searchicon

کپی شد

دوره سوم فقه شیعه

دوره سوم فقه شیعه از ابتداى غیبت صغری در سال 260 هجرى آغاز و تا زمان ظهور شیخ طوسى در سال 436 هجرى ادامه یافت.[1]

شکی نیست که فقه شیعه پس از پایان دورۀ حضور ائمه (علیهم السلام) به مرحلۀ جدیدی وارد شد. دوره­ای که از دیدگاه اهل سنت و برخی مستشرقان، دورۀ آغاز اجتهاد در شیعه محسوب می شود، ولی اجتهاد در شیعه پیش از این دوره آغاز شده بود؛ هرچند جریان غالب در میان اصحاب ائمه (علیهم السلام) تلاش برای حفظ و نقل حدیث و ترتیب و تنظیم آن بود؛ از این رو، دورۀ سوم را باید دوره آغاز حرکت گستردۀ اجتهادی در شیعه دانست، چنان که می توان آن را دورۀ به رسمیت شناخته شدن اجتهاد شیعه دانست.[2]

در دورۀ غیبت صغری (329-260ق) تا اواخر قرن چهارم، سه گرایش گوناگون فقهى در جامعۀ شیعى وجود داشته است:

الف: اهل حدیث:

این گرایش دنباله رو و استمرار گرایش سنّت گراى دورۀ حضور امامان بوده، و همّت خود را بر جمع آورى احادیث و ضبط و حفظ آن مصروف مى‌داشته است. هواداران این مکتب عموماً با اجتهاد به صورت یک عمل و کوشش فکرى بر اساس استنباط تعقّلى، میانه‌اى نداشتند و حتّى استدلالات عقلى کلامى را که براى تقویت مذهب و در حمایت از نقطه نظرهاى شیعى به کار مى‌رفت محکوم مى‌نمودند.[3]

فقهای مکتب اهل حدیث، از رهگذر پیروى از احادیث، خود به دو گروه تقسیم مى‌شده‌اند:

1. گروهى که روایات را با اصول درست علم رجال و علم حدیث، نقّادى مى‌نمودند و هر روایتى را با هر کیفیت و وضعی نمى‌پذیرفتند و به روایات وارده در مسایل فقهى احاطه و اطّلاع داشتند و چه بسا قواعد و ضوابط اصول فقه را در مورد حالات مختلف ادلّه، و لو به صورت سادۀ آن، مى‌دانستند، و حتّى قسمتى از این ضوابط را که در روایات راهنمایى شده است، عملا به کار مى‌بستند. با این همه به جهت رعایت شیوۀ محافظه‌کارانه و سنّت گراى خود هرگز به فکر جدا کردن فقه از حدیث، و تدوین و ترتیب کتاب ‌هاى فقهى مستقل بر نیامدند و از نوشتن مطالب فقهى با عباراتى جز نصّ عبارات روایات، هراس و وحشت داشتند. نوشته­هاى فقهى این گروه از محدّثان، مجموعه‌اى از متون روایات بود که به ترتیب موضوعى دسته بندى شده، و گاه اسانید روایات نیز حذف گردیده بود. محدّثانى؛ چون محمّد بن یعقوب کلینى (م 329ق)، محمّد بن الحسن بن احمد بن الولید (م 343ق)[4] و محمّد بن على بن بابویه قمى، صدوق (م 381ق) از این گروه بوده‌اند.[5]

2. گروه دیگر طرفدار پیروى بى‌قید و شرط از احادیث بوده و با مبانى اصول فقه و قواعد جرح و تعدیل حدیثى یکسره بیگانه، و از قوانین استدلال و آداب بحث به طور کلّى بى‌اطّلاع بوده‌اند. در کتاب­هاى علم رجال از برخى از فقهای این مکتب و گرایش آنان صریحاً یاد شده است؛ مانند ابو الحسین النّاشى، على بن عبد اللّٰه بن وصیف (م 366) که گفته‌اند در فقه، به روش اهل ظاهر سخن مى‌گفت.[6]

این مکتب که نخست در دورۀ حضور امامان (علیهم السلام) یکى از دو گرایش رایج در جامعۀ علمى شیعه بود، در روزگار غیبت صغری اندک اندک بر مراکز علمى و محیط فکرى شیعى چیره گردید و گرایش عقلى کلامى و فقهى را که بر اساس اجتهاد و استدلال متکى بود به طور کلی مغلوب ساخت. مرکز علمى قم که در آن هنگام بزرگ‌­ترین و مهم­ترین مجمع مذهبى شیعى بود به طور کامل در اختیار این مکتب قرار داشت و فقهای قمی  همگى از محدّثان و مخالف با هرگونه استدلال و اجتهاد و تفکر عقلانى در جامعۀ شیعى بوده‌اند. اکثریت قاطع فقهای شیعى در این دوره تا اواخر قرن چهارم جزو پیروان این مکتب قرار داشته‌اند. این مکتب، در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم با کوشش و تلاش شیخ مفید و شاگردش شریف مرتضى، مغلوب شد، گرچه چند تنى به صورت پراکنده تا دوره­‌هاى بعد، از هواداران آن باقى مانده بودند، لکن دیگر هیچ گونه اثر و تأثیرى در محیط علمى شیعه نداشتند.[7]

ب: اهل کلام و اجتهاد و فتوا:

هم­زمان با استیلای محدّثان بر محیط علمى و مذهبى شیعه در نیمۀ دوّم قرن سوّم و قسمت عمدۀ قرن چهارم، دو شخصیت بزرگ علمى در میان فقهای شیعى پدیدار شده‌اند که هر یک داراى روش فقهى خاصّى بوده‌اند. این دو عبارتند از:

1- ابن ابى عقیل، ابو محمّد حسن بن على بن ابى عقیل العمانی الحذّاء، دانشمند نیمۀ اوّل قرن چهارم، نگارندۀ اثر فقهى مشهورى به نام «المتمسّک بحبل آل الرّسول» که در قرن‌هاى چهارم و پنجم از مشهورترین و مهمّ‌ترین مراجع فقهى بوده و بندهایى از آن در مآخذ فقهى متأخّرتر نقل شده است. [8]

2- ابن الجنید، ابو على محمّد بن احمد بن الجنید الکاتب الاسکافى، دانشمند میانۀ قرن چهارم، نگارندۀ «تهذیب الشّیعه لأحکام الشّریعة» و «الاحمدى فى الفقه المحمّدی».[9]

نقطۀ مشترک در روش فقهى این دو، استفاده از شیوۀ استدلال عقلى است. کار این دو به نوعى ادامۀ فقه تحلیلى و تعقّلى دورۀ حضور امامان (علیهم السلام) بوده، و نخستین دورۀ فقه اجتهادى شیعى به صورت مجموعه‌اى مدوّن و مستقلّ از حدیث و جدا از آن، ولی بر اساس آن و در چارچوب آن، به شکل تفریع فروع از اصول به کمک استدلال عقلى و إعمال فکر و اجتهاد و نظر، شمرده مى‌شود. این دو شخصیت با آن که هر یک، داراى روش و خطّ مشى متفاوت بوده‌اند، لکن در بسیارى موارد در تصمیم گیرى‌­هاى حقوقى به نتیجۀ واحدى رسیده و نظر مشترکى اتّخاذ نموده‌اند؛ از این رو در مآخذ فقهى معمولاً با عنوان «قدیمین» به آرای فقهى آنان اشاره مى‌شود.[10]

در هر صورت کار تدوین و تبویب و ترتیب مستقلّ مجموعۀ فقه شیعى، و جدا کردن آن به صورت دانشى کاملاً مجزّا و ممتاز از حدیث، براى نخستین بار در این دوره و به وسیلۀ این دو دانشمند بزرگ انجام گرفت.[11]

ج: اهل اعتدال:

در همین دوره، گروهی از فقیهان صاحب فتوا در مراکز علمى شیعه بوده‌اند که گرچه همانند اجتهاد به سبک مکتب قدیمین عمل نکرده و فقه را به صورت کاملا مستقلّ از متون روایت، و بر اساس تحلیلات دقیق حقوقى تلقى نمى‌کرده‌اند، لکن از روش محافظه‌کارانه و مقلّدانه و سنّت گراى اهل حدیث نیز پیروى نمى‌نموده و در مسائل فقهى به نظر و اجتهاد قائل بوده‌اند و به اختصار از مکتبى متوسّط میان دو گرایش ذکر شدۀ فوق پیروى مى‌کرده‌اند. اجتهاد در این مکتب به شکل استخراج احکام جزئى‌تر از قواعد عمومى حدیثى، یا انتخاب یکى از دو طرف یا چند طرف در مورد تعارض اخبار با یکدیگر انجام مى‌گرفت. روشن است که تصمیم گیرى­ها در این مورد همواره با یک دیگر برابر نبود و همین مطلب به این مکتب فقهى، نوعى تحرّک ملایم و معتدل مى‌بخشید که گاه در مورد برخى از مسائل مورد ابتلا، شدیدتر و جدى‌ترى مى‌شد. مسئله عدد در مورد ماه رمضان (یعنى این بحث که آیا تعداد روزهاى ماه رمضان مانند همۀ ماه‌ها تابع شرائط نجومى است یا داراى یک میزان ثابت و تغییر ناپذیر است) از جملۀ این مسائل بود که دانشمندان این مکتب در موضوع آن اختلاف نظر داشتند و رساله‌های متعدّدى در ردّ یک دیگر و انتقاد از نظر مخالف خود پرداخته‌اند.[12]

مهمّ‌ترین شخصیت‌هاى این گرایش متوسّط که از آراء آنان در برخى متون فقهى، یاد شده عبارتند از:

1- على بن بابویه قمى (م 329ق). 2- ابو الفضل محمّد بن احمد الصّابونى الجعفى، صاحب الفاخر (نیمۀ اوّل قرن چهارم). 3- جعفر بن محمّد بن قولویه قمى (م 369ق). 4- محمّد بن احمد بن داود بن على قمى (م 368ق).[13]

5. شيخ مفيد (م 413ق) و شاگردانش؛ نظير سيّد مرتضى (م 436ق). [14]

شيخ مفيد در فقه نه مانند شیخ صدوق، جمود بر نصوص روایات داشت و نه چون ابن جنید، در تفریع و استدلال، توسعه می داد، بلکه حد وسطی را رعایت می کرد که از لابه­لای کتاب «المقنعة» او پیدا است. سید مرتضی نیز در عقل گرایی، معتدل و در مخالفت با محدثان و اخباریان، همچون استادش شیخ مفید بود، با این حال اختلاف نظرهایی با او داشت که نشانگر اجتهاد قوی او در اصول و فروع است.[15]



[1]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 283.

[2]. همان.

[3]. مدرسى طباطبايى، سيد حسين، مقدمه‌اى بر فقه شيعه، ص 37‌.

[4]. محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد‌، أبو جعفر بزرگ قميين، و فقيه و متقدم آنان بود. او گرچه اهل قم نبود، ولی در قم ساکن شد. وی ثقه و مورد اعتماد و اطمینان دانشمندان شیعی است. کتاب­هایی برای ایشان ذکر شده که به آن اشاره می شود: كتاب تفسير القرآن، كتاب الجامع. وی در سال 343 قمری از دنیا رفت.

[5]. مقدمه‌اى بر فقه شيعه، ص 37 و 38.

[6]. طوسى، محمد بن حسن‌، الفهرست، محقق: آل بحر العلوم، سيد محمد صادق، ص 89 و 90.

[7]. مقدمه‌اى بر فقه شيعه، ص 39.‌

[8]. نجاشى، احمد بن على‌، رجال النجاشي (فهرست أسماء مصنفي الشيعة)‌، محقق: شبيرى زنجانى‌، سيد موسى، شرح حال شماره 100، ص 48‌.

[9]. الفهرست، شرح حال شماره ‌590، ص 134.

[10]. اين اصطلاح به وسيله ابن فهد حلّى، فقيه شيعى قرن نهم (م 841ق) ابداع شده است. ر.ک: حلّى، جمال الدين احمد بن محمد، ‌المهذب البارع في شرح المختصر النافع‌، محقق: عراقى، مجتبى، ج ‌1، ص 69.

[11]. مقدمه‌اى بر فقه شيعه، ص 44.

[12].همان.

[13]. همان.

[14]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 109.

[15]. مدخل علم فقه، ص 289 و 290.