searchicon

کپی شد

رهبری و سیاست فاضله از دیدگاه فارابی

فارابی درباره رهبری و سیاست فاضله می گوید: “در این مدینه، رهبری حکومت می کند که «افضل» انسان ها است و سیاست او نیز «سیاست فاضله» است که تنها در فضای همین مدینه امکان تحقّق می یابد”.[1]

در مدینه فاضله فارابی، تحول درونی به جای اصلاحات بیرونی، قرار می گیرد، لذا عقل انسان برای پذیرش حقایق، نیازمند استدلال و قلب او خواهان ایجاب و اقناع است. فارابی غلبه را به هر وسیله ای، چه زور و چه ریا دشمن شرافت و کرامت انسان و چاره ای ناکارساز برای مدنیّت می داند. آن چه شهروندان این شهرِ آرمانی را از دیگر شهرها متمایز می کند، معرفت نظری به اصول آسمانی و تقیّد عملی به فضایل و مکارم اخلاق است. فارابی اجزای مدینه را بر حسب نوع کار و ارزش خدمتی که به مدینه می کنند، طبقه بندی می نماید.[2]

فلسفه وجودی مدینه فاضله، رساندن انسان ها به سعادت است و هدف غایی ریاست در مدینه، تسهیل راه های تحصیل سعادتِ اهل آن است، لذا ادراک جامع از فلسفه مدنی فارابی، منوط به شناخت سعادت در نظام فکری او است. بر اساس این تعریفِ فارابی «سعادت» نوعی شدن، تحرک و صعود از مرتبه احتیاج به ماده، به مرتبه مفارقتِ از ماده و رسیدن به کمال وجودی انسان و بقا در آن حال است. به نظر فارابی سعادت، عین خیر، غایت و اعظم اشیایی است که یک انسان می تواند به آن نایل شود. راه تحصیل سعادت نیز از نظر فارابی، انجام اعمال ارادی نیک و تقیّد به افعال فضیلت مند و خودداری از شرّ، رذیلت و شقاوت است. سعادت در واقع نتیجه کار نیک و خودداری از هوای نفس است.[3]

اصل اساسی مورد نظر فارابی در هر دو نوع مدینه ای که ارایه می دهد «سعادت» است، اما از نظر فارابی «سعادت حقیقی» که می تواند باعث رشد، توسعه سیاسی، رواج عادات و سنن و فرهنگ و سازمانی فاضله در کشورها و ملت ها شود، تنها در نظام سیاسی فاضله قابل دسترسی است، لذا فارابی نخستین اصل از اصول مبانی فلسفی سیاسی خود را «سعادت» و شناخت سعادت و شناساندن آن و تمیز و تمایز بین سعادت حقیقی و سعادت پنداری قرار می دهد.

فارابی معتقد است که رأی جمعی و قصد همگانیِ شهروندان، شرط حصول سعادت است؛ به اصلاح طلبی یک مصلح و گروهی از خیراندیشان. این مصلح که رئیس مدینه فاضله هم هست، انسان کاملی است که هم عقل است و هم معقول. این فرد کسی است که روح او به عقل فعال متصل است و معرفت را از طریق وحی از عقل فعال می گیرد. رئیس مدینه یا پیامبر خواهد بود یا امام.[4] فارابی برای رئیس مدینه دوازده خصلت تعیین می کند که تحقق آنها شرط ریاست او است.[5] فارغ از محتوای این خصال، توجه عینی این فیلسوف به ریاست مدینه نشان از اهمیت آن در شکل گیری مدینه دارد و این اهمیت تا جایی است که بقای مدینه را وابسته به بقای رئیس می داند.[6]..



[1]. فارابی، آراء اهل المدینة الفاضله، ص86

[2] . کیخا، عصمت؛ نگاهی به پیوند قدرت و اخلاق در فلسفه سیاسی فارابی، پگاه حوزه، 23 اردیبهشت 1385، ش 182.

[3] . همان.

[4] . فارابی، آراء اهل المدینة الفاضله، ص 86.

[5] . همان، ص 90.

[6] . فارابی، حناالفاخوری و خلیل الجر، ص 441.