پشت سر من به نماز ایستادیم.[51]

همچنین از انس روایت دیگری است با این مضمون که می گوید: “یکی از عمه هایم برای پیامبر (ص) طعامی پخت و خطاب به پیامبر اکرم (ص) گفت: من دوست دارم در منزل من غذا میل کنی و در آن جا نماز بخوانی! انس می گوید: پیامبر (ص) آمد، حصیر بزرگی که در منزل بود، دستور داد آن را در گوشه ای از اتاق گذاشتیم و روی آن را آب و جارو کردیم، پس پیامبر (ص) بر روی آن به نماز ایستاد و ما پشت سر آن حضرت نماز اقامه کردیم”.[52]

همچنین از انس بن مالک روایت است که می گوید: “ام سلیم از رسول خدا (ص) درخواست نمود تا به منزلش بیاید و نماز بخواند، تا وی آن جا را مکان همیشگی نمازش قرار دهد! رسول خدا (ص) درخواست ام سلیم را اجابت کرد، به منزل او آمد، حصیری را که در خانه اش بود با آب مرطوب نمودم و پیامبر در آن جا نماز خواند، ام سلیم با پیامبر (ص) نماز گزارد و آن جا را مصلای خویش قرار داد”. [53]

2. ابن عباس نقل می کند: “رسول خدا (ص) بر حصیر کوچک نماز می گزارد”.[54]

3. ابو سعید خدری می گوید: “بر پیامبر (ص) وارد شدم، دیدم آن حضرت بر روی حصیر نماز می خواند و بر همان حصیر سجده می کند”.[55]

4. میمونه (همسر پیامبر) نقل می کند: “رسول الله در حال نماز بود و من در کنارش بودم به گونه ای که پیراهنش به من می خورد، هنگامی که به سجود می رفت، و بر حصیر نماز می گزارد”.[56]

روایات در این زمینه فراوان است که به جهت اختصار به همین مقدار اکتفا می کنیم.

ج. روایاتی که می گویند سجده بر غیر زمین در حال عذر جایز است:

در این قسمت به بیان حدیث انس بن مالک اکتفا می کنیم. انس می گوید: “ما با رسول خدا (ص) نماز می خواندیم. هرگاه یکی از ما به جهت شدت گرما، نمی توانستیم پیشانی خود را بر زمین بگذاریم، در حال سجده، پیراهن خود را پهن می کردیم و بر آن سجده می کردیم”.

این روایت در منابع مختلف اهل سنت؛ مانند صحیح بخاری و صحیح مسلم با الفاظ و تعابیر مختلف نقل شده است.[57]

دو نکته از این روایات برداشت می شود:

اول: سجده باید بر خاک باشد، پس از آن چیزهایی که از زمین می روید، غیر از خوردنی ها و پوشیدنی ها

دوم: در حال اضطرار بر پیراهن و پارچه می توان سجده نمود.

سجده بر مهر و تربت

فقها و دانشمندان شیعه با پیروی از روایات ائمۀ شان (ع) می گویند: واجب است محل سجده در نماز، زمین یا چیزی که از زمین می روید یا از چیزهایی که غالباً خوردنی و پوشیدنی نیست باشد.[58]

اما این که چرا شیعه مقداری از خاک و گل را خشک می کند و به صورت مهر درآورده و بر آن سجده می کند؟

دلایلی برای این نقل کرده اند که برخی از آنها عبارت اند از:

1. به جهت اطمینان به طهارت و پاک بودن آن است؛ زیرا که یکی از شرایط محل سجده (چیزی که بر آن سجده می شود) آن است که پاک باشد. همچنین برای اطمینان به مباح بودن آن؛ چرا که یکی از شرایط محل سجده مباح بودن  آن است.

2. به خاطر این که در زمان ما غالباً کف خانه ها، مساجد و … با فرش پوشانده شده است و خاک یافت نمی شود، بنابراین، بر روی مهر سجده می کنند.

در پایان، پیرامون سجده سؤالاتی، از دفاتر مراجع شده است که همراه با پاسخ آن بیان می شود:

دفتر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی):

س): آيا بر زنى كه هنگام سجده بر مهر، پيشانى وى به خصوص جاى سجده با حجاب پوشيده شده است، اعاده نمازهايش واجب است؟

ج): اگر هنگام سجده متوجه وجود حائل نبوده، اعاده بر او واجب نيست.

س): زنى هنگام سجده، سر خود را روى مهر گذاشته، متوجه مى‏شود كه پيشانى وى به طور كامل با مهر تماس ندارد؛ زيرا چادر يا روسرى وى مانع از تماس كامل پيشانى با مهر است، لذا سرش را از روى آن بلند كرده و بعد از رفع مانع دوباره روى مهر گذاشته است، نماز او چه حكمى دارد؟ اگر عمل وى سجده مستقلى محسوب شود، نمازهايى كه خوانده است، چه حكمى دارد؟

ج): واجب است بدون اين كه سر خود را از زمين بلند كند، پيشانى‏اش را حركت دهد تا روى مهر قرار بگيرد. اگر بلند كردن پيشانى از زمين براى سجده روى مهر بر اثر جهل يا فراموشى بوده و اين عمل را فقط در يكى از دو سجده يك ركعت انجام مى‏داده، نمازش‏ صحيح است و اعاده واجب نيست. ولى اگر اين كار با علم و عمد بوده و يا در هر دو سجده يك ركعت آن را انجام داده، نمازش باطل و اعاده آن واجب است‏.

سجده بر خاک کربلا

سجده کردن بر خاک صحیح است. این خاک چه خاک مدینه و مکه باشد و چه خاک عراق، کربلا یا خاک هر نقطۀ دیگری از عالم.

شیعه برای اثبات این باورش به روایاتی تمسک می کند که به برخی اشاره می شود.

عایشه از پیامبر خدا (ص) نقل کرده که فرمود: «زمین برای من سجده گاه و پاک کننده قرار داده شد»[59] طبق این حدیث سجده بر خاک صحیح است.

در صدر اسلام که مساجد فرش نداشت، همه مسلمین در نماز بر خاک و رمل و شنی که با آن کف مساجد خود را پوشانیده بودند سجده می کردند و نه تنها پیامبر اکرم (ص) مسلمین را از این عمل منع نمی کرد؛ بلکه بر عکس وی از سجده بر غیر خاک (پارچه، لباس و عمامه) جلوگیری می نمود.[60] بنا بر این سجده بر خاک، سنگ، شن، رمل، حصیر سیره و سنت قطعی رسول اعظم (ص) بوده است و هیچ مسلمانی نیست که منکر جواز سجده بر خاک باشد و همۀ مذاهب اسلامی چنین سجده ای را صحیح می دانند، اما نسبت به خاک کربلا، شیعه معتقد است، سجده بر خاک کربلا مستحب است؛ زیرا در این خاک فرزند گرامی رسول خدا ، سید و آقای جوانان بهشت حسین بن علی (ع) برای حفظ دین خدا و احکام آن، جهاد کرد و به همراه فرزندان و اصحاب خویش به شهادت رسید. نخستین کسی که بر تربت امام حسین (ع) سجده کرد، حضرت علی بن الحسین، امام سجاد (ع) بود که امام چهارم شیعیان و مورد اعتماد و محبوب دل های همۀ مسلمانان و دوستان پیامبر اکرم (ص) است. بعد از ایشان شیعیان نیز به تبعیت از امامان معصوم (ع) خود سجده بر این خاک را امری مستحب می دانند.[61] البته این مربوط به بعد از شهادت حضرت امام حسین (ع) است که حود پنجاه سال بعد از رحلت پیامبر (ص) واقع شده است، اما این باعث نمی شود که بگوییم چون پیامبر اکرم (ص) بر خاک کربلا سجده نکرده است پس ما هم نباید سجده کنیم و سجده بر آن را افضل بشماریم. نظر به این که خاک کربلا از جنس زمین و از نوع خاک های دیگر جاهای کره زمین است، پس قطعا سجده بر آن صحیح است. مضافاً بر این که در منابع شیعه و سنی روایاتی وجود دارد که نشانۀ اهمیت و محبوبیت خاک کربلا در نزد خدای متعال است.

شیعه و سنی روایت کرده­اند که جبرئیل (ع) خاک کربلا را برای رسول خدا آورد.

در منابع اهل سنت از امٌ سلمه نقل شده است که گفت: «روزی رسول خدا (ص) به من فرمود که دم در بایست و اجازه نده کسی وارد شود» امٌ سلمة می گوید: «من دم در ایستادم. حسین آمد و خواست داخل شود، خواستم جلوگیری کنم؛ ولی نتوانستم. این پسر بچه پیش پدر بزرگش رفت. به رسول خدا گفتم فدایت شوم به من فرموده بودی اجازه ندهم کسی وارد شود؛ ولی فرزند شما از دستم فرار کرد و نتوانستم ممانعت کنم.» امٌ سلمه به پیامبر خدا عرض می­کند: «از کنار در دیدم که در دست شما چیزی است و اشک­هایتان جاری است و این پسر بچه هم بر روی شکم شما نشسته است! پیامبر اکرم (ص) فرمود: «بله، جبرئیل نزد من آمد و به من خبر آورد که امت من این فرزندم را می­کشند و خاک محل شهادت او را به من داد. این خاکی که در دستم هست همان خاک است.» [62] این روایت عیناً یا با کمی اختلاف در منابع دیگر اهل سنت نیز آمده است.[63]

شیعه هم این روایت را نقل کرده است در روایتی امام باقر (ع) می فرماید: جبرئیل خاکی که حسین (ع) بعداً بر روی آن کشته شد را برای پیامبر (ص) آورد و آن خاک در نزد ما است.[64]

بنا براین از نظر شیعه و سنی، سرزمین و خاک کربلا بسیار با اهمیت است و قطعاً سجده بر آن هم از سجده بر خاک های دیگر افضل است.

فلسفۀ سجده بر تربت امام حسین (ع)

در خصوص سجده بر تربت امام حسین (ع)، باید به نکات زیر توجه داشت:

1. در میان فقهای شیعه فقیهی را نمی توان یافت که معتقد باشد، سجود بر خاک امام حسین واجب است، بلکه بر این باورند هر خاکی که پاک و مباح باشد، سجده بر آن صحیح است. بله می گویند سجده بر خاک امام حسین (ع) مستحب است.[65]

2. سجود بر تربت حسینی نمونه ای است از نمونه های سجده بر خاک و مسلمانان بر صحت سجده بر خاک و زمین اجماع دارند، پس وجهی برای استثنای تربت حسینی از مطلق زمین و خاک باقی نمی ماند، تا گفته شود چرا شیعه  بر تربت امام حسین (ع) سجده می کند.

3. اهل بیت (ع) تأکید فراوان داشتند بر سجود بر تربت حسینی و امام سجاد (ع) اولین امامی بود که بر تربت حسینی سجده کرد. تمام امامان (ع) بر خاک امام حسین (ع) سجده می کردند و بر استحباب آن تأکید داشتند. چنان که امام صادق (ع) می فرماید: “سجده بر تربت سید الشهداء حجاب های هفت گانه را بر می دارد”.[66]

4. وجوه فراوانی بر رجحان داشتن سجود بر تربت سید الشهدا دلالت می کند که بر اهل دانش پوشیده نیست؛ مثلا:

الف. آموزه های اعتقادی: عمر بن سعد، صبح روز عاشورا نماز صبح را با لشکریانش به جماعت خواند، اما در ظهر  همان روز امام حسین (ع) را به شهادت رساند. شیعه با سجده بر تربت حسینی در نماز، اعلان می کند که نماز مرده و بی روح؛ مانند نماز عمر بن سعد و حاکمش یزید و … نمی خواند، بلکه نماز شیعه؛ مانند نماز امام حسین (ع)، جدش  و پدرش است. این همان چیزی است که مفهوم ولایت اهل بیت (ع) را نزد شیعیانش محکم و استوار می کند .

و به همین جهت ائمه (ع) به سجده بر تربت حسینی تأکید کردند؛ یعنی سجود بر تربت حسینی همان تسلیم و  خضوع برای خدا است، با پیروی از راه اولیائش.

ب. آموزۀ تاریخی: برخی تلاش کردند تا معالم و آموزه های غدیر که در آن با علی (ع) به عنوان امام و خلیفه بیعت شد و عاشورا که در زمان بنی امیه اتفاق افتاد را خاموش کنند. تربت حسینی سند زنده تاریخی است بر جنایات حکام  بنی امیه در روز عاشورا. زمانی که ظالمان در طول تاریخ تا به امروز، تمام امکانات خویش را تجهیز کردند تا تعالیم و آموزه های غدیر و عاشورا را کم رنگ کنند و از بین ببرند.

اما ائمه و اهل بیت (ع) حادثه عاشورای حسینی را از طریق مرثیه، گریه، زیارت و … در جان و دل مردم و نسل ها رسوخ دادند و بین آنان و قیام عاشورا ارتباط برقرار نمودند. از این رهگذر مسئله اهمیت و تأکید بر تربت حسینی آشکار می شود.

ج. آموزه های جهاد و شهادت: تربت حسینی یکی از چیزهایی است که می تواند انگیزۀ انقلاب و جهاد را در اکثریت مردم مسلمان تهییج کند و این همان چیزی است که امت اسلامی به آن نیازمند است. به ویژه در دنیایی که امروز ما در آن زندگی می کنیم و جامعۀ اسلامی مواجه با انواع جنگ ها است. تعامل و ارتباط با تربت حسینی، ارتباط با یک مقدار خاک جامد و بی روح نیست، بلکه تعامل و ارتباط با نیروی متحرک و مفهوم انقلاب و جهاد و … است.

علاوه بر اینها تربت امام حسین (ع) دارای آموزه های اخلاقی، سیاسی و عقیدتی – دینی مهم و … است که مباحث مبسوط در این باره را باید در کتاب های مربوط به نهضت و قیام حسینی جست و جو نمود.[67]

ارکان و مواضع سجده

در هنگام ذکر سجده، باید هفت موضع[68] روی زمین قرار گیرد، در این حکم، ملاک؛ استقرار و ساکن بودن این هفت موضع است.[69] البته این که هفت موضع در هنگام ذکر سجده باید روی زمین باشد، نه آن که بر خاک و آنچه سجده بر آن صحیح است قرار گیرد. از بین این هفت موضع، تنها پیشانی استثناء شده است که می بایست حتماً بر زمین (به معنای خاص آن) یا آنچه از زمین می روید واقع شود؛[70] (در واقع فقهاء با استفاده از روایات در این مسئله جنس زمین را مد نظر قرار داده اند).

معذور بودن از گذاشتن کف دست بر زمین در سجده

این که انسان باید در سجده كف دست خود را بر زمين بگذارد در صورت اختیار است، ولى در حال ناچارى و اضطرار مانعى ندارد که پشت دست را بر زمین بگذارد و اگر این هم ممكن نباشد، بايد مچ دست را بگذارد و چنانچه آن را هم نتواند بايد تا آرنج هر جا كه مى‏تواند بر زمين بگذارد و اگر آن هم ممكن نيست، گذاشتن بازو كافى است‏.[71]

شرایط سجده

از نظر اسلام سجده ای که در عبادتی مثل نماز انجام می گیرد دارای شرایطی است که آن شرایط باید رعایت شود. البته بدیهی است که این شرایط و احکام بی حکمت وضع نشده اند.

1. از جمله آن شرایط این است که رو به قبله (کعبه) باشد، چنانچه در توضیح المسائل آمده است:

«خانه كعبه كه در مكه معظمه مى‏باشد قبله است و بايد روبه روى آن نماز خواند، ولى كسى كه دور است اگر طورى بايستد كه بگويند رو به قبله نماز مى‏خواند كافى است و برخی از كارهاى ديگر مانند سر بريدن حيوانات نیز، بايد رو به قبله انجام گيرد».[72]

2. یکی دیگر از شرایط این است که انسان در موقع سجده کردن پیشانی خود را بر زمین و یا چیزهایی که از جنس زمین است و یا از زمین می روید بگذارد، «بايد بر زمين و چيزهاى غير خوراكى كه از زمين مى‏رويد، مانند چوب و برگ درخت سجده كرد و سجده بر چيزهاى خوراكى و پوشاكى صحيح نيست و نيز سجده كردن بر چيزهاى معدنى مانند طلا و نقره و عقيق و فيروزه باطل است، اما سجده كردن بر سنگ هاى معدنى، مانند سنگ مرمر و سنگ هاى سياه اشكال ندارد».[73]

حد ارتفاع مهر و محل سجده

محل سجده نمازگزار نبايد از محل زانوهايش بیش از چهار انگشت بسته پائین تر یا بلندتر باشد…[74]. بنابراین، اگر مثلاً از دو مهر استفاده می کنیم، در صورتی که ارتفاع دو مهر روی هم بیش از چهار انگشت بسته نباشد می توان بر آن سجده نمود. و تغییر ارتفاع مکان سجده در نماز نیز اشکالی ندارد.

ذکر سجده در نماز

در مورد ذکر سجود باید گفت انسان هر ذکری که در رکوع و سجود بگوید کافی است و احتیاطاً[75] آن ذکر به اندازۀ سه مرتبه “سبحان الله” در رکوع و سجده و یا یک مرتبه “سبحان ربی العظیم و بحمده” در رکوع و یک مرتبه «سبحان ربی الاعلی و بحمده» در سجده کمتر نباشد.[76]

طبق نظر برخی از فقهای معاصر به احتياط واجب در ركوع “سُبْحانَ رَبِّيَ الْأَعْلى‏ وَ بِحَمْدِهِ” نگويد[77] و همچنین “سبحان ربی العظیم و بحمده”  را در سجده نگوید.[78]

در بارۀ اذکاری که می توان در رکوع و سجود گفت روایاتی به ما رسیده است:

در روایتی از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که فرمودند: “من از قرائت در رکوع و سجود نهی شده ام. پس در رکوع خداوند را بزرگ بدارید و در سجده زیاد دعا کنید که سزاوار است مستجاب شود”.[79]

امام صادق (ع) از پدر بزرگوارشان و او از امیرالمؤمنین (ع) روایت کرده: “قرائتی در رکوع و سجود نیست. در رکوع و سجود تنها مدح خدای عز وجل است و بعد از آن درخواست و دعا، پس قبل از دعا با مدح و ثنای خدای عز وجل شروع کنید، سپس دعا کنید”.[80]

علامه مجلسی ذیل این حدیث فرموده اند: این حدیث دلالت بر استحباب ذکر و دعا در رکوع دارد.[81] و گفتن ذکر صلوات نیز در رکوع و سجود مستحب است بعد از ذکر یا قبل از آن[82] و این هم خود نوعی دعا است.[83]

برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به:

نمایه: فضیلت صلوات در رکوع و سجده، سؤال شماره 2376 (سایت اسلام کوئست: 3691).

چگونگی انجام سجده سهو و وجوب آن

دستور سجده سهو اين است كه بعد از سلام نماز فوراً نيّت سجده سهو كند و پيشانى را  به چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد  و بگويد: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ» يا «بِسْمِ اللَّه وَ بِاللَّهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ» ولى بهتر است بگويد: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ السَّلامُ عَلَيكَ ايُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ» بعد بايد بنشيند و دوباره به سجده رود و يكى از ذكرهايى را كه گفته شد بگويد  و بنشيند و بعد از خواندن تشهد سلام دهد.

به طور کلی، سجده سهو برای زیادی و نقصان (کاستی) غير عمدى در نماز، واجب است

موارد وجوب سجده سهو به شرح زیر است:

1. آن كه در بين نماز، سهواً حرف بزند.

2. آن كه يك سجده را فراموش كند.

3. آن كه در نماز چهار ركعتى بعد از سجده دوّم شك كند كه چهار ركعت خوانده يا پنج ركعت.

4. در جايى كه نبايد نماز را سلام دهد، مثلًا در ركعت اول سهواً سلام بدهد.

5. آن كه تشهد را فراموش كند.[84]

 


[1]. راغب، اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 396، چاپ اول، دار القلم، دمشق، 1416 هـ ق.

[2]. ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، ج 2، ص 213، چاپ چهارم، مؤسسه اسماعیلیان، قم 1364هـ ش.

[3]. مجیدی، غلام حسین، نهج الفصاحة، ج 1، ص 461، چاپ اول، مؤسسة انصاریان، قم، 1379.

[4] .ابن حبان، صحیحه، ج 1، ص 264.

[5]. حج، 77.

[6]. یوسف، 100، “و خروا له سجدا”.

[7]. انسان، 26؛ نجم، 62؛ علق، 19 و … .

[8]. فصلت، 37، “لا تسجدوا للشمس و لا للقمر و اسجدوا لله الذی خلقهن إن کنتم إیاه تعبدون”.

[9]. حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 14، ص 407 و 408، ح 19474، موسسه آل البیت، قم، 1409 ق.

[10].حجر، 29-31: ” وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئكَةِ إِنىّ‏ِ خَلِقُ  بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلَئكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ أَبىَ أَن يَكُونَ مَعَ السَّجِدِينَ”

[11] . ص، 72- 74: ” إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئكَةِ إِنىّ‏ِ خَالِقُ  بَشَرًا مِّن طِينٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلَئكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبرَ وَ كاَنَ مِنَ الْكَفِرِينَ”

[12].بقره، 30- 34:” وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئكَةِ إِنىّ‏ِ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِيفَةً  قَالُواْ أَ تجَعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نحَنُ نُسَبِّحُ بحِمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنىّ‏ِ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسمْاءَ كلُّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلىَ الْمَلَئكَةِ فَقَالَ أَنبِونىِ بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ قَالُواْ سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا  إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الحْكِيمُ قَالَ يَادَمُ أَنبِئْهُم بِأَسمْائهِمْ  فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسمْائهِمْ قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنىّ‏ِ أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئكَةِ اسْجُدُواْ لاَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِيسَ أَبىَ‏ وَ اسْتَكْبرَ وَ كاَنَ مِنَ الْكَافِرِينَ”

[13]. قرشى، سيد على اكبر ، قاموس قرآن، “واژه ابليس”.

[15]. جوادى، عبدالله، تسنيم، ج 3، ص 319.

[16] .همان، ص 231.

[17] .بقره، 43.

[18]. فصلت، 11.

[19]. يس، 82.

[20]. حشر، 21.

[21] . جوادى، عبدالله، تفسير موضوعى، ج 6، ص 183.

[22]. حمل بر تمثيل، تنها در مواردى روا است كه برهان عقلى يا نقلى بر آن گواه باشد، بنابراين اصول اعتقادى و ساير مباحث قرآنى هيچ كدام بر تمثيل حمل نمى‏‌شود.

[23]. نک: نجمى، هاشم زاده هريسى‏، بيان در مسائل قرآن، ص 620.

[24]. یوسف، 100، “وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ”.

[25].  طيب، سيد عبد الحسين‏، اطيب البيان في تفسير القرآن، ج ‏7، ص 280.

[26]. مکارم شیرازی، تفسير نمونه، ج ‏10، ص 82.

[27]. همان.

[28]. علامه طباطبایی، ترجمه الميزان، ج ‏1، ص 189 و 190.؛

[29]. تفسير الميزان و تفسير فخر رازى ذيل آيه مورد بحث؛ علامه طباطبایی، ترجمه الميزان، ج ‏11، ص 339.

[30]. محدث نوری،مستدرك الوسائل، ج 4، ص 480، مؤسسه آل البيت (ع)، قم، 1408 هـ ق.

[31]. توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج ‏1، ص 592، م 1093.

[32]. همان، آیات عظام شبیری زنجانی و مکارم شیرازی.

[33]. توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج ‏1، ص 595، م 1097.

[34]. همان، م 1099.

[35]. توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج ‏1، ص 593، م 1096، اگر آيه سجده را از كسى كه قصد خواندن قرآن ندارد، بشنود، يا از مثل گرامافون آيه سجده را بشنود لازم نيست سجده نمايد ، ولى اگر از آلتى كه صداى خود انسان را مى‏رساند بشنود واجب است سجده كند.

[36]. عاملی، حر، وسائل الشیعة، ج 8، باب 14، ح 10482، و باب 19، ح 10516 و باب 32، ح 10561.

[37]. فرهنگ جدید فارسی – عربی، ترجمه المنجد، ماده رغم.

[38] .جامع احادیث الشیعة، ج 5، ح 235: به نقل از رازهای نماز، ص 130.

[39]. همان،ح 2934 و ص 123.

[40] .عروة الوثقی، ج 1، ص 534.

[41]. امام خمینی (ره)، آداب نماز، ص 356و 357- 360.

[42]. علامه امینی، السجود علی التربة الحسینیة، ص 13.

[43]. صحیح البخاری، ج 1، ص 113؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 64؛ صحیح النسائی، ج 2، ص 32؛ صحیح ابی داود، ج 2، ص 114؛ السنن الکبری، ج 2، ص 433- 435.

[44]. صحیح النسائی، ج 2، ص 37.

[45]. حاکم در مستدرک آن روایت را نقل کرده و ذهبی آن را تصحیح نموده است، ج 3، ص 473.

[46]. صحیح البخاری، ج 1، ص 2- 198- 163- 253- 256- 258- 259؛ سنن ابی داود، ج 1، ص 143 و 144؛ السنن الکبری، ج 2، ص 106.

[47]. السنن الکبری، ج 2، ص 106.

[48] .سنن ابوداود؛ ج 1، ص 75؛ السنن الکبری، ج 2، ص 440.

[49]. السنن الکبری، ج 2، ص 105.

[50]. مسند احمد حنبل، ج 1، ص 321؛ السنن الکبری، ج 2، ص 105.

[51].بخاری، صحیحه، ج 1، ص 101؛ صحیح النسائی، ج 2، ص 57.

[52]. ابن ماجه، سنن، ج 1، ص 255.

[53]. صحیح النسائی، ج 2، ص 57.

[54]. ترمذی، صحیح، ج 2، ص 126.

[55]. صحیح مسلم، ج 2، ص 62، 126.

[56]. بخاری، صحیح، ج 1، ص 101؛ مسلم، صحیح، ج 2، ص 128.

[57]. بخاری، صحیح، ج 1، ص 101؛ مسلم، صحیح، ج 2، ص 109؛ ابن ماجه، السنن، ج 1، ص 321؛ ابوداود، السنن، ج 1، ص 106.

[58]. نک: عروة الوثقی، ج 1، باب السجود، مایصح السجود علیه.

[59]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 8، ص 38؛ بخاری، صحیح، ج 1، ص 113، دار الفکر، 1401، ه.ق؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 2، ص 240؛ سجستانی، ابن اشعث، سنن ابی داوود، ج 1، ص 118، چاپ اول؛ دار الفکر، 1410، ه. ق. و بسیاری از منابع دیگر.

[61]. تیجانی، محمد، ثم اهتدیت، ص 65، مؤسسة الفجر، لندن، بی تا.

[62]. طبرانی، المعجم الکبیر، ج 3، ص 109، چاپ دوم، دار احیاء التراث العربی، 1404، هـ ق.

[63]. متقی هندی، کنزالعمال، ج 13، ص 657، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1409، هـ ق؛ کوفی، ابن ابی الشیبة، المصنف، ج 8، ص 632، چاپ اول، دارالفکر، بیروت، 1409، هـ ق؛ اسحاق بن راهویه، مسند ابن راهویة، ج 4، ص 131، چاپ اول، مکتبة الایمان، مدینه، 1412، هـ ق.

[64]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 45، ص 231.

.[65] نک: امام خمینی، تحریر الوسیلة، ج 1، باب مایصح السجود علیه.

.[66] عاملی، حر، وسائل الشیعة، ج 6، ص 23.

.[67] عبدالمنعم حسن، بنور فاطمة اهتدیت، ص 203 و 204؛ به نقل از الفریفي، التشیع، سید عبدالله، ص 206.

[68]. پيشانى، دو كف دست، دو سر زانو، دو انگشت شست پا.

[69]. ر.ک: توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج‏1، ص 572.

[70]. همان، ص 584.

[71]. توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج ‏1، ص 576.

[72]. توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج ‏1، ص 431، م 776.

[73]. همان، ص 585، م 1076.

[74] . توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج‏1، ص 573، م 1057.

[75]. این احتیاط از دیدگاه امام خمینی (ره) احتیاط واجب است.

[76]. توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 562.

[77] . همان، زنجانی.

[78] . همان، ص 571.

[79] . حر عاملی، وسائل‏ الشيعة، ج  6، ص  309.  “وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ الزَّنْجَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ أَبِي عُبَيْدٍ الْقَاسِمِ بْنِ سَلَّامٍ بِأَسَانِيدَ مُتَّصِلَةٍ إِلَى النَّبِيِّ (ص) قَالَ إِنِّي قَدْ نَهَيْتُ عَنِ الْقِرَاءَةِ فِي الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ فَأَمَّا الرُّكُوعُ فَعَظِّمُوا اللَّهَ فِيهِ وَ أَمَّا السُّجُودُ فَأَكْثِرُوا فِيهِ الدُّعَاءَ فَإِنَّهُ قَمِنٌ أَنْ يُسْتَجَابَ لَكُمْ  أَيْ جَدِيرٌ وَ حَرِيٌّ أَنْ يُسْتَجَابَ لَكُمْ.

[80] . عبدالله بن جعفر حمیری قمی، قرب الاسناد، ص 66؛ حر عاملی، وسائل ‏الشيعة، ج 6، ص 309- 8046، عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنِ السِّنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عَلِيّاً (ع) كَانَ يَقُولُ لَا قِرَاءَةَ فِي رُكُوعٍ وَ لَا سُجُودٍ إِنَّمَا فِيهِمَا الْمِدْحَةُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ الْمَسْأَلَةُ فَابْتَدِءُوا قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ بِالْمِدْحَةِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ اسْأَلُوا بَعْدَهُ.

[81] . مجلسی،محمد باقر، بحارالانوار، ج 82، ص 105.

[82] . یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی، ج 2، ص 553.

[84]. توضیح المسائل (المحشی للامام الخمینی)، ج 1، ص 669، م 1236.