searchicon

کپی شد

دورۀ پنجم فقه شیعه

دوره پنجم فقه شیعه از وفات شیخ طوسی در سال 460 قمری آغاز و تا ظهور ابن ادریس و تألیف کتاب «السرائر» در سال 588 قمری ادامه می یابد. این دوره، بر خلاف دوره قبل که دوره تحول در علم فقه بود، دوره رکود و توقف و تقلید در علم فقه، نامگذاری شده است. علل و اسباب این رکود، موارد ذیل معرفی شده است:

1. عظمت و ابهت علمی شیخ طوسی:

به سبب عظمت علمى شيخ طوسى، ابّهتى از وى در ميان فقهاى اماميّه به وجود آمد كه تا سال­ها، فقيه مستقلّى كه بتواند بر خلاف نظرات شيخ فتوا دهد، يافت نشد. قداست علمى او سبب شد تا بيش از صد سال كمتر كسى جرأت مخالفت با نظراتش را داشته باشد، به طوری که اعتراض به شیخ، اهانت به او تلقی می شد. فقهايى كه پس از وى كتابى مى‌نوشتند، مرجع علمى آنها كتاب­هاى شيخ بود و همان را به بيانى ديگر نقل مى‌كردند.[1] البته برخی فقیهان در این دوره، باب نقد و مناقشه در آرای شیخ طوسی را باز نگاه داشته بودند؛ مانند سدید الدین حمصی و سید ابن زهره که باید حساب آنها را از دیگر فقیهان جدا کرد، امّا کوشش های آنان برای شکستن فضای تقلید که بر حوزه­های شیعه حاکم بود، چندان کارگر نیفتاد.[2] محقق حلّی، رسماً فقیهان این دوره را «مقلّده» خوانده است. منظور او تقلید از روش و آراء و انظار شیخ است به گونه ای که حریّت در اجتهاد از دست برود.[3]

2. فشار و سرکوب شیعه از جانب حاکمان سنّی مذهب:

برخى از نويسندگان معتقدند: سبب ديگر ركود در اين دوره، وجود جوّ عظيم تبليغاتى عليه شيعيان و قتل و غارت آنان بود. اين يورش­ها از زمان شيخ طوسى شروع شد و بغداد از سلطه آل بويه خارج گرديد و «طغرل بیک» كه حاكمى سنّى مذهب و متعصّب بود، بر آن ديار تسلّط يافت. وى به قتل و غارت شيعيان پرداخت و حتّى كتابخانۀ شيخ طوسى را نيز به آتش كشيد. در سال 579 هجرى نيز صلاح الدين ايّوبى در حلب بر شيعيان شمشير كشيد و آنها را وادار به پذيرفتن مذهب اهل سنّت و عقيدۀ اشاعره كرد و اعلام نمود: جز مقلّدان مذاهب اربعه، كسى حق خطابه و تدريس ندارد. وى در مصر نيز با شيعيان به همين شيوه عمل كرد. طبيعى است كه در چنين جوّ رعب و وحشت و ناامنى، فرصت و نشاط علمى و نوآوری­هاى فقهى از عالمان گرفته شود.[4]

3. انتقال حوزه علمیه از بغداد به نجف:

حوزه بغداد، ریشه دار و پر از رجال علمی شیعی و سنی بود. شیخ طوسی در این حوزه مجال و موقعیت خوبی برای کار علمی داشت و می توانست ابداعات و ابتکارات خود را به خوبی منعکس کند، ولی حوزه نجف، حوزه ای نوپا با شاگردانی جوان و به دور از فضای مناقشه و بحث و ایراد بود و نمی توانست پا به پای شیخ طوسی حرکت کند.[5] شهید صدر در این باره می گوید: «وقتی شیخ از شاگردان خود و حوزه بغداد جدا شد و در نجف، حوزه جدیدی را پایه گذاری کرد، تنها فرزندان و تعدادی از مجاوران حرم علوی و برخی مشتاقان از حلّه و نقاط نزدیک، گرد او جمع شدند و تاریخ نشان نمی دهد که در این هجرت جز یکی دو نفر، کسی از حوزه بغداد همراه او شده باشد…، بنابراین، طبیعی است که حوزه نجف نتواند تحوّل عظیمی را که شیخ در فقه و اصول رقم زده بود، استمرار بخشد. حوزه بغداد نیز که مایه­های علمی بیشتری داشت، از وجود شیخ خالی شده بود و نمی توانست منعکس کننده افکار او باشد. پس باید تا بلوغ حوزه نوپا به سطح افکار شیخ، مدّتی سپری می شد و دوره رکود صد ساله پیامد همین امر بود…».[6]



[1]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 112.

[2]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 299.

[3]. همان، ص 300، به نقل از تستری، اسدالله، کشف القناع عن وجوه حجیة الإجماع، ص 442.

[4]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 112، به نقل از موسوعة طبقات الفقهاء، مقدّمۀ جزء دوم، ص 299 و 300 (با تلخيص).

[5]. مدخل علم فقه، ص 301.

[6]. صدر، سید محمد باقر، المعالم الجدیدة، ص 63 – 66، با تلخیص.