searchicon

کپی شد

اندیشه‌های شیعی فاطمیان

خلفاى فاطمى در انتشار مذهب و شعائر شيعه اهتمام داشتند. جرجى زيدان مى‏گويد: «خلفاى فاطمى از جمله فرمان‏روايانى هستند که در همه چيز از فرمان‏روايان عباسى پيروى نمودند، فقط در امور دينى با آنان مخالفت شديد داشتند و به فتواى ائمه‏ شيعه (علیهم السلام) رفتار مى‏کردند. يعقوب بن کلس، وزير العزيز باللّه‏ فاطمى، کتابى درباره‏ فقه اسماعيلى تأليف کرده که برابر با نصف صحيح بخارى بود و به چندين فصل و باب تقسيم مى‏گشت، و خود وزير آن را تدريس مى‏کرد، و هر کس آن کتاب را فرا مى‏گرفت جايزه دريافت مى‏نمود. العزيز باللّه‏ براى ٣٥ فقيهى که در مجلس درس وزير حاضر مى‏شدند ماهانه مقرر داشت، و اگر کسى غير از کتاب وزير، کتاب فقه ديگرى مى‏خواند مورد تعقيب قرار مى‏گرفت. وقتى  الظاهر (در سال ٤١١ هجرى)، خليفه شد دستور داد که در مصر فقط کتاب «مختصر الوزير» و «دعائم الإسلام» خوانده شود و به حافظان اين کتب جايزه داده شود».[1]

آنان در تعظيم شعاير شيعه اهتمام بسيار نمودند؛ از آن جمله روز عاشورا را تعطيل عمومى اعلان کرده و به سوگوارى و عزادارى پرداختند، تا آن جا که گاهى شخص خليفه با پاى برهنه در جمع عزاداران حاضر مى‏شد و همه‏ سوگواران را اطعام مى‏کرد. هم‌چنين روز غدير خم (هيجدهم ذى الحجة) را به عنوان عيد عمومى اعلام کردند، و رجال حکومتى و مردم معمولى در مجلس خليفه حاضر مى‏شدند و خطيب، خطبه‏اى را که پيامبر (صلی الله علیه و آله) در غدير خم خوانده بود، بازگو مى‏کرد. در آن روز، مراسم عقد و عروسى برگزار مى‏شد و فقيران مورد اِنعام قرار مى‏گرفتند و از طرف خليفه و رجال حکومتى، مبالغ هنگفتى به عنوان عيدى پرداخت مى‏شد. نظير اين مراسم در مواليد پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، امام على، فاطمه، امام حسن و امام حسين (عليهم‏السلام) نيز برگزار مى‏شد.

برخى گفته‏اند: فاطميان در زمان خلافت الحافظ لدين اللّه‏ (متوفّاى ٥٤٤، پسرعموى الآمر باحکام اللّه‏) و وزارت ابى على الافضل، به مذهب اماميه‏ اثناعشرى گرويدند، ولى پس از کشته شدن وزير در سال ٥٢٦، بار ديگر به مذهب اسماعيليه روى آوردند. در هر حال مذهب اماميه در عصر آنان با هيچ مانعى مواجه نبود، و بر هر دو احتمال امامى و اسماعيلى بودن فاطميان، شواهدى وجود دارد، گرچه برخى امامى بودن آنان را ارجح دانسته‏اند.[2]

 

[1]. ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، درس دوازدهم، به نقل از: تاريخ تمدن اسلامى، ص ٨٤٥ و ٨٤٨.

[2]. مظفر، محمد حسين، تاريخ الشيعة، ص ١٩١.