searchicon

کپی شد

ذبیح الله ازدیدگاه روایات

یکی از روایاتی که بیانگر ذبیح الله بودن اسماعیل (علیه السلام) است، روایتی مشهور از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) است که در آن، ایشان خود را پسر دو ذبیح خوانده و به آن افتخار کرده است: «أنا ابن الذبیحین»؛[1] «من فرزند دو ذبیح هستم».[2]

با توجه به این‌که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از نسل حضرت اسماعیل شمرده می شود و حضرت اسحاق از نیاکان بنی اسرائیل است، بدون شک ذبیح نخست، اسماعیل است.[3] ذبیح دوم نیز عبدالله پدر گرامی پیامبر (صلی الله علیه و آله) است که به جای وی 100 شتر قربانی شد.

  1. امام علی (علیه السلام) و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، خداوند را این‌گونه خوانده اند: «یا من فدی اسماعیل من الذبح»؛ «ای خدایی که اسماعیل را از ذبح شدن نجات بخشیدی».[4]
  2. امام علی،[5] امام صادق[6] و امام رضا (علیهم السلام)[7] در پاسخ به این‌که ذبیح کیست، از اسماعیل (علیه السلام) یاد کردند. همچنین ذبیح بودن اسماعیل (علیه السلام) در دعاها و زیارتنامه ها یاد شده و در همه دوره ها میان دانشوران و محدثان شیعه شهرت داشته است.[8]
  3. بر پایه پاره ای گزارش های تاریخی، شاخ های گوسفندی که به جای اسماعیل ذبح شد، سال ها از دیوار خانه کعبه آویخته شده بود تا دوران عبدالله بن زبیر و در رویداد آتشباران کعبه به دست حجاج بن یوسف ثقفی، سوخت و از میان رفت.[9] برخی نیز از مشاهده آنها بر دیوار خانه کعبه خبر داده اند.[10] این نشان می دهد که ذبح در مکه رخ داده و ذبیح، اسماعیل است.
  4. از آنچه در شماره قبل گفته شد، بر می آید که ماجرای ذبح فرزند ابراهیم (علیه السلام) در مکه روی داده؛ اما اسحاق در کنعان بود. پس فقط او (اسماعیل) می تواند ذبیح باشد.[11] این استدلال از امام صادق (علیه السلام) نیز روایت شده است.[12]
  5. به تصریح برخی از دانشوران مسلمان شده یهودی، یهودیان با آگاهی از ذبیح بودن اسماعیل، به سبب حسادت به عرب ها، اسحاق را به جای وی معرفی کرده اند.[13]

درباره سن حضرت اسماعیل (علیه السلام) در دوران قربانی شدن نیز، سخنِ صریحی در قرآن نیامده و از آن با عنوان سن «سعی» یاد شده است.[14] بیشتر مفسران با اشاره به سن 13 سالگی، در تفسیر «سعی» گفته اند: وی به مرحله نوجوانی رسیده و در سنی بود که همراه پدرش برای تأمین نیازمندی های روزمره تلاش و او را در کارهایش یاری می کرد.[15] شماری دیگر مقصود از سعی را، سعی میان صفا و مروه دانسته و گفته ‌اند: ابراهیم (علیه السلام) در هنگام سعی، رؤیای خود را برای اسماعیل بازگو کرد.[16] این تفسیر از روایتی منسوب به امام صادق (علیه السلام) نیز برداشت می شود.[17]

[1]. محمد بن محمد، تاريخنامه طبرى، تحقيق: روشن، محمد، ج 1، ص 169 و ج 2، ص 19؛ صالحى شامى،‏ محمد بن يوسف، سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خير العباد، تحقيق: عبد الموجود، عادل احمد و معوض، على محمد، ج 1، ص 302.

[2]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسير قمي، تحقيق: موسوى جزايری، سيد طيب، ج 2، ص 224؛ صدوق، محمد بن على، ‏من لا يحضره الفقيه، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 4، ص 368؛ طوسى، محمد بن الحسن‏، امالي، 457.‏

[3]. طوسى، محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن، تحقيق و مقدمه: شيخ آغابزرگ تهرانى، محمد محسن و قصير عامل، احمد التبیان، ج 8، ص 518؛ فخر رازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب (تفسیر کبیر)، ج 26، ص 347.

[4]. ابن طاووس، على بن موسى‏، مهج الدعوات و منهج العبادات‏، محقق / مصحح: كرمانى، ابوطالب و محرر، محمد حسن‏، ص 156.

[5]. طوسى، محمد بن الحسن‏، امالي، 338.

[6]. ‏ صدوق، محمد بن على، معانی الاخبار، ص 391.

[7]. صدوق، محمد بن على، ‏خصال، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 1، ص 56.

[8]. ابن طاووس، على بن موسى‏، مهج الدعوات و منهج العبادات‏، محقق / مصحح: كرمانى، ابوطالب و محرر، محمد حسن، ص 156.

[9]. ابن اثير، على بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 3، ص 139؛ ذهبى، محمد بن احمد، تحقيق: تدمرى، عمر عبد السلام، ج 5، ص 34.

[10]. ابن اثير، على بن ابى الكرم، الكامل في التاريخ، ج 1، ص 110.

[11]. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 4، ص 57؛ مفاتيح الغيب (تفسیر کبیر)، ج 26، ص 347.

[12]. معانی الاخبار، ص 391.

[13]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 1، ص 160.

[14].«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعی …»؛ «هنگامى كه با او به مقام سعى و كوشش رسيد …»؛ صافّات، 102.

[15]. التبیان، ج 8، ص 516؛ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق: بلاغى، محمد جواد، ج 8، ص 706؛ جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 23، ص 44.

[16]. بحرانى، سيد هاشم، البرهان فى تفسير القرآن، تحقيق: قسم الدراسات الاسلامية موسسة البعثة – قم، ج 4، ص 622؛ فيض كاشانى، ملا محسن، تفسير الصافى، تحقيق: اعلمى، حسين، ج 4، ص 76.

[17]. مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 8، ص 711.