searchicon

کپی شد

درمان پر حرفی

زبان، ترجمان دل، نمايندۀ عقل، كليد شخصيت و مهم ترين دريچۀ روح آدمی است. آنچه بر صفحۀ زبان و در لابلای گفته های انسان ظاهر می شود، نمودی از آن چیزی است که بر صفحۀ روح انسان نقش می بندد. زبان در عين اين كه يكی از بزرگ ترين نعمت های خداوند و ابزاری برای رشد و روابط با دیگران بوده، در عين حال آفات فراوانی نيز دارد و می تواند سرچشمۀ گناهان بی شماری باشد؛ از این رو، برای کنترل زبان و استفاده به جا از آن، دو راه پیشنهاد می شود:

الف. درمان علمی:

توجه به خطرات زبان و مراقبت از آن، بهترین درمان عملی برای پرحرفی است. زبان و سخن گفتن با آن، در عين حال که در جاهایی بسيار مفيد است، آفات و خطرات فراوانی هم دارد. هر صبح كه انسان از خواب بيدار می شود، لازم است به خود توصيه كند كه مراقب زبانش باشد؛ زيرا اين عضو می تواند انسان را به اوج سعادت يا خاک ذلت و شقاوت بكشاند. امام سجّاد (ع) فرمود: «هر صبح، زبان آدمى تمام اعضاى بدنش را زير نظر گرفته، و مى‏گويد: چگونه هستيد؟ چگونه صبح کردید؟ پاسخ می دهند به خير و خوبى است به شرط آن كه تو [دست از سر ما بردارى] و ما را به خود رها كنى؟ و او را به خدا سوگند می دهند [که سخن ناروایی نگوید و آنان را به مشقّت نیندازد] و می گویند [شکی در اين نيست كه] به خاطر تو، ثواب و پاداش به ما مى‏رسد، و به سبب تو است كه كيفر مى‏شويم».[1]

پس انسان بايد مواظب زبان و سخن خود باشد؛ زيرا هر کلامی که از او صادر شده در نامۀ عمل او ثبت و ضبط می شود. در قرآن كريم آمده است: «انسان هيچ سخنى را بر زبان نمى‏آورد، مگر اين كه همان دم، فرشته‏اى مراقب و آماده براى انجام مأموريت (و ضبط آن) است».[2]

در احادیثی از امام علی (ع) می خوانیم:

1. آن حضرت از نزديك مردى عبور كردند كه بسيار پرحرفى می كرد، حضرت در نزد او توقف كرده و فرمودند: اى مرد! تو بر فرشتگان حافظ خود با اين پر حرفى كتابى را املاء می كنى؛ از آنچه به تو سود می دهد سخن بگو و از سخنان واهى دوری کن.[3]

2. «سخن در اختيار تو بوده مادامى كه آن را بر زبان جارى نكرده‏اى، ولى هرگاه سخن گفتى تو در بند آن گرفتار مى‏شوی؛ اكنون زبانت را همانند طلا و نقره ات حفظ كن؛ بسا سخنى كه نعمتى را از انسان سلب مى‏كند. پس هر چه نمى‏دانى از گفتن آن خوددارى كن. خداوند بر اعضا و جوارحت چيزهایى واجب كرده كه روز قيامت از آنها سؤال خواهد كرد، در آن روز خوار خواهد شد كسى كه زبانش بر او حكومت كند. هركس پر حرف شد خطايش هم زيادتر مى‏شود، و هر كس اين چنين باشد حيایش کم می شود، و هركس حیایش کم شد، ورعش [دوری از گناهان و امور شبهه ناک] كم خواهد شد، دلش مى‏ميرد و هر كه دلش مرد، وارد دوزخ مى شود».[4]

3. «هنگامی كه عقل كامل شود، سخن كم می‏شود».[5]

بنابراین، از نگاه آیات و روایات، بهترين روش برای پرهيز از آفات زبان، خودداری از پرگويی و ترک گفتارهای بی فایده است؛ زيرا اگر انسان بداند سخنانش جزو اعمال او محسوب می‏شود و در برابر آن مسئول است، از پر حرفی كه نوعاً به دروغ، غيبت، اتلاف وقت، آزار ديگران، قساوت قلب و… منتهی می‏شود اجتناب خواهد نمود.

شايد بتوان ريشه روانی زياد حرف زدن را در اين نکته دانست که ما انسان ها دوست داريم هميشه مورد توجه و محبت ديگران باشيم و برای اين که محبت کافی را از ديگران کسب کنيم دست به کارهايی می زنيم که باعث جلب توجه شود، ولی نباید فراموش کرد که اگر انسان ارتباط خود را با خدا درست نماید و انگیزۀ او در انجام کارها کسب رضایت خدا باشد، و تلاش در این نماید که محبوب او شود، خداوند او را محبوب دیگران می کند، بدون این که نیازی به ریا و جلب توجه آنان داشته باشد. پس نیازی به پر حرفی و یا هر کار ناپسند دیگری برای جلب توجه دیگران نیست.[6]

ب. درمان عملی:

می توان با تمرين و تلقین و احیاناً با نذر و یا جریمه کردن خود در صورت پرحرفی، به تدریج خود را به دوری از آن عادت داده و صفت ثابت و راسخی را در اين زمينه كسب نمود.

نکته قابل توجه این که، منع زبان از پرگويی، كاری تدريجی و طولانی بوده و به گذر زمان نیاز دارد. کسی كه به پرگويی و كنترل نداشتن بر زبانش عادت داشته و اين عمل در او به صورت ملكه درآمده است، نمی تواند يك روزه بر خلاف آن عمل کند، بلکه باید قرار بر اين بگذارد كه هر روز مقداری از پرگويی اش را كم كند تا به تدريج با تسلط بر زبان و سخنانش بتواند به مقدار لازم و ضروری از زبانش استفاده كند و سخن بگويد.

برای آگاهی بیشتر نمایه های زیر را مطالعه کنید:

«راهنمایی برای زدودن رذایل»، سؤال 2604 (سایت اسلام کوئست:2741).

«مقایسۀ کلام و سکوت»، سؤال 9135 (سایت اسلام کوئست: 9608).

«راه های ترک گناهان زبانی»، سؤال 13868 (سایت اسلام کوئست: 13582).



[1] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 68، ص 302، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404ق.

[2] . ق، 18:«ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ».

[3] . شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 396، نشر جامعه مدرسین، قم، چاپ دوم، 1404ق.

[4] . بحارالانوار، ج 68، ص 286.

[5] . بحارالانوار، ج 1، ص 159.