searchicon

کپی شد

دیدگاه امام کاظم (علیه السلام) در مورد واقعه فخ

بنابر دیدگاه یرخی از مورخان از جمله: ابوالفرج اصفهانی، حادثه فخ بی‏ارتباط با روش پیشوای هفتم (علیه السلام) نبود؛ زیرا نه تنها آن حضرت از آغاز تا نضج و تشكیل نهضت از آن اطلاع داشت، بلكه با حسین بن علی رهبر قیام فخ، در تماس و ارتباط بود. گرچه امام کاظم (علیه السلام) شكست ظاهری نهضت را پیش بینی فرمود، ولی هنگامی كه احساس كرد حسین در تصمیم خود استوار است، به او فرمود: «گرچه تو شهید خواهی شد، ولی باز در جهاد و پیكار كوشا باش، این گروه، مردمی پلید و بدكارند كه اظهار ایمان می‏كنند، ولی در باطن ایمان و اعتقادی ندارند، من در این راه اجر و پاداش شما را از خدای بزرگ می‏خواهم».[1]

گزارش شده، در مجلسى که گروهى از فرزندان امام على (علیه السلام)، از جمله امام کاظم (علیه السلام) حضور داشتند، سرهای شهدای فخ را به تماشا گذاردند. هیچ کس چیزی نگفت جز امام کاظم (علیه السلام) که وقتی سر حسین بن على رهبر قیام فخ را دیدند، فرمودند: «انا لله و انا الیه راجعون، (از خداوندیم و به سوى او باز مى‌‏گردیم)، سوگند به خدا که به شهادت رسید در حالی که مسلمان و درستکار بود و بسیارروزه مى‏گرفت و بسیار شب زنده دار بود و امر به معروف و نهى از منکر مى‏کرد،در خاندان وى،چون او وجود نداشت».[2]

از طرف دیگر هادی عباسی می‏دانست پیشوای هفتم بزرگ‌ترین شخصیت خاندان پیامبر (علیهم السلام) است و سادات و بنی هاشم از او پیروی می‏کنند؛ لذا پس از حادثه فخ، سخت خشمگین شد؛ زیرا اعتقاد داشت در پشت پرده، از جهاتی رهبری این عملیات را آن حضرت به عهده داشته است، به همین جهت امام هفتم را تهدید به قتل كرده، گفت: «به خدا سوگند، حسین (صاحب فخ)، به دستور موسی بن جعفر بر ضد من قیام كرده و از او پیروی نموده است؛ زیرا امام و پیشوای این خاندان كسی جز موسی بن جعفر نیست. خدا مرا بكشد اگر او را زنده بگذارم»!!

این تهدیدها گرچه از طرف امام کاظم (علیه السلام) جدی گرفته نشد، لكن در میان خاندان پیامبر (علیهم السلام) و شیعیان و علاقه‏مندان آن حضرت، سخت ایجاد وحشت كرد، ولی پیش از آن‌كه هادی موفق به اجرای مقاصد پلید خود شود، طومار عمرش درهم پیچیده شد و خبر مرگش موجی از شادی و سرور در مدینه برانگیخت![3]

علامه مامقانی با توجه به این روایت، در باره تأیید این قیام از طرف امام کاظم (علیه السلام) می‌گوید: «گرچه امام کاظم (علیه السلام) به ظاهر دعوت را نپذیرفت، اما دلسوزی و خیرخواهی و دعا برای حسین و یارانش بیانگر این نکته است که ایشان از روی تقیه، دعوت را نپذیرفته و چون از نتیجه آن آگاه بوده، برای جلوگیری از شرارت بنی عباس، ناگزیر در حضور مردم، دعوت را رد کرده است تا بعدها ارتباط امام و قیام کنندگان فاش و مشخص نشود.[4]


[1]. اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين‏، ص 376؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 48، ص 169.

[2]. مقاتل الطالبيين‏، ص 380؛ بحار الأنوار، ج 48، ص 165.

[3]. بحار الأنوار، ج 48، ص 150؛ عطاردى‏، عزيز الله، مسند الإمام الكاظم أبى الحسن موسى بن جعفر (عليهما السلام)، ج 1، ص 59.

[4]. مامقاني، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال، ج 17، ص 237.