searchicon

کپی شد

تاریخ فلسفه هند

پژوهشگران فلسفه هندی، معمولا این فلسفه را به چهار دوره تقسیم می‌کنند:

  1. دوره ودایی:

این دوره مربوط به 2500 تا 600 سال پیش از میلاد است. در این دوره، آریایی‌های مهاجر از آسیای مرکزی وارد هند شدند و فرهنگ و تمدن بومی خود را که به تدریج بسط و گسترش یافته بود، در آن سامان مستقر کردند. به معنای فنی کلمه، نمی توان این دوره را دوره ای فلسفی نامید. در این دوران، که در واقع دوره شکوفه زدن و رشد آیین های هندی است، فلسفه و خرافات به نحوی در هم تنیده و به هم پیوسته بود، اما از این نظر که در این دوران، آموزه های خام فلسفی در اوپانیشادها طرح و عرضه شده‌اند، می‌توان آن را دوره تکوین و شکل گیری فلسفه هندی دانست. متون اصلی این دوره، وِداهای چهارگانه است که هر یک مشتمل بر چهار قسمت است. از این میان، قسمت موسوم به «اوپانیشادها»، عناصر اصلی عرفانی و ما بعد الطبیعی فلسفه هندی را در بردارد.[1]

  1. دوره حماسی:

مرحله دوم تکوین و گسترش فلسفه هندی، مرحله حماسی است. آغاز این دوره را از 500 یا 600 سال پیش از میلاد و پایان آن را 200 سال پس از میلاد تخمین می‌زنند. خصیصه این دوره این است که آموزه‌های فلسفی در متون غیر فنی و غیر نظام‌مند حماسی، به ویژه در «رامایانا» و «مهاباراتا» به نحو غیر مستقیم عرضه شده اند. این دوره، دوره ظهور اولی مکاتب متنوع فلسفی‌ای بود که بعدها در دوره مدرسی (دوره چهارم) رسمیت و رواج یافتند؛ از این رو، این دوران، دوران کشمکش‌ها و نزاع‌های فکری است. در این دوران بود که مکاتب «بودیسم» و «جینیسم» در واکنش به آیین برهمنی و در پی انکار سندیت آسمانی وداها، به تدریج شکل گرفتند.[2]

  1. دوره سوتراها:

آغاز این دوره را به‌طور تقریبی، قرن های نخستین ظهور مسیحیت، تخمین می‌زنند. در این دوره رساله ها و کتب نظام‌مند مکاتب مختلف نگاشته شد، و این مکاتب شکل اساسی به خود گرفتند و پس از آن نیز بر همان شکل باقی ماندند. آموزه‌های هریک از این نظام‌های فکری در قالب مجموعه کلمات قصاری ارائه شده بودند که مرتب، نظام مند، فوق العاده موجز و گاه معما گونه و رمزی بوذند. هر یک از این مجموعه های کلمات قصار، «سوترا» یا «سوتره» نامیده شد. در این مرحله رویکرد انتقادی وارد حیات فلسفی هند شد و نظام هایی که در دوره سوتراها شکل گرفتند، افزون بر جنبه ایجابی (پرداختن به آموزه‌های خودشان) جنبه سلبی نیز یافتند؛ یعنی به نقد و رد آموزه های دیگر نظام ها و مکاتب هندی هم می‌پرداختند.[3]

  1. دوره مدرسی:

در این دوره، اندیشه وران در صدد بر آمدند تا درباره سوتره ها بیندیشند و آنها را تفسیر و تبیین کنند؛ چرا که سوتره ها نامفهوم و نیازمند تفسیر بودند. در این دوره، که می‌توان آن را دوران شرح نویسی نیز نامید، فقط بر سوتره ها شرح و تفسیر نوشته نمی شد، بلکه بر شرح ها نیز شرح می‌نوشتند.

این دوره فلسفی که تقریبا از زمان نوشتن سوتره ها آغاز شده و تا قرن هفدهم ادامه یافته بود، گرچه خصلت سنتی بودن فلسفه هندی و پایبندی به دستاوردهای فکری گذشتگان را نشان می‌دهد، مشتمل بر عناصر ابتکاری نیز بود و از همین رو، فیلسوفان بزرگی را در دامان خود پرورید. در این دوره بود که مجادلات فلسفی جان گرفت و اصطلاحات فلسفی مستقر شد. پس از قرن های شانزدهم و هفدهم، سنت بومی فلسفه هندی از نفس افتاد و بر اثر سیطره مسلمانان و سپس اروپاییان و نیز به سبب نفوذ اندیشه های فلسفی اسلامی، به حاشیه رانده شد.[4]

[1]. جمعی از نویسندگان زیر نظر دکتر محمد فنایی اشکوری، درآمدی بر تاریخ فلسفه اسلامی، ج 1، ص 87 و 88.

[2]. همان، ص 88.

[3]. همان، ص 88 و 89.

[4]. همان، ص 89 و 90.