searchicon

کپی شد

دلایل عدم حضور سلیمان در کربلا 

برخی از مورخان کتب تاریخی با توجه به مقام شامخ سلیمان در بین شیعیان، بعید می‌دانند افرادی مانند وی ندای مظلومیت و استغاثه سیدالشهداء و نماینده‌ی او را شنیده باشند و از روی ترس یا تردید، امام خود را که مصرانه از او دعوت کرده بودند، تنها گذاشته باشند و به همین دلیل عدم حضور سلیمان در کربلا را ناشی از این می‌دانند که وی عذری موجه داشته است.

برخی از نویسندگان دلایلی را آورده‌اند که ثابت کنند آن‌چه مانع حضور سلیمان در کربلا شد ترس و تردید نبود؛ از جمله‌ی این دلایل موارد زیر است:

اول: زمانی که امام حسین (علیه‌السّلام) در کربلا متوقف شد، ابن زیاد ضمن سخنانی خطاب به مردم کوفه از آن‌ها خواست برای مقابله با امام حسین (علیه‌السّلام) راهی کربلا شوند. او با تهدید چنین گفت: «از این پس هر فردی را بیابیم که از حضور در سپاه، سر باز زده باشد نسبت به او بِریء الذمه خواهم بود».[1]

معنای صریح این سخن، این بود که هر کس به او نپیوندد کشته خواهد شد؛ بنابراین مردم کوفه همه مجبور بودند یا به کربلا بروند و یا در سپاه ابن زیاد باشند وگرنه کشته می‌شدند.برای شیعیانی که نمی‌خواستند در لشکر ابن زیاد باشند فقط یک راه بود این‌ که مخفیانه به امام بپیوندند.حال با توجه به این‌که سلیمان و دوستانش در کربلا حاضر نبودند و همچنین در صف دشمنان نیز قرار نداشتند، این احتمال که آن‌ها در زندان به سر می‌بردند، را تشدید می‌کند. با حضور عبیدالله بن زیاد در کوفه اوضاع کاملاً به ضرر شیعیان دگرگون شد. عبیدالله تصمیم جدی خود را برای از بین بردن مسلم و اطرافیان او به کار بست و تعداد زیادی از شیعیان را در زندان‌ها حبس کرد.[2]

ذهبی در سیر اعلام النبلاء پس از تجلیل بسیار از سلیمان، درباره‌ی او می‌نویسد: سلیمان موفق نشد و نتوانست حسین را یاری کند، چرا که در زندان بود![3]

اما برخی این دیدگاه را نپذیرفتند و گفتند دیگر از بزرگان شیعه مانند حبیب بن مظاهر در زندان نبوده‌اند، در حالی که آنان نیز از شیعیان سرشناس و دعوت کنندگان امام حسین (علیه‌السّلام) بودند و اگر قرار بود سران شیعه دست‌گیر و زندانی شوند، حبیب بن مظاهر نیز باید دست‌گیر می‌شد.

اما این سخن قابل پذیرش نیست؛ زیرا عدم دستگیری حبیب شاید دلایلی داشته و برای سلیمان وجود نداشته بود مثلاً شاید حبیب مخفی شده بود و به وی دست‌رسی پیدا نکردند.

دوم: برخی دلیل عدم حضور سلیمان در کربلا را وجود مانع ذکر کرده‌اند، عبیدالله بن زیاد تدابیری‌ اندیشید تا مردم نتوانند خود را به امام برسانند.او کوفه را به شدت تحت کنترل قرار داده‌بود.[4]

وی سران قبایل را مسؤول هرگونه اغتشاش دانست و تهدید کرد که اگر بزرگ قبیله‌ای خبری را از عبیدالله مخفی بدارد به دار آویخته می‌شود. هم‌چنین وی در اطلاعیه‌ای به مردم هشدار داد که اگر در مورد کسی احتمال داده شده که قصد پشتیبانی و حمایت از حسین (علیه‌السّلام) را دارد، بدون محاکمه به دار آویخته، خانه‌اش سوزانده و اموالش مصادره می‌شود، وی در ادامه‌ی این اقدامات با تشکیل حلقه‌های امنیتی، شدیداً از ورود و خروج افراد به قلمرو کوفه جلوگیری کرد. به حصین بن نمیر دستور داده بود تا منطقه‌ی بین قادسیه و قطقطانه را مراقبت کند و اجازه ندهد کسی از آن‌جا به سمت حجاز برود، و به این بهانه به امام بپیوندد.[5]

او به والی خود در بصره نیز نوشت تا دیده‌بانانی را بگمارد و تمام راه‌ها را کنترل کنند و اگر کسی عبور کرد او را دست‌گیر کنند.[6]

هم‌چنین دستور داد تا راه‌های بین واقصه به طرف جاده‌ی شام تا جاده‌ی بصره را کنترل کنند و اجازه ندهند کسی ورود و خروجی داشته باشد.[7]

حتی یک بار حبیب بن مظاهر، قوم بنی‌ ‌اسد را که در همان نزدیکی بودند، دعوت به همکاری با امام حسین (علیه‌السّلام) کرد، اما سپاه عبیدالله بین هفتاد نفر از آنان که به سمت کربلا حرکت کرده بودند، و سپاه امام جدایی‌ انداخت و اجازه نداد به امام بپیوندند.[8]

با این حساب، چگونه برای شیعیان ممکن بود تا خود را به امام برسانند و امام را یاری کنند.[9]

سوم: دلیل بعدی شاید این باشد که سلیمان و افرادی مانند وی هرگز گمان نمی‌کردند که دولت وقت بنی امیه آن‌قدر جسور و گستاخ باشد که دست خود را به خون پسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) آلوده سازد. هنگامی که امام حسین (علیه السلام) به کربلا رسید تا روز عاشورا، هشت روز مانده بود. در این مدت بسیاری از مردم گمان جنگ و درگیری و قتل و کشتار را به ذهن خویش راه نمی‌دادند و سپاه عبیدالله را بیشتر یک تهدید نظامی به شمار می‌آوردند تا یک فاجعه‌ی نظامی. حتی بعضی از فرماندهان سپاه عبیدالله مانند حرّ بن یزید روز عاشورا از دستور قتل امام تعجب کردند و حرّ پس از آن‌که برنامه‌ی حمله‌ی نظامی و کشتار اهل بیت (علیهم السّلام) را جدی دید به امام ملحق شد.[10]

با این همه با توجه به شدت عمل عبیدالله در سرکوب شیعیان و شهادت نماینده و سفیر امام در کوفه، احتمال بروز هرگونه خطر جدی برای امام وجود داشت و بر اساس همین احتمال، از شیعیان انتظار می‌رفت که خود را به امام برسانند و هنگام بروز خطر احتمالی، امام را یاری دهند نه آن که دست روی دست بگذارند و امور را به روزگار بسپارند و شاید یکی از دلایل توبه و احساس شدید گناه در شیعیان همین سکوت بی‌جان آنان بوده است. در برخی منابع آمده است که تعدادی از اهل کوفه در روز عاشورا بر تپه‌ای ایستاده و دعا می‌کردند: «اللهم انزل علیه نصرک؛ خدایا نصرت خود را بر حسین نازل فرما» و خود شاهد غربت و تنهایی امامشان بودند.[11]

چهارم: احتمال جدی دیگری که درباره‌ی علت عدم حضور سران توابین، از جمله سلیمان در کربلا وجود دارد، و این احتمال را می‌توان مهمترین و جدی‌ترین احتمال دانست، این است که این افراد در یاری رساندن به امام زمان خود کوتاهی و تقصیر کرده‌اند، در حقیقت، آنان مرعوب شده و به عمد، دست از یاری و نصرت امام کشیدند؛ در حالی که می‌توانستند، امام را یاری دهند و حتی با این عمل خود کفه‌ی جنگ کربلا را به سود شیعیان و امام حسین (علیه‌السّلام) سنگین‌تر سازند و چه بسا که اگر از اقدام به موقع خود ابا نمی‌کردند، تاریخ و سرنوشت مسلمانان به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد از این رو دچار اشتباه و گناه بزرگ تاریخی شدند. این احتمال که سلیمان و افرادی مانند وی از بزرگان شیعه به عمد و از روی تردید و بی‌بصیرتی دست از یاری امام خود کشیده‌اند را شواهدی مانند اعتراف صریح خود آنان به گناهشان[12] و محتوا و ادبیات خطبه‌ها و سخنان آتشین آنان در جریان قیامشان[13]  تقویت می‌نماید و هم‌چنین سابقه‌ی‌ تاریخی شخص سلیمان بن صرد در عدم همراهی امام علی (علیه السلام) در جنگ جمل[14] و گفتن سخنان توهین‌آمیز به امام حسن (علیه‌السّلام) در هنگام واقعه صلح با معاویه،[15] همگی نشان از ضعف وی در ولایتمداری و نداشتن بصیرت و بینش لازم یک شیعه‌ی مخلص است و این احتمال را که وی در واقعه کربلا نیز دچار همان تردیدها و شکیات زمان جنگ جمل شده و یا بی بصیرتی زمان صلح امام حسن با معاویه، باز در او هویدا شده بوده را تشدید می‌کند.[16]

 

[1]. دینوری، ابوحنیفه، اخبارالطوال، ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود، ص ۲۵۴-۲۵۵.

[2]. درباره ی افرادی، نظیر میثم تمار و عبدالله بن حارث و مختار اتفاق نظر وجود دارد، گر چه میثم پیش از حادثه ی عاشورا به شهادت رسید.

[3]. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۹۵.

[4]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه: پاینده، ابوالقاسم، ج ۴، ص ۲۶۳.

[5]. اخبارالطوال، ص۲۴۳.

[6]. تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۶۳.

[7]. همان، ص ۲۹۵.

[8]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: محمودی، محمد باقر، ج ۳، ص ۱۸۰؛ ابن اعثم کوفی، احمد، کتاب الفتوح، ج ۵، ص ۱۵۹.

[9]. دینوری، ابن قتیبة، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ترجمه: طباطبایی، سید ناصر، ج ۲، ص ۷.

[10]. مسکویه رازی، ابو علی، تجارب الامم، تحقیق: امامی، ابو القاسم‌، ج ۲، ص ۷۰.

[11]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه: پاینده، ابوالقاسم، ج ۴، ص ۲۹۵.

[12]. ازدی، ابومخنف، مقتل الحسین (علیه‌السّلام) و مصرع اهل بیته و اصحابه، ص ۲۴۸؛ تاریخ طبری، ج ۴، ص ۴۲۶.

[13]. مقتل الحسین (علیه‌السّلام) و مصرع اهل بیته و اصحابه، ص ۲۴۸-۲۴۹.

[14]. منقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ترجمه: اتابکی، پرویز، ص ۷۲۰-۷۱۹؛ دینوری، ابوحنیفه، اخبارالطوال، ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود، ص ۲۴۱.

[15]. امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ج ۲، ص ۱۸۹-۱۸۸؛  انساب الاشراف، ج ۳، ص ۴۸.

[16]. ویکی فقه.