searchicon

کپی شد

روش شناسی علم فلسفه

مقدمه

هر علمی برای خود روشی دارد که این روش، طریقه رسیدن علم به اهداف خود را مهیا می سازد؛ مثلاً روش علم شیمی، روش آزمایش و مشاهده (روش تجربی) است؛ چرا که هدف این علم، پیدا کردن خواص شیمیائی اشیاء به منظور استفاده از آن است و برای نیل به این مقصود، هیچ روشی جز روش تجربی نمی تواند کارساز باشد. نوع مسائل علوم طبیعی اقتضا دارد که برای حل آنها از روش تجربی و از مقدماتی که از راه تجربه حسی به ‌دست می‌آید، استفاده شود؛ زیرا مفاهیمی که در این علوم به‌کار می‌رود و موضوع و محمول قضایای آنها را تشکیل می‌دهد، مفاهیمی است که از محسوسات گرفته می‌شود و طبعاً اثبات آنها هم نیاز به تجارب حسی دارد.

مثلاً هر فیلسوفی هر قدر به مغز خود فشار بیاورد، نمی‌تواند با تحلیلات عقلی و فلسفی کشف کند که اجسام از ملکول‌ها و اتم‌ها تشکیل شده‌اند، و ترکیب کردن چه عناصری موجب پیدایش چه مواد شیمیایی می‌شود و چه خواصی بر آنها مترتب می‌گردد، یا موجودات زنده از چه موادی تشکیل یافته‌اند و حیات آنها در گرو چه شرایط مادی است، و چه چیزهایی موجب بیماری حیوان و انسان می‌شود و امراض گوناگون به چه وسایلی معالجه و درمان می‌شود، پس این‌گونه مسائل و هزاران مسئله مانند آنها را تنها با روش تجربی می‌توان حل کرد.

از سوی دیگر مسائلی که مربوط به مجردات و امور غیرمادی است، هرگز با تجربیات حسی حل نمی‌شود و حتی نفی آنها هم از علوم تجربی ساخته نیست؛ مثلاً با کدام تجربه حسی و در کدام آزمایشگاه و به‌ وسیله کدام ابزار علمی، می‌توان روح و مجردات را کشف یا نبودن آنها را اثبات کرد؟ یا مثلا هدف علم ریاضیات، کشف روابط میان اعداد است و چون عدد، موضوعی عقلی و انتزاعی است و مابه‌ازائی در خارج ندارد، روش این علم نیز تجربی نیست، بلکه متناسب با هدف و موضوع آن، روش عقلانی و محاسبه و تفکر است.[1]

روش علم فلسفه

روش اثبات مسائل فلسفی، برخلاف علوم تجربی، روش تعقلی است. ویژگی مفاهیم فلسفی؛ مانند مفاهیم علت و معلول، واجب و ممکن، مادی و مجرد، این است که از راه حس و تجربه به دست نمی‌ آیند؛ این مفاهیم اصطلاحاً معقولات ثانی فلسفی نامیده می ‌شوند؛[2] یعنی از مفاهیمی هستند که با کندوکاوهای ذهنی و تحلیلات عقلی به‌دست می‌آیند و اثبات و نفی ارتباط و اتحاد آنها هم تنها به ‌وسیله عقل امکان‌پذیر است.[3]

شهید مطهری در این باره می گوید: «بعد از شناختن موضوع فلسفه و بعد از دانستن این كه اسلوب و روش تفكر هر علم و فنى بستگى دارد به نحوه حصول و واقعیتى كه آن موضوع براى ذهن دارد، دانسته مى‏شود كه اسلوب فكرى فلسفى باید چه اسلوبى باشد. مفهوم وجود و موجود كه موضوع اصلى مسائل فلسفه است و همچنین مفاهیم فلسفى دیگرى؛ مانند وحدت و كثرت و غیره صرفاً عقلانى هستند؛ یعنى مفاهیمى هستند كه ذهن از راه هیچ حس خارجى یا داخلى قادر به نیل به آنها نیست، بلكه با یكى از عالى‏ترین اعمال عقلانى، آنها را نائل شده است و بدیهى است كه بررسى و كنجكاوى درباره‏ موضوعى كه عقل با عالى‏ترین اعمال خویش آن را یافته است، جز با بررسی هاى عقلانى میسر نیست».[4]

حاصل آن که، روش اصلی در علم فلسفه، روش عقلی و استدلالی است و اگر روش های دیگری مطرح باشد، بر اساس ملاک ها و معیارهای دیگری است.

[1]. ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 112؛ دانشنامه رشد.

[2]. آموزش فلسفه، ج 1، ص 92.

[3]. همان، ص 113.

[4]. مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏6، ص 479 و 480.