searchicon

کپی شد

برداشت‌های سطحی از روایات در جریان احمد الحسن

بخشی از استدلال‌های طرف‌داران احمد الحسن مبتنی بر برداشت‌های سطحی از روایات است. آنها بر اساس برداشت‌هایی مبتنی بر نگاه عامیانه، یک‌سونگرانه و بدون توجه به مجموعه فرمایشات پیشوایان معصوم (علیهم السلام) می‌نویسند: امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «خداوند بزرگ‌تر و مكرم‏تر و اعظم از این است كه زمین را بدون امام عادل بگذارد. ابوبصیر گفت: قربانت گردم! چیزی به من اطلاع دهید كه موجب آرامش خاطرم باشد. فرمود: ای ابومحمد، مادام كه بنی‌عباس بر اریكۀ سلطنت تكیه زده‏اند، امت محمد (صلی الله علیه و آله) فرج و راحتی ندارند. وقتی كه دولت آن‌ها منقرض گردید، خداوند مردی را که از دودمان ما است و برای امت محمد (صلی الله علیه و آله) نگاه‌داشته، ظاهر گرداند تا دستور تقوا دهد و به هدایت رفتار كند و در حكمش رشوه نگیرد. به خدا قسم من او را به اسم خود و پدرش می‌شناسم. آن‌گاه مردی كه گردنی قوی دارد و دارای دو خال سیاه است به سوی ما خواهد آمد. او قائم عادل و حافظ امانت الهی است؛ او زمین را پر از عدل و داد می‌كند، چنان‌كه فاجران آن را پر از ظلم و ستم كرده باشند».[1]

طرف‌داران احمد الحسن مدعی هستند تعبیر «اهل‌البیت» در این روایت دلالت بر این دارد که شخصیت مورد نظر امام صادق (علیه السلام)، امام است؛ چرا که در اصطلاح روایات، واژۀ اهل‌البیت مخصوص امامان معصوم است. از این‌رو طبق مفاد این روایت، پیش از ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) امامی از اهل‌بیت وجود خواهد داشت. این‌که واژۀ اهل‌البیت اصطلاح خاصی است که شامل تمام خاندان پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) نمی‌شود و مخصوص امام علی (علیه السلام) و حضرت زهراء (سلام الله علیها) و امامان معصوم (علیهم‌السلام) از نسل آنان است، مطلب درستی است که در آن تردیدی وجود ندارد. لیکن از این نکته نیز نباید غفلت کرد که پیشوایان معصوم خود تصریح کرده‌اند که این واژه _ هنگامی که در معنای اصطلاحی‌اش به کار می‌رود _ منحصر در چهارده معصوم است و کس دیگری را شامل نمی‌شود. به عنوان نمونه از امام علی (علیه السلام) در این‌باره چنین روایت شده است: «… سپس علىّ (صلّى اللَّه عليه) به أبو درداء و ابو هريره و كسانى كه گرد او بودند فرمود: اى مردم آيا مى‏دانيد خداوند تبارك و تعالى در كتاب خود آورده است كه: «خداوند چنين خواسته است كه تنها از شما اهل بيت پليدى را بزدايد و شما را پاك گرداند»[2] پس رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) من و فاطمه و حسن و حسين را در بالاپوشى گردآورد و بعد فرمود:  «پروردگارا اينان حبيبان من و عترت من و خاصّان من و اهل بيت من‏ هستند، پس پليدى را از ايشان بزداى و آنان را پاكى بخش» پس امّ سلمه گفت: و من نيز، آن حضرت به او فرمود: تو خير در پيش دارى، امّا اين آيه فقط در مورد من و برادرم علىّ و دخترم فاطمه و دو فرزندم حسن و حسين و نه فرزندم از فرزندان حسين نازل شده است، و در آن غير از خودمان هيچ كس با ما شريك نيست». در اين هنگام بيشتر حاضران برخاستند و گفتند: ما گواهى مى‏دهيم كه امّ سلمه اين موضوع را براى ما نقل كرده بعد هم آن را از رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) پرسيديم و آن حضرت نيز براى ما به همان صورت كه امّ سلمه (رضي الله عنها) گفته بود نقل فرموده،[3] چنان‌که ملاحظه می‌شود، رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) تصریح می‌فرمایند که واژۀ «اهل‌بیت» در اصطلاح خاص قرآنی‌اش _ که از ویژگی طهارت از ناپاکی‌ها برخوردارند _ منحصر در چهارده معصوم است و شامل هیچ شخصیت دیگری نمی‌شود. این مطلب به وضوح از واژۀ «انّما» _ که از ادات حصر است _ استنباط می‌شود و در ادامه عبارت «لیس فیها معنا احد غیرنا» که به صراحت از مشارکت نداشتن هیچ شخصیت دیگری با اهل‌بیت در این مقام سخن می‌گوید، راه را بر هرگونه توجیه و طرح احتمالات بی‌اساس بسته است. از این‌رو این ادعا که از وجود واژۀ اهل‌البیت در حدیث امام صادق (علیه السلام) می‌توان چنین برداشت کرد که شخصیت مورد نظر آن حضرت، به‌رغم این‌که از چهارده معصوم نیست، امامی معصوم است، پذیرفتنی نیست.

اما دلیل این‌که بر شخصیت مورد نظر این روایت، اهل‌البیت اطلاق شده، این است که گرچه این واژه یک اصطلاح خاص با بار معنایی ویژه است، اما این اصطلاح، تمام کاربری‌های این واژه را دربر نمی‌گیرد، بلکه کاربری اغلب این واژه همان معنای خاص است؛ اما در کلمات اهل‌بیت گاهی این واژه معنایی عام‌تر دارد که شامل همۀ خاندان پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) به صورت عام آن می‌شود و از این‌رو کسانی که از نسل ائمه (علیهم السلام) هستند و لو خود امام نباشند را نیز شامل می‌شود. به عنوان نمونه می‌توان به این روایات اشاره کرد: ابوحمزه ثمالی می‌گوید: در مسجدالحرام خدمت امام باقر (علیه السلام) نشسته بودم كه دو تن از مردم بصره به محضر ایشان شرفیاب شده و عرض كردند: ای فرزند پیامبر خدا، قصد داریم مسئله‏ای از شما بپرسیم. فرمود: مانعی ندارد. گفتند: ما را از تفسیر فرموده خدا: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِير …[4] ، آگاه فرما! حضرت فرمود: در شأن ما خاندان نبوت نازل گردیده است. ابو حمزه می‌گوید: عرض كردم: پدر و مادرم  فدای شما باد؛ پس ستمكار به خود از شما چه كسی است؟ فرمود: شخصی از ما خاندان رسالت كه نیكی‌ها و بدی‌هایش یكسان باشد به نفس خود ستم نموده [كه در عبادت كوتاهی نموده و حسناتش را بر سیئات خود افزون نساخته] باشد. گفتم: «مقتصد» از شما کیست؟ فرمود: شخصی كه در تمامی احوال، در توانمندی و فقر (جوانی و پیری) تا آخرین نفس كه در چنگال مرگ گرفتار شود، عبادت خدا را انجام دهد. عرضه داشتم: سبقت‏گیرندۀ شما در خیرات كیست؟ فرمود: به خدا سوگند او فردی است كه مردم را به راه پروردگار خویشتن فرا خوانده و به انجام نیكی‌ها وادار كند، آنان را از ارتكاب معاصی و بدی‌ها باز دارد، پشتیبان گمراهان نگردد، دشمن تبهكاران باشد و به حكم فاسق‌ها رضا ندهد، مگر آن شخص كه از رسیدن زیانی به جان و دینش بترسد و یاوری پیدا نكند، آن‌گاه از روی تقیه با آنان مدارا نماید».[5]  در این‌جا ابتدا امام تصریح می‌فرمایند که این آیه دربارۀ اهل‌بیت نازل شده است و در ادامه به صراحت از وجود هر سه دستۀ مذکور در آیه و از جمله ستمگر به خود (الظالم لنفسه) در میان اهل‌بیت سخن گفته و از آن‌جا که در میان چهارده معصوم ستمگر وجود ندارد، می توان فهمید مقصود از اهل‌بیت معنای اصطلاحی آن نیست، بلکه مقصود خاندان پیامبر به شکل عام آن است.

از امام صادق نیز چنین روایت شده است: «انا أهل البیت لم یزل الله یبعث فینا من یعلم كتابه من أوله إلی آخره»؛[6] «در میان ما اهل‌بیت، خداوند همیشه کسی را برمی‌انگیزد که به کتاب خدا از ابتدا تا انتها علم دارد». روشن است که مقصود امام صادق (علیه السلام) از واژۀ اهل البیت در این روایت معنای خاص آن نیست؛ چرا که امام می‌فرمایند: در بین ما اهل‌بیت کسی هست که دانش همه کتاب خدا نزد او است. پس کسی که دانش کتاب نزد او است یکی از اهل‌بیت است. بنابراین امام صادق (علیه السلام) در این حدیث از واژه اهل‌بیت، معنای عام آن؛ یعنی خاندان پیامبر و منسوبان به آن حضرت را اراده کرده‌اند.

حاصل سخن این‌که به دلیل روایتی که اصطلاح اهل‌البیت را منحصر در چهارده معصوم کرده است، از اطلاق این واژه بر شخصیت دیگری نمی‌توان امامت و مهدویت او را اثبات کرد و به قرینۀ دو روایتی که اخیراً ذکر شد این واژه معنای عامی نیز دارد  بر این اساس در حدیث مورد نظر، اهل‌البیت در معنای عامش به کار رفته است. لذا از اطلاق این واژه بر کسی که پیش از امام مهدی ظهور می‌کند تنها منسوب بودن او به خاندان پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) قابل برداشت است و در نتیجه او یکی از سادات جلیل القدر خواهد بود و از همین رو است که سید بن طاووس روایت یادشده را بر خود تطبیق می‌داده و بر این باور بوده که مقصود از آن مردی از اهل‌بیت که در این روایت به او اشاره شده، خود وی است.[7] این تطبیق درست باشد یا اشتباه، در هر صورت نشان از آن دارد که این عالم بلندمرتبه نیز از واژۀ «اهل‌بیتی» که در این روایت به کار رفته، امام معصوم و مهدی را استنباط نمی‌کرده است.

باز جریان احمد الحسن می‌نویسند: امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر منبر مسجد کوفه فرمود: آسیابی باید به گردش درآید و همین كه كاملاً به گردش افتاد و پابرجا شد، خداوند بنده‏ای سنگ‌دل و بی‏اصل و نسب را برانگیزد كه پیروزی به همراه او باشد. یارانش با موهای دراز، سبیل‌های كلفت، جامه‏های سیاه در بر و پرچم‏های سیاه به دست داشته باشند. وای بر كسی كه با آنان ستیزد كه بی‏ملاحظه آنان را بكشند! به خدا قسم، گویی آنان را می‏بینم و كارهاشان و آن‌چه بدكاران و عرب‌های ستمگر از دست آنان می‏بینند در پیش چشم من است. خداوند آنان را که مهری در دلشان نیست بر ایشان مسلّط می‌كند و در شهرهای خودشان كه در كنار فرات است شهرهای ساحلی و بیابانی، ایشان را بی‏محابا در مقابل کیفر اعمالشان می‌كشند و پروردگار تو به بندگانش ستم روا ندارد. [8]

به اعتقاد طرف‌داران احمد الحسن، این روایت دلیل بر وجود حجتی از حجت‌های الهی در میان پرچم‌های سیاه است و از آن‌جا که پرچم‌های سیاه پیش از ظهور برافراشته می‌شود، این حجت الهی امام مهدی نیست و در نتیجه روایت مورد نظر دلیلی بر اندیشۀ وجود مهدی‌هایی غیر از امام مهدی است. آن‌ها این روایت را به این دلیل اثبات کنندۀ وجود حجتی از حجت‌های خدا در میان پرچم‌های سیاه می‌دانند که در آن تعبیر «یبعث الله» آمده است و از آن‌جا که خداوند تنها پیامبران و امامان را مبعوث می‌کند، شخصیت مورد نظر امام علی (علیه السلام) در این روایت نیز باید حجت خداوند باشد. در حالی که اساساً مبعوث شدن شخصیت مورد نظر این روایت از سوی خداوند نمی‌تواند دلیلی بر مهدی بودن او باشد؛ زیرا بعثت در لغت به معنای برانگیختن است و صرف برانگیختنِ کسی، دلیل بر پیامبر یا امام بودن او نیست و گویاترین دلیل بر این سخن این است که در آیات و روایات فراوانی ترکیب «بعث الله» و ترکیب‌های مشابه آن در غیر انبیا و اوصیا به کار رفته است. به عنوان نمونه می‌توان به این آیات اشاره کرد: سپس خداوند زاغى را فرستاد كه در زمين، جستجو (و كندوكاو) مى‏كرد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن كند.[9] سپس آنان را برانگيختيم تا بدانيم (و اين امر آشكار گردد كه) كدام يك از آن دو گروه، مدّت خواب خود را بهتر حساب كرده‏اند.[10] هنگامى كه نخستين وعده فرا رسد، گروهى از بندگان پيكارجوى خود را بر ضدّ شما ميانگيزيم (تا شما را سخت در هم كوبند حتى براى به دست آوردن مجرمان)، خانه‏ها را جستجو مى‏كنند و اين وعده‏اى است قطعی[11] در روایات نیز موارد بسیاری وجود دارد که بر اساس آن‌ها خداوند موریانه،[12] ابر،[13] پرنده،[14] فرشتگان[15] و… را مبعوث می‌گرداند. بنابراین از آمدن تعبیر «بعث الله» در این روایت، نمی‌توان نتیجه گرفت شخصیت فرستاده شده، مهدی است. به آن‌چه گفته شد، می‌توان این نکته را افزود که اساساً محتوای روایت، خود نشان‌گر این است که شخصیت مورد نظر امام علی (علیه السلام)، شخصیت مثبت و برجسته‌ای نیست؛ زیرا در این روایت شخصیت یادشده به «عنیف» توصیف شده که این واژه به معنای بی‌رحم است.[16] ابن‌اثیر در این باره چنین می‌نویسد: «و کل ما فی الرفق من الخیر ففی العنف من الشر مثله، هر آن اندازه خیری که در مدارا وجود دارد به همان اندازه شر در استفاده از زور موجود است».[17] در نسخۀ موجود از کتاب «الغیبة» نعمانی در آستان قدس رضوی (علیه السلام) و کتابخانۀ آیت‌الله مرعشی، تعبیر «عنیفاً» وجود دارد، اما در بحار الانوار که این روایت را از الغیبة نعمانی نقل کرده، به جای «عنیفاً»، «عسفاً» آمده است.[1] این واژه نیز به معنای انجام امری بدون اندیشه، تدبر و بصیرت است.[2] روشن است که در هر دو صورت تعبیرات یادشده با مهدی و وصی امام مهدی که معصوم و واجب الاطاعه است _ به حسب آن‌چه احمد الحسن مدعی است _ تناسبی ندارد. [18]

[1] . مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403ق. ج 52، ص 232.

[2] . ابن‌فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404ق. ج 4، ص 311؛ ابن‌منظور، محمّد بن مكرم مصری انصاری، لسان العرب، قم، نشر ادب حوزه، 1405ق. ج 9، ص 245.

[1] . سید ابن ‌طاووس، علی بن موسی، اقبال الأعمال، ج 3، ص 116 و 117.

[2] . احزاب، 33.

[3] . نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، ترجمه غفارى، ص 105.

[4] . فاطر، 32.

[5] . صدوق، معانی الأخبار، ص 105.

[6] . صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص 214.

[7] . اقبال الأعمال، ج 3، ص 117.

[8] . الغیبة،  ص 264 و 265.

[9] . مائده، 31.

[10] . کهف، 12.

[11] . اسراء، 5.

[12] . صدوق،  علل الشرایع، ج1، ص 74.

[13] . صدوق، الامالی، ص 654.

[14] . كلینی، محمد بن یعقوب، اكافی، تحقیق، تصحیح و تعلیق: غفاری، علی‌اكبر، ج 5، ص 536.

[15] . همان، ج 3، ص 203.

[16] . فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 2، ص 157.

[17] . ابن‌اثیر، مبارک بن مبارک، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج 3، ص 309.

[18] . برگرفته از سایت انتظار.