searchicon

کپی شد

بلال حبشی

معرفی بلال حبشی

بلال پسر رباح و حمامة بود که از حبشه به حالت اسارت به شبه جزیره عربستان آورده شده بود. او بردۀ مردى به نام «امية بن خلف» بود كه از سران قريش به شمار مى‏رفت. با ظهور اسلام از اولين كسانی بود كه با كمال ميل و رغبت، اسلام را پذیرفت و در این راه از خود فداکاری و از خود گذشتگی بسیاری نشان داد.«اميه» براى برگرداندن بلال از پيروى اسلام، او را با وضع بسيار خشنى شكنجه مى‏داد و بلال با تمام وجود بر سر ایمان خود پافشاری می کرد. بعدها او را ابوبکر از امیه خریداری و آزاد کرد.[1]

ازدواج و فرزندان بلال

در کتب تاریخی در مورد ازدواج بلال مطالبی آورده شده است؛ مثلا گفته شده که به پیشنهاد و اصرار پیامبر (ص) با زنی از بنی کنانه ازدواج کرد[2] و در بعضی دیگر گفته شده با زنی از بنی زهره ازدواج کرد[3] و در جایی دیگر آمده است که به همراه برادرش از خانواده ای یمنی خواستگاری کردند.[4]

اما در مورد فرزندان بلال فقط در بعضی کتب یکی از نوادگان بلال، هلال بن عبد الرحمان معرفی شده که نسلش را به سلیمان بن بلال بن رباح رسانده اند[5] از این جا فهمیده می شود سلیمان فرزند بلال بوده است. در غیر این مورد در کتب تاریخی نشانی از فرزندان بلال دیده نشد.

بلال حبشی و مسئلۀ خلافت

در باب مسالۀ خلافت در تاریخ مطالب زیادی از رفتار بلال ذکر نشده است، ولی همان مقدار نیز که نقل شده گویای مخالفت او با خلافت بوده است. در این جا به دو مورد از مخالفت های او می پردازیم:

1. اعتراض عمر به بلال و تبعید او به شام:

در تاریخ آمده است که «بلال از بیعت با ابوبکر خودداری کرد، ازاین رو عمر او را سرزنش کرد و گفت: این گونه پاداش ابوبکر را می دهی که تو را از بردگی آزاد کرد و اکنون تو با او بیعت نمی کنی؟! بلال پاسخ داد: اگر ابوبکر مرا به خاطر خدا آزاد ساخته است، مرا به خدا واگذار کند؛ ولی اگر از آزاد کردن من هدفی جز این داشته است، آگاه باش که من همین هستم (که می بینی) من با کسی که رسول خدا او را خلیفه قرار نداده است، بیعت نمی کنم؛ ولی بیعت آن کسی که رسول خدا او را خلیفه قرار داده است، تا روز رستاخیز بر گردن ما است. عمر عصبانی شد و به او گفت مدینه را ترک کند، بلال نیز به شام رفت.»[6]

2. نپذیرفتن اذان گویی برای دستگاه خلافت:

او بعد از رسول خدا حاضر نشد برای خلفا اذان بگوید[7] و در خواست آنها را رد کرد و در نتیجه از سوی آنها به شام تبعید شد و در همان جا در دوران خلافت عمر درسال 18 هجری قمری جان به جان آفرین تسلیم کرد.[8]

براى اين شهامت و استقامت بود كه امام صادق (ع) دربارۀ وى فرمود: «بلال بندۀ صالح خدا بود، وى گفت من براى كسى پس از پيامبر (ص) اذان نمى‏گويم، و بر اثر كناره گيرى او از اين كار، و روى كار آمدن مؤذن‏هائى كه فرمانبردار دستگاه خلافت بودند، يك فصل از اذان (حى على خيرالعمل) حذف گرديد.[9]


[1]. نک: به پاسخ سؤال شماره 1012 (سایت اسلام کوئست: 1233).

[2] . انساب الاشراف، ج 1، ص190؛ الطبقات الکبری، ج 3، ص 179.

[3]. الطبقات الکبری، ج 3، ص 180.

[4] الاصابة، ج 2، ص199؛ الطبقات الکبری، ج 3، ص 179.

[5] البدایة و النهایة، ج 12، ص 195.

[6]. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج1، ص 389، چاپ دوم، دارالاسوة، 1416 هـق؛ تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع)، ص 622.

[7]. شیخ مفید، اختصاص، ص 73، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 هـ ق.

[8]. شیخ طوسی، رجال، ص 27، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1415 هـق.

[9]. شیخ صدوق، من لايحضره الفقيه كتاب صلوة، باب 16، حديث 9.