searchicon

کپی شد

دیدگاه مفسرین در مورد عرش و کرسی

در اين كه مراد از عرش خدا چيست؟ بين علما و مفسران اختلاف شده، و به طور كلى مى‏توان آنان را در این مسئله به دو دسته تقسيم نمود:

1. اكثر علماى سلف، بر اين باور بودند كه بحث در اطراف حقايق دينى و تجاوز از ظواهر كتاب و سنت بدعت است. آنان مى‏گويند: عرش خدا چيزى است كه بشر، تنها نام آن را مى شناسد و از درك حقيقت آن عاجز است و اين گونه آيات را از متشابهاتى مى‏دانند كه بايد از بحث كردن پيرامون آن خوددارى شود. حال آن كه عقل بلكه قرآن و سنت نيز بر خلاف عقيده آنان مردم را به تدبر در آيات خدا و تلاش در معرفت خدا و شناسايى آيات و تذكر و تفكر در آنها و احتجاج به حجت هاى عقلى تشويق مى‏كند. چگونه ممكن است با اين همه تشويق در مقدمات، از نتيجه آن منع و نهى فرموده باشد؟[1]

2. عالمانى كه بحث در اطراف حقايق دينى را جايز مى‏دانند. که در اين مسئله (عرش خدا) به چهار دسته تقسيم می شوند:

الف: آنهايى كه بر معناى ظاهرى لفظ جمود ورزيده، گفته اند: عرش، وجود خارجى است و مخلوقى كاملاً شبيه به تخت است كه داراى پايه هايى است و آن پايه ها بر آسمان هفتم تكيه دارند و خداوند هم مانند پادشاهان بر آن قرار مى‏گيرد، و از آن جا تدبير امور عالم را مى‏نمايد.

ب: علمايى كه عرش را وجود خارجى و مخلوق مى‏دانند، ولى در مصداق با آنان اختلاف كرده‏اند و عرش را منطبق مى‏كنند بر فلك نهم كه محيط به عالم جسمانى و محدود كننده جهات آن است و از جهت اين كه خالى از ستاره است اطلس ناميده مى‏شود.[2] كرسى را متحد و يك چيزى مى‏دانند. و مشهور به مشبّهه هستند.

آنان عرش خدا را همان فلك اعلا و كرسى او را فلك كواكب دانسته و به هيئت بطلميوسى و نيز به روايتى از رسول اكرم (ص) استناد مى‏كنند كه فرمود: «آسمان ها و زمين هفتگانه در جنب كرسى نيستند، مگر مانند حلقه اى كه در صحرايى فراخ و وسيع افتاده باشد.»[3]

ج: کسانی که بر خلاف دو گروه قبل مى‏گويند: “عرش خدا” معناى كنايى دارد و وجود خارجى و حقيقى ندارد. البته در اين كه منظور از آن معناى كنايى چيست؟، سخن بسيار گفته اند. گاهى عرش را به معناى “علم بى پايان پروردگار” تفسير كرده. و به حديثى از حفص بن غياث استناد مى‏كنند كه از امام صادق (ع) درباره تفسير آيه «وسع كرسيه السماوات و الارض» سؤال كردند، فرمود: منظور علم او است.[4] و گاه با توجه به آياتى چون «ثُمَّ استوى على العرش»[5] و يا «الرحمن على العرش استوى»[6] عرش را به معناى “مالكيت و حاكميت خدا” دانسته‏اند. گاه به معناى هر يك از صفات كماليه و جلاليه وی تفسیر نمودند؛ چرا كه هر يك از اين اوصاف بيانگر عظمت مقام خدای متعال است. همان گونه كه تخت سلاطين نشانه عظمت آنهاست.

د: گروه چهارم که از يك جهت با نظريه گروه اوّل و دوم مشترك هستند و مى‏گويد: “عرش” داراى وجود حقيقى است، (بر خلاف نظريه گروه سوم) و از يك جهت نيز با نظريه سوم مشترك است و مراد از “عرش” را معناى كنايى مى‏داند. (برخلاف نظريه گروه اوّل و دوم) و اين رأى بعضى از معاصران، مانند علامه طباطبايى (ره) است. طبق اين نظريه، “عرش” مرحله‏اى از مراحل عالم وجود است كه زمام جميع حوادث و اسمايى كه علّت وجود آن حوادث اند، در آن جا جمع و ترتيب و رديف كردن سلسله اسباب و عِلَل منتهى به آن مرحله مى‏باشد. علامه طباطبايى (ره) مى فرمايند: جمله «ثُمَّ استوى على العرش»[7] در عين اين كه مثالى است كه احاطه تدبير خداوند را در ملكش مجسم مى‏سازد، دلالت دارد كه حقيقتى هم در كار است، و آن مقامى است كه زمام جميع امور در آن جا متراكم و مجتمع مى‏شود. و آياتى نظیر: «و او پروردگار عرش بزرگ است»[8] و «كسانى كه عرش را به دوش مى‏كشند و كسانى كه در اطراف آنند»[9] و… همه بر همين معنا دلالت دارند.[10]

كرسى خدا

همان نظرياتى كه در “عرش” بيان گرديد، در كرسى نيز با تفاوت اندكى مطرح است كه مجموع آن را مى‏توان چنين بيان نمود:

1. نظريه اكثر عالمان پیشین كه مى‏گويند: كرسى خدا چيزى است كه بشر تنها نام آن را مى‏شناسد و از درك حقيقت آن عاجز است و بحث از آن بدعت است.

2. نظريه عالمان اهل بحث که نظریات اینان را میتوان به صورت زیر  دسته بندی کرد:

الف: نظريه مشبهه، اين كه كرسى و عرش با هم متحدند و آن تخت سلطنت الاهى است بر آسمان هفتم كه از آن جا عالم را تدبير مى‏كند.

ب: نظريه قومى كه با توجه به هيأت بطلميوسى مى‏گويند: كرسى، فلك كواكب و عرش، فلك اعلى است.

ج: نظريه بسيارى از مفسران كه قايلند، كرسى وجود حقيقى ندارد، بلکه كنايه است. این کنایه يا از علم خدا، يا از قدرت و سلطه خداست.

د: نظریه معاصران مانند علامه طباطبايى و نظریه صحيح است. طبق این دیدگاه، كرسى در عين اين كه كنايه است، اما وجود حقيقى دارد و مرتبه اى از مراتب وجود است و مراد، آن مقام ربوبى است كه تمامى موجودات آسمان ها و زمين قائم به آن هستند. پس كرسى مرتبه اى از مراتب علم خداست كه تمام عالم قائم بدان است و همه چيز در آن محفوظ و نوشته شده است. بنابر اين، عرش و كرسى در حقيقت، امر واحدى هستند كه به حسب اجمال و تفصيل داراى دو مرتبه اند و اختلافشان در حقيقت، رتبى است و هر دو از حقايق وجودى هستند، ولى نه آن طور كه عده اى پنداشته اند كه تختى است و خداوند را بر آن حمل مى‏كنند.[11]


[1] طباطبايى، سید محمد حسین، الميزان، ترجمه، موسوى همدانى، ج 15، ص212، كانون انتشارات محمدى، چاپ سوم 1362.

[2] راغب، مفردات، واژه عرش؛ الميزان، همان، ص 213.

[3] به نقل از مفردات راغب ماده عرش.

[4] بحار الانوار، ج 58، ص 28، حديث 46 و 47.

[5] اعراف: 54.

[6] طه، 5.

[7] اعراف، 54.

[8] توبه، 129.

[9] غافر، 7.

[10] الميزان، همان، ج 15، ص 216.

[11] مجموعه مطالب از كتب ذيل جمع آورى گرديد. الميزان، ج 4، ص 230 به بعد، و ج 15، ص 212 به بعد، و ج 27، ص 187 به بعد؛ تفسير نمونه ج 2، ص 201 به بعد، و ج 6، ص 204، و ج 9، ص 25، و ج 20، ص 53، و ج 24، ص 458، و ج 26، ص 193 و 348.