searchicon

کپی شد

رابطه آرزو اندیشی و دینداری از نظر داوکینز و اشکالات آن

داوکینز می‌گوید: آرزواندیشی برای بقای ما انسان‌ها مفید است، اما گاهی ما را به سمت و سوهایی می‌برد که منجر به دین می‌شود. به نظر داوکینز دستگاهِ شناختیِ ما هم با آرزوها و عواطف هماهنگ می‌شود و گویی آن‌چه آرزوی ماست را قابل تحقق می‌بینیم و این آرزواندیشی تا آن‌جا ادامه پیدا می‌کند که ما آرزوی بسیار بزرگی به نام جاودانگی پیدا می‌کنیم و معتقد می‌شویم جاودانگی ما در این جهان تأمین شدنی نیست و همین ما را به تلاش وامی‌دارد که زندگی را ادامه دهیم و تولید نسل داشته باشیم تا در نهایت در جهانی دیگر به این جاودانگی که آرزوی آن را داشته‌ایم دست پیدا کنیم.

مسئله دیگری که داوکینز مطرح می‌‌کند عشق و وفاداری به جفت است. از نظر وی شاید به لحاظ منطقی نتوانیم عشق به یک نفر را توجیه کنیم، اما وقتی شخصی به همسر وفادار است و فرزند پیدا می‌کند با هم تشریک مساعی خواهند داشت تا فرزند را بزرگ کنند و تکثیر جمعیت پیدا شود، اما این عشق به جفت، کم کم تبدیل به عشق به یک سری موجودات همانند خدا می‌شود و در نتیجه گرایشات دینی را به دنبال می‌آورد.[1]

 

نقد:

اگر انسان براى فنا و نيستى آفريده شده، بايد عاشق فنا باشد، در حالى كه قيافه مرگ در هيچ زمانى براى انسان خوشايند نبوده‌است؛ بلكه با تمام وجود عاشق بقاء و جاودانگی است و اين عشق و علاقه، در اعمال و رفتار انسان‌ها قابل مشاهده‌است. در واقع اگر براى فنا آفريده شده‌ايم، علاقه‌ای به بقا، علاقه‌ای مزاحم، و يا لااقل بيهوده و بى‌مصرف است. امام علی(علیه السلام) اين حقيقت را در جمله كوتاهی بیان فرموده: « شما براى نيستى خلق نشده‏ايد، بلكه براى‏ باقى بودن خلق شده‏ايد و فقط از خانه‏اى به خانه ديگر منتقل مي‌شويد»[2].[3]

نکته بعدی این‌که‌ برای اثباتِ فطرت خداجویی چند دلیل ارائه شده‌است که دو دلیل آن عنوان می‌گردد:

دلیل عقلی:

این دلیل به صورت یک قیاس مطرح شده است:

الف) انسان موجودی مجرد است.

ب) هر موجود مجردی فاعل و خالق خود را به صورت فطری(بدون یادگیری) درک می‌کند.

نتیجه: انسان فطرتا خداشناس است.[4]

توضیح گزینه الف این است که روح انسان مجرد است و دلیل آن هم ثباتی است که انسان‌ها در کاربرد واژه «من» به کار می‌برند؛ و از ابتدای زندگی تا انتهای آن حتی اگر جسم دچار دگرگونی گردد، انسان همواره من باقی می‌ماند.[5] و گزینه ب هم از آنجا که هر مخلوقی می‌بایست همیشه با علت خود مرتبط باشد و به میزان ظرفیتش از علت خود بداند، بنابراین انسان فطرتا خداجو است.[6]

 

[1]. شاکرین-سایت پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه.

[2]. صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ترجمه: مسترحمى، هدایت الله، ص 40.

[3]. سایت آیین رحمت – آیت الله مکارم.

[4]. مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج ۲، ص ۱۶۹.

[5]. همان، ص۱۴۳.

[6]. همان، ص۱۶۹؛ ویکی شیعه.