searchicon

کپی شد

جایگاه الفاظ در وحی

در مورد جایگاه الفاظ در وحی گفتنی است که الفاظ جزء ذات و حقیقت وحی نیست؛ زیرا وحی غالباً از سنخ علم و ادراک است، و علم و ادراک نحوۀ خاص وجود است که منزه از ماهیت است.

به عبارت دیگر، وحی مفهومی برگرفته از “هستی” است. از این رو، ماهیت ندارد و نمی توان آن را از طریق جنس و فصل و حد و رسم تعریف کرد. پس وحی منزه از آن است که تحت مقولات معروف ماهوی قرار گیرد. مفهوم وحی – مانند معنای هستی – دارای مصداقی است که آن مصداق، مراتب گوناگون و متفاوتی دارد.[1] لذا تعریف هایی که برای وحی شده، تعریف شرح الاسمی است نه حقیقی. به علاوه وحی یک ارتباط عادی نیست، تا درک آن برای همه امکان پذیر باشد.

از آنچه بیان شد روشن گردید که وحی فراتر از زبان[2] و نوعی ارتباط حضوری برای دریافت حقایق هستی است؛ ولی القاء وحی بدون  الفاظ ممکن نیست.

در بارۀ این نکته که چه نیازی است تا در این ارتباط حضوری مفاهیم با الفاظ دریافت گردند باید توجه داشت چرایی دریافت پیام الهی در وحی از طریق لفظ، در ارتباط تنگاتنگ بین لفظ و معنا نهفته شده است. توضیح این که: گرچه زبان چيزى غير از شناخت و معرفت است؛ زیرا شناخت و معرفت و فهم به مفاهيم ذهنى ارتباط دارد، و زبان مجموعۀ خاصى از الفاظ است كه به نحوى با معانى ارتباط دارند، اما این ارتباط لفظ و معنا مى تواند آنقدر زياد شود كه ما حتى در خالص ترين برخورد هاى معنايى، با لفظ سر و كار داشته باشيم؛ يعنى وقتى كه با درون خود سر و كار داريم و در ذهن خويش به امورى مى انديشيم – كه فضاى انديشه، صرفاً فضاى بهره بردارى و استفاده از معانى ذهنى است – باز در پرتو الفاظ مى انديشيم. اين امر – كه در تعبير شيخ الرئيس در منطق اشارات «نجواى درونى» نام گرفته است[3] – نه از آن رو است كه انديشيدن در گرو زبان است ) اصولاً انديشيدن، سر و كار داشتن با معانى است و معانى امورى جدا از الفاظ هستند. ما مى‏توانيم بدون الفاظ بينديشيم و صرفاً با خود معانى سر و كار داشته باشيم(، بلكه از آن رو است كه در ذهن بين الفاظ و معانى ارتباط تنگاتنگى وجود دارد، به گونه اى كه وقتى ما معنا را در ذهن خويش حاضر مى‏كنيم، لفظ نيز به صورت غير ارادى به همراه آن مى‏آيد، و ما در واقع در پرتو لفظ، معنا را مى‏بينيم. به عبارت ديگر؛ ارتباط لفظ و معنا آنقدر زياد مى‏شود كه معنا در ذهن كسى كه در فضاى يك زبان زندگى مى‏كند، در پوستۀ الفاظ قرار مى‏گيرد. از طريق همين ارتباط تنگاتنگ ميان لفظ و معنا است كه شما مى توانيد به راحتى گفت و گو كنيد، سخن ديگران را بفهميد و در هنگام سخن گفتن به سرعت معانى را در ذهن حاضر كنيد و چون اين معانى در پوستۀ الفاظ هستند، به سرعت، صورت، ذهنى الفاظ هم در ذهن شما پديد مى‏آيد. در غير اين صورت، شما نمى توانستيد به راحتى سخن بگوييد و در هنگام تكلّم گرفتار لكنت و توقف مى‏شديد. اين ارتباط تنگاتنگ بين لفظ و معنا، مفاهمه را آسان كرده و گفتن و فهميدن را سرعت بخشيده است. در يك گفت و شنود عادى و هم زبانى، هر لفظى كه به گوش شما مى‏خورد، گويى خود معنا در ذهن نقش مى‏بندد. حال نيز كه اين متن را مى‏خوانيد، با همين فرايند رو به رو هستيد. از يك سو، در درون خود نجوا مى‏كنيد و از سوى ديگر، گويا با معانى ارتباطى بدون واسطه داريد.[4]


[1]. جهت آگاهی بیشتر در این زمینه، رجوع شود به: کتاب های وحی و نبوت در قرآن، جوادی آملی؛ مبانی کلامی اجتهاد در برداشت از قرآن کریم، هادوی تهرانی، ص 77 و 78.
Hensyn til https://norgerx.com/female-viagra-norge.html overflod og inntak av T.

[2]. از این رو است که گفته می شود: قرآن، حقیقتی فراتر از زبان است و قبل از آن که به زبان عربی درآید، در مرحله ای از هستی وجود داشته که در آن مرحله، عقول بشر به آن دسترسی نداشت. خداوند آن را از موطن اصلی اش پایین آورده و در خور فهم بشر کرده و به لباس واژۀ عربیت در آورد به این امید که عقول بشر با آن انس بگیرد و حقایقش را بفهمد. نک: المیزان، (ترجمه فارسی)، ج 18، ص 122 – 123.

[3]. ر.ك: ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، ج1، ص22 – مهدى هادوى تهرانى، گنجينه خرد، ج 2،ص 21 – 16.

[4]. نک: هادوی تهرانی ، مهدی ، مبانی کلامی اجتهاد، ص100 – 102.