searchicon

کپی شد

بلایا

بلاها و امتحانات سخت مؤمنان

در آیات قرآن و روایات مختلف به امتحانات و بلاهایی که شامل حال مؤمنان می‌شود، اشاره شده است در کتاب‌های روایی بابی با همین عنوان وجود دارد. اگر به سیره پیامبران و معصومین نیز نگاه شود، این سنت را در زندگی آنها خواهیم دید. پیامبران با سخت‌ترین مصائب مواجه بوده‌اند. زندگی ائمه معصومین نیز با سختی‌هایی مانند زندان، شکنجه و شهادت همراه بوده است. البته این سختی‌ها می‌تواند دلایلی نیز داشته باشد؛ مانند:

1. تقويت اراده و نفوس ايشان و گسترش سعه وجودى آنها و تقويت ولايت تكوينى ايشان.

2. ارتقای درجات ايشان در منازل آخرت.

3. تنفر هر چه بيشتر ايشان از دنيا و تبعات آن و رغبت بيشتر آنها به آخرت و آنچه نزد خداوند بر ايشان مهيا مى‏گردد.

4. تكثير در تضرع و الحاح و التجا به حق و ياد خدا و كسب زاد و توشه بيشتر براى آخرت. البته خود اوَلیا نيز با رضایت و طيب خاطر از اين بلايا استقبال مى‏كنند و با پيش آمدن اين گرفتارى‏ها بر يقين و ايمان و رضايشان افزوده مى‏شود و به خدا و ملاقات او شوق بيشترى پيدا مى‏كنند؛ زيرا پشت سر نهادن هر امتحانى، ارتقای رتبه‏اى را در پى دارد و عمر كوتاه دنيا در برابر آخرت، و بلاياى اين جا در مقابل نعمات پايدار آن اصلاً قابل مقايسه نيست. اگر نظرى كوتاه به كربلاى سال 61 هجرى بيفكنيم نمونه‏هايى بارز از اين عشق بازى‏ها را مى‏يابيم.[1]

رابطۀ تقرّب به خدا و بلایا

برای اینکه دریابیم که چه ارتباطی بین بلا و تقرب به خدا وجود دارد توجه به چند نکته ضروری به نظر می رسد.

اول. شیطان دشمن قسم خوردۀ فرزندان آدم است که به عزت و جلال الاهی قسم یاد کرده که هرگز از فرزندان آدم دست بر ندارد تا این که همه را گمراه نماید، مگر انسان های مخلص را که توان تسلط بر آنها را ندارد.[2]

از این رو باید توجه داشت که هیچ وقت نباید از دسیسه های شیطان غافل بود؛ زیرا در راستای قسمی که خورده است همیشه در حال وسوسۀ انسان ها است و قابل توجه است شیطان از راهی وارد می شود که بتواند آدمی را اغفال نماید با بهانه های ظاهراً موجّه، حتی از راه عبادات انسان مؤمن را از رسیدن به کمال باز می دارد.

دوم. بر اساس روایات انسان های مؤمن به بلایایی مبتلا می شوند، اما باید توجه داشت.

الف. همان طور که واژه شناسان گفتند بلا به معنای اختبار و امتحان است،[3] بنابر این همیشه امتحان به معنای دچار شدن شخص به مصیبت نیست.

ب. دنیا محل امتحان است[4] و کسی از انسان ها نیست که امتحان نشود نهایت این که شدت و ضعف دارد و بر اساس ظرفیت ها و درجاتی که افراد از جهت کمال دارند امتحان می شوند؛ مانند کسانی که مراحل دبستان، راهنمایی، دبیرستان، پیش دانشگاهی و دانشگاه را طی می کنند طبیعی است که هر کسی از امتحان مرحلۀ خودش برخوردار باشد؛ یعنی نه دانشگاهی امتحان دبستانی را داشته باشد و نه دبستانی امتحان دانشگاهی را.

ج. یکی از موارد امتحان، ابتلا به مشکلات و مصیبت ها است و این مختصّ به مؤمنان نیست، گرچه به دلیل طی مدارج بالای کمال به وسیلۀ آنان شاید امتحاناتشان سخت تر باشد،[5] امّا این بدان معنا نیست که دیگران به بلایا و مشکلات مبتلا نمی شوند، بلکه چه بسا انسان های گناهکار نیز به بلایایی مبتلا شوند؛ یعنی بسیاری از گناهان است که انجام دهندۀ آن در همین دنیا به کیفرش می رسد.[6]

د. تقرّب به خدا منتها درجۀ کمالی است که ممکن است بنده به آن برسد؛ از این رو مرتبۀ امتحان او باید از مراحل گذشته سخت تر و مهم تر باشد.

پس اگر کسی بخواهد به درجه و مراتب بالای کمال برسد باید خود را برای امتحان سخت تر آماده سازد وگرنه به همان داشته هایش بسنده نماید.

نتیجه این که کسی که به درجۀ بالای کمال می رسد باید منتظر امتحان سخت تر باشد نه عذاب و مصیبت شدیدتر پس با توکل و استعانت از خدا در راه پیشرفت و رسیدن به کمال کوشش نمایید.

 

بلایای طبیعی و آثار و فواید آن

برای بررسی مسئلۀ حوادث ناگوار طبیعی و این که آیا عذاب الاهی هستند یا نه، نکاتی را باید مورد توجه قرار داد:

الف. هدف نهایی آفرینش انسان آن نیست که در دنیا به تن آسایی مشغول باشد، بلکه غایت اصلی و نهایی او رسیدن به سعادت حقیقی است که جز در سایۀ عبادت خدا و قرب الاهی فراهم نمی شود.

ب. حوادث طبیعی هم از جهاتی دارای آثار مفید هستند و به انسان در رسیدن به هدف نهایی اش کمک می رسانند؛ زیرا شکی نیست که بدی این حوادث ناگوار، نسبی است؛ یعنی ما این حوادث را نسبت به انسان هایی که دچار خسارت شده اند شرّ می دانیم، نظیر این که زهر مار برای انسان و سایر موجوداتی که از آن آسیب می بینند بد است، اما برای مار بد نیست.

مولوی می گوید:

زهر مار آن مار را باشد حیات          لیک آن مر آدمی را شد ممات

پس بد مطلق نباشد در جهان         بد به نسبت باشد این را هم بدان[7]

اما همین حوادث نسبت به کل نظام و زندگی مجموعه انسان ها، دارای آثار ارزش مندی هستند.

اینک به برخی از آثار مفید آن اشاره می کنیم:

1. شکوفا شدن استعدادها:

سرشت انسان و وضعیت عمومی جهان طبیعت به گونه ای است که بسیاری از استعدادهای مادی و معنوی انسان، جز در سایۀ مواجهه با سختی ها و مبارزه با مشکلات شکوفا نمی شود. همان گونه که عضلات بدن یک ورزشکار تنها از راه تمرین های سخت و طاقت فرسا ورزیده می شود. پاره ای از قابلیت های روحی و معنوی انسان نیز در برخورد با مصائب و تلاش برای چیرگی بر دشواری های زندگانی، شکوفایی و ظهور می یابند؛ مثلاً بسیاری از اکتشافات و اختراعات علمی، تحت تأثیر نیازهای اساسی آدمی برای حل مشکلات فردی و جمعی خود، رخ داده است. قرآن بر این واقعیت تأکید می ورزد که در دامان هر سختی و مصیبتی، آسانی و سهولتی نهفته است.[8]

علاوه این که از نظر قرآن یکی از سنت های الاهی، ابتلا و آزمون انسان[9] در صحنه های مختلف زندگی، به منظور پرورش استعدادهای نهفته انسان است. امام علی (ع) نیز تأثیر سختی ها را در شکوفایی استعدادهای نفهتۀ آدمی، در قالب تشبیهاتی بسیار زیبا چنین بیان می دارد:

“بدانید که درختان بيابانى چوبشان محكم‏تر است، اما درختان سر سبز كه همواره در كنار آب قرار دارند پوستشان نازكتر (و كم دوام ترند).[10]

2. بیدارگری:

یکی از مهم ترین دستاوردهای بلایا آن است که آدمی را از خواب غفلتی که بر اثر فرو غلتیدن در نعمت های دنیوی بدان دچار شده بیدار کرده و مسئولیت های خطیر او را در برابر خدای خویش یادآور می شود و استکبارش را به فروتنی و خضوع مبدل می سازد. قرآن در اشاره به این مطلب بیان می دارد که همواره اقوام پیامبران با انواع سختی ها رو به رو بودند، تا مگر از سرکشی دست شسته، در مقابل حق تسلیم شوند.

“و در هیچ شهری، پیامبری نفرستادیم، مگر آن که مردمش را به سختی و رنج دچار کردیم تا مگر به زاری در آیند”.[11]

3. قدرشناسی نعمت های الاهی:

از دیگر فواید حوادث ناگوار طبیعی، آن است که انسان، اهمیت نعمت های الاهی را دریابد و قدر آن را بشناسد؛ زیرا “قدر عافیت را کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید”.

در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است: “ین آفات هرچند به افراد نیکوکار و بدکار هر دو می رسد، ولی خداوند آن را مایۀ اصلاح هر دو گروه قرار داده است، اما آفات و بلایی که به نیکوکاران می رسد، مایۀ تذکر نعمت های پروردگارشان که در گذشته در اختیار آنان بود می گردد و این امر آنان را به شکر و شکیبایی رهنمون می شود”.[12]

ج. بی گمان نسبت معلومات آدمی به مجهولاتش، نسبت قطره به اقیانوس بی کران است. نه تنها در قلمرو جهان بیرون که حتی در وجود خود انسان اسرار ناشناختۀ فراوانی هست که فهم بشر هنوز به آنها راه نیافته است. با توجه به محدودیت دانش بشری، نمی توان ادعا کرد که ما به همۀ اسرار و رموز پدیده هایی که آن را شر می دانیم آگاهی داریم. بسا در این امور مصالح فراوانی نهفته باشد که ما از آنها بی خبریم و پیداست که نیافتن چیزی نشانۀ قطعی، نبودن آن نیست. بدین ترتیب خردمندی اقتضا دارد که داوری های خود را به حزم و احتیاط بیشتری بیاراییم؛ زیرا بسیار محتمل است آنچه را که در واقع خیر است، شرّ بپنداریم. قرآن چه زیبا از این حقیقت پرده بر می دارد، آن جا که می فرماید: “و بسا چیز را خوش نمی دارید و آن برای شما خوب است”.[13]

آن که پر نقش زد این دایره مینایی          کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

د. نکتۀ مهم دیگری که نباید از آن غفلت ورزید، تأثیر اعمال انسان ها در ظهور پاره ای شرور است. آدمی موجودی است مختار و بر اساس قانون عمومی علیت، برخی اعمال اختیاری او که از گزینش نادرست او نتیجه می شوند، به بروز پاره ای بلایا و مصایب دامن می زنند.[14]

قرآن می فرماید: “و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند، قطعاً بركاتى از آسمان و زمين برايشان مى‏گشوديم، ولى تكذيب كردند؛ پس به [كيفر] دستاوردشان [گريبان‏] آنان را گرفتيم”.[15]

حضرت علی (ع) در این زمینه چنین می فرمایند: “خداوند بندگانش را به کیفر رفتارهای ناپسند، به کاهش میوه درختان و دریغ داشتن باران و فروبستن درهای نیکی، دچار می سازد، تا آن که توبه کاری، توبه کند و گنه کاری، دست از گناه بردارد و عبرت آموزی، پند پذیرد”.[16]

بررسی این که صفات اخلاقی و رفتارهای ناپسند، چگونه در بلاهای طبیعی تأثیر می گذارند و بین آنها چه نوع ارتباطی وجود دارد، خود مقالۀ مفصلی را می طلبد.

اما این که کشورهای پیشرفته توانسته اند با استفاده از علم، جلوی بعضی از آثار مخرب حوادث طبیعی را بگیرند، باید متذکر شویم که فرار از عذاب به خاطر اعمال ناشایست، ممکن نیست و در داوری نباید یک مدت زمان کوتاه را لحاظ کرد؛ مثلاً می بینیم همین کشورها در زمان جنگ جهانی دوم دچار خساراتی شدند که به مراتب بیشتر از بلایای طبیعی بوده است و منشاء این جنگ ها و بلایای طبیعی هم بلاهای اخلاقی و روحی در سردمداران قدرت بوده است. علاوه آنها هم اکنون دچار بلاهای دیگری نظیر نداشتن امنیت روحی و روانی و وجود مریضی ها و مفاسد اجتماعی هستند و در  عذاب معنوی به سر می برند که توضیح آن خواهد آمد.

بند پنهان لیک از آهن بتر               بند آهن را کند پاره تبر

بند آهن را توان کردن جدا               بند غیبی را نداند کس دوا

از همه مهم تر این که خداوند متعال در این حوادث ناگوار طبیعی برای افراد و اقوام مختلف، اهداف متفاوتی دارد. این حوادث برای انسان های مؤمن رحمت است؛ چون یا کفارۀ گناهان و موجب تخفیف عذاب اخروی است، بلکه در بعضی روایات ثواب شهادت در راه خدا برای آنها نوشته می شود.[17] یا موجب بیداری از خواب غفلت و یادآوری نعمت های خدا خواهد شد، در حالی که غیر مؤمن قابلیت چنین تفضّلاتی را ندارد و در دنیا ممکن است در نعمت و لذت باشد، ولی در آخرت دچار عذاب های دردناک خواهد بود که قابل قیاس با عذاب های دنیایی نیست.

حضرت  علی (ع) می فرماید: “بلا برای انسان ظالم وسیلۀ ادب کردن، و برای مؤمن وسیلۀ امتحان، و برای پیامبران موجب بالا رفتن درجات و برای  اولیا موجب کرامت است”.[18]

هـ. از این نکته نباید غفلت ورزید که مصائب وقتی نعمت هستند که انسان از آنها بهره برداری کند و با صبر و استقامت و مواجهه با دشواری هایی که مصایب تولید می کنند، روح خود را کمال بخشد. اما اگر انسان در برابر سختی ها، فرار را انتخاب کند و ناله و شکوه سر دهد، در این صورت بلا برای او واقعاً بلا و مصیبت است. حقیقت این است که نعمت های دنیا نیز مانند مصائب، ممکن است مایۀ رفاه و سعادت باشد و ممکن است موجبات بدبختی و بیچارگی او را فراهم کند.

بنابراین، نعمت بودن، بستگی به نوع عکس العمل انسان در برابر آن دارد که شاکر باشد یا کفور؟ همچنین بلا و عذاب بودن یک حادثه نیز بستگی به نوع عکس العمل انسان در برابر آن دارد که صابر و خویشتن دار باشد یا سست عنصر و بی اراده.

و. چیزی را باید بلا و مصیبت نامید که عقوبت معنوی الاهی باشد؛ یعنی آثار بد عمل انسان. این امور از آن جهت بلا و مصیبت واقعی اند که اولاً معلول اراده و اختیار خود انسان هستند. ثانیاً: مقدمۀ هیچ خیر و هیچ کمالی نیستند؛ مثلاً قساوت قلب و سنگدلی برای انسان بلا است چنان که در روایت آمده است: “خدا هیچ بنده ای را به هیچ عقوبتی معاقب نکرده است که بالاتر از سنگدلی باشد”؛ [19] چون عقوبت سنگدلی و دل مردگی محسوس نیست تا موجب تنبه و بیداری شود و زمینۀ لطف و رحمت الاهی محسوب شود. پس چون لازمۀ عمل است صد در صد عقوبت است.[20]

ی. نکتۀ آخر این که پدیده های طبیعی فرآیند مجموعه ای از علت ها است که بعضی نسبت به هم در عرض و در یک ردیف قرار دارند و بعضی در طول هم و در امتداد هم هستند؛ یعنی خود این علت ها نسبت به هم یکی معلول دیگری است. به هر حال مجموعه ای از عوامل مادی و غیر مادی (که در برخی موارد اعمال انسان نیز در بروز حوادث مؤثر است) علت تامه حوادث طبیعی را تشکیل می دهند و همگی نیز مشمول نظام کلی جهانی هستند که بر اساس اراده و مشیت خداوند تحقق یافته اند. پس بروز حوادث طبیعی و یا جلوگیری از آن هر دو بر اساس نظام تدبیر الاهی است و خارج از آن نیست و خداوند متعال هر گاه اراده کند که قومی را عذاب نماید در بسیاری موارد از طریق همین علل و عوامل طبیعی که مخلوق اویند، عذاب می کند و بروز حوادث طبیعی و یا جلوگیری از آن که هر دو بر اساس نظام تدبیر الاهی است و خارج از آن نیست، منافاتی با وسیلۀ عذاب قرار گرفتن آنها ندارد.

نعمت های الاهی و بلاها

خداوند در قرآن می فرماید:

“وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَـكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ”[21]

و اگر اهل شهرها ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى‏كردند، يقينا [درهاى‏] بركاتى از آسمان و زمين بر آنان مى گشوديم، ولى [آيات ما را] تكذيب كردند، پس آنان را به سبب آن چه كسب مى كردند، فرو گرفتيم‏.

و همچنین در مورد آمدن بلا احادیث فراوانی هست که در برخی از احادیث می خوانیم: “البلاء للولاء”. حضرت علی(ع) فرموده است: بلا به شیعیان ما از سرعت آمدن سیل به دره سریع تر می رسد.[22]

امام موسی کاظم(ع) فرموده است: مؤمن مثل دو کفه ترازو است هر قدر ایمانش افزایش یابد به همان اندازه بلا و ابتلای او بیشتر می شود.[23]

امام جعفر صادق (ع) نیز به ابن جندب فرموده است: اگر شیعیان ما اهل ثبات و استقامت بودند ملائکه با آنها مصافحه می کردند. ابرها بر آنها سایه می افکند. و روزها از نور خورشید برخوردار بودند. (شبها باران می بارید) از آسمان و زیر پاهای خود روزی و رزق می خورند و هر چه می خواستند به آنها داده می شد.[24]

اما چگونه بین این دو دسته از آیات و احادیث را باید جمع کرد و اختلاف ظاهری را برطرف نمود؟

این آیات و روایات به دو دسته از سنت‌های الاهی اشاره دارند که در نگاه اول به نظر می‌رسد با هم تعارض داشته باشند؛ بنابراین باید ابتدا به بررسی تک تک این سنت‌ها بپردازیم و سپس به تحلیل و نتیجه تعارض ظاهری این دو سنت بپردازیم.

الف. سنت‌های الاهی در هدایت انسان‌ها

تسلط خدا بر جهان به این شکل نیست که خدا به صورت مسقیم وارد عمل شود و نظام عالم را به هم بریزد و سلطۀ خود را بر جهانیان اثبات کند، بلکه خداوند با سنت‌هایش در جهان تصرف می‌کند و به این شکل هیچ امری در عالم نیست که تحت سیطره خدا نباشد.

این سنت‌ها گوناگون‌اند و شاید برای ما کاملاً قابل تشخیص نباشند، اما در قرآن و روایات به برخی از آنها اشاره شده است. تعدادی از این سنت‌ها که مربوط به هدایت انسان‌ها است، در سورۀ اعراف بیان شده است: “و در هيچ شهرى، پيامبرى نفرستاديم، مگر آن كه مردمش را به سختى و رنج دچار كرديم تا مگر به زارى درآيند. آن گاه به جاى بدى [بلا]، نيكى [نعمت‏] قرار داديم تا انبوه شدند و گفتند: «پدرانِ ما را [هم مسلماً به حكم طبيعت‏] رنج و راحت مى‏رسيده است.» پس در حالى كه بى‏خبر بودند بناگاه [گريبان‏] آنان را گرفتيم. و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند، قطعاً بركاتى از آسمان و زمين برايشان مى‏گشوديم، ولى تكذيب كردند پس به [كيفر] دستاوردشان [گريبان‏] آنان را گرفتيم. آيا ساكنان شهرها ايمن شده‏اند از اين كه عذاب ما شامگاهان- در حالى كه به خواب فرو رفته‏اند- به آنان برسد؟ و آيا ساكنان شهرها ايمن شده‏اند از اينكه عذاب ما نيمروز- در حالى كه به بازى سرگرمند- به ايشان در رسد؟ آيا از مكر خدا خود را ايمن دانستند؟ [با آنكه‏] جز مردم زيانكار [كسى‏] خود را از مكر خدا ايمن نمى‏داند. مگر براى كسانى كه زمين را پس از ساكنان [پيشين‏] آن به ارث مى‏برند، باز ننموده است كه اگر مى‏خواستيم آنان را به [كيفر] گناهانشان مى‏رسانديم و بر دلهايشان مُهر مى‏نهاديم تا ديگر نشنوند».[25]

آنچه در این باره از این آیات استفاده می‌شود، در موارد زیر خلاصه می‌شود:

1. هرگاه مردمی به سوی ایمان فراخوانده می‌شوند، خداوند آنها را به سختی و رنج مبتلا می‌کند، تا شاید با زاری و تضرع به سوی خدا باز گردند.

2. اگر این سختی‌ها قلب‌های آنها را نرم نکرد، خدا سختی را به خوشی مبدل می‌کند و از این طریق آنها را دچار غفلت و فراموشی می‌کند، تا بدون هیچ مانعی در گمراهی قبلی خود باقی بمانند. سپس آنها را عذاب می‌کند. (سنت امهال و استدراج).

3. اگر این مردم ایمان آوردند و آن سختی‌ها سبب نزدیک شدن آنها به درگاه الاهی شد، خداوند برکات خود را از آسمان و زمین بر آنها فرو می‌فرستد.

بنابراین می‌توان چنین نتیجه گرفت که خدا بندگان خود را آزمایش می‌کند و در صورتی که از آن آزمایش‌ها سربلند بیرون آمدند، برکات خود را بر آنها نازل می‌کند و این طور نیست که اگر کسی ایمان آورد، خدا او را رها کند و آزمایش نکند.

ب. ارتباط نعمت‌ها با اعمال انسان

به طور كلى همۀ اجزاى عالم مانند اعضاى يك بدن به يك ديگر متصل و مربوط است، به طورى كه صحت و سقم و استقامت و انحراف يك عضو در صدور افعال از ساير اعضا تأثير داشته و اين تفاعل در خواص و آثار در همه اجزا و اطراف آن جريان دارد.

و اين اجزا- به طورى كه قرآن شريف بيان كرده- همه به سوى خداى سبحان و آن هدفى كه خداوند براى آنها مقدر نموده در حركت اند. انحراف و اختلال حركت يك جزء از اجزاى آن مخصوصاً اگر از اجزاى برجسته باشد در ساير اجزا به طور نمايان اثر سوء باقى مى‏گذارد، در نتيجه آثارى هم كه ساير اجزاى عالم در اين جزء دارند فاسد شده، فسادى كه از جزء مزبور در ساير اجزا راه يافته بود به خودش بر مى‏گردد، اگر جزء مزبور به خودى خود و يا به كمك ديگران استقامت قبلى خود را به دست آورد حالت رفاه قبل از انحرافش هم بر مى‏گردد، ولى اگر به انحراف و اعوجاج خود ادامه دهد فساد حال و محنت و ابتلاءش نيز ادامه خواهد يافت، تا آن جا كه انحراف و طغيانش از حد بگذرد، و كار ساير اجزا و اسباب مجاورش را به تباهى بكشاند، اين جا است كه همه اسباب جهان عليه او قيام نموده، و با قوايى كه خداوند به منظور دفاع از حريم ذات و حفظ وجودشان در آنها به وديعه سپرده جزء مزبور را تا خبردار شود از بين برده و نابود مى‏سازند.

اين خود يكى از سنت‏هايى است كه خداى تعالى در جميع اجزاى عالم كه يكى از آنها انسان است جارى ساخته، نه اين سنت تخلف‏بردار است و نه انسان از آن مستثنا است و چون چنين است، اگر امتى از امت‏ها از راه فطرت منحرف گردد و در نتيجه از راه سعادت انسانى كه خداوند برايش مقرر كرده باز بماند، اسباب طبيعيى هم كه محيط به آن است و مربوط به او است اختلال يافته، و آثار سوء اين اختلال به خود آن امت بر مى‏گردد. خلاصه دود كجروى‏هايش به چشم خودش مى‏رود؛ براى اين كه اين خودش بود كه با انحراف و كجروى‏اش آثار سويى در اسباب طبيعى باقى گذارد، و معلوم است كه در بازگشت آن آثار چه اختلال ها و چه محنت‏هايى متوجه اجتماعش مى‏شود! فساد اخلاق و قساوت قلب، و از بين رفتن عواطف رقيقه روابط عمومى را از بين برده و هجوم بليات و تراكم مصيبات تهديد به انقراضش مى‏كند، آسمان از باراندن باران‏هاى فصلى و زمين از روياندن زراعت و درختان دريغ نموده، و در عوض باران‏هاى غير فصلى، سيل، طوفان و صاعقه به راه انداخته، و زمين با زلزله و خسف آنان را در خود فرو مى‏برد. اينها همه آياتى است الاهى كه چنين امتى را به توبه و بازگشت به سوى راه مستقيم فطرت وا مى‏دارد، و در حقيقت امتحانى است به عسر بعد از امتحان به يسر. این سنت در طرف مقابل نیز جاری است و در صورتی که مردم آن امت ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، نعمت‌های الاهی شامل حالشان خواهد شد.[26]

تعارض نصوص دینی و راه ‌حل آن

از این نوع روایات و آیات در بین متون شرعی کم نیست. گاهی انسان با مطالعۀ آیات قرآن یا روایات در ظاهر به چنین تعارضاتی برخورد می کند. علمای اسلام برای حل این مشکل به طور تخصصی به این مسئله پرداخته‌اند و بخشی از کتب اصول فقه به ارائه راه‌حل‌هایی برای این تعارضات اختصاص داده شده است. مهم‌تر آن که خود اهل بیت نیز این مشکل را پیش‌بینی کرده‌اند و در روایات خود راه‌حل‌هایی برای چنین مشکلاتی بیان کرده‌اند. البته آنچه دانشمندان بدان اعتقاد دارند این است که اگر امکان داشت بین دو دلیل جمع مقبولی انجام شود، این کار مقدم است؛ اما در صورتی که امکان‌پذیر نبود، آن وقت به ناچار باید به روش‌هایی که در تقدیم روایات بر هم ‌دیگر گفته شده است عمل کنیم.[27]

البته این دسته آیات و روایات دارای تعارض حقیقی نیستند و با کمی تأمل می‌توان بین آنها جمع مقبولی ارائه کرد. در ادامه به برخی از وجوه جمع بین آنها اشاره می‌کنم:

الف. سنت‌های الاهی مختلف‌اند و خداوند در شرایط مختلف سنت‌های مختلفی دارد؛ اما موقعیت و زمان هر سنتی به سادگی برای ما قابل تشخیص نیست؛ یعنی این که ممکن است وفور نعمت گاهی عذاب و گاهی پاداش باشد و همین طور بلاها ممکن است گاهی عذاب و گاهی مقدمه برای نزول پاداش و نعمت باشند؛ بنابراین، در عین حال که می‌دانیم سنت‌های الاهی بر حکمت استوارند و بی حکمت نیستند، اما نمی‌توانیم بگوییم چون ما ایمان آوردیم، پس باید از اکنون غرق در نعمت شویم. شاید خدا با سختی می‌خواهد مراتب بالاتری از ایمان برای ما حاصل شود. به عبارت دیگر، ممکن است این سنتی که در آیه گفته شده است مختص به شرایطی باشد و سنت دیگر مختص شرایطی دیگر.

به این تحلیل در حدیثی قدسی نیز اشاره شده است: «(خداوند می‌فرماید)برخی از مؤمنان هستند که تنها غنا و بی‌نیازی آنها را اصلاح می‌کند و اگر آنها را به غیر آن دچار کنم، هلاک می‌شوند. همین طور برخی از بندگان من هستند که تنها فقر حال آنها را اصلاح می‌کند و اگر آنها را به غیر آن دچار کنم، هلاک می‌شوند».[28]

ب. نزول برکات از آسمان و زمین تعارضی با امتحان مؤمنان با انواع بلاها ندارد. همان طور که در آیه قرآن بیان شد، با ایمان و تقوا برکات از آسمان و زمین جاری می‌شود؛ اما ممکن است خداوند در همان حال مؤمنان را با بلاهایی دیگر بیازماید؛ مثلاً‌ با گسترش ایمان و تقوا در یک جامعه، آن جامعه از مواهب آسمانی بهره‌مند می‌شود، اما تک تک مؤمنان که در آن جامعه هستند، با بلاهای دیگری مانند بیماری و … آزمایش می‌شوند. در مورد حدیث امام صادق (ع) که در سؤال بیان شد، نیز توجه به این نکته مهم است که خود اهل بیت (ع) که مؤمنان راستین بودند، در عین این که گاهی رزق معنوی و مادی آنها از راه‌های گوناگون فراهم می‌شد، اما گاهی نیز دچار انواع بلا و امتحان می‌شدند که مهم‌ترین آنها جریان شهادت امام حسین (ع) در روز عاشورا است.

ج. حتماً لازم نیست که برکات را به معنای برکات مادی صرف ببینیم، بلکه قطعاً‌ برکات معنوی نیز مورد نظر است. این که خداوند مؤمنان را با سختی‌ها آزمایش می‌کند، یکی از همین برکات معنوی است؛ چراکه سبب کمال قرب در آنها می‌شود.

د. ممکن است که گفته شود که در آیه مورد نظر همان طور که در ترجمه هم آمد، اشاره به یک سنت اجتماعی دارد؛ یعنی اگر قومی ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، خداوند برای آنها برکات را نازل می‌کند. در صورتی که روایات بعدی اشاره به سنتی فردی دارد که خدا اگر کسی ایمان آورد، او را به انواع بلا و امتحان می‌آزماید؛ بنابراین، جامعه با ایمان آوردن و تقوای افراد آن از برکات مادی و معنوی بهره‌مند می‌شود و تک تک افراد آن با سنت دوم آزمایش می‌شوند.

مکانی که عذاب الهی را به خود دیده است

در مورد رفتن به مکانی که سابقا عذاب الاهی در آن جا نازل شده در مآخذ و منابع اسلامی ما، حدیثی دالّ بر ممنوع و قدغن بودن آن نیافتیم، بله در روایت آمده است علی (ع) فرمود: “بر هيچ پيامبر و وصىّ پيامبرى روا نيست كه در چنين زمينى -مکانی که سابقا عذاب الاهی در آن جا نازل شده- نماز گزارد” و خود آن حضرت نیز از نماز خواندن در آن مکان امتناع ورزیدند.

با توجه به اهمیت موضوع، بخشی از روایت مورد نظر را در این جا بیان می کنیم: “از جويرية بن مسهر روايت شده كه گفت: ما به همراه علىّ بن ابى طالب (ع) از جنگ خوارج برمى‏گشتیم تا اين كه به زمين بابل رسيديم، وقت نماز عصر فرا رسيد، آن حضرت (ع) در آن زمين فرود آمد و لشكريان نيز فرود آمدند، آن حضرت فرمود: اى مردم، اين سرزمين مورد لعن و غضب خداوند است و در طىّ روزگار سه (در روایاتی دیگر دو) بار تاكنون به عذاب الاهى دچار شده يا مردمش مورد عذاب قرار گرفته‏اند و هم اكنون نيز در انتظار عذاب بعدی است و اين زمين يكى از زمين هاى مؤتفكه است (يعنى سرزمين هایى كه دچار سرنگونى و خرابى شده و از جمله شهرهاى قوم لوط است كه خداوند آنها را با فرو بردن در زمين هلاك ساخته است) و اين نخستين سرزمينى است كه در آن بت مورد پرستش قرار گرفته، بنابراين روا نیست هيچ پيامبر و یا وصىّ پيامبرى در چنين سرزمينى نماز گزارد، ولى هر كس از شما كه بخواهد مى‏تواند اين جا نماز بخواند، پس مردم به دو سوى جاده مايل شده و به نماز پرداختند و آن حضرت بر استر رسول خدا (ص) سوار شده و روانه گشت …”.[29]

با توجه به این که آن حضرت دیگران را از سکونت در آن مکان منع ننموده و از نماز گزاردن در آن جا بر حذر نداشته، از این رو رفتن، ماندن و سکونت و … در آن مکان ها هیچ اشکالی ندارد.

اما این که چرا امام علی (ع) فرمود: “روا نیست هيچ پيامبر و یا وصىّ پيامبرى در چنين سرزمينى نماز گزارد” و خود آن حضرت نیز در آن مکان نماز نخواند؟ شاید بتوان گفت، از آن جایی که اين سرزمين مورد لعن و غضب خداوند قرار گرفته و نماز خواندن پیامبر یا وصی پیامبر در مکانی موجب تقدّس آن جا می شود؛ به همین دلیل آن بزرگواران در آن جا نماز نمی خواندند.

 


[1]. ر. ک. به: سؤال 169 (سایت اسلام کوئست: 1244).

[2]. ص، 82 و 83، گفت: «به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالص تو، از ميان آنها!».

[3]. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان‏العرب، ج 14، ص 83، ناشر دار صادر، بيروت، چاپ سوم‏، 1414 ق‏، بَلَوْتُ الرجلَ بَلْواً و بَلاءً و ابْتَلَيْته: اخْتَبَرْته، و بَلاهُ يَبْلُوه بَلْواً إذا جَرَّبَه و اخْتَبَره.

[4]. ملک، 2، آن كس كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما بهتر عمل مى‏كنيد.

[5]. محدث نوری، مستدرك‏الوسائل، ج 2، ص 427، ح، 2368،  31، پیامبر (ص) فرمود: زمانی که خداوند بنده ای را دوست بدارد او را به سختی ها مبتلا می کند اگر شکیبایی نمود او را برمی گزیند اگر خشنود شد برای خود معین می نماید.

[6]. کلینی، كافي، ج 2، ص 347، ح 4، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 هـ ش، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ (ع) ثَلَاثُ خِصَالٍ لَا يَمُوتُ صَاحِبُهُنَّ أَبَداً حَتَّى يَرَى وَبَالَهُنَّ الْبَغْيُ وَ قَطِيعَةُ الرَّحِمِ وَ الْيَمِينُ الْكَاذِبَة … .

[7]. مطهری، مرتضی، عدل الاهی، ص 130 – 134 با تلخیص.

[8]. “فان مع العسر یسراً ان مع العسر یسراً”، انشراح، 5 و 6.

[9]. انبیاء، 25؛ بقره، 155.

[10]. نهج البلاغه، نامۀ 45.

[11]. اعراف، 94.

[12]. بحارالانوار، ج 3، ص 139.

[13]. “و عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم”، بقره، 216.

[14]. معارف اسلامی، ج1، ص 81 – 85 با تلخیص.

.[15]”وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السمَاءِ وَ الأَرْضِ وَ لَكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَهُم بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ‏”، الأعراف، 96. برای توضیح بیشتر مراجعه شود به: تفسير نمونه، ج 6، ص 265 – 274 و ج1 ص 53 ذيل آيۀ 7 سورۀ بقره.

[16]. نهج البلاغه، خطبه 143.

[17]. کافی، ج 1، ص 353.

[18]. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 2، ص 438.

[19]. “ما ضرب الله عبداً بعقوبة اشد من قسوة القلب”، مستدرک الوسائل، ج 13، ص 93.

[20]. عدل الاهی، ص 164 و 165.

[21] اعراف، 96.

[22] بحار الانوار، ج 67، ص 239.

[23] همان، ص 243.

[24] بحار الانوار ج 78 ص 279.

[25]. اعراف، 94 – 100.

[26]. طباطبائی، محمد حسین، المیزان في تفسیر القرآن، موسوی همدانی، محمد باقر، ج 8، ص 247 – 248.

[27]. مظفر، محمد رضا، اصول فقه، ج 3 و 4، ص 233، دارالکتب العلمیة، قم، چاپ دوم.

[28]. کلینی، اصول کافی، ج 4، ص 54، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.

[29]. شیخ صدوق، من ‏لا يحضره ‏الفقيه، ج 1، ص 203 و 204، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1413 هـ ق.