searchicon

کپی شد

ذو القرنین و کورش

از جمله شخصیت های تاریخ که احتمال داده شده، جناب ذو القرنین باشد، كورش، پادشاه هخامنشى ايران است. در این نوشتار به نظر علامه طباطبایی صاحب تفسیر ارزشمند المیزان، که از جمله قائلان این نظریه است، اشاره می شود:

ایشان می گوید: بعضى گفته‏اند: ذو القرنين همان كورش، يكى از پادشاهان هخامنشى در فارس است و همو بوده كه امپراطورى ايران را تأسيس و ميان دو مملكت فارس و ماد، جمع نموده است. وی بابل را تسخیر كرده و به يهود اجازه مراجعت از آن جا به اورشليم را صادر كرد. همچنین در بناى هيكل (معبد سلیمان)، كمک  زیادی كرده و مصر را به تسخير خود درآورد. آن­ گاه به سوى يونان حركت نموده و بر مردم آن ­جا نيز مسلط شد. سپس به طرف مغرب رهسپار گرديد. بعد از آن رو به سوى مشرق نهاده و تا دورترین  نقطه آن پيش رفت.

اين قول را يكى از علماى هندی[1] نزديک به عصر ما ذكر كرده و يكى از محققان هند، با نام «مولانا ابو الكلام آزاد» در توضیح و نزدیک کردن آن به حقیقت، سخت كوشيده است. خلاصه مطلب محقق هندی اين است: «آن چه که قرآن، از وصف ذوالقرنين به میان آورده، با اين پادشاه بزرگ تطبيق مى‏ کند؛ زيرا اگر ذوالقرنين مذكور در قرآن، مردى مؤمن به خدا و متدین به دين توحيدی بوده، كورش نيز همین گونه بوده است. اگر او پادشاهى عادل و رعيت‏پرور و داراى سيره رفق و رأفت و احسان بوده، کورش نيز بوده است. اگر او نسبت به ستمگران و دشمنان، مردى با سياست بوده، اين نيز، چنین بوده است. اگر خدا به او از هر چيزى سببى داده، به اين نيز داده و اگر ميان دين، عقل، فضائل اخلاقى، عِدَّه و عُدّه، ثروت، شوكت و انقياد (فرمان بری از او)، براى او جمع نموده، براى کورش نيز جمع كرده بود.

علاوه بر اینها، همان­طور كه قرآن كريم فرموده، كورش نيز سفرى به سوى مغرب داشته، حتى بر ليديا[2] و پيرامون آن نيز مستولى شده و بار ديگر به سوى مشرق سفر كرده تا به مطلع آفتاب (محل طلوع خورشید، کنایه از شرقی ترین منطقه زمین) رسيده است. در آن­ جا مردمى را می بیند، صحرانشين و وحشى كه در بيابان­ ها زندگى مى‏كردند. كورش در آن­ جا سدى بنا می كند. آن گونه كه شواهد نشان مى‏دهد، سد بنا شده در تنگه داريال، ميان كوه‏ هاى قفقاز و نزديكی هاى شهر تفليس است».

اين اجمال آن چيزى است كه مولانا ابو الكلام آزاد گفته است كه اينک به تفصيل آن می­پردازیم:[3]

اما برای اثبات مؤمن بودن کورش به خدا و روز جزا باید گفت: دليل بر اين معنا، مطالب كتاب عزرا است. در کتاب عزرا آمده است: در سال اول سلطنت کورش، پادشاه پارس، خداوند آنچه را که توسط ارميای نبی فرموده بود، به انجام رساند.[4] خداوند کورش را بر آن داشت تا فرمانی صادر کند و آن را نوشته به سراسر سرزمين پهناورش بفرستد. اين است متن آن فرمان: «من، کورش پادشاه پارس، اعلام می دارم که: خداوند، خدای آسمان ها، تمام ممالک جهان را به من بخشيده است و به من امر فرموده است که برای او در شهر اورشليم که در يهودا است خانه ای بسازم. بنابراين، از تمام يهوديانی که در سرزمين من هستند، کسانی که بخواهند، می توانند به آنجا بازگردند و خانه خداوند، خدای اسرائيل را در اورشليم بنا کنند. خدا همراه ايشان باشد».[5]

اگر از وحى بودن اين نوشته‏ها صرف نظر كنيم، در صورتی که کورش، شخصیتی مشرک یا وثنی و بت پرست باشد، هرگز يهود با آن تعصبى كه نسبت به مذهب خود دارد، يک مرد مشرک مجوسى و يا وثنى را، مسيح پروردگار و هدايت شده او و مؤيد به تأييد او و راعى رب، نمی خواند.

علاوه بر اين، نقوش و نوشته ‏هایی با خط ميخى كه از عهد داريوش كبير به دست آمده و هشت سال بعد از او (کورش) نوشته شده، گوياى اين حقيقت است كه او مردى موحّد بوده نه مشرک، و معقول نيست در اين مدت كوتاه (بعد از هشت سال) وضع كورش به گونه ای دیگر ثبت شود.

و اما در مورد فضائل نفسانى او، كافى است به آن چه از اخبار و سيره او و اخبار و سيره طغيان گران زورگو كه با او به جنگ برخاسته‏اند، مراجعه كنيم و ببينيم وقتى بر پادشاهان «ماد»، «ليديا»، «بابل»، «مصر» و ياغيان بدوى در اطراف «بكتريا» كه همان بلخ است و غير ايشان، پیروز مى­شده، با آنان چگونه معامله مى‏كرده، در اين صورت خواهيم ديد كه او بر هر قومى که پیروز مى­شده از مجرمان ايشان گذشت و عفو مى‏نموده و بزرگان و كريمان آنان را اكرام و ضعفاى ايشان را ترحم مى‏نموده و مفسدان و خائنان آنان را مجازات مى‏کرده است.

كتب عهد قديم و يهود هم كه او را در بالاترین درجه احترام، تعظيم نموده است؛ بدين جهت بوده كه آنها را از اسارت حكومت بابل نجات داده و به کشورشان برگردانيد. وی براى تجديد بناى «هيكل»، هزينه كافى در اختيارشان گذاشته، و نفائس گران­بهايى كه از هيكل به غارت برده بودند و در خزينه‏ هاى پادشاهان بابل نگهدارى مى‏شد، به ايشان برگردانيد. همين خود، مؤيد ديگرى است براى اين احتمال، كه كورش همان ذو القرنين باشد.

علاوه بر اين، مورخان قديم يونان؛ مانند «هردوت» و ديگران نيز او را به مروت و فتوت و سخاوت و كرم و گذشت و  حریص نبودن و داشتن رحمت و رأفت، ستوده‏ و به بهترين وجهى ثنا و ستايش كرده‏اند.

اما اين­كه چرا كورش را ذو القرنين گفته‏اند: هر چند تواريخ، از دليلى كه جواب گوى اين سؤال باشد خالى است، ولی مجسمه سنگى كه اخيراً در «مشهد مرغاب»، در جنوب ايران، از کورش كشف شده، جاى هيچ ترديدى نمى‏گذارد كه همو ذو القرنين بوده و دلیل آن هم اين است كه در اين مجسمه‏ها دو شاخ ديده مى‏شود كه هر دو در وسط سر او در آمده، يكى از آن دو به طرف جلو و يكى ديگر به طرف عقب خم شده، و اين با گفتار قدماى مورخان، كه در وجه نام گذاری او به اين اسم، گفته‏اند: تاج و يا كلاهخودى داشته كه داراى دو شاخ بوده، درست تطبيق مى‏كند.

در كتاب دانيال هم، خوابى كه وى براى كورش نقل كرده، او را به صورت قوچى كه دو شاخ داشته ديده است.

در آن كتاب چنين آمده: در سال سوم از سلطنت «بيلشاصر» پادشاه، براى من كه دانيال هستم بعد از آن رؤيا كه بار اول ديدم رؤيايى دست داد كه گويا من در «شوشن» (قصرى كه در ولايت عيلام است) هستم و در خواب مى‏بينم كه من در كنار نهر «اولاى» هستم، چشم خود را به طرف بالا گشودم ناگهان قوچى ديدم كه دو شاخ دارد و در كنار نهر ايستاده و دو شاخش بلند است، اما يكى از ديگرى بلندتر است كه در عقب قرار دارد. قوچ را ديدم به طرف مغرب و شمال و جنوب حمله مى‏كند و هيچ حيوانى در برابرش مقاومت نمى‏آورد و راه فرارى از دست او نداشت و او هر چه دلش مى‏خواهد مى‏كند و بزرگ مى‏شود. در اين بين كه من مشغول فكر بودم ديدم بز نرى از طرف مغرب نمايان شد همه ناحيه مغرب را پشت سر گذاشت و پاهايش از زمين بريده است و اين حيوان تنها يک شاخ دارد كه ميان دو چشمش قرار دارد. آمد تا رسيد به قوچى كه گفتم دو شاخ داشت و در كنار نهر بود سپس با شدت و نيروى هر چه بيشتر دويده، خود را به قوچ رسانيد با او درآويخت و او را زد و هر دو شاخش را شكست و ديگر تاب و توانى براى قوچ نماند، بى اختيار در برابر بز نر ايستاد. بز نر قوچ را به زمين زد و او را لگدمال كرد و آن حيوان نمى‏توانست از دست او بگريزد و بز نر بسيار بزرگ شد.

آن گاه مى‏گويد: جبرئيل را ديدم و او رؤياى مرا به این صورت تعبير كرد كه، قوچ داراى دو شاخ، با كورش، و دو شاخش با دو مملكت فارس و ماد، منطبق شد و بز نر كه داراى يک شاخ بود، با اسكندر مقدونى منطبق شد.

اما حرکت كورش به طرف مغرب و مشرق: حرکتش به طرف مغرب، همان سفرى بود كه براى سركوبى و دفع «ليديا» كرد، كه با لشگرش از روی ظلم و طغيان و بدون هيچ عذر و مجوزى، به طرف كورش مى‏آمد. كورش به طرف او لشگر كشيد و او را فرارى داد و تا پايتخت كشورش تعقيبش كرد و پايتختش را فتح کرده، او را اسير نمود و سرانجام، با اين­ كه حق داشت كه مجازاتشان كند و به كلى نابودشان سازد؛ امّا او و ساير يارانش را عفو نموده، اكرام و احسانشان كرد.

اين داستان با آيه شريفه «تا وقتى كه به مغرب خورشيد رسيد، او آن را چنين يافت كه در چشمه‏اى (دريايى‏) گل‏آلود، غروب مى‏كند»،[6] كه شايد ساحل غربى آسياى صغير (ترکیه) باشد، قابل انطباق است و این که گفته شد حمله ليديا، تنها از باب فساد و ظلم بوده است، با آیه شریفه «و در نزديكى آن، قومى را يافت، گفتيم: اى ذو القرنين! يا اين قوم كافر را عذاب مى‏كنى يا در ميانشان رفتار نكو پيش مى‏گيری»،[7] منطبق می شود.

او آن گاه به طرف صحراى كبير مشرق؛ يعنى اطراف بكتريا (بلخ)، عزيمت نمود، تا غائله قبائل وحشى و صحرانشين آن ­جا را خاموش كند؛ چون آنها هميشه در كمين مى‏نشستند تا به اطراف خود هجوم آورده، فساد راه بيندازند. در این­جا انطباق آيه «وقتى كه به مشرق خورشيد رسيد، او آن را چنين يافت كه بر قومى مى‏تافت كه برای آنان در برابر آن پوششى قرار نداده بودیم»،[8] روشن است.

اما سد سازى كورش: بايد دانست سد موجود در تنگه كوه ‏هاى قفقاز؛ يعنى سلسله كوه ‏هايى كه از درياى خزر شروع شده و تا درياى سياه امتداد یافته، قرار دارد و آن تنگه را تنگه «داريال» مى‏نامند. بعيد نيست، این لفظ همان «داريول» باشد که به مرور زمان به داریال تبدیل شده باشد، كه در زبان تركى؛ به معناى تنگه است. آن سد را، به لغت محلى، سد «دمير قاپو»؛ يعنى دروازه آهنى مى‏نامند که ميان دو شهر «تفليس»[9] و «ولادى كيوكز» واقع شده است. این سد در تنگه‏اى واقع در ميان دو كوه خيلى بلند ساخته شده و جهت شمالى آن كوه را به جهت جنوبى‏اش متصل كرده است، به طورى كه اگر اين سد ساخته نمى‏شد، تنها دهانه‏اى كه راه ميان جنوب و شمال آسيا بود، همين تنگه بود. با ساختن آن، اين سلسله جبال به ضميمه درياى خزر و درياى سياه، يک مانع طبيعى به طول صدها كيلومتر ميان شمال و جنوب آسيا شده است.

در آن زمان ها، اقوامى شرور از ساکنان شمال شرقى آسيا از اين تنگه به طرف کشورهای جنوبى قفقاز؛ يعنى ارمنستان و ايران و آشور و كلده، حمله مى‏آوردند و مردم اين سرزمين ­ها را غارت مى‏كردند. در حدود سده هفتم قبل از ميلاد حمله عظيمى كردند، به طورى كه دست چپاول و قتل و برده‏ گيری شان، عموم شهر ها را در برگرفت تا آن ­جا كه به پايتخت آشور؛ يعنى شهر نينوا هم رسيدند و اين زمان تقريباً همان زمان كورش است.

مورخان قديم؛ نظير «هردوت يونانى»، سير كورش را به طرف شمال ايران براى خاموش كردن آتش فتنه‏اى كه در آن نواحى شعله‏ور شده بود، ذکر می کنند. ظاهراً چنين به نظر مى‏رسد كه در همين سفر، سد مزبور را در تنگه داريال و با درخواست اهالى آن مرز و بوم و دادخواهی آنها از فتنه اقوام شرور، بنا نهاده و آن را با سنگ و آهن ساخته است و تنها سدى كه در زمان های گذشته در ساختمانش آهن به كار رفته همين سد است (قابل ذکر است که مصالح اصلی این سد، آهن و مس است).[10] انطباق آيه «فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً؛[11] پس مرا به نيروى انسانی (خود) يارى دهيد تا در بين شما و بين ايشان سدّی استوار بسازم»، بر اين سد روشن است.

از جمله شواهدى كه اين مدعا را تأييد مى‏كند، وجود رودى در نزديكى اين سد است كه آن را نهر «سايروس» مى‏گويند و كلمه «سايروس» در اصطلاح غربی ها، نام كورش است.

داستان اين سد را «يوسف»؛ مورخ يهودى در جایی كه سرگذشت سياحت خود را در شمال قفقاز مى‏آورد، ذكر كرده است. اگر سد مورد بحث كه كورش ساخته، عبارت از ديوار باب الأبواب باشد كه در كنار دریای خزر واقع است، نبايد يوسف مورخ، آن را در تاريخ خود بياورد؛ زيرا در روزگار او هنوز ديوار باب الأبواب ساخته نشده بود؛ چون اين ديوار را به كسرى انوشيروان نسبت مى‏دهند و يوسف قبل از كسرى مى‏زيسته، تا آن ­جا كه گفته‏ شده در قرن اول ميلادى بوده است.

به علاوه اين كه، سد باب الأبواب، قطعا غير از سد ذو القرنينى است كه در قرآن آمده، براى اين­كه در ديوار باب الأبواب آهن به كار نرفته است.[12]


[1]. سر احمد خان هندى.

[2]. لیدیا (لیدیه) ثروتمندترین کشور منطقهٔ آسیای کوچک بود. پادشاه لیدی به منظور مقابله با کوروش بزرگ، با فرمانروای اسپارت که از مهم‌ترین شهرهای یونان بود، پیمان دوستی بست. کورش بزرگ به لیدیه حمله برد و سارد را در سال ۵۴۶ قبل از میلاد به قلمرو ایران افزود. با فتح شهر سارد، عمر پادشاهی بزرگ لیدی نیز به پایان رسید.

[3]. طباطبایی، سید محمد حسین، الميزان فی تفسیر القرآن، مترجم: موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ج 13، ص 537.

[4]. ارميای نبی قبلاً پيشگويی کرده بود که يهوديان به مدت 70 سال در اسارت بابلی ها خواهند بود.

[5]. عهد قدیم، کتاب عزرا، بند یک، آیه 2 و 3.

[6]. کهف، 86.

[7]. همان.

[8]. کهف، 90.

[9]. پایتخت گرجستان.

[10]. منظور از این جمله؛ «تنها سدى كه در دنيا در ساختمانش آهن به كار رفته، همين سد است»، سدهایی است که در دوران های بسیار دور و قبل از به وجود آمدن تکنولوژی پیشرفته قرون اخیر، احداث شده است.

[11]. کهف، 95.

[12]. الميزان فی تفسیر القرآن، مترجم: موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ج ‏13، ص 537 – 541.