searchicon

کپی شد

تفاوت توریه با دروغ

دروغ (کذب)، به معنای ضد راستى (صدق) است.[1] صدق كلام عبارت است از مطابقت، و كذب آن عبارت است از عدم مطابقت؛ ليكن در اين كه مطابِق (مطابقت كننده) چيست، آيا ظهور كلام گوينده است يا مراد متكلم از كلام؟ و نيز مطابَق (مطابقت شونده) چيست، آيا واقع است يا اعتقاد گوينده و يا هر دو؟ احتمالات و اقوالى مطرح است.[2] مشهور، دروغ (كذب) را به عدم مطابقت ظهور كلام خبرى با واقع تعريف كرده‏اند.[3]

بنا بر تعريف دروغ به عدم مطابقت يا مخالفت مراد گوينده با واقع، توريه از مصاديق دروغ نخواهد بود؛ (زیرا در توریه مراد گوینده با واقع؛ یعنی معنایی که خود نزد خویش آن را اراده کرده مطابقت مى‌کند)، برخلاف تعريف آن به عدم مطابقت ظهور عرفى كلام با واقع كه در اين صورت، توريه مصداق كذب مى‏شود؛ (زیرا در توریه، ظهور عرفی کلام با معنای نزدیک و ظاهری است، در حالی که گوینده معنای دور را اراده کرده است).[4]

یکی از مفسران قرآن کریم در این باره می‌گوید:

«این نکته در کتب فقهى مطرح است که: آیا توریه دروغ محسوب می‌‌شود یا نه؟ جمعى از فقیهان بزرگ؛ از جمله «شیخ انصارى» معتقد است: توریه جزء دروغ نیست،[5] نه عرفاً کذب بر آن صادق است و نه از روایات اسلامى الحاق آن به کذب استفاده مى‌شود، بلکه در پاره اى از روایات، عنوان کذب رسماً از آن نفى شده است.

در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) آمده که از ایشان سؤل شد: «فِي الرَّجُل یُسْتَاْذَنُ عَلَیْهِ فَیَقُولُ لِلْجَارِیَهِ قُولِی لَیْسَ هُوَ هَاهُنَا قَالَ (علیه السلام) لَا بَاْسَ لَیْسَ بِکَذِب»؛ «کسى دم در مى‌آید و اجازه ورود به خانه می‌‌طلبد، صاحب خانه (که مانعى از پذیرش او دارد) به کنیز می‌‌گوید: بگو: او اینجا نیست (و منظور از آن مثلاً همان پشت در خانه است). امام (علیه السلام) فرمود: این دروغ نیست».[6]

اما، حق این است که در اینجا باید تفصیلى داد، و به عنوان یک ضابطه کلى گفت: هرگاه لفظ از نظر مفهوم لغوى و عرفى قابلیت دو معنا دارد، ولى ذهنیات مخاطب آن را بر معناى خاصى تطبیق می‌‌کند، در حالى که گوینده اراده معناى دیگرى را دارد، این چنین توریه اى دروغ نیست؛ مثل این که لفظ مشترک را به کار برند، ذهن شنونده متوجه یک معنا شود، در حالى که گوینده نظرش معناى دیگرى باشد.

در حالات «سعید بن جبیر» آمده است: «حجاج» از او پرسید: نظر تو درباره من چگونه است؟ گفت: به عقیده من تو «عادل» هستى! اطرافیان، شاد شدند، «حجاج» گفت: او با این سخن حکم کفر مرا صادر کرد؛ زیرا یک معناى عادل، عدول کننده از حق به باطل است! قرآن مجید می‌‌فرماید: «ثمَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ».[7]

اما اگر لفظ از نظر مفهوم لغوى و عرفى تنها يک معنا دارد و گوينده آن را رها مى‏كند و به سوى معناى مجاز مى‏رود، بى آن‌كه قرينه مجاز را ذكر كند، اين چنين توريه‏اى بدون شک حرام است و ممكن است با اين تفصيل، ميان نظرات مختلف فقها جمع كرد».[8]

[1]. ابن دريد، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، ج ‏1، ص 304.

[2]. جمعى از پژوهشگران زیر نظر هاشمى شاهرودى، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (علیهم السلام)، محققان مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى‌، ج 3، ص 602؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المختصر، محقق: الصعیدی، عبدالمتعال، ج 1، ص 304.

[3]. فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (علیهم السلام)، همان.

[4]. همان.

[5]. انصارى، مرتضى بن محمد امين، كتاب المكاسب المحرمة و البيع و الخيارات، محقق/ مصحح: گروه پژوهش در كنگره‌، ج 2، ص 17.

[6]. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، محقق: گروه پژوهش مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)‌، ج 12، ص 254‏، ح 8.

[7]. انعام، 1.

[8]. مكارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 19، ص 95 و 96.