searchicon

کپی شد

جانشین ناصر کبیر (اطروش)

پس از تسلط ناصر کبیر بر منطقه طبرستان و محرز شدن ناتوانی سامانیان نسبت به بازپس‌گیری این منطقه، ناصرکبیر که بیشتر به امور مذهبی و دینی علاقه داشت؛ فرمانروایی سیاسی سرزمین طبرستان را به پسرعموی خود؛ یعنی ابومحمد حسن بن قاسم که مردی لایق به نظر می‌رسید واگذار کرد. وی از پسران خود خواست که از حسن تبعیت کنند. نقل شده:

«ناصر کبیر، حسن بن قاسم را که پسر عمویش و از نوادگان امام حسن (علیه السلام) بود، در تمام امور بر فرزندان صُلبی (نسبی و بدون واسطه) خود ترجیح می‌داد، چندان که امر و نهی پادشاهی را بدو سپرد و وی را به حکومت گیلان و دیلمان نشاند. این امر بر فرزندان ناصر کبیر گران آمد تا جایی که ابوالحسین احمد -فرزند ناصر و فرمانده سپاه وی و ملقب به صاحب الجیش-، بی‌توجهی پدر را ناشی از عقاید مذهبی ‌دانست و ابوالحسن علی (فرزند دیگر ناصر) در قصیده‌ای که سرود بر آراء زیدیان تاخت».[1]

اما حسن بن قاسم، از این اعتماد ناصر سوء استفاده کرده و پس از آن که ناصر وی را به گیلان فرستاد تا عده‌ای از ناراضیان آن منطقه را سرکوب نماید، او با افراد ناراضی طرح دوستی ریخت و توطئه‌ای را بر علیه ناصر طراحی نمود؛ به همین جهت حسن بن قاسم هنگامی که به آمل برگشت، در مصلای شهر ساکن شد و نزد ناصرکبیر نرفت و پس از چند روز اقامت در مصلای شهر به قصد دستگیری ناصر، با افراد خود به خانه او حمله کرد. ناصرکبیر هر چند از تصمیم او آگاهی یافته و قبلاً خانه را ترک کرده بود، ولی به دستور حسن بن قاسم دستگیر شده و در قلعه لاریجان زندانی گردید. پس از این سپاهیان حسن به خانه ناصرکبیر ریخته و اموال او را غارت کرده و خانواده اش را به اسارت بردند.

اما طولی نکشید که بین آشوب‌گران به علت اختلاف داخلی، جنگ درگرفت و یاران حسن بن قاسم اطراف او را خالی کردند و تقریباً شیرازه کار از دست وی گسسته شد و با بازگشت لیلی بن نعمان که نماینده ناصرکبیر در ساری بود، اوضاع به نفع اطروش تغییر یافت. وی ناصر را از زندان آزاد کرد و با عزت بسیار به آمل آورد و حسن بن قاسم را که از شهر خارج شده بود، دستگیر کرده به نزد وی آورد، اما ناصر با محبت با وی برخورد کرده و او را مورد عفو قرار داد و به گیلان تبعید نمود.[2] طبق نقل تاریخ طبرستان، پس از مدتی حسن بن قاسم به وساطت پسر ناصرکبیر (ابوالحسین احمد) مورد بخشش واقع شد و ناصر، دختر ابوالحسین احمد[3] را به همسری او درآورد و حکومت و ولایت گرگان را به او سپرد.[4]

ابن خلدون می‌نویسد: «چون حسن الاطروش در سال 304 كشته شد،[5] دامادش جاى او را در طبرستان گرفت. نام او حسن بن قاسم و ملقب به «الداعى الصغير» بود و بعدها او نيز به الناصر ملقب گرديد».[6] دلیل انتخاب حسن بن قاسم، بیشتر به خاطر مدیریت وی بود. وی از جنبه‌های نظامی و مدیریتی، شخصی قوی‌ بود. در عین حال در انتخاب حسن بن قاسم خصوصیات دیگر وی، مثل عادل بودن و این‌که اموال دولتی را برای خود نمی‌خواست و با زهد برخورد می‌کرد، بی‌تأثیر نبود، ولی آن چیزی که بیشتر تأکید شده شایستگی، مدیریت و قدرت او در کار اداره حکومت نسبت به فرزندان ناصر بود.[7]

 

[1]. حکیمیان، ابوالفتح، علویان طبرستان، ص ۹۷.

[2]. ابن اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تحقیق: اقبال آشتیانی، عباس، ص 274.

[3]. مطابق با برخی دیگر از اقوال، ناصر کبیر دختر خودش را به عقد حسن بن قاسم درآورد. ر.ک: ابن خلدون، عبدالرحمن، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، ترجمه: آيتى، عبد المحمد، ج ‏3، ص 36؛ مادلونگ، ویلفرد، اخبار ائمه الزیدیة فی طبرستان و دیلمان و جیلان، صص ۲۴–۳۳، ۷۱–۷۵، ۸۵–۱۰۱، ۲۰۹–۲۴۱ و… .

[4]. مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، تحقیق: تسبیحی، محمدحسین، ص 308؛ دانشنامه اسلامی (ویکی اهل البیت)، «ناصر کبیر علوی».

[5]. بسیاری از مورخان مرگ وی را طبیعی ذکر کرده‌اند.

[6]. ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، ترجمه: آيتى، عبد المحمد، ج ‏3، ص 36.

[7]. مصاحبه سایت ابنا با دکتر سید علی موسوی نژاد؛ مسئول کمیته علمی همایش ناصر کبیر و استاد دانشگاه ادیان و مذاهب قم.