searchicon

کپی شد

انحراف از مسیر اصلی

همه مسلمانان بر عدم تحريف آيات قرآن – يعنى عدم زيادت بر قرآن يا كاستى از آن – و نيز بر حديث ثقلين از نبى اكرم (ص) اتفاق نظر دارند. چنان چه بر اختلافات مذاهب و تفاوت ملل و نحل با يك ديگر، متفق‏اند. پس شكى نيست كه در دنبال كردن سيره نبوى (ص) و حتى تمسك به سيره و روايات اهل بيت عصمت و طهارت (ع) و برداشت و فهم از قرآن، اختلاف روى داده و هر فرقه راهى و پيشه‏اى را دنبال كرده است! و اين يعنى تحريف و انحراف مسلمين از مسير اصلى خويش؛ يعنى مسيرى كه قرآن و رسول (ص) پيش روى او گشودند.

لذا باید دید ملاك تشخيص حق از باطل و اصيل از محرّف چيست؟ اين راه گرچه در ابتدا مشكل و لاينحل مى‏نمايد، اما محال نيست؛ زيرا “قرآن” بين همه فرق به عنوان منبع اصيل وحى و غير محرف، قابل تصديق و مراجعه است و در ميان احاديث موجود بين شيعه و سنى احاديثى متفق عليه يافت مى‏شود كه ما را به منبعى اصيل دگر رهنمون مى‏شود كه اهم اينها حديث انذار (يوم الدار)، حديث غدير و حديث ثقلين و احاديث تفسيرى آيات 3 و 67 مائده و احاديث تفسيرى آيه تطهير (احزاب، 33) و احاديث تفسيرى آيه ولايت (مائده، 55 و 65) است. احاديثى كه بين تمامى فرق شيعه و سنى متفق عليه مى‏باشند و هيچ ديده حق بينى توان انصراف آنها از ظواهرشان و كتمان اسانيد تاريخى آنها را ندارد. پس بايد بين مذاهب مختلف اسلامى، قرآن و سنت قطعيه را حاكم نمود.

امام صادق (ع) مى‏فرمايند: “در هيچ امرى دو نفر اختلاف نكردند، مگر اين كه براى آن مطلب در كتاب خداوند عزوجل اصلى است در حالى كه عقول اينها به آن نرسيده است (پس دچار اختلاف شده‏اند)”.[1] نيز مى‏فرمايند: “پيامبر (ص) در منا (در حجة الوداع) خطبه خوانده، پس فرمود ند: “اى مردم! هر آنچه را از جانب من براى شما آوردند (از حديث يا سيره)، به كتاب خدا عرضه كنيد، پس اگر موافق كتاب خدا بود، پس من آن را گفته‏ام و آنچه كه با كتاب خدا مخالف بود من آن را نگفته‏ام”.[2]

و امام باقر (ع) مى‏فرمايند: “وقتى من نظرى دادم به چيزى، از كتاب خدا در مورد آن از من سؤال كنيد (تا براى شما توضيح دهم كه آن حكم را از كجاى قرآن برداشت نموده‏ام)”.[3] پس موارد عديده‏اى در سيره ائمه‏(ع) وجود دارد كه براى صحابه روش برداشت خود از قرآن را توضيح داده‏اند”.[4]

برخى براى توجيه اين اختلافات به این حديث نبوى تمسك كرده‏اند که: “اختلاف امت من رحمت است”.

عبدالمؤمن انصارى (ره) مى‏گويد: به امام صادق (ع) گفتم: برخى از رسول اللَّه (ص) روايت می كنند كه فرمود: “اختلاف امت من رحمت است” امام (ع) فرمود: “راست می گويند”. پس گفتم: اگر اختلاف آنها رحمت است پس اجتماعشان و اتفاق نظرشان عذاب است؟! فرمود: نه چنين است كه تو برداشت كرده‏اى و آنها پنداشته‏اند! همانا رسول (ص) اراده نموده قول خداوند را كه فرمود: “چرا از هر گروهى، برخى مهاجرت نمى‏كنند تا در دين متفقه شوند…”.[5] پس خداوند امر نموده كه مردم به سوى رسول خدا (ص) مهاجرت كنند، پس بياموزند، سپس به سوى قومشان بازگشته آنها را تعليم دهند. هر آينه پيامبر (ص) اراده نموده اختلاف امت از بلاد و نژادهاى مختلف را نه اختلافشان در مذهب. هر آينه دين يكى است. هر آينه دين يكى است”.[6]

از اين رو شيعه، امامت على و حسنين‏(ع) را از راه نبى (ص) و امامت سايرين را از طريق امام قبلى شناسايى كرده و گردن نهاده است و نصوص نبوى نيز اسامى ايشان را يكايك تا دوازده نفر تعيين كرده است. از باب نمونه: جابربن عبداللَّه انصارى رحمه الله مى‏گويد: هنگامى كه آيه “اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم”[7] نازل شد، به رسول خدا (ص) گفتم: ما خدا و رسولش را شناخته‏ايم! اما اولى الامر كه اطاعت آنها بر ما واجب شده چه كسانى‏اند؟! فرمود: آنان جانشينان من و امامان پس از من هستند: نخستين آنان على (ع) است و سپس به ترتيب: حسن بن على (ع)، حسين بن على (ع)، على بن الحسين (ع)، محمد بن على (ع)، كه در تورات به باقر معروف است و تو زمان او را درك خواهى كرد. هر وقت او را ديدى سلام مرا به او برسان، و پس از او به ترتيب: جعفر بن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمد بن على، على بن محمد، حسن بن على و پس از او فرزندش كه نام و كنيه او با نام و كنيه من يكى است. خداوند او را بر همه جهان حاكم مى‏سازد و او است كه از نظرها پنهان مى‏شود و غيبتش طولانى خواهد شد. تا آن جا كه تنها كسانى كه ايمانشان استوار و آزموده و عميق است بر عقيده‏ خود به امامت او باقى مى‏مانند”.[8]

البته مسلمين به ذكر اين نصوص و اين اسامى اكتفا نمى‏كردند، بلكه اول عصمت و علم و غيب و اعجاز او را امتحان مى‏كردند. پس اگر اين شرايط را در مدعيان امامت شيعه مى‏يافتند به فرمانش و ولايتش گردن مى‏نهادند و إلاّ جستجو مى‏كردند تا مراد خود را بيابند و مطيع او شوند![9] ايشان نيز از پدر مهربان‏تر، مسلمانان را زير بال و پر گرفته و به تغذيه معنوى و علمى ايشان همت مى‏گماشتند، تا اين كه سينه و سينه معارف الاهى و قرآنى و نبوى (ص) به نسل كنونى شيعه اثنى عشر منتقل گرديد و در منابع حديثى و تفسيرى ثبت و ضبط و حفظ شد. تا بالاخره مصلح موعود (عج) از پرده غيب به درآيد و اسلام را از غربت به درآورده و تفرقه‏ها را برداشته و كل جهان را در زير پرچم اسلام ناب محمدى (ص) در آورد.

شكى نيست كه تأكيدات و سفارشات پیامبر(ص) به ولايت على (ع) و تمسك به عترت و قرآن در كنار يك ديگر به جهت وحدت مسلمين از يك سو و پيشگيرى از انحراف و تحريف در تفسير و تبيين دين بوده است، كه نفع آن يعنى نيل به هدايت و سعادت واقعى و فيوضات اخروى عايد خود مسلمين است و إلا رویگردانى كل عالم از اهل بيت‏(ع) ، ضررى را متوجه مقام و منزلت ايشان نزد خداوند نمى‏كند،[10] چنان كه رويگردانى كل انسان‏ها و شرك و كفر همه آنها هم ضررى را متوجه خداوند نمى‏نمايد، بلكه خود دچار خسران و زيان مى‏شوند.[11]

نه روى آورى مسلمين چيزى بر ثواب ايشان مى‏افزايد و نه رويگردانى آنها چيزى از ثواب آنها مى‏كاهد زيرا ايشان بندگان مخلص خداوند بودند كه تمام تلاش خود را در راه هدايت مردم نموده و بالاخره راحت و آسايش زندگى و جان شيرين خود را در اين راه نثار و ايثار نمودند و در راه هدايت و نجات خلق از تحريفات و انحرافات از هيچ كوششى دريغ ننموده و از كمترين فرصت‏ها بيشترين استفاده را براى حفظ دين نمودند. پس خون بها و اجر آنها با خدا است: “انّ هذا لكم جزاءً و كان سعيكم مشكورا”.

منابع و مآخذ:

1. خسروپناه، عبدالحسين، كلام جديد، ص 212 – 161.

2. سبحانى، جعفر، آيين وهابيت.

3. سبحانى، جعفر، شيعه پاسخ مى‏دهد.

4. شهرستانى، عبدالكريم، ملل و نحل، ج 1، ص 188 – 27

5. شيرازى، سلطان الواعظين، شبهاى پيشاور.

6. صافى، لطف اللَّه، منتخب الاثر.

7. عاملى، شيخ حر، وسائل الشيعه.

8. علامه عسكرى، نقش عاشيه در اسلام.

9. قرآن كريم + تفاسير شيعه و سنى ذيل آيات مذكور در پاورقى‏ها.

10. قمى، شيخ عباس، تتمة المنتهى.

11. قمى مشهدى، محمدبن محمد رضا، كنزالدقايق، ج 3، ص 31 – 36 ، 58 ؛ ج 4، ص 166 – 196.

12. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار.

13. مصباح يزدى، محمد تقى، آموزش عقايد، ج 1 و 2، درس 38 – 40.



[1] كافى، ج 1، كتاب فضل العلم، ح 6، ص 78.

[2] همان، ح 5، ص 89.

[3] همان، ح 5، ص 77.

[4] ر.ك: جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير تسنيم، ج 1، ص 69 – 73 ؛ وسائل، ج 5، ص 538.

[5] توبه، 122.

[6] وسائل، ج 18، باب صفات القاضى، باب، 11، ح 10، ص 102 – 101.

[7] نساء، 59.

[8] منتخب الاثر، ص 101 ؛ غاية المرام، ج 10، ص 267 ؛ اثباة الهداة، ج 3، ص 123؛ ينابيع المودة، ص 494.

[9] ر. ک نمايه: امامت درسن طفوليت، سؤال 285.

[10] سبأ، 47؛ شورى، 23؛ هود، 51.

[11] آل عمران، 176 – 179 و 144؛ محمد، 32 – 34؛ نساء، 131 – 133.