searchicon

کپی شد

حمایت های سیاسی امام حسن (علیه السّلام) از موالیان

با تسلط معاویه بر عراق آن روز، آمار جنایت و خیانت وی بر مسلمانان به ویژه موالیان اهل بیت (علیهم السلام) بیش‌تر می‌گردید و هر روز بر فراریان از مظالم ستمگر شام كه راهی مدینه می‌شدند افزون می‌‌گشت، همانند آنچه بر سر ابو درداء[1] (عویمر بن مالک بن زید بن قیس بن أمیه خزرجی) صحابی و قاضی معروف دمشق آمد.

حسن بن علی (علیهما السلام) پشتوانه ای محكم و استوار برای پناهندگان سیاسی بود كه در دوران اقامت در مدینه جدش از هیچ گونه كوشش و حمایتی از آنان كوتاهی نكرد.

سعید بن ابی سرح كوفی كه از دوستان و موالیان اهل بیت (علیهم السلام) بود، مورد خشم و غضب استاندار كوفه (زیاد بن أبیه) قرار گرفت و سپس مورد تعقیب سیاسی واقع شد. زیاد او را احضار نمود، ولیكن او از كوفه فرار كرد و راهی مدینه منورّه گردید و به امام مجتبی (علیه السلام) پناه برد. حاكم كوفه خانواده (زن و فرزندان) سعید را زندان كرد و اموالشان را مصادره نمود و خانه اش را با خاک یكسان ساخت تا وحشتی در دل موالیان اهل بیت به وجود آید و سعید بن ابی سرح خود را تسلیم كند.

سعید در محضر امام مجتبی (علیه السلام) در مدینه نشسته بود كه خبر مصادره و تخریب خانه اش را آوردند. امام (علیه السلام) به شدّت ناراحت شد و جهت جلوگیری از مظالم زیاد بن ابیه و گرفتن امان برای سعید بن أبی سرح، نامه ای خطاب به زیاد، بدین شرح نوشت: اما بعد، تو یكی از مسلمانان را مورد غضب و خشم خویش قرار دادی، در حالی كه سود او سود مسلمانان و ضرر به وی ضرر به مسلمانان است. خانه اش را ویران كردی و مالش را گرفتی و خاندانش را به زندان افكندی. تا نامه به تو رسید، خانه اش را درست كن و مالش را برگردان و وساطت مرا درباره او بپذیر تا پاداش و اجر نیک به تو رسد.[2]

نامه امام (علیه السلام) در برگیرنده امر به معروف و نهی از منكر و حمایت صریح از سعید بن ابی سرح است و دارای متنی قوی و استوار می باشد و در این نامه خواسته شده كه به سعید و خاندانش آسیب و گزندی نرسد و تمام ضررهای مالی كه بر وی زده شده جبران گردد و از همه مهم تر این كه امام (علیه السلام) سعید را بی گناه دانسته و مستحق عقوبت نمی داند.

وقتی نامه سبط اكبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به زیاد بن أبیه رسید و آن را خواند، از حمایت سیاسی امام (علیه السلام) و امر و نهی آن حضرت به خشم آمد و پلیدی ذات خود را نشان داد و تمام الطاف و مهربانی خاندان اهل بیت (علیهم السلام) در زمان حاكمیت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) را از یاد برد و جوابیه ای بدین شرح برای حضرت ارسال داشت:

از زیاد بن ابی سفیان به حسن بن فاطمه: اما بعد، نامه‌ات به من رسید، چرا نام خود را قبل از نام من نوشته بودی، در حالی كه تو نیازمندی و من قدرتمند؟! تو كه از مردم عادی هستی، چگونه است كه همانند یک فرمانروای قدرتمند فرمان می‌دهی و از فرد بداندیشی كه به تو پناه آورده و تو هم با كمال رضایت پناهش داده‌ای، حمایت می كنی؟ به خدا سوگند اگر او را بین پوست و گوشتت هم قرار دهی، نمی توانی از او نگه‌داری كنی و من چنانچه به تو دسترسی پیداكنم هیچ مراعات نخواهم كرد و لذیذترین گوشت را برای خوردن، گوشت تو می‌دانم! سعید را به دیگری واگذار كن، اگر او را بخشیدم به خاطر وساطت تو نیست و چنانچه او را كشتم به جرم محبت او با پدر تو است، والسلام.

امام (علیه السلام) با این تهدیدات و جوابیه توهین آمیز، دست از حمایت سیاسی سعید بن ابی سرح بر نداشت و نامه ای به همراه نامه سراسر هتّاكی و فحش زیاد بن ابیه برای معاویه فرستاد و از او خواست تا جلو تجاوزات زیاد بن أبیه را بگیرد و امنیت را برای سعید بن أبی سرح ایجاد نماید.

به دنبال این نامه معاویه كه موقعیت امام مجتبی (علیه السلام) را خوب درک می كرد و می دانست موضع گیری صریح حسن بن علی (علیهما السلام) برایش ارزان تمام نخواهد شد، نامه ای برای زیاد بن أبیه به مضمون ذیل نوشت: حسن بن علی نامه ای به همراه نامه تو كه در پاسخ نامه اش درباره سعید بن أبی سرح نوشته بودی، برایم فرستاد. من از كار تو بسیار در شگفتم. البته می دانم كه تو دارای دو خصوصیتی؛ بردباری و نیک اندیشی، كه یکی را از ابوسفیان به ارث برده ای و دیگری را از مادرت سمیه گرفته ای كه دوّمی سبب گردیده، برای حسن نامه نوشته ای و در آن پدرش را دشنام داده و فاسق نامیده ای، در صورتی كه به جان خودم سوگند تو به فسق و گناه سزاوارتری.”

معاویه در ادامه نامه اش تمام نكات ذكر شده نامه زیاد را جواب گفت و نوشت:

“امّا این كه نامش را پیش از نام تو نوشته است، حقّ با اوست، زیرا دارای مقام والا و بلندی است و این امر هیچ از مقام و شأن تو نمی كاهد، اگر تفكر و اندیشه كنی و این كه در نامه اش به تو فرمان داده، او چنین حقّی را دارد و اگر وساطت و شفاعتش را نمی پذیری، افتخار بزرگی را از دست می دهی، چراكه او از هر جهت از تو بالاتر است. به مجرد این كه نامه ام به دستت رسید، خاندان سعید بن ابی سرح را آزاد كن، خانه اش را بساز، اموالش را برگردان و دیگر مزاحم او نباش. من نامه ای برای سعید نوشته ام و در آن نامه او را آزاد گذاشته ام، خواست در مدینه بماند و یا به شهرش بازگردد.

ای زیاد! حسن را به مادرش نسبت داده ای و قصد جسارت داشته ای، وای بر تو! مگر او را به كدام مادر نسبت می دهی، اگر تو آگاه بودی و فكری داشتی، این بزرگ ترین افتخار و عزّت برای او بود. مادر او فاطمه دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است.

سپس در پایان نامه اش اشعاری را در منقبت حسن بن علی (علیهما السلام) نگاشت: حسن فرزند كسی است كه پیش از آن به هركجا حمله می برد مرگ هم سراغ دشمنانش می رفت؛ و آیا شیر به جز همانند خود به دنیا می آورد؟ حسن در همه جهات همانند پدر خویش است. اگر بخواهیم بردباری و دانایی او را بسنجیم، باید با وزن كوه های بلند آن را سنجش نماییم.[3]

از خلال نامه ها، اعتراف معاویه و دشمنان اهل بیت نسبت به شخصیت و موقعیت امام مجتبی (علیه السلام) روشن می گردد و از طرف دیگر، حمایت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی حسن بن علی (علیهما السلام) نسبت به موالیان اهل بیت (علیهم السلام) چقدر دقیق و حساب شده بود كه حضرت هیچ گاه حاضر نشد دست از حمایت آنان بردارد.[4]


[1]. ابو درداء (عویمر یا عامربن مالك) در سال‌های اوّل و دوّم هجرت ایمان آورد و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بین او و سلمان فارسی أخوّت و برادری برقرار كرد. وی در غزوات زیادی بعد از غزوه احد شركت داشت و انسانی فقیه و دانشمند بود. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) درباره اش فرمود: “عویمر حكیم امّتی ؛ ابو درداء حكیم امّت من است.”

معاویه به هنگام خلافت عمر او را به پست قضاوت دمشق منصوب كرد، ولیكن ابو درداء پس از مشاهده خلاف های مكرّر معاویه در برابر اسلام،از پست خود كناره گرفت و به مدینه رفت و بعد از سال 34 هجری وفات كرد. “أسد الغابه، ج 4، ص 97.”

[2]. ابن ابی الحدید، نهج البلاغه، ج 4، ص 72 (چهار جلدی).

[3]. همان.

[4]. برگرفته از مجله مبلغان، شماره 28، ص 55، زمانی، احمد.