searchicon

کپی شد

ربط بین وحدت وجود مورد نظر ابن عربی با حکمت متعالیه

وحدت وجود پیام اصلی عرفان ابن عربی است كه در تمامی آثار خود به آن پرداخته است. هرچند قبل از وی نیز، از طرف عرفا اشاراتی به این نظریه شده است، ولی بی گمان ابن عربی بیشترین سخن را در این مورد مطرح نموده است.

در مورد معنای وحدت وجود باید گفت: وحدت وجودی كه مورد نظر عرفا و ابن عربی بوده وحدتِ مفهومی وجود نیست، بلكه منظور وحدت وجود خارجی اشیا است كه عرفا در مقامات شهودی خود به آن نائل شده اند و سرچشمه اصلی این نظریه به هیچ وجه مباحث فلسفی نبوده است.

بنابراین نظریه، وجود حقیقی، بیش از یكی نیست و آن هم وجود خداوند است و غیر خدا هرچه هست صرفا تعینات و اعتبارات و تجلیات همان وجود واحد است كه در واقع همگی نمودهایی بدون بود هستند و از این رو كه تجلی خداوند هستند، وجود اعتباری یافته اند.

این بیان در آثار ابن عربی بارها تكرار می شود كه عالم تجلی خداوند است و در وجود، چیزی غیر از حق ظاهر نشده است[1] كه با نظر به ذات خود فانی و باطل بوده، اما از این جهت كه ظهور حق است وجود بالغیر دارد. همچنین این سخن وی مشهور است كه «سبحان من اظهر الاشیاء و هو عینها»؛ پاك و منزه است آن كه موجودات را پدیدار ساخت و خود عین آنها است،[2] كه البته مراد، عین ظهور آنها است نه عین ذات آنها. چنان كه در جای دیگری گفته: «او عین هر موجودی در مقام ظهور است، نه این كه عین موجودات در ذات آنها است، خداوند از این نسبت منزه و برتر است، بلكه او اوست و موجودات، موجودات ربطی».[3]

ابن عربی معتقد است: حقیقت وحدت وجود امری عظیم و «طوری ورای طور عقل»[4] است كه باعث حیرت عقلا است و برای درك آن نیاز به آگاهی از نوع برتر است و امید ندارد كه عقل، آن را درك كند؛ چرا كه خداوند در مقام ظهور، عین هر شیء است، ولی در ذات اشیا عین آنها نیست و این امر عظیم نه متناقض نما، بلكه متناقض است؛ چرا كه اگر متناقض ظاهری بود پس از رفع تناقض از عظمت می افتاد و دیگر جایی برای حیرت وجود نداشت.

به گفته ابن عربی: «تحریر این مسئله به جد مشكل است؛ چرا كه عبارت از آن قاصر است و به خاطر سرعت دگرگونی و تناقض احكامش تصور نمی تواند آنا ضبط نماید. این مسئله مانند قول خدای تعالی است كه می فرماید: “وما رمیت اذ رمیت”؛ تو پرتاب نكردی (نفی می كند) هنگامی كه پرتاب كردی (اثبات می كند)».[5]

آنچه گذشت بیانات و كلمات ابن عربی در بحث وحدت وجود بود كه محور عرفان نظری محسوب می شود.

اما این نظریه در حكمت متعالیه ملاصدرا نیز مطرح شده و ملاصدرا مدعی شده است،كه توانسته است آن را از لحاظ فلسفی به اثبات برساند.

بسیاری از بزرگان عرفان برآنند که ملاصدرا اصل این نظریه را از ابن عربی گرفته و به طور كلی بسیار از وی متأثر بوده است. در عمل نیز آنچه از مطالب خود ملاصدرا بر می آید این است كه وی در نهایت و اوج فلسفه خود به همان نظریه عرفا در وحدت وجود نائل شده است، چنان كه خود می گوید: “پروردگارم مرا هدایت فرمود و برهانی روشن عطایم نمود بر این كه وجود، منحصر در یك حقیقت شخصیه می باشد به گونه ای كه در دار وجود جز او موجودی نیست و هرچه غیر از او موجود به نظر می رسد، ظهور و تجلی صفات او و فیضی از افاضات نامتناهی وی هستند”.[6]

ولی تفاوت اصلی بین ابن عربی و ملاصدرا این است كه با همه تاكیدی كه ابن عربی بر «طوری ورای طور عقل» بودن وحدت وجود دارد، ملاصدرا بنابر دیدگاه كلی خود مبنی بر وحدت عرفان و قرآن و برهان، معتقد است كه این مسئله، مطلبی است برهانی لذا برای آن استدلال هایی كرده و آن را در قالب فلسفی ارائه داده است.

البته در مورد بیان ملاصدرا تذكر این نكته ضروری است كه وی در این مسئله دو گونه نظریه مطرح نموده است؛ نظریه ای ابتدایی و نظریه ای نهایی. نظریه ابتدائی، موسوم به « وحدت تشكیكی وجود» و نظریه نهایی «وحدت شخصیه وجود» نامیده شده است.[7]

در این مقال بیش از این مجال پرداختن به نحوۀ استدلال ها و مباحث مطرح شده در حكمت متعالیه و این كه چگونه ملاصدرا بین این دو نظریه توافق حاصل كرده است نیست و نظریات مختلفی هم در مورد آن از طرف علما مطرح شده است كه باید به آثار مطول مراجعه شود.


[1] ابن عربي ، الفتوحات المكية، ج ۲، ص ۵۱۷، دار صادر، بيروت،  بی تا.

[2] الفتوحات المكية، ج ۲، ص 604، به نقل از، خواجوي، محمد، خرد نامه صدرا، ص 54، شماره 19، بهار 79.

[3] الفتوحات المكية، ج ۲، ص ۴۸۴.

[4] همان، ج ۱، ص ۲۸۹.

[5] همان، ج ۲، ص ۲۱۶.

[6] صدر الدين، محمد شيرازي (ملاصدرا)، الحكمة المتعالية في الاسفار الاربعة، ج ۲، ص ۲۹۲، دار احياء تراث العربي، بيروت، چاپ چهارم، ۱۴۱۰هـ.

[7] الحكمة المتعالية في الاسفار الاربعة، ج ۱، ص ۷۱.