searchicon

کپی شد

انجیل

تعدّد انجیل‌

در ابتدا، اناجیل بسیاری در میان مسیحیان وجود داشته که حتی تا قرن‌های پیش از ظهور اسلام در میان آنان مشهور بوده است. «سردار کابلی»[1] اسامی اناجیل زیر را نقل نموده است:

انجیل مصریان، انجیل عبریان، انجیل پطرس، انجیل دوازده، انجیل اندریو، انجیل برنابا، انجیل برتولوماس، انجیل جیمس، انجیل تدیوس، انجیل اپلی، انجیل باسیلیدیس، انجیل کرینتوس، انجیل ابیونتس، انجیل حواء، انجیل حیوت، انجیل مریم، انجیل متیاس، انجیل کامیل، انجیل فلیپ، انجیل توماس، انجیل راستی، انجیل مارکیون، انجیل نیقودیمس.[2]

تکثر و تعدد اناجیل در میان مسیحیان، موجب بحران و اختلاف شدید شده بود به خصوص که برخی از این اناجیل بر مبنای توحید و ضد تثلیث (سه خدایی) نوشته شده بودند؛ لذا مسیحیان تا قرن چهارم میلادی با تبعیت از متون اناجیل به دو دسته تقسیم می شدند:

الف. برخی موحد بودند.

ب. برخی دیگر به تبعیت از پولس که مؤسس اصلی مسیحیت فعلی است، از تثلیث و الوهیت مسیح (علیه السلام) حمایت می کردند.

این اختلاف همچنان ادامه داشت تا این که قسطنطین (کنستانتین)؛ امپراطور تازه مسیحی شده روم، مجبور شد در سال 325 میلادی در شهر «نیقیه» در نزدیکی قسطنطنیه، شورایی برای رفع اختلاف تشکیل دهد. در این شورا حدود سیصد اسقف از کلیساهای مختلف گرد آمده و اعتقادنامه‌ای را به نام «اعتقادنامه نیقیه»، به نفع طرفداران تثلیث و الوهیت حضرت مسیح (علیه السلام) تصویب کردند.[3] در همین شورا چهار انجیل را از میان دویست و هفتاد انجیل و بنا بر قولی از میان چهار هزار انجیل برگزیدند که عبارت اند از: انجیل متی، انجیل لوقا، انجیل مرقس و انجیل یوحنا. چگونگی برگزیده شدن این چهار انجیل به این ترتیب بوده که تمام اناجیل را در زیر یک میز قرار دادند و درِ سالن را که اناجیل در آن قرار داده شده بود، قفل کردند و از کشیش‌ها خواسته شد که تمام شب را دعا کنند تا نسخه صحیح انجیل از زیر میز بر روی میز آید. فردا که وارد سالن شدند دیدند که به صورت توطئه‌ای معجزه آسا، همین چهار انجیل که مورد قبول مسیحیت پولسی بودند، بر روی میز قرار گرفته‌اند. بعد از انتخاب این چهار انجیل، اناجیل دیگر سوزانده شدند و پیروی از آنها غیر مشروع اعلام گردید.[4]

[1]. حیدرقلی سردار کابلی (۱۲۵۴ – ۱۳۳۱ش)، فقیه، محدث، رجالی، ادیب و ریاضیدان شیعه است. او را حیدرقلی‌خان قزلباش و حیدرقلی خان سردار کابلی خوانده و همچنین جامع علوم معقول و منقول دانسته اند. شیخ آقابزرگ تهرانی، او را از بزرگ‌ترین علمای شیعه در قرن خویش می دانسته است. سید محسن امین، سردار کابلی را چنین توصیف کرده: «او از نابغه های دوران و پهلوانان علم و جولان‌دهندگان بیان و ستون‌های فضیلت بود. به علوم قدیم و جدید، چه معقول و چه منقول، احاطه داشت، آنها را بررسی کرد و در آنها مهارت یافت. این فضیلتی خداوندی است که به هر که بخواهد عنایت کند».

[2]. سردار کابلی، حیدر قلی خان قزلباش، کتاب مقدس (عهد جدید، انجیل برنابا)، مقدمه انجیل برنابا، ص 19 ـ 20،

[3]. بی ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمه: حکمت، علی اصغر، ص 633 ـ 634،

[4]. بهشتی، احمد، عیسی پیام آور اسلام، ص 133، اقتباس از سایت اندیشه قم.

دیدگاه مسیحیان نسبت به انجیل

عقیده به آوردن وحی توسط عیسی به گونه‌ای که مسلمانان در مورد قرآن و پیامبر اسلام معتقدند، در مسیحیت جایی ندارد. آنان عیسی را تجسم وحی الاهی می‌دانند و به عقیدۀ آنان وی نه حامل پیام، بلکه عین پیام بوده است.[1]

توماس میشل (کشیش مسیحی) معتقد است: “در واقع مسیحیان انجیل را سرگذشت زندگی عیسی می‌دانند. به عقیدۀ مسیحیان تا 30 سال پس از به صلیب رفتن مسیح کتابی وجود نداشت؛ بلکه سخنان و کارهای مسیح به صورت شفاهی نقل می‌شد. آن ها معتقدند که این روح القدس بود که از طریق الهام نویسندگان انجیل‌ها را برای نوشتن این کتب و ثبت برگزیده سخنان و کارهای بسیار زیاد عیسی در آن ها رهنمون شد.[2]

عبارات این کشیش مسیحی بسیار برای ما راهگشا است. این که وی عقیده دارد که این اناجیل بخشی و برگزیده‌ای از سخنان و کارهای حضرت عیسی است، این احتمال را ایجاد می‌کند که برخی از مطالبی که قرآن از حضرت عیسی نقل کرده است، جزو همان سخنانی باشد که در اناجیل ذکر نشده است.

بنابر این از دیدگاه مسیحیان انجیل کتاب آسمانی نیست، بلکه کتاب مقدس است که مسیحیان آن را از روی رفتار و گفتار حضرت مسیح تدوین کرده اند.

نگاه قرآن به انجیل

بر اساس آیۀ:” … وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ”[3] انجيل (به معناى بشارت) يك كتاب‏ بوده و بر عيسى بن مريم(ع) نازل شده و وحيى بوده مختص به آن جناب، چون فرموده: «و أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ»[4] و نفرموده انجيل های چهار گانه، پس اين انجيل‏هاى چهارگانه: متى، مرقس، لوقا و يوحنا كتاب‌هايى هستند كه بعد از جناب عيسى (ع) تأليف شده‏اند.[5]

پس قرآن كريم اجمالا (نه صد در صد) اين تورات و اناجيل موجود را قبول دارد و در آیۀ شریفه: «…… ولى بخاطر پيمان‏شكنى، آنها را از رحمت خويش دور ساختيم و دل هاى آنان را سخت و سنگين نموديم سخنان (خدا) را از موردش تحريف مى‏كنند و بخشى از آن چه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش كردند و هر زمان، از خيانتى (تازه) از آنها آگاه مى‏شوى، مگر عده كمى از آنان ولى از آنها درگذر و صرف نظر كن، كه خداوند نيكوكاران را دوست مى‏دارد!»[6]، به وقوع تحريف، شهادت داده شده است.[7]

مقایسه ای بین قرآن و انجیل

در این گفتار بیشتر در پی رفع شبهه ای که بیان می دارد قرآن از کتاب های آسمانی به ویژه انجیل گرفته شده، هستیم.

ممکن است برخی ادعاهای زیادی داشته باشند، اما آن چه مهم و قابل استناد است داشتن دلیل و برهان بر این ادعاها است و ادعای بدون دلیل هیچ ارزشی ندارد؛ مثلاً شاید برخی ادعا کنند که قرآن رونوشتی از کتب آسمانی گذشته و انجیل است، اما با توجه به متون و محتوای کتب آسمانی برای کسی که کمترین آشنایی با آن کتب را دارد شکی باقی نمی ماند که این ادعا یک گزافی بیش نیست، علاوه بر این باید پرسید؛ مثلاً در مورد شباهت با اناجیل، رونوشت کدام انجیل است؟ آیا کدام انسان عاقلی می پذیرد که قرآن مجیدی که امروزه در دسترس همگان است رونوشت یکی از انجیل های موجود باشد؟ امروزه مقایسه و تطبیق آن کار مشکلی نیست، با اندکی انصاف کذب و بطلان چنین ادعایی ثابت می شود. اما اگر گفته شود قرآن رونوشت انجیل اصلی ای است که امروزه در دسترس ما نمی باشد، در حقیقت به تحریف انجیل های فعلی اذعان و اعتراف شده است، پس وظیفه همگان است به دستورات قرآن ایمان آورده و بر طبق آن عمل نمایند.

در این فرض این پرسش مطرح می شود که چه کسی قرآن را از روی انجیل رونوشت کرده است؟ اگر چنین اتفاقی افتاده باشد باید توسط پیامبر اسلام چنین کاری صورت گرفته باشد در حالی که خود تاریخ و قرآن به امی بودن (یعنی کسی که مکتب نرفته و نیز خواندن و نوشتن را نمی دانسته است) پیامبر اسلام، شهادت می دهند. با این حال چطور این پیامبر توانسته است چنین رونوشتی تهیه کند؟!.

اگر گفته شود: پیامبر(ص) قرآن را از دانشمندان مسیحی ،دهان به دهان آموخته است؟ در جواب گفته می شود: این همان شبهه ای است که مشرکان عصر پیامبر(ص) مطرح کردند. در آیۀ 103 سورۀ نحل می فرماید:” ما مى‏دانيم كه آنها مى‏گويند: اين آيات را انسانى به او تعليم مى‏دهد!»  و سپس در رد این سخن می فرماید: “در حالى كه زبان كسى كه اينها را به او نسبت مى‏دهند[8] عجمى است[9] ولى اين (قرآن)، زبان عربى آشكار است!!! [10]

پس اگر منظور از این تهمت این است که شخصی که عربی نمی داند و از اسلوب بلاغت آن چیزی ندارد این قرآن را به پیامبر (ص) تعلیم داده است، حرفی در نهایت سفاهت است؛ زیرا چگونه ممکن است چنین کتابی که بزرگان لغت و فصاحت عرب در مقابل آن اعتراف به عجز کرده اند و خود قرآن نیز بارها دیگران را در  آوردن سوره ای مانند یکی از سوره های خود تحدی کرده است و حتی چند آیه نیز نیاوردند، توسط کسی که عربی نمی داند تعلیم داده شده باشد.

و اگر قصدشان این است که بگویند: محتوای قرآن توسط یک معلم خارجی و غیر عرب به پیامبر(ص) تعلیم داده شده است، رد چنین تهمتی از اولی آسان تر است، چرا که محتوای قرآن در چنین قالب فصاحتی و بلاغتی از الفاظ ریخته شده است که تمام فصحا و بلغاء عرب در برابر بلاغتش سر تعظیم فرو آورده اند، پس این مطلب بدان معنا است که کسی توانسته است چنین فصاحت و بلاغتی بیاورد که در قدرت بیان بر هر انسانی چیره است و چنین کسی جز خداوند نمی تواند باشد که پاک و منزه است از آن چه  همتاى او قرار مى‏دهند! [11]

مضافاً بر این که بسیاری از مطالب که در قرآن به آن اشاره شده است به عللی نمی تواند از انجیل اخذ شده باشد، از جمله آیاتی که دربارۀ یک موضوع خارجی در زمان پیامبر(ص) صحبت می کند؛ آیاتی که از پیروزی قریب الوقوع امپراطوری روم بر امپراطوری ایران خبر می دهد. از طرف دیگر بین اسلام و مسیحیت در مسائل کلیدی  و مهم اختلافات اساسی وجود دارد، در بحث توحید، اسلام اسلام قضیۀ تثلیث را به شدت رد می کند در حالی که مسیحیت به شدت بر آن اصرار می کند. اسلام قضیۀ ” فداء ” و به صلیب کشیده شدن مسیح را رد و مسیحیت بر این نکته اصرار دارد. این ها نمونه هایی از اختلاف قرآن کریم با انجیل است.

بنابر این چنین ادعایی از اساس باطل بوده و مدعیان آن در صورت داشتن دلیل، می بایست صادقانه بیان نمایند و یا حداقل مواردی از تطبیق دستورات دو کتاب را به عنوان شاهد ارائه کنند.

برای اطلاع بیشتر به نمایه های زیر که در سایت اسلام کوئست موجود است مراجعه کنید:

1. نمایه: انجیل عصر پیامبر (ص)، سؤال شماره 2664 (سایت: 2862).

2. نمایه: معجزات پیامبر (ص) در قرآن، سؤال شماره 2414 (سایت: 2897).

3. نمایه: تحریف ناپذیری قرآن، سؤال شماره 453 (سایت: 486).

4. نمايه: عصمت انبيا از ديدگاه قرآن، سؤال 112 (سایت: 998).

انجیل عصر پیامبر

ابتدا باید گفت این که حضرت عیسی (ع) از پیامبران اولی العزم و صاحب کتاب آسمانی است، مورد اتفاق همۀ مسلمانان است و در این مسئله اختلافی نیست.

هم چنین بحثی نیست که این کتاب آسمانی همانند سایر کتب آسمانی غیر از قرآن، مورد تحریف قرار گرفته است و منظور از انجيل، كتاب آسمانى است كه قرآن كريم آن را نازل بر عيسى (ع) مى‏داند، نه اين كتابى كه فعلاً در دست است و به نام انجيل ناميده مى‏شود، چه اين انجيل حقيقى و آسمانى نيست، بلكه مجموعه‏اى است كه دست تحريف به اين صورتش در آورده است.[12]

ضمناً از جملۀ “أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ” بر مى‏آيد كه تورات و انجيلى كه در دست يهود و نصارا در آن عصر (عصر پیامبر) بود، تمام تورات و انجيل اصلى نبود، بلكه احتمالا تنها قسمتى از آن بود و قسمت بيشتر از اين دو كتاب آسمانى، از ميان رفته يا تحريف شده بود.[13]

اما باید توجه داشت که آيات مختلفى از قرآن گواهى مى‏دهد كه نشانه‏هاى پيامبر اسلام (ص) و آیين او در همان كتاب هاى تحریف شده كه در دست يهود و نصارا در آن زمان بوده، وجود داشت؛ زيرا مسلّم است كه منظور از تحريف اين كتب آسمانى، اين نيست كه تمام كتاب هاى موجود باطل و بر خلاف واقع است، بلكه قسمتى از تورات و انجيل واقعى در لابلاى همين كتب وجود داشته و دارد، و نشانه‏هاى پيامبر اسلام، در همين كتب و يا سائر كتاب هاى مذهبى كه در دست يهود و نصارا بوده، وجود داشته است (و الان هم بشاراتى در آنها هست).

به اين ترتيب ظهور پيغمبر اسلام (ص) و كتاب آسمانى او عملاً تمام آن نشانه‏ها را تصديق مى‏نموده؛ زيرا با آن مطابقت داشته است.

بنابراين معناى تصديق قرآن نسبت به تورات و انجيل اين است كه صفات و ويژگی هاى پيغمبر (ص) و قرآن با نشانه‏هايى كه در تورات و انجيل آمده مطابقت كامل دارد”.[14]

اما بحثی در این جا مطرح می شود که منظور قرآن (در آیۀ 47 از سورۀ مائده و آیات دیگر) از انجیلی که خدا نازل کرده است چیست؟

اولاً: در این آیۀ شریفه می فرماید: به اهل انجيل (پيروان مسيح) گفتيم بايد به آن چه خداوند در آن نازل كرده حكم كنند. پس بحث از عمل کردن نیست.

ثانیاً: بیان های متعددی در این زمینه وارد شده است که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

1. شك نيست كه منظور از جملۀ بالا (به آن چه خداوند در آن نازل كرده حكم كنند)، اين نيست كه قرآن به پيروان مسيح (ع) دستور می دهد كه هم اكنون بايد به احكام انجيل عمل كنند؛ زيرا اين سخن با ساير آيات قرآن و با اصل وجود قرآن كه اعلام آیين جديد و نسخ آیين قديم مي كند، سازگار نيست، بلكه منظور اين است، كه ما پس از نزول انجيل بر عيسى (ع) به پيروان او دستور داديم كه به آن عمل كنند و طبق آن داورى نمايند (در حقيقت همان طور كه بسيارى از مفسران گفته‏اند در اين جا جمله “قلنا” در تقدير است و مفهوم آيه چنين مى‏شود “و قلنا ليحكم اهل الانجيل …”).[15]

2. شك نيست كه منظور از برپا داشتن تورات و انجيل، آن قسمت از تورات و انجيل واقعى است كه در آن زمان در دست آنها بود، نه قسمت هاى تحريف يافته كه كم و بيش از روى قراین شناخته مى‏شد، و منظور از “ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ” همۀ كتاب هاى آسمانى و دستورات الاهى است؛ زيرا اين جمله مطلق است، و در حقيقت اشاره به اين است كه نبايد تعصب هاى قومى را با مسائل دينى و الاهى آميخت. كتاب هاى آسمانى عرب و يهود مطرح نيست. آن چه مطرح است دستورهاى الاهى است. با اين بيان قرآن مى‏خواهد تا آن جا كه ممكن است از تعصب آنها بكاهد و راه را براى نفوذ در اعماق جان شان هموار سازد.[16]

3. بايد دانست همان طور كه گفتيم خداى تعالى در انجيل تصديق تورات و شرايع آن را نازل كرده، مگر بعضى از چيزهايى را كه چون نسخ شده انجيل نازل بر عيسى (ع) آنها را استثناء كرده، چون بعد از آن كه انجيل تورات را در شرايع و احكامش تصديق كرد و بعضى از چيزها كه در تورات حرام بود حلال كرد، قهراً عمل به ساير دستورات تورات يعنى عمل به غير آن چه انجيل حلال كرده عمل به احكامى خواهد بود كه خدا در انجيل نازل كرده و اين خود روشن است‏.[17]

به هرحال بعضی از آيات قرآن خالى از دلالت بر اين معنا نيست كه “تورات و انجيلى كه عصر پیامبر در دست يهود و نصارا بوده، همه‏اش تحريف شده نبوده، بلكه پاره‏اى از مطالب آن همان تورات و انجيل واقعى بوده، كه بر موسى و عيسى (ع) نازل شده، اما همۀ آنها آياتى كه از طرف خدا نازل شده باشد نبوده، بلكه دست خوش سقط و تحريف شده است”.[18]

انجیل عیسی (ع) بر اساس آن چه در قرآن آمده است، کتابی آسمانی است که مشتمل بر مطالبی است که به عیسی (ع) وحی شده است، ولی آن چه که امروز به نام انجیل وجود دارد کتاب هایی است که بعد از عیسی (ع) توسط دیگران نوشته شده و هیچ یک انجیل عیسی (ع) نیست، هر چند ممکن است برخی مطالب آن از انجیل عیسی (ع) گرفته شده باشد. و همان طور که مسیحی شناسان اذعان دارند تشخیص مطالب انجیل عیسی (ع) یا گفته های وی از آن چه دیگران افزوده اند، بر اساس منابع مسیحی ممکن نیست و راهی جز مراجعه به قرآن که “مهیمن” بر کتاب های الاهی است وجود ندارد.

به کتاب مسیح نوشته هامفری کارپنتر و کتاب سیمای محمد (ص) در تورات انجیل مراجعه شود.

تحریف انجیل و بشارت عیسی (ع) به آمدن پیامبر اسلام

قرآن مجید می فرماید: “و (به ياد آوريد) هنگامى را كه عيسى بن مريم گفت: «اى بنى اسرائيل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى كه تصديق‏كنندۀ كتابى كه قبل از من فرستاده شده [تورات‏] مى‏باشم، و بشارت‏دهنده به رسولى كه بعد از من مى‏آيد و نام او احمد است!» هنگامى كه او [احمد] با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: اين سحرى است آشكار».[19]

با يك مطالعه اجمالى انجيل های موجود روشن می شود که این کتاب مجموعه‏اى است از مطالبی كه به وسيلۀ ياران آن حضرت يا افرادى كه بعد از آنها پا به عرصه وجود گذاشته اند، جمع آوری شده و تأليف يافته است. که قسمتى از تعليمات حضرت عيسى (ع) و بخشی از محتواى كتب آسمانى آنها در ضمن گفته‏هاى پيروانشان، به اين كتاب ها انتقال يافته است. همین روش در مورد تورات نیز صادق است، به همين دليل نمى‏توان همۀ آن چه را در عهد قديم (تورات و كتاب هاى وابسته به آن) و عهد جديد (انجيل و كتب وابسته به آن) آمده است پذيرفت، و نه همۀ آن را  انكار نمود، بلكه مخلوطى است از تعليمات اين دو پيامبر بزرگ، با افكار و انديشه‏هاى ديگران.

بنابر این اگر در كتاب هاى انجیل موجود بشارت به ظهور پیامبر اسلام (ص) نیامده، اما این دلیل بر نبودن آن در انجیل واقعی و در تعالیم حضرت عیسی (ع) نیست .علاوه بر این که در همین انجیل های موجود نیز با تعبيرات فراوانى بشارت به ظهور شخص بزرگى آمده است كه نشانه‏هاى آن جز بر اسلام و آورنده آن تطبيق نمى‏كند، اما همان طور که مسیحی شناسان اذعان دارند، تشخیص مطالب انجیل عیسی (ع) یا گفته های وی از آنچه دیگران افزوده اند، بر اساس منابع مسیحی ممکن نیست و راهی جز مراجعه به قرآن که (مهیمن) بر کتاب های الاهی است وجود ندارد[20].

اما حضرت عیسی جمله دارد در انجیل که می فرماید: فقط به من ایمان بیاورید تا وارد بهشت شوید، باید توجه داشت که هر پیامبری مأمور دعوت نمودن مردم زمان خود به دینی است که خود از طرف خداوند برای هدایت مردم زمان خود آورده است و برای این منظور باید اجر و پاداش معنوی انان را تضمین نماید. علاوه بر این، معنای چنین کلامی این است که: کسانی که در زمان حضرت عیسی (ع) واقعاً به آن حضرت ایمان آورده باشند و به همۀ دستورات آن حضرت عمل کرده باشند به بهشت وارد خواهند شد. شکی نیست که ایمان کامل و واقعی به حضرت عیسی (ع) به معنای ایمان به تمام آموزه ها و دستوراتی است که در جهت ادای رسالت خود به مردم ابلاغ فرموده اند، از جمله بشارت به آمدن پیامبری به اسم “احمد “که همان پیامبر اسلام(ص) است.[21]

جهت آگاهی بیشتر مراجعه شود به:

1. نمایه: انجیل عصر پیامبر، سؤال شماره 2664 (سایت: 2862).

2. نمایه: تحریف ناپذیری قرآن، سؤال شماره 453 (سایت: 486).

بیان پیامبری حضرت محمد(ص) از طریق حضرت عیسی(ع)

برای تبیین و توضیح موضوع، این مبحث را در چند محور مورد بررسی قرار می دهیم. 1. دیدگاه قرآن 2. شواهدی از کتب مقدس درباره حضرت محمد(ص) 3. دلیل بر عدم تحریف قرآن

اول. دیدگاه قرآن:

طبق آیات قرآن حضرت عیسی(ع) به نبوت حضرت محمد بشارت داده است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان چنین می‌گوید:” آيات قرآنى دلالت دارد بر اين كه تورات و انجيل آمدن خاتم الانبياء(ص) را بشارت داده اند و مى‏فرمايد: «كسانى كه پيروى مى‏كنند رسول درس نخوانده‏اى را، كه نامش را در كتاب آسمانى خود تورات و انجيل مى‏خوانند و مى‏يابند.»[22].

آیات زیر از جمله آیاتی است که به این بشارت، اشاره دارند:

الف- «کسانی که به ایشان کتاب داده‌ایم، همان گونه که فرزندان خود را می‌شناسند، او (حضرت محمد) را می‌شناسند.»[23]

ب- «کسانی که بدیشان کتاب داده‌ایم می‌دانند که آن (قرآن) از جانب پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است.»[24]

ج- “عيسى (ع) فرمود: اى بنى اسرائيل من فرستاده خدا به سوى شمايم و تورات را كه قبل از من نازل شده است، تصديق می‌کنم و من اين بشارت را آورده‏ام كه بعد از من رسولى مى‏آيد به نام احمد.”[25]

از این موارد مورد الف و ب، اشاره‌ای به این که اهل کتاب پیامبر را می‌شناخته‌اند، وجود ندارد. بلکه صرفاً گفته است که اهل کتاب به این امور علم دارند و لازمه علم داشتن این نیست که این امور در کتب مقدس آنان موجود باشد. بلکه منشأ این علم ممکن است سنت شفاهی آنان باشد. البته احتمالات دیگری نیز ممکن است وجود داشته باشد،[26] اما مورد ج و آیه‌ای که در کلام علامه طباطبایی بود، کاملاً فرق دارد. در این مورد گفته شده است که حضرت عیسی بشارت به آمدن حضرت محمد داده است و در مورد دیگر گفته شده است که از پیامبر اسلام در تورات و انجیل سخن رفته است. مورد ج تنها این را اثبات می‌کند که حضرت عیسی بشارتی به آمدن حضرت محمد داده است؛ ولی گفته نشده که نام ایشان در اناجیل نیز ذکر شده است.

مورد دیگر نیز تنها این را اثبات می‌کند که از پیامبر اسلام در تورات سخن گفته شده است. اما این به صورت بیان صفات و معرفی به صفات بوده است؛ نه ذکر نام ایشان.

البته عدم وجود چنین بشارتی در تورات و انجیل های موجود، دلیل بر بطلان ادعای قرآن نیست؛ زیرا تورات و انجیل های چهار گانه ای که امروزه در دسترس است همۀ مطالب تورات و انجیل واقعی و اصلی را در بر ندارند. و نیز علمای یهود و نصاری اعتراف دارند که تورات اصلی که به حضرت موسی (ع) نازل شده بود مفقود شد و بعد از سال های زیاد توراتی که در قلب ها محفوظ مانده بود دوباره تدوین شد و همین مشکل برای انجیل نیز به وجود آمده است. (جالب است که بدانیم پس از نابود شدن ده‌ها انجیل که حتی تعداد آنها به پنجاه نیز می‌رسد، در سال 325 م بزرگان مسیحیت جمع شدند و چهار انجیل را به رسمیت شناختند).

دوم. شواهدی از کتب مقدس درباره حضرت محمد(ص)

برخی از محقّقین برآنند مراد انجیل یوحنا که حضرت عیسی آمدن “فارقلیط” را بشارت داده و در سه جا این لفظ را آورده،[27] حضرت محمد (ص) است؛ زیرا اینان این کلمه را به معنای ستوده ‌شده (محمد) تلقّی کرده اند گرچه مسیحیان این کلمه را به معنای تسلی‌دهنده گرفته‌اند.[28]

به جز این مورد در هیجده مورد در تورات و انجیل دربارۀ پیامبر اسلام سخن گفته شده است.[29] ما در این جا به بعضی از آنها  اشاره می کنیم:

1- «بنا به نقل تورات، حضرت موسى به قوم اسرائيل مى گويد: «يهوه، خدايت، نبى اى را از ميان تو از برادرانت مثل من براى تو مبعوث خواهد گردانيد او را بشنويد»[30].

و نيز خدا به موسى مى گويد:

«نبى اى را براى ايشان از ميان برادران ايشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آن چه به او امر فرمايم به ايشان خواهد گفت. و هر كس كه سخنان مرا كه او به اسم من گويد نشنود من از او مطالبه خواهم كرد.»[31]

شكى نيست كه اين دو فقره، آمدن پيامبرى را بشارت مى‌دهند. اين پيامبر ويژگى‌هايى دارد؛ از جمله اين كه مانند موسى است و ديگر اين كه از ميان برادران قوم اسرائيل برخواهد خواست. هيچ يك از انبياء بنى اسرائيل ادعا نكرده‌اند كه مانند موسى هستند. بدون شك مهم‌ترين ويژگى نبوت حضرت موسى اين است كه شريعتى خاص آورده است و وقتى گفته مى شود «نبى اى مانند موسى» حتماً بايد اين ويژگى در نظر گرفته شود. هيچ يك از انبيا ادعا نكرده اند كه شريعتى خاص آورده است و حتى حضرت عيسى به گفته اناجيل همان شريعت موسى را اجرا مى كرده و مأموريتش براى همين بوده است: «گمان مبريد كه آمده ام تا تورات يا صحف انبياء را باطل سازم نيامده ام تا باطل نمايم بلكه تا تمام كنم… پس هر كه يكى از اين احكام كوچك ترين را بشكند و به مردم چنين تعليم دهد در ملكوت آسمان كمترين شمرده شود، اما هر كه به عمل آورد و تعليم نمايد او در ملكوت آسمان، بزرگ، خوانده خواهد شد»[32].

نكته ديگر اين است كه برطبق اين دو فقره آن پيامبر «از ميان برادران» بنى اسرائيل است و مشخص است كه برادران بنى اسرائيل، بنى اسماعيل هستند. و اين قيد با وضوح نشان مى دهد كه اين پيامبر از بنى اسرائيل نيست.

در عهد جديد آمده است: «و اين است شهادت يحيى در وقتى كه يهوديان از اورشليم، كاهنان و لاويان را فرستادند تا از او سؤال كنند كه تو كيستى كه معترف شد و انكار ننمود بلكه اقرار كرد كه من مسيح نيستم. آن گاه از او سؤال كردند پس چه، آيا تو الياس هستى؟ گفت: نيستم. آيا تو آن نبى هستى؟ جواب داد كه نى»[33].

حضرت يحيى(ع) معاصر حضرت عيسى است و اندكى قبل از آن حضرت به پيامبرى مبعوث شده است. يهوديان مى خواهند هويت او را بشناسند، پس كاهنان را نزد او مى فرستند. كاهنان يهود ابتدا از يحيى مى پرسند كه آيا تو مسيح هستى؟ جواب منفى مى دهد. سپس سؤال مى كند آيا تو الياس هستى؟ باز حضرت جواب منفى مى دهد. سپس سؤال مى كند كه آيا تو «آن نبى» هستى؟ باز يحيى جواب منفى مى دهد.

اين فقره صريح در اين است كه سؤال كنندگان مسيح را غير از آن پيامبرى كه در انتظارش بوده اند، مى دانسته اند. در اين باره چند نكته قابل ذكر است:

1. مفسرانِ كتاب مقدس عبارت «آن نبى» را اشاره به همان پيامبرى مى دانند كه در سفر تثنيه باب 18 حضرت موسى وعده داده بود.[34]

2. آن پيامبر در بين يهوديان چنان معروف بوده كه اشارۀ كوتاه «آن نبى» براى انتقال به آن كافى بوده است. به گفتۀ برخى، آنان منتظر پيامبرى بوده اند كه سيد انبيا و بزرگ ترين آنان بوده است.[35]

3. كسانى كه از حضرت يحيى سؤال مى كرده اند، كاهنان قوم و برگزيدگان مركز يهوديت آن زمان، يعنى اورشليم، بوده اند.

4. شكى نيست كه اين مسئله، يعنى انتظار يك پيامبر بزرگ، مسئله بسيار مهمى است و اگر آنان اعتقاد خطايى در اين باره داشته اند، حضرت يحيى مى بايد آنان را متوجه خطايشان بگرداند؛ نه اين كه خطاى آنان را تأييد كند. از حضرت يحيى سؤال شده است كه آيا تو مسيح هستى و او جواب منفى داده است، باز از او مى پرسند كه آيا تو آن نبى هستى؟ اگر در واقع مسيح همان نبى بوده است بايد حضرت يحيى پاسخ دهد كه اين دو يكى هستند، و نه اين كه پاسخ دهد كه نه، آن هم نيستم.

5. در فقره ديگرى از انجيل يوحنا كسانى حضرت عيسى را مصداق آن نبى دانسته اند[36]، اما در موارد ديگرى بين مردم اختلاف شده است كه آيا اين فرد (عيسى) مسيح است يا آن پيامبر: «آن گاه بسيارى از آن گروه چون اين كلام را شنيدند، گفتند در حقيقت اين شخص همان نبى است و بعضى گفتند او مسيح است… پس دربارۀ او در ميان مردم اختلاف افتاد»[37]. از اين فقره برمى آيد كه همۀ كسانى كه در آن مكان حاضر بوده اند، مسيح را غير از آن نبى مى دانسته اند؛ زيرا وقتى يك دسته گفته اند او آن نبى است، اگر در نظر  دسته دوم، كه او را مسيح مى دانستند، مسيح با آن نبى يكى بود، پس نبايد اختلافى در كار باشد.

6. در موردى ديگر در قسمت هاى عهد جديد، كسانى عيسى را همان نبى دانسته اند[38] كه البته اعتبار ديگر قسمت هاى عهد جديد نزد مسيحيان به اندازه اناجيل نيست و اعتبار سخن ديگران به اندازه سخن حضرت يحيى نيست و بر فرض كه اختلاف باشد، براى اثبات سخن قرآن همان تأييد حضرت يحيى كافى است.

از مجموع اين دو فقره عهد قديم و جديد مى توان استفاده كرد كه در تورات و اناجيل فعلى فقراتى وجود دارد كه آمدن پيامبرى را با اوصافى كه بر پيامبر اسلام منطبق است، بشارت داده‌اند. همين كه فقره‌اى از اين دو كتاب با سخن قرآن منطبق باشد، براى تبيين آن كافى است.»[39]

سوم- دلیل بر عدم تحریف قرآن

دانشمندان دلایل زیادی بر عدم تغییر و تحریف قرآن بیان نموده اند که ما در این جا تنها برخی از ادله عقلی آن را بیان می کنیم:

1. قرآن از هنگام نزول دارای خصوصیاتی؛ مانند نظم بدیع، عدم اختلاف بین آیات، اخبار غیبی و .. بوده است و هم چنان آن خصوصیات را دارد و هنوز هم کسی نتوانسته حتی یک سوره مانند آن بیاورد. پس قرآن 14 قرن گذشته با قرآن امروز فرقی ندارد.

2. اگر دینی بخواهد آخرین دین باشد، اولاً: باید کامل باشد (بر خلاف دین های غیر خاتم که کامل نبودند) و ثانیاً: هیچ تحریف و تغییری در طول تاریخ نداشته باشد، و با فقدان هر یک از این دو ویژگی، عقل خواهد گفت این دین خاتم نیست. البته باید توجه داشت که از بارزترین امور دین که نباید تغییر و تحریف در آن راه یابد، کتاب آن دین است. پس می گوییم قرآن کتاب اسلام است و دین اسلام هم دین خاتم، پس قرآن، کتاب دین خاتم است و از آن روی که کتاب دین خاتم باید مصون از تغییر و تحریف باشد، پس نتیجتاً قرآن مصون از تحریف و تغییر است.

3. قرآن كتابى است كه مسلمانان همیشه در نمازها، مساجد، خانه، ميدان جنگ، به هنگام روبه رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانيت مكتب از آن استفاده مى‏كردند و هیچ گاه از آن جدا نبوده اند، و با چنین حضوری، جایی برای تحریف آن وجود نخواهد داشت.

4. اگر کسی در کیفیت جمع قرآن به صورت يك مجموعه و با همين شكل فعلى در عصر خود پيامبر (ص) با دیگری اختلاف داشته باشد، در این شکی ندارد که نه کلمه ای به قرآن اضافه شده و نه کلمه ای از آن کم شده است؛ زیرا از آن زمان تا کنون مسلمانان سخت به ياد گرفتن و حفظ آن اهميت مى‏دادند. حافظان و قاريان و معلمان قرآن در زمان پیامبر اکرم (ص) آن قدر زياد بودند كه تنها درحادثۀ ” بئر معونه” حدود 70 نفراز آنان شربت شهادت نوشيدند در زمان های بعد از پیامبر اکرم (ص) تا امروز در تمامی کشورهای اسلامی همواره عده زیادی حافظ و قاری و معلم قرآن بوده اند که با این وصف حتی احتمال تحریف آن وجود نخواهد داشت. [40] بنا براین امکان هیچ گونه تحریفی در قرآن وجود ندارد.

نام احمد در انجیل

حضرت مسیح بشارت به آمدن «فارقلیط» داد. این واژه یونانی و در اصل «پرکلیتوس» است (به کسر پ و ر) چون معرب شد «فارقلیط» شد. پرکلیتوس کسی است که نام او بر سر زبان ها باشد و همه کس او را ستایش کنند، و معنای «احمد» همین است. حتی معنای تفضیلی که در «احمد» (یعنی ستوده تر) است و در «محمد» نیست، از کلمه «پرکلیتوس» یونانی نیز فهمیده می شود. مسیحیان امروز به جای این کلمه در ترجمه های انجیل «تسلی دهنده» می آورند و خوانندگان هر جا این کلمه را دیدند بدانند در اصل انجیل به جای آن کلمه «فارقلیط» است و به عقیده مسیحیان کلمه «پرکلیتوس» (به فتح پ و ر) است. گفته اند اگر به کسر این دو حرف بود به معنای «احمد» بود چون به فتح است به معنای تسلی دهنده است؟ و به عقیده ما ترجمه اول صحیح است و در قرآن  فرمود: «و مبشراً برسول یأتی من بعدی اسمه احمد».[41]

در نسخ انجیل آن زمان «پرکلیتوس» (به کسر پ و ر) به معنای احمد نوشته بود نه «پرکلیتوس» (به فتح آن دو حرف) به معنای تسلی دهنده، و کاتبان نسخه ها آن را به تصحیف نوشتند.

نصارا معتقدند فارقلیط روح القدس است و مسیح (ع) وعده داد او بر حواریین نازل شود، ولی ما دلایل فراوان داریم بر این که مراد از فارقلیط مردی معیّن است که پس از مسیح آید، نه روح القدس:

1. این که مترجمین قدیم (فارقلیط) را علم خاص انسانی دانستند، لذا عین لفظ آن را در ترجمه آوردند، و اگر تسلی دهنده فهمیده بودند ترجمه آن را می آوردند.

2. تواریخ مختلفه که هر یک مؤید دیگری است دلالت دارد بر این که مسیحیان پیش از اسلام آن را منطبق با مردی معیّن می کردند؛ مثلاً یکی از پرهیزکاران و پارسایان نصاری در قرن دوم میلادی نامش منتنس بود در آسیای صغیر دعوی کرد من فارقلیطم و جماعتی بدو گرویدند.

3. در فصل 14 آیه 16 گوید: “من از پدر می خواهم که به شما فارقلیط دیگر فرستند”.

مفاد کلام این است که من خودم فارقلیطم و پس از من فارقلیط دیگر می آید، اگر فارقلیط به معنای احمد باشد یعنی ستوده و آن که نامش بر زبان ها است و همه کس او را به نیکی یاد کنند، این عبارت را می شود چنین معنا کرد: یعنی من خود مردی خوش نامم و از پدر می خواهم مردی نیکنام دیگر برای شما بفرستد.

اما اگر فارقلیط به معنای تسلی دهنده باشد نمی توان گفت عیسی خود تسلی دهنده بود و محمد (ص) یا روح القدس تسلی دهنده دیگر است؛ چون حواریین از صعود حضرت مسیح (ع) اندوهناک بودند، و حضرت مسیح پس از صعود خودش نبود تا سبب تسلی آنها گردد و روح القدس تسلی دهنده دیگر باشد.

4. در همان فصل آیه 26 گوید: “او هر چیز را به شما خواهد آموخت آن چه من برای شما گفتم به یاد شما خواهد آورد”.

این عبارت دلالت دارد که خطاب حضرت عیسی (ع) با همۀ امّت است تا آخر دنیا؛ و می فرماید شما امت من سخنان مرا فراموش می کنید و فارقلیط به یاد شما می آورد؛ چون آنها کلام آن حضرت را فراموش نکرده بودند، اما چون مدت ها گذشت و عقاید بت پرستان با کلام حضرت مسیح (ع) آمیخته شد و سخنان آن حضرت را فراموش کردند، او را خدا و پسر خدا گفتند و به تثلیث قائل گشتند، خداوند فارقلیط؛ یعنی محمد بن عبدالله (ص) را فرستاد تا کلام مسیح (ع) را به یاد آنها آورد که او بنده خدا بود.

5. باز در همان فصل در آیه 30 می گوید: «الان پیش از آن که واقع شود برای شما گفتم تا وقتی واقع شود ایمان آورید».

هنگامی که روح القدس بر دل کسی نازل شود خصوصاً حواریین شک نمی کنند و گرنه باید انبیا هم پس از نزول وحی در صحت آن شک کنند و حال این که چنین نیست، پس حواریین محتاج نبودند که حضرت عیسی خبر از روح القدس بدهد، تا وقت نزول او باور کنند، و مقصود از فارقلیط پیغمبری است که مردم در صدق او شک می کنند و حضرت عیسی (ع) از پیش خبر داد تا شک نکنند.

6-7. در باب 15 آیه 26 گوید: «او درباره من شهادت می دهد و شما نیز شهادت می دهید برای آن که از نخست با من بودید».

از این کلام صریحاً استفاده می شود که منکران حضرت عیسی او را رنجاندند لذا می فرماید: فارقلیط می آید و شهادت به حقانیت من می دهد و شما هم که معجزات مرا دیدید شهادت می دهید و این دو شهادت یک دیگر را تأیید می کنند و حجت بر منکران تمام می شود. و اینها با نزول روح القدس بر حواریین هیچ مناسبت ندارد؛ زیرا که شهادت روح القدس به حقانیت حضرت مسیح (ع) برای حواریین که خودشان از نخست با او بودند و معجزات او را دیدند چه احتیاج بود و چه ضرورت داشت؟ و این که می فرماید: «او شهادت می دهد و شما هم شهادت می دهید»؛ – یعنی یک دیگر را تأیید می کنید- در مقابل منکران است و الا شهادت روح القدس را غیر حواریین نمی شنوند و هیچ یک تأیید دیگری را نمی کند.

8. در باب (16: 7) گوید: «اگر من نروم فارقلیط نمی آید».

این عبارت بر روح القدس که بر حواریین فرود آمد منطبق نمی شود؛ چون در عهد حضرت عیسی هم روح القدس بر آنها نازل شده بود، به نص انجیل آن گاه که حضرت مسیح آنها را به شهرهای اسرائیل فرستاد.

9. در آیه 8 گوید: «او وقتی بیاید عالم را بر گناه و صدق و عدل ملزم خواهد ساخت».

بنابر این، فارقلیط بر پیغمبر ما (ص) صدق می کند؛ چون او با جهانیان سر و کار داشت، اما روح القدس در باطن بود و بر دل حواریین نازل شد و با جهانیان سر و کار نداشت.

10. در آیه 13 گوید: «او از پیش خود سخن نمی گوید، بلکه هر چه بشنود همان را می گوید و از آینده خبر می دهد». این فقره هم منطبق با انسانی است و روح القدس به عقیده عیسویان با خدا یکی است و این کلام که «هر چه بشنود همان را می گوید» معنا ندارد.

هم چنین در آیه 14 و 15 گوید: «او مرا بزرگ می کند برای آن که از چیزهایی که مال من است می گیرد و به شما خبر می دهد، و هر چه از آن پدر است از آن من است، از این جهت گفتم از چیزهایی که از آن من است می گیرد و به شما خبر می دهد». مواردی که بیان شد هیچ یک بر روح القدس منطبق نمی شود.

در عبارات انجیل شبهاتی وارد کرده اند که از این قرار است:

شبهه اول: در تفسیر «فارقلیط» روح راستی سه جا و روح پاک یک جا آمده است و آن با مدعای مسلمانان منطبق نمی شود، پس مراد روح القدس است.

پاسخ: در اصطلاح یوحنا بسیار کلمه روح آمده است و از آن پیغمبر اراده شده است، پس روح راستی یعنی پیغمبر حق، و روح پاک یعنی پیغمبر پاک، نه اقنوم سوم که عیسویان اختراع کرده اند؛ چنان که در رساله یوحنا (4: 1-6) می گوید: “ای دوستان هر روحی (پیغمبری) را تصدیق نکنید، بلکه روح ها را آزمایش کنید که آیا از جانب خدا هستند، برای آن که پیغمبران دروغ گو بسیارند و به جهان بیرون آمده اند. روح خدا (پیغمبر مبعوث از جانب خدا) را به این بشناسید، هر روحی که به عیسای مسیح اعتراف کند که در جسم آمد او از طرف خدا است… ما از خداییم پس هر کس خدا را شناسد به سخن ما گوش دهد. از این جا می شناسیم روح راستی و روح گمراهی را (یعنی پیغمبر حق و باطل را).

هم چنان که این جا روح راستی به معنای پیغمبر بر حق است در تفسیر فارقلیط نیز به همین معنا است، و در آن جا گفتیم که کلمه روح القدس را برای تغلیط در ترجمه آورده اند و باید بگویند روح مقدس یعنی پیغمبر پاک.

شبهه دوم: آن فقره که می گوید: «جهان طاقت او را ندارد برای آن که او را نمی بیند و نمی شناسد و شما می شناسید برای آن که نزد شما مقیم است و در شما ثابت است». می گویند این عبارت با پیغمبر اسلام منطبق نمی شود؛ زیرا که حواریین در عهد پیغمبر اسلام نبودند و او را ندیدند.

پاسخ: خطاب انبیا به جمیع امت است، نه به همان عده خاص که حاضر بودند، چنان که حضرت موسی (ع) به جماعت حاضر خبر داد پیغمبری از میان برادران شما مبعوث می شود؛ و زمان بعثت آن پیغمبر که موسی (ع) وعده داد آن مردم نبودند، هنگام آمدن فارقلیط هم حواریین نبودند.

شبهه سوم: اشکال دیگر این است که مسیح فرمود: «جهان او را نمی بیند و نمی شناسد» و او روح القدس است که دیده نمی شود و پیغمبر اسلام را همه می دیدند!

پاسخ: مقصود دیدن مقام نبوت و شناختن پیغمبری است، نه دیدن جسم و شناختن نسب؛ نظیر آن که در انجیل متی (11: 27) می گوید: “هیچ کس پسر را نمی شناسد، مگر پدر و هیچ کس پدر را نمی شناسد مگر پسر و کسی که…”.

و در یوحنا (8: 19) می گوید: “شما مرا نمی شناسید و پدرم را هم نمی شناسید و اگر مرا می شناختید پدر را هم می شناختید”. و در (14: 7) می گوید: “اگر مرا شناخته بودید پدر مرا هم شناخته بودید و از اکنون او را می شناسید و او را دیدید…”.

پاسخ این اشکال نیز این است که مقصود از دیدن در همه اینها معرفت و شناخت است نه دیدن با چشم.

شبهه چهارم: در حق فارقلیط گفت: «او نزد شما مقیم است و با شما ثابت می ماند» و آن روح القدس است که در حواریین بود و پیغمبر اسلام بعد از آنها آمد و جدا بود از آنها!

پاسخ: مراد آن است که بعد از این مقیم خواهد شد، برای آن که پیش از آن فرموده بود: “من از پدر خواهم خواست فارقلیط دیگر برای شما فرستد” و در آن وقت نبود و فرمود: “تا من نروم او نزد شما نمی آید”.

و نیز در (14: 11) می گوید: “او تا به ابد با شما نخواهد ماند” و مقصود از “شما” خصوص حواریین نیست؛ چون حواریین تا به ابد نماندند و مقصود از ماندن، ماندن ایمان و محبت در قلوب است چنان که در (14: 18) می گوید: “من در پدر خود هستم و شما در من و من در شما” و جسم آن حضرت در امتش نیست، بلکه ایمان و محبت او هست، هم چنین فارقلیط “احمد” (ص) ایمان و معرفتش در دل ها هست تا به ابد.

توجه به این نکته ضروری است که ما منکر این نیستیم که روح القدس پس از حضرت مسیح (ع) بر حواریین نازل شده و حضرت مسیح هم به آن وعده داده باشد، اما می گوییم: آن وعده دیگر است و وعده آمدن فارقلیط وعده دیگر؛ و حضرت مسیح (ع) وعده بسیار داد، یکی وعده روح القدس، و یکی وعده آمدن خود او، و یکی وعده ملکوت خدا، یعنی این که مردم جهان از بت پرستی به خداپرستی می گرایند و خداپرستی غالب می شود، و وعده این که حواریین رنج بسیار در راه دین می کشند و آزار و شکنجه می بینند؛ و یکی از آن وعده ها هم آمدن فارقلیط یعنی پیغمبر آخرالزمان (ع) است.[42]

بنابراین اینها همه دلایل صریح و روشنی بر بشارت پیامبر اسلام (ص) در انجیل است.

کتب مقدس و نقد تاریخی

از قرن هیجدهم میلادی و پس از پیدایش نهضت روشنگری نگرش جدیدی نسبت به کتب مقدس و از جمله انجیل صورت گرفت. این نگرش به نقد تاریخی کتاب مقدس معروف است. ره آورد این نگرش آن بود که کتاب مقدس به آزمایش گاه تجربی برده شد و مانند سایر پدیده‌های تاریخی مورد نقد و بررسی تجربی قرار گرفت. برای مثال نقادان کتاب مقدس با مطالعات و بررسی‌های دقیق، تاریخ درست نگارش و نویسندگان کتب مقدس را به طور جدی زیر سؤال بردند. در مورد انجیل یوحنا که مدت ها مورد علاقه مسیحیان سنتی بود، گفته شد که توسط یوحنای دمشقی نوشته نشده و جنبه تاریخی آن خیلی قوی نیست. یا معلوم شد که سه انجیل اول مدت ها پیش از انجیل یوحنا نوشته شده و بسیار معتبرتر است. مهم‌تر از همۀ اینها این بود که همۀ جزئیات کتاب مقدس مورد شک و تردید قرار گرفت.[43]

بنابر این با توجه به مطالب مطرح شده مسلم است که اولاً: انجیل های موجود کلام و وحی خداوند متعال نیست.ثانیاً: انجیل های موجود (چه کتابی به صورت وحی شده از سوی خدا باشد و چه نباشد و نوشته برخی از مسیحیان باشد) همۀ کلمات حضرت عیسی را در برندارد. ثالثاً: در همین انجیل های موجود نیز در برخی موارد ممکن است روایت درست و دقیق سخنان و زندگی حضرت عیسی نباشد.

معاد در تورات و انجیل

در کتاب مقدس به امر معاد کم پرداخته شده است، لذا در مسیحیت و یهودیت نیز بدین امر کم اشاره شده است؛ بالتبع، منابع در این زمینه نیز کم می باشد. لازم به ذکر است که برخی از منابع ذیل، فقط چند صفحه ای بدین امر پرداخته است که به آن اشاره می کنیم.

1. گنجینه ای از تلمود، ابراهام کهن، امیر فریدون گرگانی، انتشارات اساطیر، فصل دوازدهم.

2. الهیات مسیحی، هنری تیسن، مترجم ط. میکائلیان، انتشارات حیات ابدی، قسمت هشتم، آخرت شناسی.

3.الهیات سیستماتیک، پل تیلیخ، حسین نوروزی، ج 3، انتشارات حکمت، تهران، موسسه انتشارات حکمت، بخش نجم، ملکوت خدا و فرجام تاریخ.

4.باورها و آیین های یهودی، آلن آنترمن، رضا فرزین، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1385.

5.نظام التعلیم فی علم الاهوت القویم، ج 2، الجزء الثالث، الباب الثانی عشر، الجزء الرابع، الباب الاول، الباب الثالث، الباب الرابع، الباب الخامس، الباب السادس.

6. معاد در قرآن، تورات و انجيل، سميه كلهر، قم، اشک یاس.

7. شناخت مسیحیت، عباس رسول زاده، جواد باغبانی، قم، انتشارات موسسه امام خمینی (ره)، 1389، فصل دوازده و سیزده.

8. درآمدی بر تاریخ و کلام مسیحیت، محمدرضا زیبایی نژاد، انتشارات اشراق، معاونت امور و اساتید و دروس معارف اسلامی.

9.آفرینش و مرگ در اساطیر، مهدی رضایی، انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1383.

10. تاریخ ادیان بزرگ، عبدالعظیم رضایی، ج3، انتشارات علمی.

11. یهودیت، مسیحیت و اسلام ، اف.ئی.پیترز، حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384.

12. آئین کاتولیک، جورج برانتل، حسن قنبری، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1381.


[1] . میشل، توماس، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، ص 49، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، 1377.

[2] . همان، ص 50؛ محمد جواد مغنیه نیز در تفسیر کاشف به این مسئله توجه داشته است و با ارائه نظرات خود مسیحیان این نکته را به اثبات رسانده است که نهایت چیزی که می‌توان نسبت به انجیل گفت این است که این کتاب مانند روایات در سنت اسلامی هستند.

[3] . آل عمران، 4 «و به او، كتاب و دانش و تورات و انجيل، مى‏آموزد…».

[4] . آل عمران، 4 «و پیش از این تورات و انجیل را برای هدایت انسان‌ها نازل کرد».

[5] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان؛ موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 3 ص 365، دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم.

[6] . مائده، 13. «وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ … وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ، وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ … وَ مِنَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏، أَخَذْنا مِيثاقَهُمْ، فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ».

[7] . تفسیر المیزان ،ج 3، ص 10.

[8].  يلحدون از ماده” الحاد” به معنى انحراف از حق به باطل است و گاهى به هر گونه انحراف نيز گفته مى‏شود، و در اينجا اشاره به اين است كه افتراگران، تمايل داشتند كه قرآن را به بشرى نسبت دهند و او را معلم پيامبر (ص) بخوانند.

[9] . اعجام و عجمه در اصل به معنى ابهام است و اعجمى به كسى گفته مى‏شود كه در بيان او نقصى باشد، خواه، عرب باشد يا غير عرب، و از آنجا كه عربها اطلاعات ناقص از بيان غير داشتند، ديگران را عجم خطاب مى‏كردند!.

[10] . نحل، 103.

[11] . ناصر مکارم شیرازی،تفسیر نمونه،ج11،ص409، مدرسه امام على بن ابى طالب‏،قم ، 1421.

[12] طباطبائی، محمد حسین، الميزان، موسوی، محمد باقر، ج ‏6، ص 52.

[13] مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 484.

[14] همان، ج ‏1، ص 211.

[15] همان، ج ‏4، ص 400.

[16] همان، ص 454.

[17] الميزان، ج ‏5، ص 568 ، 569.

[18] همان، ج 3، ص 10.

[19] . وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني‏ إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي‏ مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبينٌ.

[20] . اقتباس از سؤال شماره 2664 (سایت: 2862)، نمایه: انجیل عصر پیامبر.

[21]فخر الاسلام مؤلف كتاب “انيس الاعلام” كه خود يكى از كشيشان معروف مسيحى بوده، و تحصيلات خود را نزد كشيشان مسيحى به پايان رسانيده است و به مقام ارجمندى از نظر آنان نائل آمده، در مقدمۀ اين كتاب ماجراى عجيب اسلام آوردن خود را چنين شرح مى‏دهد:

” … بعد از تجسس بسيار و زحمات فوق العاده و گردش در شهرها خدمت كشيش والا مقامى رسيدم، كه از نظر زهد و تقوا ممتاز بود، فرقۀ كاتوليك از سلاطين و غيره سؤالات دينى خود را به او مراجعه مى‏كردند، من نزد او مدتى مذاهب مختلفه نصارا را فرا مى‏گرفتم، او شاگردان فراوانى داشت، ولى در ميان همه به من علاقۀ خاصى داشت. كليدهاى منزل … همه در دست من بود، فقط كليد يكى از صندوق خانه‏ها را پيش خود نگاهداشته بود … .

در اين بين روزى كشيش مزبور را عارضه‏اى رخ داد به من گفت به شاگردها بگو: حال تدريس ندارم. وقتى نزد شاگردان آمدم ديدم مشغول بحث اند، اين بحث منجر به معناى لفظ” فارقليطا” در سريانى و” پريكلتوس” به زبان يونانى … جدال آنها به طول انجاميد، هر كسى رأيى داشت … .

پس از بازگشت، استاد پرسيد: امروز چه مباحثه كرديد؟! من اختلاف آنها را در لفظ” فارقليطا” براى او تقرير كردم … گفت: تو كدام يك از اقوال را انتخاب كرده‏اى؟

گفتم مختار فلان مفسر را اختيار كرده‏ام.

كشيش گفت: تقصير نكرده‏اى، و لكن حق و واقع خلاف همه اين اقوال است؛ زيرا حقيقت اين را جز راسخان در علم کسی نمى‏دانند، از آنها هم تعداد كمى با آن حقيقت آشنا هستند، من اصرار كردم كه معناى آن را برايم بگوید، وى سخت گريست و گفت: هيچ چيز را از تو مضايقه نمى‏كنم … در فرا گرفتن معناى اسم اثر بزرگى است، ولى به مجرد انتشار آن، من و تو را خواهند كشت! چنان چه عهد كنى به كسى نگويى اين معنا را اظهار مى‏كنم … من به تمام مقدسات قسم خوردم كه نام او را فاش نكنم، پس گفت: اين اسم از اسمای پيامبر مسلمانان است و به معناى” احمد” و” محمد” است.

پس از آن كليد آن اطاق كوچك را به من داد و گفت: در فلان صندوق را باز كن و فلان و فلان كتاب را بياور، كتاب ها را نزد او آوردم، اين دو كتاب به خط  يونانى و سريانى پيش از ظهور پيامبر اسلام بر پوست نوشته شده بود.

در هر دو كتاب لفظ” فارقليطا” را به معناى، احمد و محمد، ترجمه نموده بودند سپس استاد اضافه كرد: علمای نصارا قبل از ظهور او اختلافى نداشتند كه” فارقليطا” به معناى” احمد و محمد” است، ولى بعد از ظهور محمد (ص) براى بقاى رياست خود و استفاده مادى، آن را تأويل كردند و معناى ديگر براى آن اختراع نمودند و آن معنا قطعاً منظور صاحب انجيل نبوده است.

سؤال كردم در باره دين نصارا چه مى‏گويى؟ گفت با آمدن دين اسلام منسوخ است، اين لفظ را سه بار تكرار نمود پس گفتم:

در اين زمان طريقه نجات و صراط مستقيم … كدام است؟ گفت: منحصر است در متابعت محمد (ص).

گفتم: آيا تابعان او از اهل نجات اند؟ گفت: آری و اللَّه (سه بار تكرار كرد) … سپس استاد گريه كرد و من هم بسيار گريستم گفت: اگر آخرت و نجات مي خواهى البته بايد دين حق را قبول نمايى … و من هميشه تو را دعا مى‏كنم، به شرط اين كه در روز قيامت شاهد باشى كه در باطن مسلمان و از تابعان حضرت محمد (ص) هستم، … هيچ شكى نيست كه امروز بر روى زمين دين اسلام دين خدا است …”! چنان كه ملاحظه مى‏كنيد طبق اين سند علماى اهل كتاب پس از ظهور پيامبر اسلام (ص) به خاطر منافع شخصى خود، نام و نشانه‏هاى او را طور ديگرى تفسير و توجيه كردند.(اقتباس با كمى اختصار از” هدايت دوم” مقدمه كتاب “انيس الاعلام”)، تفسير نمونه، ج ‏1، ص 214.

[22] . اعراف، 157، “الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ”.

[23] . بقره، 146، “الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ  وَ إِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُون”؛ انعام ، 20، “الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ  الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُون‏”.

[24] . انعام ،114، “وَ الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنزََّلٌ مِّن رَّبِّكَ بِالحَْقّ‏ِ…”.

[25] . صف، 6، “وَ إِذْ قَالَ عِيسىَ ابْنُ مَرْيمَ‏َ يَبَنىِ إِسْرَ ءِيلَ إِنىّ‏ِ رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكمُ مُّصَدِّقًا لِّمَا بَينْ‏َ يَدَىَّ مِنَ التَّوْرَئةِ وَ مُبَشِّرَا بِرَسُولٍ يَأْتىِ مِن بَعْدِى اسمُْهُ أَحْمَدُ  فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُواْ هَاذَا سِحْرٌ مُّبِين‏”.

[26] .سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، قرآن کریم و بشارت‌های پیامبران، هفت آسمان، شماره 16.

[27] . یوحنا، 16: 5 – 15 و یوحنا، 14: 25 – 26 و یوحنا، 14: 15 – 17.

[28] . ر. ک. به: سلیمانی اردستانی، قرآن کریم و بشارت‌های پیامبران، هفت آسمان، شماره 16، ص 51 – 56.

[29] . رشید رضا، محمد، المنار، ج 9، ص 230 – 300، بیروت، دارالمعرفة، 1342هـ.ق

[30] . تثنيه، 18:15.

[31] . تثنيه، 18:18ـ19.

[32] . متى، 5:17ـ19.

[33] . يوحنا، 1:19ـ21.

[34] . جماعة من اللاهوتیین، تفسير الكتاب المقدس، ج1، ص 453 و ج5، ص 235؛ السنن القويم فى تفسير اسفار العهد القديم، ج2، ص 425؛ تفسير العهد الجديد; شرح بشارة يوحنا، وليم باركلى، ص 109.

[35] . تفسير العهد الجديد، شرح بشارة يوحنا، ص 109.

[36] يوحنا، 6:14.

[37] يوحنا، 7:40ـ43.

[38] اعمال 3:22 و 7:37.

[39] . سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، قرآن کریم و بشارت‌های پیامبران، هفت آسمان، شماره 16.

[40] . برای تفصیل بیشتر ر. ک. به: نمایه شمارۀ  486 در سایت اسلام کوست.

[41] صف، 6.

[42] اقتباس از راه سعادت (اثبات نبوت)، شعرانی، ابوالحسن، ص 241- 251، با دخل و تصرف، چاپ سوم، کتابخانه صدوق، تهران، 1363 ش.

[43] . سلیمانی، عبدالرحیم، کتاب مقدس، ص 46 – 49، انجمن معارف اسلامی ایران، 1382. همچنین در این مورد ر. ک. به: راهنمای الهیات پروتستان، ویلیام هوردرن، ترجمه ط طه‌وس میکائلیان، ص 38، تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی.