searchicon

کپی شد

ديدگاه شيخيه درباره حيات امام مهدى (علیه السلام)

شيخ احمد احسايى، امام زمان (عليه السلام) را زنده و در عالم هورقليا مى‏داند. او معتقد است که امام زمان (عليه السلام) با بدنى غير عنصرى و تنها هور قليايى و در شهر «جابلقا و جابرسا» زندگى مى‏کند. وى مى‏گويد: «هورقليا ملک آخر است که داراى دو شهر جابرسا – که در مغرب قرار دارد – و جابلقا – که در مشرق واقع است – مى‏باشد. پس حضرت قائم (عليه السلام) در دنيا در عالم مثال نيست، اما تصرفش به گونه‏اى است که به صورت هيکل عنصرى مى‏باشد و با مثالش در مثال، و با جسدش در اجساد، و با جسمش در اجسام، و با نفس خود در نفوس، و با روحش در ارواح است‏».[1] وی در جای دیگر می گوید: امام زمان (عليه السلام)، هنگام غيبت در عالم هورقليا است و هرگاه بخواهد به «اقاليم سبعه‏» تشريف بياورد، صورتى از صورت ‏هاى اهل اين اقاليم را مى‏پوشد و کسى او را نمى‏شناسد. جسم، زمان و مکان ايشان لطيف‏تر از عالم اجسام بوده و از عالم مثال است.[2]

در توضیح این مطالب، شيخيه معتقدند ما بايد بين جسم و جسد فرق بگذاريم، اما جسم بر چهار قسم است:

  1. جسم عنصرى معروف؛
  2. جسم فلکى افلاک؛
  3. جسم برزخى که ماده ندارد، اما طول و عرض و عمق دارد. اين جسم، جسم مثالى و هورقليايى است که حضرت مهدى (عليه السلام) به نظر آنان با اين جسم زندگى مى‏کند.
  4. جسم مجرد مفارق.

در عبارت بالا اشکال واضحى وجود دارد و آن اين که «موجود مجرد مفارق» که جسم ندارد؛ زیرا مفارق و جدای از ماده و مادیات است، در نتیجه جمع بين «جسم» و «مجرد مفارق‏» اجتماع نقيضين است.

براى رهايى از اين اشکال، «حاج محمد کريم خان کرمانى‏»؛ رهبر شیخیه کرمان، به اصلاح عقيده خود دست زده و با حذف قسم چهارم گفته است: «نزد ما جسم و جسد بر سه قسم است:

  1. جسد اول که جسد دنيايى است و از عناصر مادون فلک قمر تشکيل شده است؛
  2. جسد دوم که مرکب از عناصر هورقليايى است و در اقليم هشتم قرار دارد و به صورت مستدير در قبر باقى مى‏ماند؛
  3. جسد سوم که مرکب از عناصر اخروى است و عناصر آن در غيب عناصر جسد دوم است؛
  4. جسم اول که روح بخارى است و مثل افلاک لطيف است؛
  5. جسم دوم که روح حيوانى است و از عالم افلاک و هورقليايى است؛
  6. جسم سوم که روح حيوانى فلکى اخروى است‏».[3]

او در جاى ديگر گفته است:

«هرانسانى داراى دو جسد و دو جسم است: جسد اول از عناصر اربعه تشکيل شده و ساير موجودات مادى نيز آن را دارند. اين عناصر مادى، مانند لباس براى انسان است که مى‏توان آن را از تن در آورد. اين جسد چون لذت، درد، طاعت و معصيت ندارد، پس از مرگ متلاشى شده و در قبر باقى مى‏ماند. جسد دوم در غيب اول و از عالم هورقليايى است که به صورت «طينت مستديره‏» در قبر باقى مى‏ماند که جسد دوم است و از اعراض پاک مى‏گردد و در قيامت روح به اين جسد برمى‏گردد، نه به جسد اول. جسد اخروى فساد و خراب شدن ندارد، بر خلاف جسد دنيوى. مرگ مربوط به اين بدن است نه آن بدن. جسم اول صورت برزخى است که بر نمى‏گردد و مانند چرک لباس است که جسم اول، وقتى به اين دنيا نزول پيدا مى‏کند، متحد با اين بدن مى‏شود. جسم دوم يا جسم اصلى حامل نفس است و در واقع جسم اول عرض بر جسم دوم است، و آن چه در قيامت مى‏آيد، جسد دوم و جسم دوم است‏».[4]

[1]. احسایی، احمد، جوامع الکلم‏» رساله دمشقیه، قسمت 2، ص 103؛ کرمانی، حاج‌ محمد ‌کریم ‌خان، ارشاد العوام، ص ۱۵۱.

[2]. جوامع ‏الکلم‏، رساله رشتیه، قسمت 3، ص ‏100.

[3]. کرمانی، حاج‌ محمد ‌کریم ‌خان، مجموعة الرسائل‏، ج 6، ص 213.

[4]. کرمانی، مجمع الرسائل فارسى، ج 2، ص 189.