searchicon

کپی شد

رهبری سیاسی انبیا

در بارۀ این موضوع هموراه این سؤال پیش می آید که اگر رهبری سیاسی و تشکیل حکومت بخشی از وظایف نبوت است؛ چرا برخی از پیامبران الاهی حکومت نداشته‏اند؟

در پاسخ باید گفت: چند احتمال در این جا مطرح است:

یکم: تشکیل حکومت ممکن است در شرایطی خاص برای پیامبری مقدور نباشد؛ مانند رسول اکرم(ص) که در چند سال اول رسالت خود، از اعمال مقام حکومت معذور بودند.

دوم: ممکن است در عصر پیامبری بزرگ – که مسئولیت زمامداری جامعه بر عهده او است – برخی دیگر از انبیای الاهی زیر مجموعه رسالت او باشند و آنان تنها سمت تبلیغ احکام دین را داشته و حق تشکیل حکومت جدا و مستقل را نداشته باشند؛ مانند حضرت لوط (ع) که نبوت او زیر مجموعه نبوت ابراهیم خلیل(ع) بود. قرآن می فرماید: ” فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ و …” [1] و این هیچ محذوری را به همراه ندارد؛ زیرا نبوت چنین اشخاصی، شعاعی از نبوت گسترده همان پیامبر بزرگ است که زمامدار منطقه رسالت خود می باشد و قرآن مجید صراحتاً منصوب بودن حضرت ابراهیم(ع) از سوی خدا برای امامت و رهبری جامعه را بیان کرده است: ” قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما …”.[2]

بنابراین هیچ نبوتی بدون حکومت نیست؛ خواه به نحو استقلال باشد و خواه به نحو وابسته؛ زیرا در مثال یاد شده، حضرت لوط(ع) تحت حکومت ابراهیم(ع)، زندگی سیاسی و اجتماعی خود و دیگران را در محیط مخصوص خویش اداره می کرد. ازاین‏رو، حضور پیامبران در صحنه سیاست و اجتماع و زمامداری آنان، به صورت موجبه جزئیه در قرآن کریم آمده است: ” وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ ..”[3].یعنی: چه بسيار پيامبرانى كه مردان الاهى فراوانى به همراه آنان جنگ كردند!… . حال چنان چه درباره حضرت نوح و عیسی(ع) و برخی دیگر از پیامبران الاهی به صراحت مطلبی در باب حکومت و سیاست در قرآن کریم نیامده باشد، این عدم تصریح، دلیل بر نبودن حکومت نیست، بلکه از قبیل :” … وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَ …” [4] است؛ یعنی، همان گونه که برخی از انبیای الاهی در تاریخ بشر بوده‏اند و نامی از آنان در قرآن نیامده است، تمامی ویژگی های پیامبران نام برده شده نیز در قرآن نیز ذکر نشده است. بنابراین هم تشکیل حکومت از سوی پیامبران الاهی، امری ضروری بوده و هم آنان با توجه به فراهم بودن شرایط و امکانات و توانایی ها به آن اقدام نموده‏اند و علاوه بر دلالت آیات متعدّد قرآن، سیره پیامبر اکرم(ص) در تشکیل حکومت و… نیز گواه خوبی است که چنین برداشتی از برخی از آیات قرآن به هیچ وجه صحیح نمی باشد.

به هر حال آنچه على عبدالرزاق هفتاد سال پيش از اين، مطرح كرد و اين جريان كه امروز در جهان اسلام به اشكال مختلف بروز و ظهور دارد، هنگامى قابل فهم و نقد خواهد بود كه ما ريشه هاى آن را در موطن اصلى آن، يعنى غرب، بازشناسى كنيم و براى شناخت و فرهنگ و فلسفه معاصر غرب، بايد نگاهى و لو گذرا بر تاريخ تفكر مسيحى كه بستر فرهنگى غرب را تشكيل مى دهد، داشته باشيم.[5]

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. مهدى هادوى تهرانى، ولايت و ديانت، مؤسسه‏ فرهنگى خانه خرد، قم، چاپ دوم، 1380.



[1] عنکبوت، 26.

[2] بقره، 124.

[3] آل عمران، 146.

[4] نساء، 164.

[5] نمايه: دين و مسيحيت، سؤال 13، سایت اسلام کوئست.