searchicon

کپی شد

دیدگاه برخی از دانشمندان سلفی در مورد خواجه نصیر الدین

خواجه نصیر الدین طوسی علیرغم اینکه در میان بسیاری از دانشمندان اهل سنت از جایگاهی والا برخوردار و بزرگان فرق مختلف اهل سنت، او را شخصیتی بس عظیم الشأن می دانند، اما برخی از علمای سلفی تندرو اهل سنت دیدگاههای بسیار تند، بد و به دور از نزاکتی نسبت به این عالم بزرگوار شیعه دارند، البته این گونه افراد،تنها به مرحوم خواجه نتاخته، بلکه به بسیاری از علمای شیعه چنین گستاخیهایی را ابراز می داشتند.در این مقال مختصر به دو نفر از این دسته عالمان بی منطق اشاره می شود:

  1. ابن تیمیه:[1]

ابن تیمیه جزء اولین کسانی است که به مقام شامخ جناب خواجه نصیر؛ این عالم بزرگوار توهین های بسیاری نموده و وی را عامل پیروزی مغولان بر حکومت فاسد عباسی دانسته و عبارات زشتی را به ایشان نسبت داده که تنها لایق خود ابن تیمیه است. عبارات دروغ ابن تیمیه در مورد محقق طوسی که در هیچ یک از کتب تاریخی قبل از وی وجود ندارد و جزء اولین اختراعات و جعلیات تاریخی است چنین است: «این مرد که نزد همگان؛ «خواص و عوام» آوازه دارد، وزیر ملحدان باطنی؛ یعنی اسماعیلیان الموت[2] بود. هنگامی که هلاکوی ترک (مغول) و مشرک آمد، طوسی وی را واداشت تا خلیفه و دانشمندان مذهبی را بکشد و هنرمندان و افزار مندان؛ (صنعتگران) را که برای وی سود اینجهانی را در بر داشتند، مورد پشتیبانی قرار دهد. طوسی امور دارایی های وقفی را که از آنِ مسلمانان بود، در دست گرفت و مبالغی گزاف از درآمد اوقاف را در اختیار دانشمندان مشرک و رهبران آنان که به جادوگری و مانند آن سرگرم بودند، گذاشت. هنگامی که وی رصدخانه مراغه را که برپایه باورهای صابئین مشرک استوار بود بنیان نهاد، کسانی که شایستگی بیشتری داشتند از آن رصدخانه بهره چندان نمی بردند، در حالی که کسانی دیگر؛ مانند صابئین مشرک، منکران صفت خداوند (معطله) و دیگر مشرکان از آن بسیار بهره مند می شدند. … طوسی و پیروان وی بدین گونه شناخته شده اند که درباره وظایف اسلامی خود و آنچه ممنوع اعلام شده بی اعتنا بوده اند. آنان وظایف شرعی خود؛ مانند نماز را به جای نمی آورند، بدانچه از سوی خدا نهی شده؛ مانند نوشیدنی های مستی آور، زنا و دیگر تبهکاری ها اهمیتی نمی دادند. شنیده شده که آنان حتی در ماه رمضان به نماز توجه نداشتند و مرتکب زنا می شدند.[3]

ابن تیمیه که به شدّت از نابودی حکومت فاسد عباسی ناراحت بوده، درباره نقش خواجه نصیرالدین طوسی در سقوط بغداد در مجموع الرسائل می‌نویسد: «تاتاران بر کشورهای اسلامی یورش نبردند و خلیفه بغداد و دیگر فرمانروایان اسلامی را نکشتند، جز با کمک و پشتیبانی ملحدان (اسماعیلی) و کارگردان این [رویدادها] همانا وزیر آنان؛ نصیرالدین طوسی در اَلَموت بود. او بود که دستور کشتن خلیفه و از میان بردن حکومت وی را صادر کرد.[4]

ابن تیمیه با بی شرمی تمام، هرآنچه را که لایق خود بود، در مورد این عالم بزرگ نوشته و در کتاب دیگرش به دروغ می‌نویسد: «او آدم بی مبالاتی در دین بود، شعائر اسلامی را مراعات نمی کرد، مرتکب فواحش می شد، نماز نمی خواند، در ماه رمضان شراب و مسکرات می نوشید و زنا می کرد».[5]

  1. محمد بن ابی بکر؛ مشهور به ابن قیم الجوزیه:

یکی از شاگردان اصلی ابن تیمیه به نام محمد بن ابی بکر؛ مشهور به ابن قیم الجوزیه، در کتاب «اغاثه اللهفان» راه پر از فریب استادش را پیموده و می نویسد: «هنگامی که فرصت به سراغ ملحدان و حامی شرک و کفر؛ نصیرالدین آمد، وی از پیروان پیامبر [اسلام] (صلّی الله علیه و آله) و مؤمنانِ به کیش او، انتقام گرفت. آری او مسلمانان را از دم شمشیر گذراند … و خلیفه را کشت».[6]

ابن قیم، خواجه را با الفاظ رکیکی به باد اتهام و دشنام گرفته درباره وی می گوید: «او منکر معاد و تعلیم دهنده سحر بود و بت ها را عبادت می کرد».[7]

باعث شگفتی است در حالی که هیچ یک از علما و مورخان هم دوره خواجه و بعد از ایشان، تا زمان ابن تیمیه، به نقش خواجه در سقوط عباسیان اشاره ای نکرده اند، چگونه ابن تیمیه و شاگردان و کسانی که از او تبعیت می کنند، اینچنین با گستاخی به خواجه حمله برده و چنین الفاظ رکیکی را به وی نسبت داده اند؟![8]

جالب اینجا است که عده زیادی از نویسندگان کتاب های تاریخی اهل سنت که وقایع آن زمان را بررسی کرده اند، خواجه نصیرالدین طوسی را در وقایع فتح بغداد بی تأثیر می دانند. برای نمونه به برخی از این افراد اشاره می شود:

  1. علامه ابن فَوَطی حنبلی بغدادی:

ابن فوطی؛ مورخ اهل ‏سنت که «ذهبی» درباره اش می گوید: «العالم البار متفنّن المحدث، المفید، مورخ الآفاق، مفخر اهل العراق»، در ماجرای سقوط بغداد چهارده سال داشت و اسیر شد. وی در کتاب خود واقعه فتح بغداد را ‏نوشته و به هیچ روی از خواجه نصیر در آن برهه یاد نمی کند.

  1. ابن طقطقی:

ابن طقطقی که حوادث بغداد را با یک واسطه نقل می کند، تنها یک بار نام خواجه را به دلیل واسطه بودن خواجه در ملاقات «ابن ‏علقمی» به میان می آورد و از خواجه و ترغیب او برای حمله مغول سخن نمی گوید.

  1. ابی الفداء:

ابی الفداء در کتاب خود به تفصیل شیوه حمله «هلاکو» را به بغداد باز می گوید، اما از خواجه نصیرالدین طوسی یاد نمی کند.

  1. ذهبی:

ذهبی که از شاگردان «ابن تیمیه» بوده و «منهاج ‏السنه» را با نام «منهاج الاعتدال» تلخیص کرده، با استادش در این باره موافق نبوده و در کتاب خود پس از ذکر حوادث بغداد، از خواجه سخن نمی گوید.

  1. صلاح الدین صفدی:

صلاح الدین صفدی که نزدیک به چهل سال پس از واقعه بغداد به دنیا آمده پس از ذکر واقعه بغداد، از خواجه نام نمی برد.

  1. جلال الدین سیوطی:

جلال الدین سیوطی در کتاب خود در گزارش واقعه بغداد از خواجه یاد نمی کند.

  1. ابن ‏خلدون:

ابن ‏خلدون درباره خواجه می گوید: «او برای مسلمانان دارای منفعت بود».[9]

  1. محمد بن‌علی بن‌طباطبا:

محمد بن‌علی بن‌طباطبا» در کتاب خود (که در سال 701 قمری؛ یعنی 45 سال پس از فتح بغداد نوشته)، می گوید:

«حق مطلب این است که هر دولتی در هر زمان با پیدایش علل داخلی و خارجی از میان می رود. سقوط خلافت خاندان بنی عباس نیز تابع همین اصل کلی است. علل خارجی سقوط خلافت عباسی این بود که مغولان قوت گرفتند و به کشورگشایی پرداختند؛ ازاین رو در پی فتح بغداد بودند. علت داخلی فتح بغداد هم ضعف حکومت عباسی بود؛بنابراین سستی عزم، ضعف اراده خلیفه، ظلم و جور پسرش و نفاق امیران و سران لشکر، چنین پیامدی داشت.

  1. ابن‌کثیر:

ابن‌کثیر در این باره می نویسد: «سربازان مهاجم مغول دارالخلافه بغداد را محاصره کرده و پیوسته به سوی ساکنان آن تیر می انداختند. حتی تیری به یکی از کنیزان خلیفه که به رقصیدن در برابر وی سرگرم بود خورد و او را کشت. خلیفه آن کنیز را بسیار دوست می داشت و هنگامی که کنیز درگذشت، خلیفه سخت برآشفت و فریاد کشید».

بنابراین خواجه نصیرالدین طوسی در پیدایی این رویدادها به هیچ روی نقشی نداشت و خود هلاکو پس از فتح قلعه های اسماعلیلیان به فتح بغداد فرمان داد. افزون بر این، شخصیت های بزرگ و دانشمندان دیگری به جز خواجه با مغولان ملازم و طرف مشورت آنان بودند؛ چنان‌که «خواجه رشیدالدین فضل الله» نوه «رییس الدوله همدانی» می گوید: «هنگامی که هلاکو بسوی بغداد شتافت، «سیف الدین بتیکچی سنّی»؛ مدبّر مملکت وزیر هلاکو و «خواجه نصیرالدین» و «صاحب سعید علاءالدین عطامک (نویسنده تاریخ جهانگشای جوینی)» در خدمت مغول بودند».

این در حالی بود که خواجه نصیر چون شیعه بود، خلیفه را امیرالمؤمنین نمی دانست، ولی دیگران از رجال اهل سنت شمرده می شدند و خلیفه را امیرالمؤمنین می دانستند؛ بنابراین اگر مشاوران هلاکو تا این اندازه در وی تأثیر گذار بوده و می توانستند او را از حمله به بغداد باز دارند، چرا گناه این کار بر گردن خواجه افتاده است؟!

همچنین ماجرای کشته شدن «شرف الدین محمد» برادر بزرگ «سید علی بن‌ طاووس»؛ از علمای بزرگ شیعه و بسیاری از علما و سادات و شیعیان، بهترین دلیل بر نقش نداشتن خواجه در فتح بغداد است؛ زیرا مغولان در این واقعه قبرهای قریش را ویران کرده حرم کاظمین (علیهما السلام) را سوزاندند و هیچ نیرویی مانع آنان نشد.

آیا اگر خواجه نصیر در آن واقعه حضور یا نقش داشت از کشته شدن شیعیان جلوگیری نمی‌کرد؟!

یکی از علل حمله مغول به بغداد؛ نفوذ عیسویان در لشکر مغول است. دولت های مسیحی پس از شکست خود در برابر «صلاح الدین ایوبی» در جنگ های صلیبی با قوم وحشی مغول طرح دوستی ریخته و درصدد برآمدند با کمک آنها شکست خود را جبران کنند و انتقام خود را از مسلمانان بگیرند؛ازاین رو باید گفت: زن هلاکو که مسیحی بود و سفارش برادرش به فتح بغداد و وجود سردار مسیحی در سپاه مغول؛ عوامل مؤثر در فتح بغداد بوده اند. مسیحیان در حقیقت برای منحرف کردن فکر مسلمانان پای خواجه نصیر؛ بزرگ‌ترین دانشمند عهد تاریک مغول و یگانه پناهگاه مسلمانان آن روز را به این واقعه مهم تاریخی کشیدند و بدین شیوه میان شیعه و سنی اختلاف انداخته یا بر اختلافشان افزودند و از این ماجرا سود بردند.[10]

[1]. ابن تَیْمیّه‌، تقی‌الدین‌ ابوالعباس‌ احمد بن شهاب‌الدین‌ عبدالحلیم‌ ابن مجدالدین‌ عبدالسلام‌ بن عبدالله‌ بن ابی‌ القاسم‌ محمد بن الخضر بن محمد بن الخضر الحرانی‌ الدمشقی‌ الحنبلی‌، (ولادت: دوشنبه‌ ۱۰ ربیع الاول ۶۶۱ ق – وفات: شب‌ دوشنبه‌ ۲۰ ذیقعده‌ ۷۲۸ ق ‌برابر با ۲۲ ژانویه ۱۲۶۳ م – ۲۶ سپتامبر ۱۳۲۸ م‌).

[2].خواجه نصیر بنابر آنچه ابن تیمیه گفته است، وزیر اسماعیلی ها نبوده، لکن به دعوت «ناصر الدین عبدالرحیم بن ابی منصور» كه حاكم قلعه قهستان بود و مردی فاضل و دوستدار فلاسفه نیز بود، به همراه همسرش به قلعه اسماعیلیان دعوت شد و مدتی آزادانه و با احترام ویژه در آنجا زندگی كرد. او در مدت اقامت خود، كتاب «طهاره الاعراق» تألیف ابن مسکویه را به درخواست میزبانش به زبان عربی ترجمه كرد و نام آن را «اخلاق ناصری» نهاد. وی در همین ایّام «رساله معینیه» در موضوع علم هیئت را، به زبان فارسی نگاشت.

ناسازگاری اعتقادی خواجه با اسماعیلیان و نیز ظلم و ستم آنان نسبت به مردم، وی را بر آن داشت تا برای كمک گرفتن، نامه ای به خلیفه عباسی در بغداد بنویسد. در این میان حاكم قلعه از ماجرای نامه باخبر شد و به دستور او خواجه نصیر بازداشت و زندانی گردید. پس از چندی، خواجه به «قلعه اَلَموت» منتقل شد، ولی حاكم قلعه كه از دانش محقق طوسی اطلاع پیدا كرده بود، با او رفتاری مناسب در پیش گرفت.

وی حدود ۲۶ سال در قلعه های اسماعیلیه به سر برد، امّا در این دوران لحظه ای از تلاش علمی باز ننشست و كتاب های متعددی از جمله «شرح اشارات ابن سینا»، «تحریر اقلیدس»، «تولی و تبری» و چند كتاب و رساله دیگر را تألیف كرد.

خواجه در پایان كتاب شرح اشارات می نویسد: «بیشتر مطالب آن را در چنان وضع سختی نوشته ام كه سخت ‌تر از آن ممكن نیست و بیشتر آن را در روزگار پریشانی فكر، نگاشتم كه هر جزئی از آن، ظرفی برای غصه و عذاب دردناک بود و زمانی بر من نگذشت كه از چشمانم اشک نریزد و دلم پریشان نباشد و وقتی پیش نمی آمد كه دردهایم افزون نگردد و غم هایم دو چندان نشود …».

[3]. ابن تيمية الحراني، أحمد بن عبد الحليم، مجموعة الرسائل و المسائل، رشيد رضا، محمد، ج 2، ص 99.

[4]. همان، ص 97.

[5]. ابن تيمية الحراني، أحمد بن عبد الحليم، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة و القدریه، ج 2، ص 199.

[6]. ابن قيم جوزيه، محمد بن ابي بكر،اغاثه اللهفان من مصايد الشيطان، ج 2، ص 263.

[7]. ابن عماد، عبد الحی بن احمد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، تحقیق: ارناووط، محمود و ارناووط، عبد القادر، ص 339 و 340.

[8]. مطالب تا اینجا برگرفته از سایت نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، معاونت مطالعات راهبردی، (پرسمان دانشجویی).

[9]. «و کان للمسلمین نفع».

[10]. ضیایی، رحمت الله، شکست اوهام، پاسخ به شبهات وهابيت، ص 269 – 272؛ ‏سایت کتابخانه تخصصی حج.