searchicon

کپی شد

جایگاه عدل در اعتقاد شیعه

عالمان شيعى با الهام از وحى قرآن و سخنان پيامبر اسلام (ص) و اهل بيت ايشان مسئله عدل را به عنوان اصل دوّم از اصول پنج گانه اعتقادى شيعه پذيرفته و بر اين باورند: حسن و قبح افعال عقلى و ذاتى است؛ يعنى پاره اى از افعال از نظر ذاتى نیک و حسن بوده و برخى ديگر نيز قبيح و ناپسند هستند، عقل آدمى با قطع نظر از حكم شارع به صورت مستقل مى تواند حسن و قبح برخى افعال را درك نمايد؛ همانند حكم عقل به حسن عدالت و قبح ظلم؛ از اين رو، خداوند امر نمى كند مگر به كارهايى كه حسن و شايسته باشند و نهى نمى كند مگر از كارهايى كه قبيح و ناشايست باشند و احكام شرعى نيز داير مدار مصالح و مفاسد واقعى و نفس الامرى مى باشند كه در متعلقات آنها موجود است. روى همين اصل هر چيزى كه در واقع داراى مفسده باشد، شارع نهى مى كند؛ چون كار قبيح و ناپسند از او سر نمى زند، بنابر اين خداوند عادل است. شهيد مطهرى در اين باره مى نويسد: «خداوند فيض و رحمت و همچنين بلا و نعمت خود را بر اساس استحقاق هاى ذاتى و قبلى مى دهد و در نظام آفرينش از نظر فيض و رحمت و بلا و پاداش و كيفر الاهى خاصّى برقرار است».

در مكتب شيعى، اصل عدل به معناى جامع خود تأييد شد، بدون آن كه ضربه اى به توحيد افعالى يا توحيد ذاتى وارد آيد و بدين صورت عدل در كنار توحيد قرار گرفت. در اين مكتب، اصالت عدل و حرمت عقل و شخصّيت آزاد و مختار انسان و نظام حكيمانه جهان اثبات شد، بدون آن كه خدشه اى بر توحيد ذاتى يا افعالى وارد شود. اختيار انسان تأييد شد بدون آن كه آدمى به صورت شريكى در ملك الاهى چهره بنمايد و اراده الاهى مغلوب اراده انسانى تلقى شود. قضا و قدر الاهى در سراسر هستى اثبات شد بدون آن كه نتيجه اش مجبور بودن انسان در برابر قضا و قدر الاهى باشد».

توحيد افعالى شيعه بدين معنا است كه نظام اسباب و مسبّبات اصالت دارد و هر اثرى در عين اين كه قائم به سبب نزديك خودش است، قائم به حق نيز مى باشد و اين دو در طول يك ديگر هستند نه در عرض يك ديگر.

بنابراين توحيد در نگاه شيعه، شامل توحيد ذاتى، عبادى، صفاتى و افعالى است كه با اصل عدل الاهى هماهنگى دارد، بنابراين، علماى شيعه اماميه با الهام از وحى آسمانى و دارا بودن قدرت تعقّل و تفكّر معارف اسلامى و دارا بودن ادعيّه و روايات استدلالى به ويژه خطبه هاى مُعجزه آساى امام على (ع) به عنوان نخستين طرّاح بحث هاى تعقّلى عميق در معارف اسلامى توانستند با حفظ وحدت اسلامى از كيان و عقايد مُسلّم اسلام -در برابر انبوه شبهات جديد و به روز جهان كفر عليه جهان اسلام- دفاع عالمانه مستدّل و متقن نمايند. به همين جهت است كه بيشتر فيلسوفان اسلامى، شيعه بوده و توانسته اند فلسفه اسلامى شيعه را تداوم بخشند چنان كه مورخان اهل تسنّن اعتراف دارند كه عقل شيعى از قديم الايّام عقلى فلسفى بوده؛ يعنى تفكر شيعى از گذشته استدلالى و تعقّلى بوده است.

بنابر این اماميه (پيروان ائمۀ اثنا عشر) معتقدند: با توجه به حسن و قبح ذاتى و عقلى و با توجه به اقتضائات كمالى ذات خداوند، صدور قبايح از جمله: خلف وعده و كذب و ظلم از خداوند ممكن نيست و وقتى كه صدور قبايح از خدا محال باشد، هر آن چه از خداوند صادر شود، حَسَن و عين عدالت خواهد بود. پس با توجه به وعده هايى كه قرآن كريم داده است و با توجه به اين كه خلف وعده از او محال است، امكان ندارد كه كفار و منافقان و مشركانى را كه بر كفر و نفاق و شرك مرده اند، به بهشت ببرد و  بر عكس انبيا و اوليا و مؤمنان را به جهنم بيفكند.

به عبارت روشن تر، صدور عدل و صدق و وفاى به عهد “از خدا” ضرورى و واجب و صدور قبايح “از خدا” محال است، نه اين كه صدور عدل “بر خدا” واجب و صدور ظلم “بر خدا” حرام باشد. “وجوب” در اين جا به معناى “ضرورت فلسفى” در مقابل محال و ممتنع است، نه به معناى وجوب عقلى و يا شرعى به عنوان حكمى لازم بر خداوند؛ از اين رو، نقش عقل در اين جا كاشفيت از واقع و نفس الامر است، نه صدور حكمى بر خداوند. عقل تشخيص مى دهد كه حتماً خدا عادل است و هرگز بر کسی در دنيا يا آخرت ظلم روا نداشته و نخواهد داشت، اما توان تعيين تكليف براى خداوند و تحديد او را ندارد.