searchicon

کپی شد

زيد بن على (ره) و خلافت ابوبكر

با مروری در منابع معتبر تاریخی، مدركى مؤيّد این که جناب “زيد بن على”(ره) به صحت خلافتِ ابوبكر شهادت داده به دست نيامد، از اين رو، اولاً: یک ادّعا به تنهایی در موضوعی علمى، ارزشی ندارد. ثانياً: اگر هم برخی منابع به این موضوع اشاره کرده باشند، بهترين شيوه ارزيابى مسئله شناختِ قراينى است كه به نوعى در تضعيف و بعيد جلوه دادنِ نسبت فوق، شايستگى دارند، از اين رو نخست به بررسى شخصيت زيد پرداخته، قرائنى را كه دلالت بر موافقت يا عدم موافقت روحيات او با موضوع فوق دارد، بررسى مى‏كنيم.

زيدبن على (ره) يكى از بندگان زاهد، سخاوت مند و شجاع بود كه پس از امام باقر (ع) برترين برادران خويش بود.[1]

پدر بزرگوارش على‏بن الحسين (ع) ملقّب به سجاد بود. وى در ماه صفر سال 120 هجرى قمرى، در جنگ با امويان به شهادت رسيد. در بزرگوراى آن مرد، همين بس كه حضرت امام صادق (ع) پس از روانه شدن زيد به قصد قيام فرمودند: “واى به حال آن كه ندايش را بشنود و به يارى او نشتابد”.[2] و نيز حضرت در جريان شهادت ايشان بسيار محزون شده و براى هزينه مراسم سوگوارى وى هزار دينار از دارايى خويش را كنار گذاشتند.[3] پس در اين كه ايشان مردى جليل القدر و مورد احترام امامان معصوم ‏(ع) بوده، جاى هيچ گونه شك و ترديدى نيست،[4] اما سخن در اين است كه آيا اين اندازه از صحّت نفس و تقوا، موجب حجيّت گفتار شخص مى‏شود، حجيّتى كه ملازم عصمت است؟! اين كه شخصى به درجه‏اى برسد كه موفق به ترك محرمات الاهى و عمل به شئونات اسلامى شود و حتى از مكروهات نيز چشم بپوشد چيز بعيدى نيست. انسان‏هاى معمولى، غير از امامان ‏(ع) نيز قادر به انجام آن خواهند بود.

به سخن ديگر، ممكن است شخصى بدين درجه از عصمت، دست يابد، اما واقعيت اين است كه اين مرتبه عصمت و دورى از معاصى، به افعال، كردار و حتى گفتار شخص “حجيّت” نمى‏بخشد.

آنچه در اين ميان ملاك است، عصمتى است كه مقرون به امامت باشد و با تصريح حضرت رسول اكرم (ص) و امام پيشين، به وسيلۀ اخبار متواتر رسيده باشد. پس بنابر فرض، حتى اگر زيد بن على (ره) اذعان به صحّت خلافت أبوبكر نموده باشد، اين امر مصحح و حجّت خلافت او نخواهد بود.

اما مسئله اساسى اين است كه آيا ادعاى اين كه زيدبن على (ره) بر حادثه‏ سياسى – نظامى سقيفه، صحّه گذاشته و خلافت ابوبكر را تأييد كرده صحيح است يا خير؟!

زيد كسى بود كه از ظلم و بيداد، دورى مى‏جست و هرگز ظلم و تعدّى را نپذيرفت. او در برابر طاغوتيان مى‏ايستاد، از اين رو بود كه در خون خواهى جدِّ خويش حسين‏ بن على (ع) قيام كرد، قيامى كه به “قيام زيد” شهرت پيدا كرد. اين نبود مگر به خاطر اين كه به همه بفهماند كه خاندان رسول اكرم (ص) نه با امويان و نه با هر كسى كه حق آل رسول را غصب كرده باشند، سرِ سازگارى ندارند.

آيا اساساً تصوّر اين كه چنين شخصى با اين درجه از علم و شجاعت، مقهور جوِّ سياسى آن روز قرار گرفته باشد و به تمامى فرمايشات پيامبر اسلام (ص) در دعوت خويشان، ليلة المبيت، يوم الغدير و… پشت پا زده باشد، تصوّرى صحيح است؟!

بنابراين، با كمى دقت در روش زندگى اين مؤمن حقيقى، بايد گفت كه تمامى اين تهمت‏ها و ناسزاها، دور از منزلت زيدبن على (ره) است و براى وارونه جلوه دادن حقیقت ساخته و پرداخته شده است. ما نيز از كسانى كه چنين ادعایی را ترويج مى‏كنند، دليل معتبرى مبنى بر انتساب اين مطلب به زيدبن على (ع) طلب مى‏كنيم، هرچند كه فرض وجود چنين چيزى را حتى در دايره ذهن خويش، نخواهيم پذيرفت.

منابع و مآخذ:

1. ابى جعفر محمّد بن جرير الطبرى، جامع البيان عن تأويل آيات القرآن.

2. المنجد فى اللغة.

3 خوئى، سيد ابوالقاسم.

4. زين الدّين على بن يوسف بن جبر، نهج الايمان، تحقيق سيّد احمد حسينى.

5. شيخ صدوق، عيون أخبار الرضا (ع).

6. على بن عيسى ابن أبى الفتح الإربلى.

7. فضل بن الحسن الطبرسى، إعلام الورى بأعلام الهدى.

8. قمى، شيخ عبّاس، مفاتيح الجنان.


[1] طبرسى، فضل ابن الحسن، اعلام الورى بأعلام الهدى، ج1، ص 493.

[2] شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا (ع)، ج1، ص 225.

[3] فضل ابن الحسن الطبرسى، اعلام الورى باعلام الهدى، ج1، ص 495.

[4] خوئى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، ج 7، ص 356.